تحلیل ارتباطی نقش رسانه‌ها در جنگ خلیج فارس

نویسنده ا ع س ساصد   


نوشتار ذیل به عنوان یک مطالعه موردی، نقش رسانه های غربی را در جنگ اول خلیج فارس یعنی حمله نظامی آمریکا به عراق در سال 1991 با بهره گیری از دیدگاه های انتقادی جامعه شناس نومارکسیست معاصر و کارشناس حوزه مطالعات فرهنگی، استوارت هال تحلیل و بررسی کرده است.

چکیده

همگان به نقش و تأثیر فوق العاده و بعضاً بی بدیل رسانه ها به ویژه رسانه های جهان گستر در عصر حاضر اذعان دارند. این نقش اگر در شرایط عادی به فعالیت های معمول همچون اطلاع رسانی، آموزش، تبلیغات، شکل دهی به افکار عمومی، ترویج فرهنگ غالب و سرگرمی و پرکردن اوقات فراغت محدود می شود; در شرایط بحران بخصوص بحران هایی که به نوعی با منافع قدرت های بزرگ ارتباط دارد به حوزه وسیعی از فعالیت های ویژه متناسب با بحران جاری بسط می یابد. فعالیت هایی همچون تصویرسازی خودی و بیگانه، بسیج سیاسی، جنگ روانی و... از این جمله هستند.
نوشتار ذیل به عنوان یک مطالعه موردی، نقش رسانه های غربی را در جنگ اول خلیج فارس یعنی حمله نظامی آمریکا به عراق در سال 1991 با بهره گیری از دیدگاه های انتقادی جامعه شناس نومارکسیست معاصر و کارشناس حوزه مطالعات فرهنگی، استوارت هال تحلیل و بررسی کرده است. هال در این مطالعه به هژمونی رسانه ای قدرت های بزرگ، نقش آنها در گسترش، تثبیت و تعمیق سلطه سرمایه داری غرب، موقعیت نامتوازن کشورها در برخورداری از قدرت رسانه ای، نقش تخریبی رسانه های غرب در جنگ خلیج فارس همچون تبدیل جنگ به یک صحنه تئاتر، بزرگ نمایی قدرت اهریمنی آمریکا، پنهان سازی جنبه های غیراخلاقی اقدامات تجاوزگر، وارونه نمایی واقعیات جنگ برای افکار عمومی آمریکا و... اشاره کرده است.
کلیدواژه ها: نشانه شناسی، هژمونی، پروپاگاندا، صنایع فرهنگ، معناسازی، ایدئولوژی، جنگ خلیج، اسطوره سازی.

مطالعات فرهنگی استوارت هال

مطالعات فرهنگی آنجا انتخاب شد که نشانه شناسی رها گشت. من به همین منظور جنگ خلیج را به عنوان نمونه برای شرح و توضیح نظریه رسانه های استوارت هال مورد بررسی قرار خواهم داد. در زمانی که نشانه شناسان غیرحرفه ای در کنار درخت پیچیده به روبان های زرد و مشکی (احتمالا اشاره به نشانه های نصب شده ارتش آمریکا بر روی نخل ها برای جلب نیروهای عراقی) با این نظریه مخالفت می کردند، هنوز تضاد مشابه جدی تری در تلویزیون، مطبوعات و در ذهن مصرف کنندگان رسانه های آمریکایی خلجان داشت. این جنگ رسانه ها، یک جنگ ایدئولوژیک بود که هر دو جبهه آن با سلاح های سهمگین پروپاگاندا، پوشش های برنامه ای زنده، ملّی گرایی و سانسور با یکدیگر می جنگیدند. با این وجود، هال مدعی بود که کشمکش نشانه شناختی رایج در محیط های علمی صرفاً بخش کوچکی از واقعیت جاری در رسانه های گروهی است. روبان های زرد بسیار بیشتر از روبان های سیاه بودند. رسانه های گروهی از وضع موجود حمایت کرده و مردم را دقیقاً در راستای موقعیت ایدئولوژیک اکثریت بهرهوران از تهاجم به عراق، سوق می دادند.

استوارت هال یک تبعه جامائیکایی و استاد جامعه شناسی دانشگاه آزاد و میلتون کینز انگلستان است. در گذشته با ایده های جامعه شناسان مکتب فرانکفورت همچون استنلی دیتز و رولاند بارت آشنا شد. هال با این گروه از اندیشمندان انتقادی که از «جریان غالب» پژوهش های ارتباطاتی یعنی پژوهش های تجربی، کمی و تا حدی مبتنی بر کشف روابط علی ـ معلولی انتقاد می کردند، وحدت نظر داشت. هال به ویژه در ظرفیت

جامعه علمی برای یافتن پاسخ های مفید برای سؤالات مهم مربوط به تأثیر و نفوذ رسانه ها تردید داشت. وی از «مجموعه اعداد و ارقام» در تحقیقات پیمایشی که پیوسته موضوعات بسیار دارای اهمیت و معنی و زبان را ترجمه کرده و آنها را در قالب شاخص های رفتاری خام نمادسازی می کنند، اجتناب میورزد.از نظر هال، موضوع این نیست که چند درصد از آمریکاییان از شرکت و رهبری ایالات متحده در جنگ علیه صدام حسین حمایت می کنند، بلکه سؤال جدی و قاطع این است که چگونه رسانه ها توانستند حمایتی یکپارچه از حمله به عراق در میان عموم مردم که پیش تر در خصوص موضوع اختلاف نظر داشتند، به وجود آورند؟

اگر چه نظریه پردازان انتقادی، عناوین ارتباطاتی متفاوتی را برای مطالعه و بررسی انتخاب کرده اند، اما همگی در تأثیرپذیری شدید از تفسیر مارکسیستی جامعه اشتراک دارند، این تفسیر به هر نوع تحلیلی که از روابط قدرت غفلت کند، بدبین است. نظریه پردازان انتقادی همچون هال، کتیبه مزار مارکس را به عنوان یک گزاره برجسته در کار خود انتخاب کرده اند: «فیلسوفان تنها جهان را به شیوه های مختلف تفسیر کرده اند; در حالی که موضوع، تغییر آن است.» تغییری که هال و بیشتر نظریه پردازان انتقادی در صدد ایجاد آن هستند، توانمند ساختن مردمی است که در حواشی جامعه زندگی می کنند، سهم اندکی در جهت گیری زندگی خویش دارند; و صرفاً برای بقا تلاش می کنند.

رسانه ها به عنوان ابزارهای قدرتمند ایدئولوژیک

هال معتقد است که رسانه های گروهی برای حفظ سلطه کسانی که اینک در موضع قدرت نشسته اند، عمل می کنند. کانال های پخش و نوشتار، تعامل بیل گیتس ( BillGates)، استیو فوربس (Steve Forbes) و تد ترنر ( TedTurners) ]مالکان غول های رسانه ای جهان[ با جهان را منعکس می سازند و در مقابل، از توده های ضعیف و فاقد قدرت، بهره کشی می کنند. هال معتقد است که حوزه ارتباطات «به یک قلمرو، به لحاظ جامعه شناختی، و کاملا بی عیب و نقص» در تکاپوست. وی «عمیقاً به کارهای تجربی فاقد ایده بدبین و مخالف است; زیرا معنای ساده این کارها این است که ایده های مندرج در خود را نمی شناسند

پژوهش گران غیرانتقادی، کار خود را به عنوان علم ناب و عاری از هرگونه پیش فرض معرفی می کنند، اما هر نوع نظریه درخصوص رسانه ها به دلیل ماهیت خاص آن، مضمونی ایدئولوژیک دارد. برای مثال، کل قلمرو پژوهش بازار بر این ارزش مفروض مبتنی است: نظام سرمایه داری، نظامی خوب است.

هال معتقد است که جریان غالب پژوهش های مربوط به ارتباطات جمعی در ایالات متحده در خدمت اسطوره «کثرت گرایی دموکراتیک» است; اسطوره ای که وانمود می کند: جامعه به واسطه هنجارهای مشترک از جمله برابری فرصت ها، حرمت نهادن به تفاوت ها، هر فرد یک رأی، حقوق فردی و قانون مداری قوام و استقرار یافته است. این دستاورد معمول که پیام های رسانه ها تأثیر اندکی بر جای می گذارند، ادعای سیاسی ناظر به جریان داشتن دموکراسی را تجلیل می کند. چنین پژوهشی مدعی است که آن رؤیای آمریکایی به لحاظ تجربی تأیید و اثبات شده است و علم، کشورهای در حال توسعه را وسوسه می کند «تا به طور کامل به عضویت باشگاه مورد توافق درآیند

هال مدعی است که پژوهش های برجسته در خصوص رفتار رأی دادن افراد، وفاداری نشان دار، یا واکنش به خشونت های دراماتیک، از آشکار کردن کشمکش بر سر قدرت که رسانه ها آن را پنهان می سازند، عاجزند. وی بر این باور بود که تلقّی ارتباطات به عنوان یک رشته آکادمیک مجزا، اشتباه است. (دیدگاهی که ممکن است موقعیت معلمی او را تضعیف کند.) انزوای آکادمیک به جداسازی پیام ها از فرهنگ خاستگاهشان تمایل دارد.

«
تکرار زیاد و افسون گر واژه سانسور شده "اطلاعات" با خواص سایبرنتیکی تطهیرکننده اش نمی تواند ویژگی تیره کنندگی، نشانه شناختی، معنی شناختی، و استدلالی رسانه ها را در ابعاد فرهنگی شان به طور بنیادین شستوشو داده یا محو سازد

از این رو، هال بیشتر به کار خود تحت عنوان «مطالعات فرهنگی» ارجاع می دهد تا «مطالعات رسانه ای» و در دهه 1970، مدیریت مرکز مطالعات فرهنگی معاصر (CCCS) در دانشگاه بیرمنگام را عهده دار شد. محققان مرکز مطالعات فرهنگی، زیر نظر وی، در جستوجوی بسط اندیشه خود در خصوص کشمکش فرهنگی میان داراها و نادارها بودند.

هال واژه «بیان» (articulate) را در معنایی دوگانه یعنی «سخن گفتن» از ستم دیدگی و «رابطه»ای که به واسطه رسانه های ارتباطی مستولی شده، به کار برده است; چه رسانه ها زمینه شکل گیری معنی را فراهم می سازند. او می گوید: من درصدد تبدیل شدن به یک «عروسک خیمه شب بازی» برای توده ها نیستم، بلکه بیشتر علاقه مند به «دست یابی به فضاها»یی هستم که بتوانم صدای آنها را بشنوم. تلاش برای آزاد کردن فریادهای مردم، از موقعیت های قدرتمند مستحکمشان، غالباً مستلزم کاربرد کلمات تند و خشن است; اما یک «گفتوگوی صمیمانه در میان اندیشمندان برجسته»، ایدئولوژی را که خمیرمایه اتصال بیشتر مطالعات ارتباطی است از میان نمی برد. زبانی که هال به کار می گیرد، نمایانگر تعهد او به تفسیر گسترده مارکسیستی از تاریخ است. از آنجا که یکی از اهداف تصریح شده هال، آشکار ساختن قدرت نامتوازن در جامعه است، وی بر این اعتقاد است که رهیافت مطالعات فرهنگی آن گاه معتبر است که از ساخت رایج و تثبیت شده پژوهش های رسانه ای که از پرداختن به ایدئولوژی عاجزند، «ساخت زدایی» کند. اگر دیتز می خواهد فریاد پرمعنای سهام داران متأثر از تصمیمات مؤسسه را برآورد (ر.ک. فصل 20 این مجموعه) هال درصدد است تا مردم را از تسلیم شدن کورکورانه در برابر ایدئولوژی فرهنگ غالب آزاد سازد. روشن است که نظریه انتقادی و مطالعات فرهنگی ارتباط نزدیکی با یکدیگر دارند. در هر حال، هال بر عقلانیت، کمتر و بر مقاومت و پایداری بیشتر تأکید کرده است. تا آنجا که به وی مربوط است، صدق مطالعات فرهنگی از طریق توانایی آنها در افزایش خودآگاهی ما از نقش رسانه ها در حفظ وضع موجود تأیید می شود.

منتقدان اولیه فرهنگی

مطالعات فرهنگی یک جنبش پیچیده است. برای درک و فهم نظریه هال، ابتدا باید ریشه ها و خاستگاه آن را بشناسیم. هال به تدریج در دامن جبرگرایی اقتصادی اندیشمندان مارکسیستی مکتب فرانکفورت و تحلیل های متنی عمیق نشانه شناسان و نقدهای فلسفی ـ زبانی میشل فوکو فرو غلتیده است. همه این اندیشمندان اروپایی از آثار یکدیگر با اطلاع بوده و از هم تأثیر پذیرفته اند.

در پایان جنگ جهانی دوم، معلوم شد که شورش طبقه پرولتری که مارکس پیش بینی کرده بود نه به ایجاد جوامع مساوات طلب عاری از ظلم و ستم منجر شد و نه به وخامت اوضاع نظام های اقتصاد سرمایه داری حاکم بر جهان; سؤال اصلی اینجاست که چرا چنین نشد؟

نظریه پردازان مکتب فرانکفورت، اولین کسانی بودند که این سؤال را مطرح کردند. آنچه مارکس از پیش گویی آن عاجز بود و آنها نتیجه گرفتند این بود که عصر جدید از طریق صنعت خصوصی، گفتمان عمومی را کنترل می کند. آنها معتقد بودند که طبقات کارگر شورش نکردند; زیرا رسانه های گروهی وابسته به شرکت های خصوصی در طرح و تنظیم پیام های تقویت کننده نظام سرمایه داری نقش مؤثری ایفا کرده اند. هم اخبار و هم رسانه های سرگرم کننده و تفریحی، تصویری از جهان به دست می دهند که در آن سرمایه داری نظامی طبیعی، جاودانه و بی بدیل می نماید. نظریه پردازان مکتب فرانکفورت همچون بیشتر مارکسیست های سنّتی از نوعی جبرگرایی اقتصادی دو آتشه جانبداری می کردند. آنجا که مارکس از «ابزارهای تولید» که مالکان آن حاکم بر جامعه هستند، سخن می گوید، نظریه پردازان مکتب فرانکفورت، از «ابزارهای تولید فرهنگ» که مالکان آن تأثیر زیادی بر ایدئولوژی و قدرت سیاسی دارند، سخن به میان می آورند. ایده «صنایع فرهنگ» بسیار غلیظ تر از تحلیل هال است که در در 30 سال بعد ارائه شد. در عین حال، وی موافق است که کنترل خصوصی ارتباطات عمومی، از طریق محدود ساختن آزادی بیان، به حفظ وضع موجود کمک می کند. هال، همچنین بر این اندیشه بود که متوسط شهروندان به صورتی رضایت مندانه از این واقعیت غافلند.

هال، آنجا که از نقش فرهنگی رسانه ها سخن می گوید، واژه «هژمونی» را اقتباس می کند. این واژه احتمالا به دلیل آنکه چگونگی نگاه بیشتر کشورها به ایالات متحده را توصیف می کند، به ندرت توسط آمریکاییان به کار رفته است. هژمونی معمولا به مهم ترین و عمده ترین تأثیر یا سلطه یک ملت بر سایر ملل اشاره دارد. هال، این واژه را برای توصیف سلطه و نفوذ هوشمندانه داراهای جامعه بر نادارهای آن به کار برده است. وی تأکید می کند که هژمونی رسانه ها، یک طرح آگاهانه، آشکارا اجباری و دارای تأثیرات همه جانبه نیست. رسانه های گفتاری و نوشتاری هرچند تنوعی از ایده ها ارائه می کنند، اما در عین حال، بیشتر مایلند تا از طریق امتیاز دادن به تفسیر از قبل پذیرفته شده واقعیت، به حفظ وضع موجود کمک کنند. نتیجه اینکه نقش رسانه های گروهی بیشتر به تولید رضایت و توافق معطوف است تا انعکاس اتفاق نظر و اجماع موجود.

لازم به ذکر است که من هیچ نمونه مشخصی از صنایع فرهنگ یا هژمونی به دست نداده ام. این مسئله ای است که مکتب فرانکفورت با آن مواجه بود. فرانکفورتی ها هر چند در تحلیل انتزاعی قوی بودند، اما مطالعات موردی اندکی برای اعتبار بخشی به دعاوی خویش صورت داده اند. اینجاست که ارزشمندی «نشانه شناسی» بارت ظاهر می گردد.

رولاند بارت شیوه ای را برای آغازیدن با تصاویر ملموس رسانه ها طراحی کرد و به طور نظاموار از تمایل آنها به معناداری، ساخت زدایی کرده است. لازم به ذکر است که یکی از موضوعات تکراری بارت، نشانه های اسطوره ای است که ارزش های غالب فرهنگ را تقویت می کنند. ما از خلال تحلیل نشانه شناختی دریافتیم که چگونه روبان زرد حاوی شعار «همه مشمول عفوند» ( allis forgiven) به عنوان یک نشانه اسطوره ای انتخاب شد تا قدرت و پیروزی تمام عیار آمریکایی را اعتبار بخشد. از این رو، می توان دریافت که نشانه شناسی به منبعی ملموس برای شرح و توضیح چگونگی حفظ قدرت اجتماعی و انتقال آن از طریق واقعیات و نمادهای زندگی روزمرّه، تبدیل شده است.

در هر حال، یکی از مشکلات نشانه شناسی، ناتوانی آن در جداسازی نشانه های ایدئولوژیکی یا اسطوره ای از نشانه های غیرایدئولوژیک یا رقیب است. برای مثال، پوشیدن یک تی شرت «Sex Pistols»، در چه صورتی از حالت یک نشانه تثبیت ناشده شورش به یک نشانه نوستالژیک قرون وسطایی و پیمان شکنی جمعی تغییر می یابد؟ نشانه شناسی تبیین مناسبی از اینکه چرا معانی معین در دوره های تاریخی مشخص به نمادهای معین ضمیمه می شوند، به دست نمی دهد. و چون بارت به این سؤال پاسخی نداده است، هال به ایده های فوکو، فیلسوف فرانسوی رادیکال و غیرمتعارف، روی آورده است.

میشل فوکو معتقد است که نه مارکسیست ها و نه نشانه شناسان هیچ یک دیدگاه مشخصی در خصوص رابطه میان قدرت اجتماعی و ارتباطات ندارند. به نظر وی، این خطاست که فکر کنیم نشانه ها و نمادها به نوعی از پیام های رسانه های گروهی جدایند. نشانه شناسی سطح خرد از روبان های زرد و نشانه شناسی سطح کلان از گزارش های پخش زنده CNN از بغداد به واسطه ماهیت استدلالی مشترکشان وحدت یافته اند. منظور فوکو این است که هر دو برای معنایابی نیازمند «چارچوب های تفسیری» هستند. به اعتقاد وی، چارچوبی که مردم به کار می برند، از خلال گفتمان غالب زمانشان تأمین می شود. مفهوم «گفتمان» در اندیشه فوکو، پلی میان نشانه شناسی و جبرگرایی اقتصادی برقرار کرده است. با عطف توجه مستمر به روابط قدرت، می توان ماهیت در حال تغییر معنا در گذر زمان را از منظر وی توضیح داد. هال، سهم کار فوکو در مطالعه ارتباطات را با یک هیجان انقلابی توصیف می کند: «چرخش استدلالی در علوم فرهنگی و اجتماعی یکی از مهم ترین تغییر جهت گیری ها در دانش اجتماعی ماست که در سال های اخیر به وقوع پیوسته است.» تا آنجا که من می دانم، توجه به اصول محوری مطالعات فرهنگی هال، چنین القا می کند که ما همواره صدای فوکو را در پس زمینه (این مطالعات) می شنویم.

معناسازی

هال در کتاب بازنمایی (Representation) خاطرنشان می سازد که کارکرد اولیه گفتمان «معناسازی» است. بیشتر دانشجویان ارتباطات با این ایده موافق هستند که واژه ها و سایر نشانه ها متضمن معنای ذاتی نیستند. به همین دلیل است که در مثلث نشانه شناختی آی. ای. ریچارد، آن خطی که به موازات پایه، واژه و مرجع آن را به هم پیوند می دهد، بیشتر به صورت نقطه چین ترسیم شده تا خط کامل. بیان جالب این واقعیت این است که «واژه ها معنا ندارند; مردم بدان ها معنا می دهند.» هال از ما می خواهد تا قدری جلوتر رفته و سؤال کنیم که «مردم از کجا معنای موردنظر خود را به دست می آورند؟» علاوه اینکه، انسان ها مجهز به توان و ظرفیت معناسازی متولد نمی شوند. پاسخ هال این است که مردم معانی نشانه ها را از طریق گفتمان یعنی از طریق ارتباطات و فرهنگ می آموزند: «فرهنگ، اساساً به تولید و تبادل معانی ـ یعنی اخذ و اعطای معنی ـ در میان اعضای یک جامعه یا یک گروه وابسته است. این بیان که دو نفر متعلق به یک فرهنگ اند، به معنای آن است که آنها جهان را به شیوه های تقریباً مشابه تفسیر کرده و خود را می نمایانند; و افکار و احساسشان راجع به جهان به شیوه هایی اظهار می شود که توسط یکدیگر فهم شدنی است

هال برای توضیح اینکه معنا از طریق گفتمان به دست می آید، از خوانندگان خود سؤال می کند که آنها چگونه می دانند که چراغ قرمز به معنای «توقف» و چراغ سبز به معنای «حرکت» است. پاسخ این است که کسانی از سال ها پیش به ایشان چنین گفته اند. همین فرایند به هنگامی که ما نشانه هایی همچون تصویر صدام حسین، و کمان های طلایی (golden arches) یا واژه «رفاه» (welfare) را ملاحظه می کنیم، جریان دارد. در عین حال، برای درک اینکه معنی در گفتمان خلق می شود، این بیان کافی نیست. ما همچنین باید «منابع» آن گفتمان به ویژه مؤسسان یا «سخنگویان» آن را بررسی کنیم.

هال، از مطالعه گسترده فوکو در خصوص بیماری ذهنی، جنسیت و مجرمیت در دوره های تاریخی متفاوت متأثر بود. فوکو بر آنچه مردم گفته اند و آنچه نگفته اند و شخصیت گوینده، متمرکز بود. شاید شما در این ادعا تردید کنید، ولی او کشف کرده است که در سراسر تاریخ هیچ گاه افراد جامعه، صدا و قدرت یکسان نداشته اند. این ادعا مطمئناً در آمریکای امروز صادق است. تردیدی نیست که تدترنر (Ted Turner) مؤسس (CNN) قدرت استدلالی بیشتری از من داشته است. با توجه به این واقعیت، من به عنوان نویسنده یک متن دانشگاهی، به خوبی آگاهم که در شکل دهی به معنا قدرت بیشتری از دانشجویان خواننده آن دارم.

فوکو در بحث از بیماری ذهنی، دریافت که تعریف دیوانگی و مؤلّفه های آن و آنچه در خصوص آن صورت می گرفته، به صورت چشمگیری در گذر زمان تغییر کرده است. افراد قدرتمند به دلخواه خطوط میان بهنجار و نابهنجار را ترسیم کرده و این تفاوت گذاری به اشکال استدلالی تبدیل شده اند، اشکالی که تأثیرات واقعی و فیزیکی بر افراد وابسته و متمایل به هر گروه، بر جای گذاشته اند. در گذر زمان این شیوه های ظاهراً طبیعی و تردیدناپذیر در تفسیر جهان به ایدئولوژی ها تبدیل شدند; ایدئولوژی هایی که خود را از طریق گفتمان بیشتر دایمی ساخته اند. داشتن حق معناسازی، به معنای داشتن قدرت برای دیوانه ساختن دیگران است.

کنترل یکپارچه ارتباطات جمعی

هال درصدد بود تا جهت مطالعه ارتباطات را از قلمروهای تفکیک شده انعکاس یافته در سازمان این متن همچون توسعه روابط، تأثیر و نفوذ رسانه ها، جنسیت، ارتباطات و غیر آن، تغییر دهد. وی معتقد است که ما باید «فضای» (Atmosphere) یکپارچه کننده ای که این امور در آن به وقوع می پیوندند و خاستگاه آنها یعنی فرهنگ انسانی را مورد مطالعه قرار دهیم. هال در عین همسویی با نظریه مارکس، تأکید می کند که اندیشمند ارتباطات باید روابط قدرت و ساختارهای اجتماعی را نیز بررسی کند. از نظر هال، جدا کردن مطالعه ارتباطات از متن فرهنگی خاصی که در آن به وجود آمده، و غفلت از واقعیت توزیع نامتوازن قدرت در جامعه، قلمرو ما را تضعیف کرده و آن را به لحاظ تئوریک کم مایه ساخته است.

هال و سایر مدافعان مطالعات فرهنگی مایلند تا کانون توجه آکادمیک خود را مستقیماً به شیوه هایی معطوف کنند که بازنمودهای رسانه ای فرهنگ، نابرابری های اجتماعی را باز تولید کرده، مردم متوسط کم و بیش فاقد قدرت را در انجام هر کاری حفظ کرده و در درون جهانی یکپارچه و شیئیت یافته (Commodified) عمل کنند. دست کم در ایالات متحده، حجم عظیمی از اطلاعاتی که ما دریافت می کنیم توسط مؤسسات ]رسانه ای[ تولید و توزیع می شود. اگر پیچ تلویزیون خانگی خود را به سمت (CNN) و فهرست برنامه های آن که متضمن نسخه ای از «بازی های مصوّر» است، بچرخانید، خانه شما یک محیط مجازی تبلیغ برای رسانه های مختلط می شود. اول تایم وارنر مالک (SI) و (CNN) و احتمالا بیشتر کمپانی های کابلی هستند که سیگنال ها را به خانه شما می آورند. اگر هم زمان نرخ های اشتراک بالا نرود، چه تغییری در مالکیت انحصاری به وجود خواهد آمد؟ هال، پاسخ داده است که کنترل یکپارچه این قبیل منابع اطلاعاتی ذی نفوذ، از اظهار بسیاری از داستان ها جلوگیری می کند. وضعیت اسف بار مردم تیمور شرقی نمونه ای از این ماجراست. تا چند سال پیش که به سختی می شد چیزی راجع به پاکسازی قومی، اجتماع صلح جوی ایسلند و تا حدی گزارش های مربوط به فجایع تحریم شده اندونزیایی شنید، اخبار عصر ]نیز در خصوص آنها [شکل نگرفت. این داستان حتی اگر به تفصیل هم گزارش شده بود باز هال مطمئن است که این گزارش در یک چرخش کاملا همدلانه با مؤسسات چندملّیتی غربی ارائه می شد. موضوع نهایی برای مطالعات فرهنگی نه چیستی اطلاعات ارائه شده، بلکه مالکیت این اطلاعات است.

نقش رسانه ها در جنگ خلیج

روبان های زردی که درختان سراسر کشور را در خلال 1991 آرایش داده بود، یک سرگرمی نمادین مهم برای نشانه شناسان و محققان درگیر در مطالعات فرهنگی به وجود آورد. با این وجود، آنها تنها تکه ای از یک موزاییک طراحی شده فعالیت فرهنگی بودند که به صورت عمدی یا غیرعمدی در جهت یک هدف ایدئولوژیک واحد عمل می کردند. داگلاس کیلنر، یکی از پیشگامان اولیه مطالعات فرهنگی، برخی از شیوه های مهم و غالباً مغفولی که در آن مجموعه ای از محصولات فرهنگی را می توان برای تولید حمایت عمومی از ایدئولوژی حاکم به کار گرفت، توصیف می کند. اگر ما این اثر ]تولید حمایت عمومی از ایدئولوژی حاکم[ را ثبت و ضبط کنیم، نقشه برای تنظیم و صورت بندی گفتمان این گونه خواهد بود که ابتدا برخی از پیام ها توسط رسانه های جمعی رمزگذاری شده و سپس توسط مخاطبان رمزگشایی، درون ریزی و مورد عمل واقع شوند و همه ایده های دیگر نیز مسکوت مانند. هال این را «رمزگذاری هژمونیک» نام نهاده است. کیلنر معتقد است که این واژه عملکرد واقعی رسانه ها در خلال جنگ خلیج را توصیف می کند.

بر طبق نظر کیلنر، شبکه های بزرگ تلویزیونی در تبدیل جنگ به یک صحنه تئاتر مؤثر بودند. تصویرسازی رسانه ها از جنگ، و تلقّی جنگ به عنوان یک رویداد تلویزیونی مهم سرشار از نمایش، قهرمانی و آثار ویژه، ترس و نفرت از درگیری همچون از میان رفتن حیات شهروندان عراقی را از میان برد: «رسانه ها جنگ را به عنوان یک داستان مهیّج، مجموعه ای از سریال های شبانه تلویزیونی توأم با تضادها، کنش ها و مخاطرات دراماتیک، خطرناک برای شهروندان غیر نظامی و گروه های متحد، تداوم دهنده شرارت عراقی های نابکار و پلید و تبلوردهنده قهرمانی های طراحان، تکنولوژی و دستجات نظامی آمریکایی به تصویر کشیدند. (CBS) و (ABC) هر دو از ساعات آغازین جنگ، آرم «رویارویی نهایی در خلیج» را مورد استفاده قراردادند... و این رویداد را به عنوان نبرد میان خوب و بد رمزگذاری کردند. در حقیقت، جنگ خلیج از آغاز، میانه و پایان به عنوان یک جنگ سینمایی معرفی شد.» احتمالا هیچ تصویری مرتبط تر با جنگ خلیج از تصاویر شلیک «بمب های هوشمند»ی که از طریق بادکش های تهویه منازل عراقی ها هدف گیری می شد، وجود ندارد. به موازات پخش مجدد این فیلم کوتاه در خلال جنگ صد روزه، سکانس های بصری بر تفوق تکنولوژی نظامی آمریکا و دقت موشکافانه جنگ مدرن تأکید می کرد. کیلنر خاطرنشان می سازد که این تصاویر فواید مختلفی برای رمزگذاری ایدئولوژیکی حاکم داشته است. اصولا تماشای این قبیل تحرکات تسلیحاتی در صحنه، با دقت و سرعت عمل فوق العاده آن، بیننده را متأثر کرده و هدف واقعی سلاح یعنی نابودی اشیا و مردم را پنهان می سازد.

تصویر بمبی که ساختمان را به ویرانه تبدیل می کند، با هدف القای تفوق ذاتی ارتش آمریکا و حماقت مضحک ارتش عراق که سعی در مقابله با آن دارد، رمزگذاری می شود. نمایش های پیاپی تسلیحات پیچیده در صحنه، دقت و توجه را از «اخلاق» جنگ منصرف کرده و در عوض به زیباشناسی تاکتیکی آن معطوف می سازد. کیلنر معتقد است که دلخوش کردن به یک نظام تسلیحاتی کارآمد بسیار آسان تر از درگیر شدن در سؤال پیچیده در خصوص مجاز بودن یا نبودن کاربرد این سلاح هاست. آنها به هنگام انفجار، آرام و خنک به نظر می رسند. آنها از آن ما هستند.

قطع نظر از موضوع اخلاقی ذاتی کاربرد یک گزینه نظامی، قاب رسانه ای این داستان را می توان برای جنگ آفرینی طراحی نمود. کیلنر مدعی است که رسانه های آمریکایی به جای ارائه توصیف عینی از خطوط مقدّم جنگ، خود را کنار کشیده و به «تبلیغات چی های فعال» نیروهای ائتلافی تبدیل شدند. شکل داستانی مناسب آن، رویارویی نهایی ساده انگارانه «مردان خوب در مقابل مردان بد» بود. البته، این تصویر مستلزم خلق قهرمانان و نابکاران بود و صنایع فرهنگ، بیشتر، مایل به ایفای نقششان بودند.

هال از تمایل رسانه ها به «کالایی کردن» آنچه ارائه می کنند سخن گفته است و جنگ خلیج نیز از این قاعده مستثنا نبود. کیلنر خاطرنشان می سازد که جنگ خود فی نفسه یک کالای سودمند است. نرخ بالای درآمد ناشی از تولید آگهی تبلیغات فزاینده بازرگانی و تی شرت ها، آرم ها، دشنه های بزرگ، اسباب بازی ها، ویدئوها و حتی روبان های زرد که در خلال دو هفته به فروش رسید. بیشتر کالاها متضمن هیچ نوع برچسب نژادی صریح و ظریفی نبودند. یکی از تی شرت ها، مرد عربی را سوار بر شتر در حالی که هواپیماهای نظامی از بالای سر او پرواز می کردند، نشان می داد. عنوان (تی شرت) می گفت: «من 10 هزار مایل برای دودکردن یک شتر پرواز کرده ام.» این متن ها، تصویرها و رفتارها مجموعا گفتمانی را به وجود آورند که مخالفت با جنگ به عنوان یک امر ناخواسته راشکل می داد. یک «آمریکایی خوب» بودن، به حمایت از این گروه ها وابسته بود. هال به این فرایندهای رسانه ای به عنوان «گفتمان های ایدئولوژیک تصنعی» ارجاع می دهد. اثر عملی این امر، محدود ساختن طیف گزینه هاست و این گزینه های محدود در ظاهر شبیه همه مواردی است که همواره می تواند وجود داشته باشد.

پوشش رسانه ها پس از 11 سپتامبر ـ اندوه تصنعی

در شب 11 سپتامبر، یک دهه پس از جنگ خلیج، دو تن از چهره های رادیو ـ تلویزیونی (ABC) دان رادر و تد کوپل سؤالی را مورد بحث قرار دادند که در ذهن بسیاری از آمریکاییان وجود داشت. سؤال این بود که چرا برخی مردم آنچنان از آمریکا نفرت دارند که از قتل عام های تروریست ها خوشحال می شدند؟ هر دو مفسّر از مأموریت های گسترده در آسیا، آفریقا و خاورمیانه سخن گفتند; مأموریت در میان مردمی که در عین ابتلا به فقر ملموس، تنها ثروت، قدرت و گردن فرازی آمریکایی را مشاهده کرده اند. حدود پانزده دقیقه، این دو تحلیلگر برجسته اخبار داخلی به شیوه ای عیب جویانه و با دقت و تعمق در خصوص محرومیت ها و درماندگی های ریشه دار و گسترده در دو سوم جهان سخن گفتند. آنها از انگاره سازی مردان خوب در مقابل مردان بد که از سایر کانال ها شنیده می شد، اجتناب کردند. این مطمئناً گفتمان ایدئولوژیک تصنعی هال که در خلال جنگ خلیج بخ وقوع پیوست، نبود. این موضوع به یک صحنه آرایی یک شبه تبدیل شد. یک هفته بعد رادر در «نمایش دیوید لیترمن» ظاهر شد و چیزی شبیه وفاداری غیرمشروط به پرزیدنت جورج دابلیو بوش و «جنگ علیه تروریسم» اظهار کرد: «دیوید! من نمی توانم عمیقاً احساس کنم که این زمان، زمان ماست و من در خصوص آن، چیزی توصیه نمی کنم جورج بوش رئیس جمهور است. اوست که تصمیم می گیرد و شما به عنوان یک آمریکایی خوب می دانید که او هر کجا که از من بخواهد تا برنامه سازی کنم، به مجرد گفتن اجابت خواهم کرد. کمی بعد از حمله، دو تا از روزنامه نگاران کمتر شناخته شده، بوش را به خاطر شیوه و روش اتخاذ شده، مورد انتقاد قرار دادند. یکی از آنها گفت: بوش «سمج و بچه» به نظر می رسد، و دیگری موضوع را با توصیف رئیس جمهور از واکنش آمریکا به تروریسم تحت عنوان «جنگ صلیبی» مطرح کرد. در عین حال، هر دو مفسّر بلافاصله از صراحت لهجه و رک گویی خود عذرخواهی کردند. از ماه بعد، دیگر هیچ گاه کلام دلسردکننده ای شنیده نشد.

احتمالا غیرمعمول ترین دستاویز وطن پرستانه پس از واقعه تروریستی 11 سپتامبر این بود که رئیس جمهور بوش عشق به وطن را با پول معادل قرار داد. او پیشنهاد کرد که این زمان، فرصت بسیار مناسبی به ویژه برای فروش یک ماشین جدید است; عبارتی که انتظار می رفت در آگهی های تجاری اتومبیل زیاد به کار برده شود. این توصیه چه به عنوان یک دستاویز میهن پرستانه و چه به عنوان یک سرمایه گذاری صفر درصدی، موجب شد تا فروش ماشین جدید در اولین ماه پس از این واقعه، 31 درصد افزایش یابد. مجدداً تأکید می کنم که هیچ شبکه خبری، پیوند اداری سؤال برانگیز میان خرید مصرف کننده و وطن پرستی را نشان نداد. اما جورج کارلین هنرپیشه کمدی، مخاطبان «نمایش امشب» را با این بیان خنک به خنده سخریه آمیز واداشت: «بیرون برو و کمی جواهر و یک ماشین جدید بخر، وگرنه تروریست ها پیروز می شوند

چگونه رسانه های چندگانه دارای نمایندگی های مختلف، سخن گفتن از یک واقعه مهم با یک صدای در ظاهر انفرادی، به پایان رساندند؟ با توجه به تصویرهای مشترک ملّی از سوراخ شدن برج های دو قلوی مرکز تجارت جهانی توسط هواپیماها و در نتیجه، فروپاشی ساختمان ها و مقبولیت و پذیرش 95 درصدی واکنش رئیس جمهور، تصمیم هر یک از ویراستاران خبری ساده به نظر می رسید. با این وجود، هال معتقد است که رمزگذاری هژمونیک اگرچه در طی این دوره اتفاق افتاد، اما یک طرح آگاهانه نبود. الکساندر کوک برن در قطعه ای از داستان خود که در «لوس آنجلس تایمز» به چاپ رسید، می نویسد: «زمانی که پدرم در دهه 1920 به عضویت تایمز لندن درآمد، از دایی اش که در هیأت مدیره تایمز حضور داشت، پرسید: چه کسی واقعاً سیاست تایمز را مشخص می کند. دایی او پاسخ داد: فرزندم! سیاست تایمز لندن توسط کمیته ای تعیین می شود که هیچ گاه تشکیل نشده است

مخاطبی سر سخت و لجوج

این حقیقت که رسانه ها، تفسیری ترجیحی از رویدادهای انسانی به دست می دهند، نشان نمی دهد که مخاطب، ایدئولوژی ارائه شده را کاملا «می پذیرد.» من گاه از روبرت فروست، شاعر انگلیسی جدید پس از تکمیل آخرین بند شعر معروفش: «در یک غروب برفی بر روی چوب ها توقف کن» «این چوب ها دوست داشتنی، ناپیدا و ژرف اند، من قول داده ام تا آنها را حفظ کنم و مایل ها قبل از آنکه خواب بر من غلبه کند، بروم; و مایل ها قبل از آنکه خواب بر من غلبه کند بروم» شنیدم که با عصبانیت می گفت: «برخی مردم فکر می کنند که من در اینجا از مرگ سخن گفته ام، در حالی که چنین نیست.» با این وجود، اشعار نیز همچون نمایش های رسانه ای، حیات خاص خود را دارند. من قطع نظر از اظهارات شاعر، این شعر را با ارجاع به الزاماتی که قبل از مرگ با آن مواجه هستیم، تفسیر می کنم. هال این احتمال را مطرح می کند که افراد ضعیف و فاقد قدرت ممکن است در مخالفت با ایدئولوژی حاکم، و تعبیر پیام ها به شیوه ای سازگارتر با علایق و منافع اختصاصی شان به یکسان سرسختی نشان دهند. او سه گزینه ذیل را رمزگشایی می کند:

1.
عمل کردن در درون رمز غالب. رسانه ها پیام را تولید و توده ها آن را مصرف می کنند. مخاطب منطبق با «خوانش ترجیحی» می خواند.
2.
کاربرد یک رمز قابل گفتوگو. مخاطب هرچند ایدئولوژی غالب را در کل می پذیرد، اما با کاربرد آن در موارد خاص مخالفت میورزد.
3.
جانشینی یک رمز مخالف. مخاطب نوعی سوگیری تثبیت شده را در نمایش رسانه ها مشاهده می کند و تلاش سازمان یافته برای اسطوره زدایی از اخبار را افزایش می دهد.
هال با عطف توجه به همه کانال های ارتباط جمعی در خدمت ناخواسته به ایدئولوژی حاکم، به سختی باور دارد که مردم فاقد قدرت بتوانند این نظام را تغییر دهند. (بدبینی روشن فکرانه). با این وجود، او مصمم است تا هر کاری را که می تواند برای افشا و تغییر ساختار واقعی رسانه ها انجام دهد (خوش بینی آرمانی). هال در خصوص توانمندی مردم برای مخالفت با رمز غالب، واکنش مثبتی نشان داده است. او توده ها را به عنوان ساده لوحان فرهنگی که به سادگی توسط کنترل کنندگان رسانه ها دست کاری می شوند، ملاحظه نمی کند، در عین حال، نمی تواند زمان و مکانی را که این مقاومت در آن به ظهور می رسد، پیش بینی کند.

هال به پیروزی مختصر ناشی از فعالیت در قالب کشمکش های سازمان یافته برای تأیید اینکه سیاه زیباست، استناد می کند. میراث مردم آفریقا با مخالفت بیشتر با واژه «سیاه» (black) به جای «سیاه پوست» (Negro) یا «رنگین پوست» (Colored) در دهه 1970 به چیزی ارزش و اعتبار داد که زمانی یک ننگ نژادی تلقّی می شد. کاربرد هویت آفریقایی ـ آمریکایی توسط جیس جکسول تلاشی مستمر برای کنترل کاربرد نمادهاست. این موضوع، آن گونه که برخی ادعا کرده اند یک موضوع صرفاً معناشناختی نیست. اگرچه، در هیچ یک از این گزینش های نژادی چیز ذاتاً مثبت یا منفی ای وجود ندارد، اما تفاوت معانی ضمنی مهم اند; زیرا آثار واقعی دارند. تلاش مشابهی نیز برای تغییر واژه «جامائیکایی» صورت پذیرفت. زمانی که هال به انگلستان رفت، این واژه حاوی احساس مهاجر بودن بود; اما امروزه نوعی احساس رمانتیک و ]شراب[ رام، کوکائین، و موسیقی ریگا را تداعی می کند. نبرد ایدئولوژیک، کشمکش برای تسخیر و تصرف زبان است. هال این نبردها را در حواشی جامعه می دید که هیچ گاه با نبرد معناشناختی جاری در قلمرو فعالیت رسانه ها، به یک سطح مساوی نخواهند رسید.

نقد: چگونه درستی موضع هال را بشناسیم؟

مارشال مک لوهان در کار اولیه خود، به خوبی از تلویزیون انتقاد کرده است. هال، مک لوهان را به تلاش برای تأیید رسانه ها در سال های آخر عمرش متهم می کند. وی موضع نهایی مک لوهان را به عنوان یک عقب گرد نادرست و تجویزکننده مطلق برنامه های رسانه ها توصیف کرده است; او در عین حال، از بسیاری از نتایجی که مک لوهان به سختی بدان دست یافته، تمجید کرده است. هیچ کس، تاکنون استوارت هال را به خاطر بی مهری به ایدئولوژی حاکم بر جامعه غرب نکوهش نکرده است. در هر حال، سؤالات زیادی در خصوص خرد به انجام رساننده دانش، تحت یک عنوان ایدئولوژیک مطرح است.

آیا این سنخ تعهدات ارزشی صریح ناگزیر یکپارچگی پژوهش را به خطر نمی اندازد؟

جنرال. سی. ایورت کوپ جراح قدیمی از اینکه پژوهش گران برجسته و حرفه ای همواره نتیجه می گیرند که سقط هیچ گونه زیان روان شناختی برای مادر ندارد تأسف می خورد; با اینکه روان شناسان حرفه ای قاطعانه کشف کرده اند که سقط آثار سوء عاطفی دراز مدتی بر جای می گذارد. تعجبی ندارد که یافته های مؤسسه تجاری (Enterprise) محافظه کار آمریکایی مستقر در واشنگتن دی سی، به لحاظ اقتصادی بسیار متفاوت از نتایج به دست آمده توسط مرکز مطالعات فرهنگی معاصر تحت مدیریت هال باشد. زمانی که کپرنیک به صورتی باورنکردنی، به این اندیشه رسید که زمین مرکز جهان نیست، حقیقتی که در نتیجه تحقیقات به اثبات رسید، متمایز از آن چیزی بود که ما تاکنون فکر می کردیم. چنین به نظر می رسد که هال این تمایز را مبهم ساخته است.

آیا تحلیل هال از فرهنگ بر کار مطالعات فرهنگی دیگر یا نظریه های انتقادی برتری دارد؟ چنین به نظر می رسد که بدون داشتن یک معیار صدق، هیچ شیوه قابل اعتمادی برای ارزیابی کیفیت نقد رسانه ها وجود ندارد. نتایج یک پژوهش شخصی همچون سایر نتایج ارزشمندند. هال قلمرو ارتباطات جمعی را با شناسایی ایدئولوژی های پنهان به خوبی بررسی کرده، با این وجود، هیچ مبنایی برای ترجیح یکی بر دیگری به دست نداده است. الهیات آزادی بخش در آمریکای لاتین، هرچند به بسیاری از نتایج مارکسیستی مشابه دستاوردهای هال، دست یافت; اما این جنبش تعلّق خاطر حضرت مسیح به توده های محروم را اعتبارساز نهایی خویش ذکر می کرد. هال هیچ مرجعی به دست نمی دهد که آیا پذیرش تحلیل های فرهنگی او یک کنش اعتقادی یا یک ترجیح شخصی است.

بیشترین سهم مثبت هال در مطالعه ارتباطات جمعی، تذکر همیشگی اوست که سخن گفتن از معنا بدون ملاحظه همزمان قدرت بی فایده است. کلیف کریستین، مدیر مؤسسه پژوهش های ارتباطاتی در دانشگاه ایلینویس و نویسنده برجسته در حوزه اخلاق رسانه ها، با هال موافق است که وجود یک وضعیت ارتباطاتی ایده آل بدون وجود چرخه های قدرت، یک افسانه است.

کریستین در عبارت خود پیرامون مقاله هال تحت عنوان «ایدئولوژی و نظریه ارتباطات» که من آن را در فهرست پژوهش های درجه دوم ذکر کردم، مبالغه کرده است. وی می گوید: مقاله هال همچون تاج محل، یک شاهکار هنری است که علاقه مندان را به سوی خویش می خواند.

استوارت هال، جاذبه فوق العاده ای ایجاد کرد و پیروان زیادی را به دنبال خود کشید. ساموئل بیکر، رئیس دپارتمان مطالعات ارتباطاتی در دانشگاه لوا، خود را به عنوان یک تجربه گرای شیفته توصیف کرده و و با زبانی طعن آمیز می گوید: هال از ایدئولوژی حاکم بر مطالعات ارتباطاتی انتقاد کرده، با این وجود او «خود احتمالا برجسته ترین یا مؤثرترین چهره مطالعات ارتباطاتی معاصر شمرده می شود

سؤالاتی برای عمق بخشی به توجه خواننده

1.
هژمونی یک واژه معمولی و شناخته شده در ایالات متحده نیست. شما چگونه معنا و مضمون این واژه را برای دوست خود توضیح می دهید؟ آیا استعاره یا تمثیلی سراغ دارید که بتواند این مفهوم انتقادی را روشن سازد؟
2.
ماهیت انتقاد هال از «دانش رسانه های آمریکایی» چیست؟
3.
هال این موضع را بسط داده است که رسانه ها، ایدئولوژی حاکم بر فرهنگ ما را رمزگذاری می کنند. اگر شما با این نظر موافق نیستید، او چه شاهدی می تواند ارائه کند تا شما را متقاعد سازد که حق با اوست؟ و شما چه شاهدی می توانید برای طرد استدلال او مطرح کنید؟
4.
چشم انداز نشانه شناختی رولاند بارت چه شباهت ها و چه تفاوت هایی با مطالعات فرهنگی هال دارد؟

1
ـ این مقاله ترجمه فصل بیست و پنجم از کتاب ذیل است:
Emory A. Griffina, A First Communication Theory, Fifth edition, New York: McGraw- Hill, 2003. pp. 366-377.

دروغ‌های جنگ، بخش جدایی ناپذیر جنگ روانی


دروغ، بخشی از تاکتیکهای جنگ روانی محسوب می‌شود. در فریب با استراتژی دروغ بزرگ، کوشش می‌شود تا مخاطب مورد نظر، به سمت یک فضای روانی متفاوت با واقعیت سوق داده شود. این فضای درونی باید به گونه‌ای باید ساخته و پرداخته شود که گروه هدف بدون ابزار مقاومت، در آن فضا قرار گیرد و مفاهیم و علائم انتقالی، مورد قبول و پذیرش او باشد.
از دیدگاه روان‌شاسی، فردی که در حال منازعه با دشمن است، همواره می‌کوشد تا خود را در موضع هوشیارانه و غالب نسبت به او قرار دهد؛ زیرا، احساس می‌کند که هر لحظه از ناحیه دشمن در معرض خطر قرار دارد و طبیعی است که در برابر هر حرکت و رفتار او نیز حساس باشد و در نتیجه، در مقابل آنها مقاومت کند؛ بنابراین، هنر تاکتیک فریب، شکستن این مقاومت در حریف یا دشمن است و البته، تردیدی نیست که این عمل با ظرافت و با دقت خاصی انجام می‌شود و بیشتر به تجربه و شناخت مجری طرح از گروه هدف بستگی دارد، به منظور روشن شدن بحث و برای نمونه، چند دروغ بزرگ، که در راستای منحرف کردن ذهن گروه‌های هدف و دیگر دولتها آمده است، ارایه می‌شود.
حمله به ایستگاه رادیویی گلیویتس
در تاریخ 10 آگوست سال 1939، وزارت تبلیغات رایش سوم، برای فراهم آوردن مقدمات حمله آلمان نازی به لهستان، در مورد تهیه گزارش درباره کشور یاد شده، این‌گونه توصیه کرد: «از امروز، باید اخبار وحشت‌انگیز موثق با تیتر درشت در صفحه اول روزنامه‌ها چاپ شود».
در همین ارتباط، به تمامی جراید دستور داده شد که خود را به منظور انتشار اخبار ویژه برای روز 1 سپتامبر، یعنی روز حمله به لهستان و پیرو آن، آغاز جنگ جهانی دوم، آماده کنند. روزنامه‌های آلمان نیز بلافاصله پس از این دستور خبری را منتشر کردند مبنی بر اینکه لهستان شب گذشته برای نخستین بار، با نیروهای سازمان یافته خود به تمامیت ارضی ما (آلمان) تجاوز کرده است و به همین دلیل نیز ارتش آلمان از ساعت 5:25 شلیک متقابل را آغاز کرده است. در واقع، آلفرد نایوکس فرمانده واحد ضربت سازمان اس.اس دستور داشت تا با ملبس شدن به اونیفورمهای لهستانی، به فرستنده گلیویتس حمله کند. وی گفته بود: «مطابق دستور، ما ایستگاه رادیویی را گرفتیم، نطقی به مدت سه تا چهار دقیقه از طریق یک فرستنده اضطراری ایراد کردیم و پس از شلیک چند گلوله با سلاح کمری، محل را ترک کردیم».
حمله کره شمالی به کره جنوبی
در تاریخ 25 ژوئن سال 1950، یعنی روز آغاز جنگ دو کره یک عضو مهم ارتش آمریکا اعلام کرد: «ماجرای جالبی اتفاق افتاده است. کره شمالی به کره جنوبی حمله کرده است.» بلافاصله پس از انتشار این خبر و در همان روز، بمب‌افکنهای آمریکا، شهر پیونگ‌یانگ، پایتخت کره شمالی را با فرو ریختن سیصد بمب، بمباران کردند. به دنبال این اقدام، که بدون فرمان مستقیم و رسمی و تنها به دلیل جایگاه تک قطبی رسانه‌های آمریکا صورت گرفت، عملیات روانی بی‌سابقه ایالات متحده علیه دولت کره شمالی آغاز شد.
سینمای هالیود نیز دو روز پس از آغاز جنگ، فیلم نبرد کره را در سه هزار نسخه تکثیر و به بازار عرضه کرد. تا مدتها به خطا ادعا می‌شد که کره جنوبی حمله کرده است، در حالی که واقعیت این چنین نبود و آمریکا از غیبت روسیه و چین استفاده کرد تا در شورای امنیت سازمان ملل متحد، قطعنامه‌ای را علیه حمله ظاهراً مسلحانه کره شمالی به کره جنوبی تصویب کند.
حادثه کشتار نوزادان نارس در جنگ خلیج فارس
در سال 1990، دولت آمریکا کوشید تا با بی‌اعتبار کردن صدام حسین، دیکتاتور عراق، جو منفی‌ای را که در میان شهروندان خود و افکار عمومی جهان (جامعه بین‌الملل) علیه سیاستهای یک جانبه‌گرایانه آمریکا در خلیج فارس ایجاد شده بود، تغییر دهد. در این راستا، در روز10 اکتبر سال 1990، یعنی سه ماه پیش از آغاز جنگ، گزارشی به نقل از دختر پانزده ساله‌ای به نام نیره، منتشر شد؛ بنابراین گزارش، سربازان عراقی در یک بیمارستان، نوزادان نارس را از دستگاههای نگهداری آنها خارج کرده، روی زمین سرد انداخته و باعث مرگ آنها شده بودند. این ماجرا خشم و انزجار جهانی را باعث شد. جورج بوش پدر، که درآن زمان، رئیس جمهور آمریکا بود، تقریباً در هیچ یک از سخنرانی‌های خود، از ذکر حادثه احتمالی کشته شدن این 312 نوزاد خودداری نکرد، این عملیات روانی در حالی انجام شد که گزارش مزبور کاملاً دروغ بود. نیره در اصل، دختر سفیر کویت در ایالات متحده بود و ماجرای کشتار نوزادان نارس کاملاً ساختگی بود. نکته در خور توجه این که هم‌اکنون، دولت ایالات متحده همان شرکت تبلیغاتی‌ای را که این خبر را منتشر کرد برای جنگ روانی به خدمت گرفته است.
طرح نعل اسب شارپینگ
با آغاز جنگ یوگسلاوی در 24 مارس سال 1999، دولت ائتلافی آلمان متشکل از حزب اس.پ.د (سوسیال دموکراتها) و سبزها، گرفتار وضعیت وخیمی شد. بیشتر مردم آلمان در برابر جنگ موضع بدبینانه و مخالفی را اتخاذ کردند. در این شرایط، ناگهان شارپینگ طرح نعل اسب را ابداع کرد تا سیاست تبعید دولت میلوشویچ را تأیید کند. وی به بهانه پیشگیری از کشتار دسته جمعی قریب‌الوقوع آلبانیایی‌های کوزوو، و حفظ حقوق بشر، با اصرار فراوان و مظلومانه خواستار اعزام نیروهای ارتش آلمان به منطقه شد. این درحالی بود که طرح نعل اسب هیچ‌گاه به طور واقعی وجود نداشته است و جعلی بودن این خبر، یکسال پس از پایان جنگ در مارس 2000، در روزنامه اعلام شد.
بن لادن باید هر چه زودتر دستگیر شود
آمریکاییان پس از اشغال افغانستان، دخالت خود در این کشور را با استدلال دستگیری هر چه سریع‌تر بن لادن توجیه کردند. در حالی که هیچ‌گونه مدرکی دال بر مجرم‌بودن وی نداشتند. این درحالی بود که بن لادن مولود سازمان جاسوسی آمریکا سی.آی.ای بود و زمانی لقب تروریست گرفت که با شبکه تروریسستی القاعده امنیت داخلی آمریکا را مورد تهدید قرار داد. پس از این دوران بود که ناگهان در آمریکا، بحث درباره جنگهای نوین اهمیت یافت و چنین عنوان شد که این استراتژی‌ای علیه بنیادگرایی است که از پایان دهه 90، علیه گسترش زمینه‌های انقلاب بین‌المللی اجرا می‌شود.
خرید اورانیوم
برای نخستین بار، در سخنرانی بوش در 28 ماه ژانویه سال 2003 اعلام شد، ضمن آنکه که عراق مقادیر زیادی اورانیوم را برای ساخت بمبهای اتمی از نیجریه خریداری کرده است. سازمان امنیت انگلیس را نیز، منبع اطلاعات خواند، در حالی که اکنون، روشن شده است، سیا یکسال پیش، شایعه این خرید را رد کرده و در 7 ماه مارس سال 2003، محمد البرادعی، رئیس آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، اعلام کرد که اوراق تقلبی در این مورد کشف شده و حتی سرلوحه کاغذ نیز جعلی و به راحتی قابل تشخیص بوده است.
دروغ بلر
در 24 ماه سپتامبر سال 2002، بلر طی یک سخنرانی، رژیم عراق را به ساختن نوعی از سلاحهای کشتار جمعی متهم کرد که در عرض 45 دقیقه قابل استفاده هستند. در حالی که اکنون گفته می‌شود این ادعا به کلی دروغ بوده و یک کارمند سازمان امنیت انگلیس فاش کرده که چنین اطلاعاتی اصلاً پایه و اساس نداشته است.
دروغ بوش
در 19 ماه ژانویه سال 2001، بوش توضیح داد که عراق به سلاحهای کشتار جمعی دست یافته است؛ موضوعی که آن را دلیل اصلی آغاز جنگ علیه عراق مطرح کرد، در حالی که تا به امروز، با وجود جستجوی گسترده ارتش آمریکا و انگلیس در عراق، هیچ‌گونه نشانه‌ای دال بر درستی این ادعا یافت نشده است.
دروغ القاعده
ریچارد پل، مشاور پنتاگون، مدعی بود که احمدالعانی یکی از اعضای برجسته القاعده در ماه آوریل سال 2001، در پراگ با محمد عطا از هواپیماربایان انتحاری عملیات 11 سپتامبر ملاقات کرده است. در حالی که اکنون ثابت شده که بین صدام و القاعده هیچ‌گونه همکاری وجود نداشته است. در پاییز 2002 دولت آمریکا مطلع شد که چنین ملاقاتی بین محمدعطا و العانی نیز وجود خارجی نداشته است. العانی در دوم ماه جولای سال 2003 در عراق دستگیر و منکر چنین ملاقاتی شده است.
دولت‌های بزرگ برای تهییج افکار عمومی و همسو کردن دیگر کشورها برای حمله به کشور هدف رسماً دروغ می‌گویند. تاریخ معاصر جهان موارد فراوانی از این گونه دروغ‌پردازی‌ها را به یاد دارد. به نظر می‌رسد توسل به این شیوه برای آغاز یا مدیریت جنگ به سنت دیپلماسی قدرت‌های بزرگ تبدیل شده است.
حجت الله مرادی

منبع: Anti War

جنگ روانی


نویسنده تهیه و تنظیم حیدر فضل ا.. تبار ا ع س ساصد   

چقدرتمندان بویژه نظام سلطه در طول تاریخ از روش های گوناگونی به منظور تحمیل اراده خود بهره برده اند که یکی از این ابزار ها کاهش و تخریب روحی ملتها از طرق مختلف است . جنگ روانی با هدف

قرار دادن اندیشه یا بینش ، عقل و در نهایت اراده مخاطبان و نوع رفتار آنها در زمره خطرناکترین ابزار ها قرار دارد . جنگ روانی با توجه به انقلاب ارتباطات و گسترش روز افزون وسایل ارتباط جمعی حربه ای است که به کمک آن برخی قدرت ها با مردم کشورهای هدف ارتباط برقرار کرده و بر افکار و خواسته ، نگرش ها و رفتار های آنها تاثیر می گذارند . نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران پیوسته از بدو تاسیس آماج جنگ روانی قدرتهای استکباری بوده و هست . 

 اصطلاح جنگ روانی در جریان جنگ جهانی دوم و پس از آن در کشور امریکا رواج یافت . جنگ روانی از واژه‌هایی است که تاکنون تعاریف متنوع و گوناگونی بر اساس شرایط استفاده از آن ارائه شده است. ارتش امریکا در مارس 1955 در آیین‌نامه رزمی خود تعریفی جالب از جنگ روانی در عرصه بین‌المللی ارائه کرد .

 «جنگ روانی استفاده دقیق و طراحی شده از تبلیغات و دیگر اعمالی است که منظور اصلی آن تأثیرگذاری بر عقاید، احساسات، تمایلات و رفتار دشمن، گروه بی‌طرف و یا گروه های  دوست به نحوی که پشتیبانی برای برآوردن اهداف و مقاصد ملی باشد».

تعریف جامع تر از جنگ روانی :

 « عبارت از فرایند بهره برداری صحیح و طراحی شده از تبلیغات و دیگر اقدام هایی که هدف اصلی آن نفوذ در عقاید ،احساسات ، عواطف ، تمایلات و رفتار مخاطبان ( افراد دشمن ، بیطرف و هم پیمان ) و تاثیر گذاری برآنان برای دستیابی به اهداف و مقاصد ملی باشد »

وظیفه عمده جنگ روانی از دیدگاه نظام سلطه

وظیفه جنگ روانی ، تحمیل اراده ما بر اراده دشمن به منظور حاکم شدن براعمال آنان است از راه های غیر از راه نظامی و وسایلی غیر از وسایل اقتصادی  . طرفداران این نظریه معتقدند که جنگ روانی شامل هر عملی می شود که دشمن را وادار به خارج ساختن افراد و تجهیزات خود از عرصه  فعالیت در جبهه کند و او را مجبور سازد تا افراد سلاح خود را برای آمادگی جهت مقابله به حمله ای که صورت نخواهد گرفت ، درگیر کند  طرفداران این نگرش اغلب بر این باورند که تبلیغات جزء اصلی و اساسی جنگ روانی است نه همه آن.

- اهداف جنگ روانی

در تدوین یک جریان خبری با استفاده از اصول جنگ روانی آنچه لازم است در ابتدا مورد توجه

قرار گیرد اهداف جنگ روانی است که  عبارتند از :

•    از بین بردن امید نزد مخاطبان، کشور و یا جناح مقابل

•    بی اعتمادی نسبت به رهبران کشور یا جناح مقابل

•    شکاف در بین جامعه مخاطب

· مرعوب کردن مسوولان و نخبگان ، تضعیف اراده عمومی ، تلقین مکرر مطالب غیر واقعی برای تغییر درک مردم از واقعیات جامعه ، تضعیف اعتماد به نفس مردم ، سست کردن وحدت مردم و مسوولان و دامن زدن به اختلافات قومی و مذهبی ، سیاسی از جمله اهداف جنگ روانی دشمنان ملت مسلمان است

·   ایجاد جنگ روانی  یکی از اهداف اصلی و استراتژی نظام سلطه در میدان ناتوی فرهنگی است که    می تواند در ضایع کردن توان وانرژی ملل جهان موثر باشد . 

- مهترین ابزارهای جنگ روانی

تلویزیونها، رادیوها، خبرگزاریها، مطبوعات ، سایتهای خبری ، پست الکترونیک

مهمترین مخاطبان جنگ روانی نیز عبارتند از:

1_    مردم  2 _  احزاب 3 _ سیاستمداران

4 _  گروهها، سازمانها و نهادهای دولتی و غیردولتی

5 _    دولتها     6 _     سازمانهای بین المللی

در طول دو سال اخیر، برخی از مهمترین سناریوهایی که به طور همزمان و به منظور اعمال

جنگ روانی علیه ایران صورت گرفت عبارت بودند از:

•    سناریوی تهدید آمیزبودن ایران برای ملل جهان و این که دستیابی ایران به انرژی هسته ای تهدیدی برای همه کشورهای جهان است .

•    سناریوی ارعاب و تهدید ایران با انتشار محتوای بالای رسانه ای در خصوص امکان حمله  آمریکا و یا اسرائیل به ایران .

•    سناریوی تشویق ایران به مذاکره مستقیم با آمریکا .

•    سناریوی دشمن سازی از ایران برای اعراب و ترغیب ملل عرب و مسلمانان برای مقابله با ایران .

•    محک زدن ایران به شیوه های مختلف، به منظور دریافت این نکته که آیا ایران به خواست  5+1 درمورد برنامه هسته ای اش تن می دهد یا خیر؟

•    سناریوی هالوکاست و پیگیری سناریوی تهدید آمیزبودن اندیشه دولت ایران برای ملل جهان حتی فارغ از دستیابی این کشور به انرژی هسته ای

•    سناریوی اتصال برنامه هسته ای ایران به کره شمالی و بهره گیری ایران از عملکرد هسته ای کره شمالی به نفع پرونده هسته ای خود

•    سناریوی هلال شیعی

•    سناریوی تهدید سنی ها با گسترش تعداد و نفوذ شیعیان در منطقه تحت حمایت ایران
- راهبردهای اساسی جنگ روانی

طراحان جنگ روانی ، نبرد خود را بر تبلیغات استوار کرده‌اند . هدف آنها تاثیرگذاری بر عقاید افراد و یا جامعه موردنظر می‌باشد . جنگ روانی از همه تاکتیکهایی که یک عامل تبلیغاتی انجام می‌دهد، بهره می برد . این عوامل سعی می‌کنند افکار عمومی طرف مقابل را به تسخیر کشانده و از شیوه‌های زیر حداکثر استفاده را به نمایند . مدیران و طراحان خبری پیش از هر چیز ، باید مخاطب خود را به خوبی مورد شناسایی قرار داده و از طریق روشهای روانشناسی اجتماعی ، میزان تاثیری را که هر یک از تاکتیکهای جنگ روانی می توانند ایفا کنند را پیدا نمایند . تاکتیکهای جنگ روانی بسیارند و متناسب با شرایط روز، در حال گسترش و رشد روز افزون هستند.

- برخی از مهمترین تاکتیکهای جنگ روانی

الف ) فریب : یکی از راه کارهای تاثیر گذار برای مخاطبان دادن اطلاعات دروغین و جهت دار یا تصویر وارونه از وقایع است که اغلب با ارائه و نمایش قسمت هایی از واقعیت یا برگزیده ای از آنها این امر تحقق می یابد .

ب ) تخدیر : در این روش متخصصان جنگ روانی برای کند و متوقف کردن رفتار مخاطبان ، پشتوانه احساسی _ عاطفی انها را نشانه  می روند و شور احساس حاکم بررفتار انها را به تدریج کم رنگ و زائل    می کند .

ج ) تشجیع : برخلاف روش قبلی یعنی  تخدیر ، در این روش متخصصان جنگ روانی باید شور شوق و تلاش و حرکت به سوی هدف مطلوب را در مخاطبان برانگیزند و عواطف و احساسات و رفتار آنها را تقویت کنند . 

د ) تطمیع : مخاطبان برای دستیابی به هدف اصلی خود ناچارند برخی از اهداف فرعی را فراموش و برخی امتیازات را رها کنند . متخصصان جنگ روانی با شناخت و آگاهی از این مهم می کوشند اهداف قابل دسترسی  بی درد سری را به مخاطبان پیشنهاد کنند و یا برای آنان پاداش در نظر بگیرند .

ه ) ارعاب : یکی از روش های موثر و کارامد استفاده  ازارعاب توسط طرف های متخاصم و درگیر است . استفاده از حربه تهدید و ایجاد رعب و وحشت میان نیروی های درگیر به منظور تضعیف روحیه و سست  ساختن اراده آنها است .

و) تحریک : انجام اقداماتی است که برروی حالات و رفتار مخاطبان تاثیر می گذارد . در این روش متخصصان جنگ روانی با ارائه پیام ها و اطلاعاتی آگاهی دهنده ، به تحریک احساسات مخاطبان می پردازند و آنان را به سوی تحقق اهداف مطلوب نظر خود سوق می دهند .   

 ح ) سانسور

سانسور عبارت است از حذف عمدی موادی از جریان عبور آگاهیها ، به منظور شکل دادن عقاید و اعمال دیگران است .

سانسور به شکل گسترده‌: ،  دربرگیرنده هر نوع تلاشی جهت تضعیف یا جلوگیری از انتشار مواد نامطلوب از نظر برخی از اولیای امور باشد . بدین‌ترتیب ، ممکن است دولتی جلوی انتشار اطلاعات یا اخباری را که می‌تواند بازتابی مخالف یا ناموافق بر مقامات آن دولت داشته باشد ، بگیرد یا ممکن است دولت مذکور اقدام به صدور مجوزهایی کند که از این راه انتشار مواد نامطلوب را دچار مشکل سازد .

  ط ) تحریف

یکی از رایجترین شیوه‌های پوشش‌ خبری و مطبوعاتی ، تغییر متن پیام به شیوه‌های مختلف از طریق دستکاری خبر است . در مسئله تحریف سه پدیده به چشم می‌خورد که عبارتند از : تعدیل ، شاخ و برگ دادن و جذب . یک خبر در حین انتقال از شخصی به شخص دیگر به تدریج کوچکتر از گذشته ، قابل فهم‌تر و از نظر بازگو کردن ، ساده‌تر می‌شود . در حین فرایند انتقال متوالی بسیاری از جزییات اصلی خبر کم‌کم تعدیل می‌شوند ، تجربه ‌هایی که در مورد تحریف انجام شده است ، نشان می‌دهد که بسیاری از جزییات موجود در ابتدای زنجیره انتقال به‌ شدت حذف می‌شوند . هر بار که خبر تحریف‌شده نقل می‌شود ، میزان جزییات ، هرچند با کندی ، کاهش می‌یابد .

 ی ) محک‌زدن

 برای ارزیابی اوضاع جامعه و طرز تفکر مردم جامعه درباره موضوعی خاص که نسبت به آن حساسیت وجود دارد و یا دریافت بازخورد نظر حاکمان و یا گروهی خاص یا صنفی از اصناف جامعه ، خبری منتشر می‌شود که عکس‌العمل به آن، زمینه طرح سوژه‌های بعدی قرار می‌گیرد عوامل تبلیغاتی سعی می کنند برای دریافت بازخورد نظر گروهی خاص و یا حتی افراد جامعه ، با انتشار یک موضوع عکس‌العمل آنها را مورد ارزیابی قرار دهند و سیاست‌های آینده خود را نسبت به آن طراحی کنند .

تاکتیک محک‌زدن به نوعی تاکتیک بازگشتی هم هست و به افراد خاص برمی‌گردد و جامعه محدودتری را درنظر می‌گیرد. اما بازخوردبیشتر به جامعه و عوام برمی‌گردد.

مثلا برای ارزیابی نظر مردم ایران راجع به رابطه با امریکا ، خبری منتشر می‌شود تا پس از محک‌زدن آن، موضوعات جدی‌تری را دراین باره منتشر سازند . به عنوان مثال میزان حساسیت‌های مذهبی جامعه و یا پایبندی ‌آنها به اصول مورد اتفاق جامعه ، یا شخصیت‌های مورد احترام ووثوق مردم ، یا کشف دید‌گاه‌ها و برنامه‌های جریان حاکم و یا جبهه مخالف نسبت به موضوعی خاص را محک می‌زنند .

این شیوه یکی از شیوه‌های جنگ روانی است . اما امروزه در بازیهای تبلیغاتی و انتخاباتی نیز مورد استفاده قرار می‌گیرد . در سیستم‌های نظرسنجی نیز استفاده از افکارعمومی ، نوعی محک‌زدن است

طرح موضوع استفاده نظامی ایران از تکنولوژی غنی‌سازی اورانیوم توسط آمریکاییها ، بازخورد واکنش دائمی ایرانیها را در تاکید بر استفاده غیر نظامی از این تکنولوژیها را به‌دنبال دارد . آمریکا با این کار از یک سو قصد محک‌زدن ایران در این باره را داشته و از سوی دیگر از طرح آن برای اعزام بازرسین مربوطه برای کنترل این پروسه بهره می‌گیرد .

 ک ) اغراق
 
 عوامل تبلیغاتی با بهره‌گیری از این شیوه دست به پخش مطالب مبالغه‌آمیز می‌زنند . آنها سعی می‌کنند مطالب کوچک را بسیار بزرگتر از آنچه وجود دارد جلوه دهند و همچنین قادرند از مطالب بزرگ به شکلی ضعیف و در زمان ، مکان و جایگاهی که به چشم نمی‌آید ، بهره‌برداری کند .
 ل)تفرقه
 
شاید بتوان تفرقه را یکی از مؤلفه‌های عوامل قبلی دانست که با استفاده از آنها عامل تبلیغاتی سعی می‌کند بین جامعه مخاطبان خود با مرزبندی و جناح‌بندی‌هایی که در اکثریت موارد کاذب هم می‌باشد ، مطالبی را پخش کند تا پتانسیل‌ها و توان آنها را کاهش دهد .

  م )  ترور شخصیت

در شیوه‌های جدید ، ترور فیزیکی جای خود را به ترور شخصیت داده است . در زمان‌هایی که نتوان فردی را ترور فیزیکی کرد و یا نباید افراد مورد ترور فیزیکی قرار گیرند ، سعی می‌کنند از طریق عوامل تبلیغاتی جنگ روانی و با استفاده از وسایل ارتباط ‌جمعی ، شخصیت‌های مطرح و مؤثر در جناح مقابل را به زیر ذره‌بین کشیده و با بزرگ‌نمایی نقاط ضعف آنان را ترور شخصیت نماید . اصطلاحی که امروز برای ترورکردن از طریق وسایل ارتباط جمعی یسیار مورد استفاده قرار می گیرد ، Terrorovision ( ترور کردن و ارعاب و تهدید)  است که هدف آن ترور شخصیت های سیاسی و مهم از طریق به تصویر کشیدن نقاط ضعف و حرکات نادرست آنهاست . این عوامل باعث می شود رهبران ذی‌نفوذ نزد مخاطبان دچار بی منزلتی وتخریب چهره شوند .

نتیجه :

با مطالعه مراتب فوق می توان به راحتی دلایل استکبار جهانی را از ایجاد جنگ روانی در این مقطع زمانی در ایران اسلامی را جویا شد . به وضوح اهداف دشمنان نظام مقدس ایران اسلامی روشن است  .  مقام معظم رهبری ( حفظه الله تعالی ) در بیانات مکرر نقشه شوم آنها را برملا نمودند . واقعیت این است که دستگاه سلطه ی جهانی درپی شکست های مکرر و سنگین خود در ایران (از بدو تاسیس انقلاب)، در فلسطین ، لبنان ، افغانستان ، عراق به دنبال تضعیف روحیه مسلمانان به خصوص ایرانیان هستند و می خواهند ضعف های خود را با نشان چنگ و دندان مخفی کنند و در این راستا بودجه اختصاصی استکبار جهانی به سرکردگی امریکای جهانخوار موید این مدعاست . به عنوان مثال اشاره نمایم که « بری لوئن کرون »دستیار وزارت خارجه امریکا در امور حقوق بشر و کار در خصوص بودجه هزینه شده امریکا گفت هدف ما این است که صدای خود را به مردم ایران بر سانیم ، گفت و گو با مردم ایران را تقویت کنیم و مطمئن شویم که سیل اطلاعات به آنها می رسد و به همین دلیل است که قسمت عمده آن را برای رسانه ها صرف میکنیم . جنگ روانی آمریکا علیه ایران با استفاده از منابع خبری هنوز یکی از مهمترین اولویتهای دولت بوش مدعی دموکراسی است . با اینحال اهداف دشمنان نظام از دلایلی ایجادی جنگ روانی  را به شرح زیر تقدیم حضور می نمائیم :

 1 _ مرعوب کردن مسوولان و نخبگان ، تضعیف اراده عمومی ، تلقین مکرر مطالب غیر واقعی برای تغییر درک مردم از واقعیات جامعه ، تضعیف اعتماد به نفس مردم ، سست کردن وحدت مردم و مسوولان و دامن زدن به اختلافات قومی و مذهبی ، سیاسی از جمله اهداف جنگ روانی دشمنان ملت مسلمان است .

2_ یکی از اهداف نظام سلطه ایجاد اختلاف در جبهه داخلی ایران و شنیدن صداهای متفاوت از ایران است به این معنا هدف عملیات روانی امریکا چند دستگی ، ترس و تردید در میان خاصه و عامه کشور و بهترین حالت برای آنها شکل دهی تشنجات اجتماعی ، سیاسی  میباشد . تحقق اهداف ما جز از طریق به هم ریختن روانی و اجتماعی جامعه امکان پذیر نیست .

3 _ هدف از ایجاد جنگ روانی ، توجیه و اغنای افکار عمومی جهان و منطقه (اعراب ) برای پشتیوانه ساختن حمایت آنها از آمریکا و متحدینش می باشد .

4 _ امریکا در تلاش است با ایجاد جنگ روانی افکار عمومی داخلی و خارجی را باخود همراه کند ،تا در صورت وقوع هرنوع اقدام قهری حمایت کشورهای مختلف را در اعمال اهداف ب رعلیه جلب کند .

5 _ ایجاد جنگ روانی توسط استکبار جهانی ریشه در تاریخ کهن دارد به عنوان مثال امریکا طی جنگ جهانی دوم دو سازمان رابرای انجام عملیات روانی و تبلیغاتی تاسیس کرد ( دفتر اطلاعات جنگ که مسولیت آن پوشش خبری مخاطبان داخل و خارج امریکا را برعهده داشته است ، دیگری دفتر خدمات استراتژیک است که وظیفه این دفتر انجام عملیات روانی پنهانی در زمان جنگ بود )

6 _ تخریب باورهای ملی و دینی

7 _ ایجاد اختلاف و تفرقه مذهبی

8 _ تخریب روند بیداری جهان اسلام

9 _ مقابله با پیشرفت و اقتدار علمی ملت ایران

10_و....

درپایان فرمایشات نوروزی مقام معظم رهبری در سال اتحاد ملی و انسجام اسلامی را مرور می کنیم که نصب العین قرار دادن تدابیر معظم له برای همه ما ایرانیان به حق خنثی کننده نقشه های شوم استکبار جهانی است که فرمود : دشمنان ملت ایران درصدد آن هستند که دشمنی خود را از دو راه با ملت ایران به تحقق برسانندیکی ایجاد تفرقه در میان صفوف ملت ، ازبین بردن یکپارچگی ملت ایران و از دست ملت ایران این نیروی عظیم  وحدت را  ربودن و آنها را به اختلاف داخلی سرگرم کردن و دومی ایجاد مشکلات اقتصادی و تلاش برای توفق ملت ایران در زمینه های گوناگون سازندگی کشور و رفاه عمومی خود ، این دو چیزی است که در نقشه های کوتاه مدت و میان مدت دشمنان ما به طور محسوس وجود دارد که اگر خود آنها هم برزبان نیاورده بودند قابل حدس بود ولی دوشمنان ما خودشان هم به هر دو نکته اعتراف کردند . ملت  ما باید هشیار باشد ، تلاش برای سازندگی کشور و عمده تر و مهمتر از آن تلاش برای اتحاد کلمه و یکپارچگی ملت و اتحاد اسلامی ادامه یابد ، عاقلانه ، هوشیارانه ، خردمندانه و مدبرانه بایستی این اتحاد را حفظ کرد و روز به روز تقویت کرد  من به همین جهت به مساله ی اتحاد کلمه ی ملتمان اهمیت می دهم و به نظر من امسال سال « اتحاد ملی و انسجام اسلامی » است . 

 

  منابع :

 1_ سایت عملیات روانی

2 - جنگ بزرگ بدون شلیک ویژه نامه پایان  سال روزنامه ایران ( اسفند 1385)

3 _ کتاب اصطلاح شناسی 2                                            معاونت سیاسی سازمان

4 _ مثلث سلطه ابعاد و اهداف ناتوی فرهنگی                         استاد خواجه پور

 

سازمان عملیات روانی انگلیس از گذشته تا کنون

امیرهوشنگ طهماسبی‌پور /حجت‌اله مرادی

چکیده
محققان و صاحب‌نظران عملیات روانی، تا کنون تعاریف مختلفی از عملیات روانی ارائه داده‌اند اما می‌توان عملیات روانی را سلاحی روانی که با تمام قوا همه ادراک انسان را هدف قرار می‌دهد و او را به تغییر رفتار در میدان نبرد و دیگر عرصه‌ها وادار می‌سازد تعریف نمود. دولت انگلیس به عنوان استعمارگر پیر سالیان درازی به شکل‌دهی افکار عمومی مردم جهان پرداخته ولی تا کنون اطلاعات کمی در خصوص ساختار و سازمان عملیات روانی آن در اختیار محققان و دانش‌پژوهان ایرانی قرار گرفته است. هدف این مقاله شناسایی اجمالی ساختار و سازمان عملیات روانی انگلیس از ابتدای قرن بیستم تا کنون می‌باشد و به دنبال پاسخگویی به این سؤال است که آیا عملیات روانی در فرایند طرح‌ریزی دکترین نظامی و سیاسی( ) انگلیس جایگاهی دارد یا خیر؟
واژگان کلیدی: عملیات روانی، انگلیس، جنگ جهانی اول، جنگ جهانی دوم، افکار عمومی.
مقدمه
استفاده از کلمات سن تزو( )، استراتژیست نظامی چین باستان که اظهار می‌دارد: «وادارکردن دشمن به تسلیم بدون بهره‌گیری از نیروی نظامی، اوج مهارت است.» معمولاً به صورت جز جدانشدنی از هر سخنرانی درخصوص عملیات روانی، تبدیل شده است. با وجود این، تاریخ بشر آکنده از جنگ‌ها و نبردهایی است که این گفته سن‌تزو در آن اتفاق نیفتاده است. به عبارت دیگر می‌توان گفت سن تزو در مورد اصل بازداری( )، سخن گفته است، اما هنگامی که دولت‌ها به دلیل ناکامی اصل بازداری، یا به دلیل مصالح و منافع ملی خود وارد جنگ می‌شوند، ناگزیرند از تمام سلاح‌های در دسترس خود برای پیروز شدن استفاده کنند. فنون عملیات روانی که با روش‌هایی نرم اما سهمگین، همه ادراک انسان را هدف قرار می‌دهد و او را به تغییر رفتار در میدان نبرد و دیگر عرصه‌ها وادار می‌سازد، از مهم‌ترین این سلاح‌ها به شمار می‌رود. هرچند این تاکتیک‌ها و فنون به مرور زمان و به دلیل استفاده مکرر و دستیابی به روش‌های نوین انتشار و پخش، پیشرفته‌تر شده‌اند اما همه صورت‌های مختلف آن دارای یک نقطه مشترک هستند: «هدف تمامی آنها انسان‌ است.»
واژه تبلیغات( )
اساساً چیزی که در موردش صحبت می‌کنیم همان تبلیغات است که امروزه در غرب به مثابه یک واژه منفی در نظر گرفته می‌شود. البته این واژه همیشه در غرب ناپسند نبوده است. این کلمه برای نخستین‌بار در قرن هفدهم میلادی توسط کلیسای کاتولیک برای توصیف سازمانی که در جهت مبارزه با رشد پروتستانیسم( ) ایجاد شده بود، به کار گرفته شد. تبلیغات در آغاز به معنی پراکندن ایده‌ها و ارزش‌ها و بیشتر درخصوص اعتقادات بود و به معنی خاص در مورد اعتقاد به سازمان و مردمی به کار می‌رفت که هماهنگ با قوانین خدا( ) اداره می‌شدند. در دوران باستان، پیش از پیدایش اسلام، فرماندهانی همچون کورش کبیر، اسکندر( ) و ژولیوس سزار( )، به نیاز سربازان خود برای تشویق به جنگ و نیز حفظ حمایت عمومی در پشتیبانی از مبارزات نظامی انجام شده توسط پدران، برادران و پسرانشان، واقف بودند، کسانی که باید تا لحظه برداشت محصول از زمین‌های کشاورزی خود دور می‌ماندند. بنابراین بیشتر جنگ‌‌های ادوار پیشین نبردهایی کوتاه و وحشیانه بودند که پیروزی در آنها باعث برگزاری جشن‌های بزرگ و ایجاد بناهای تاریخی و الهام‌بخش هنر، مجسمه‌سازی، نمایش‌ها و مراسم گوناگون بوداند میدان رزم، عرصه‌ای بود که مردان جایگاه خود را در تاریخ نقش می‌زدند و عملکرد خوب در این میادین روی موقعیت آنها در جامعه و زندگی پس از مرگ، تأثیر به سزایی داشت به ویژه اگر مذهب در بین آنها عاملی مهم و بنیادین به شمار می‌رفت.(باکر، 1955، ص 22)
هنر و دانش تبلیغات
قدمت آن به پیش از قرن بیستم میلادی و عصر جنگ‌های صنعتی و کشتارهای وسیعی که به تبع آن پیش آمد، باز می‌گردد. هدایت تبلیغات نامنظم بود و به اشخاصی که به صورت غریزی به اهمیت کارکردهای روان‌شناسی پی برده بودند، بستگی داشت. با رشد علم و کمرنگ شدن نقش کلیسا در غرب به عنوان وسیله‌ای برای درک دلیل حضور بشر در این جهان، عملکرد ذهن انسان به موضوع شگفتی‌ها و شیفتگی‌های روزافزونی تبدیل شد. در حالی که توجه همگان به غرایز اصلی انسان یعنی نیاز به تنفس، خوردن، آشامیدن، خواب و تولید مثل معطوف بود، روان‌شناسان به کند و کاو عمیق‌تری در عملکرد مغز انسان و فرایند استدلال و عدم استدلال پرداختند. زمانی که فروید( )، یونگ( ) و اسکینر مشغول پژوهش بودند، تبلیغات به پدیده‌ای اجتماعی تبدیل شده بود و جامعه‌شناسان از مباحثی همچون رفتار جمعیت و حق انتخاب فرد صحبت می‌کردند. فرایند متقاعدسازی یا همان چیزی که در مفهوم کاملاً بی‌طرفانه، عملکرد تبلیغات حول محور آن می‌چرخد، برای سیاستمداران جاذبه خاصی پیدا کرد و ثبت و اعلام رأی به معنی ارج نهادن به حق انتخاب مردم تلقی شد. فناوری‌های جدیدی همچون تلگراف، رادیو، سینما و حتی تلفن و رایانه در پاسخ به افزایش سواد و دانش و مشارکت‌های سیاسی مردم، انفجار اطلاعاتی عظیمی را خلق کرد. عصر اطلاعات( ) که گاهی دانشمندان از آن به عنوان عصر تبلیغات یاد می‌کنند، در پیش بود.(گارنت، 2002، ص 223)
جنگ جهانی اول (1914-1918م.)
در ابتدا تعداد اندکی، به خصوص در ارتش‌های غربی، اهمیت عملیات روانی را درک کردند. سنت پنهان‌کاری و رعایت سلسله مراتب، موانع اصلی در برابر توسعه‌های جدید در زمینه علنی‌بودن به شمار می‌رفتند. بنابراین هنگامی که جنگ جهانی اول آغاز شد، میهن‌پرستی معیار تهییج و تشویق جامعه غربی به شمار می‌رفت و در نتیجه جایگاه و منزلتی برای تبلیغات وجود نداشت. این میهن‌پرستی
که در برابر تبلیغات سازمان‌یافته برافراشته شده بود - پدیده‌ای بود که از بدو تولد توسط محیط پیرامون و به صورت‌های مختلف همچون تمجید نمودن از موفقیت‌ها و دستاوردهای ملی در نبردها و دیگر موارد، به مردم آموزش داده شده بود. برای نمونه لرد کیچنر (وزیر دفاع وقت انگلیس) در حالی که دستان خود را با حرارت تکان می‌داد فریاد می‌زد: «کشورتان به شما احتیاج دارد.» توجه کنید وی از واژه کشورتان به جای کشور ما استفاده کرده است. تنها پس از انبوه کشته‌شدگان در 1915م. و 1916م. در جنگ بود که بریتانیا و مقامات آن متوجه شدند تسلیحات جدید همانند تانک، هواپیما و تبلیغات مورد نیاز است تا بن‌بست جنگی که انتظار می‌رفت تا آغاز سال 1917 پایان یابد، شکسته شود. زمانی که انبوه نفرات نتوانست بر چند وجب خاک فایق آید، پس هر چیز دیگری ارزش امتحان را داشت. دلیل این تکامل آرام به سوی جایگزینی سازمان‌یافته تبلیغات در میدان نبرد را در جنگ جهانی اول می‌توان، در چند حادثه کلیدی در انگلیس پیدا کرد:
«در 1915م. آلمان‌ها اعلامیه‌هایی منتشر و در خطوط انگلیسی‌ها پخش کردند. اما زمانی که پیشنهاد شد انگلیسی‌ها نیز مقابله به مثل نمایند، ژنرال ویلسون( )، رئیس ستاد کل فرماندهی ارتش انگلیس، با لحنی تمسخرآلود گفت: «هدف، فقط کشتن آلمانی‌هاست.»
در 1916م. احضار به خدمت برای نخستین بار در انگلیس اجباری شد، این مسئله توجه وسیع‌تری را درخصوص توضیح فداکاری فردی، فراتر از میهن‌پرستی محض می‌طلبید. پس از آن دولت لوید جرج( ) که نسبت به عقاید جامعه آگاه‌تر بود جایگزین دولت آسکوئیت( ) شد.(ویلسون، 1940، ص 3).
در 1917م. امریکا وارد جنگ شد اما روسیه زیرفشار جنگ داخلی و انقلاب، از جنگ کناره‌گیری کرد. با نزدیک شدن چهارمین کریسمس، فرسودگی جنگ اندک اندک آشکار می‌شد و پی‌آمد آن مورد بررسی قرار گرفت و همزمان در ارتش فرانسه نیز شورش‌هایی آغاز گردیده و روحیه مردم در جبهه و پشت جبهه تقلیل یافت.
در 1918م. لوید جرج، نخستین وزارت اطلاعات انگلیس را به ریاست لرد بیوربروک( ) بنیانگذار روزنامه دیلی‌اکسپرس به منظور بهبود و ارتقای روحیه افراد خودی و نیروهای متفق از طریق تبلیغات، و مقابله با آن چیزی که اکنون جنگ روانی نامیده می‌شود، تأسیس کرد. همچنین سازمان تبلیغات ضدآلمان در کروهاوس( ) ایجاد شد و ریاست آن به لرد نورث کلیف( )، بنیانگذار روزنامه‌نگاری مدرن و صاحب امتیاز دیلی میل و تایمز( ) واگذار شد.
این جداسازی تبلیغات در مورد متفقین و عوامل داخل انگلیس از یک سو و تبلیغاتی که هدف آن دشمنان انگلیس بودند از سوی دیگر، برای نخستین‌بار به انگلیسی‌ها اجازه ‌داد تا تفاوت بین هدایت تبلیغات، که در سطوح کاربردی تا حد زیادی به معنی اقناع‌سازی است، و نبرد روانی، که در سطوح رزمی هدایت می‌شود، را از هم تمییز دهند. به عبارت دیگر این امر تفاوت بین تبلیغاتی که برای جمعیت غیرنظامی طراحی شده و جنگ روانی که هدفش سربازان دشمن هستند را مشخص کرد، زیرا هنوز روش‌های انتشار تبلیغات برای دستیابی به جمعیت غیرنظامی آلمان که فاصله زیادی با ارتش آن کشور در فرانسه داشتند در دسترس نبود.(لیپر، 1940، ص 12).
تجربه‌هایی از جنگ جهانی اول
لرد نورث کلیف اذعان می‌دارد: «تبلیغات موثر احتمالاً یک سال از زمان جنگ را کوتاه نموده و جان میلیون‌ها نفر را نجات داد». البته وی بنا به سمتی که داشت باید این ادعا را می‌کرد. یکی از تحسین‌کننده‌های اصلی، کارکردهای روانی در جنگ آدلف هیتلر( ) بود که دو فصل از کتاب زندگی من( ) را به تجارب خود در زمان جنگ جهانی اول اختصاص داده است. جالب اینکه هیتلر به عنوان سرباز وظیفه در جبهه غربی جنگ جهانی اول متوجه شده بود انتشار اندک اعلامیه‌ها که در آغاز 1915م. شروع شده بود، کم‌کم بیشتر و بیشتر شده و سپس به انبوهی از اعلامیه‌ها تبدیل شده بود. ژنرال لوندن دورف( )، فرمانده مستقیم هیتلر اظهار نموده است: «ما مثل خرگوشی که محسور مار می‌شود افسون شده‌ایم. سربازان ما درست به همان ترتیبی که دشمن می‌خواهد فکر می‌کنند». به نورث کلیف، لقب وزیر تخریب‌کننده اعتماد به نفس آلمان‌ها، داده بودند. وی سرانجام در 1918م. به این سمت منصوب گردید. چه کسی پیش از وی این کار را در انگلیس انجام می‌داد؟
در حقیقت این کار به عهده دایره جنگ وزارت دفاع انگلیس و به ویژه بخشی از آن که به ام. آی .7 .بی( ) معروف است، محول شده بود. تاریخ‌نگاری جنگ جهانی اول تا حد زیادی این واحد را فراموش کرده است، اما درواقع پخش تمام مطالب مربوط به جنگ روانی در جبهه‌های جنگ و در طول جنگ، حتی پس از تأسیس کروهاوس با نظارت این یگان انجام می‌شد، پخش اعلامیه‌ها، دست‌کم در جبهه غربی انگلیس بیشتر توسط بالن انجام می‌شد، زیرا در اواخر 1917م. دو خلبان اسیر شده به اتهام پرتاب اعلامیه به عنوان جنایتکار جنگی و در دادگاه غیرنظامی محاکمه شدند. هرچند بعدها با این خلبانان به عنوان اسرای جنگی برخورد شد اما نیروی هوایی انگلیس برای جلوگیری از تکرار این حوادث اجازه پرتاب اعلامیه‌ها را توسط هواپیماها صادر نکرد و این آغاز یک سنت طولانی مقاومت در برابر به خطر انداختن جان خدمه‌های هوایی به خاطر بمب‌های لعنتی (اعلامیه‌ها) بود.(فریدمن، 2003، ص2).
درون دنیای جاسوسی
بریتانیا که در زمان جنگ به دلیل شهرتش در تبلیغات موفقیت‌آمیز به خود می‌بالید در پایان جنگ ماشین تبلیغات خود را منحل و فقط سازمان اخبار دایره خارجی( ) را حفظ کرد. این سازمان انتشاراتی دولت، از سازمانی که در داونینگ استریت( ) ایجاد شده بود، در حدود ده سال قدیمی‌تر و نشان‌دهنده آن چیزی بود که اکنون از آن به عنوان روابط عمومی رسمی یا اصلاح چرخشی( ) یاد می‌کنیم. با وجود این، آن سوی مرزهای انگلیس با پا به عرصه گذاشتن حکومت کمونیستی در اتحاد جماهیر شوروی پیشین و ظهور دولت فاشیستی ضدکمونیستی در ایتالیا، آلمان و مناطق دیگر همچون اسپانیا (پس از جنگ داخلی توسط فرانکو)، اروپا دستخوش تقسیمات تکان‌دهنده ‌شد. این رودررویی ایدئولوژی‌ها، فعالیت جدیدی را در امور دیپلماسی با عنوان تبلیغات بین‌المللی و با استفاده از رسانه جدید (رادیو) و سینمای ناطق آغاز کرد تا بتواند قلب و ذهن جمعیت اروپا را که به نحو فزاینده‌ای تحت نفوذ رژیم‌هایی با عقاید چپ و راست درمی‌آمدند، تسخیر کنند. هیتلر، موسولینی( ) و استالین( ) همگی علاقه شدیدی به تبلیغات به عنوان وسیله‌ای برای تحکیم و حفظ قدرت سیاسی پیدا کرده بودند. علی‌رغم تفاوت‌های زیادی که آنها با هم داشتند، اما همگی از دشمن مشترکی صحبت می‌کردندکه همان کشورهای امریکا، انگلیس، فرانسه و
بودند و در برابر ظهور قدرت‌ها و اندیشه‌های دیگر مقاومت می‌کردند. در این میان، بریتانیا که خود را پیشتاز استفاده از تبلیغات در جنگ جهانی اول می‌دانست، اکنون خود را در موضعی دفاعی می‌دید.
درگیری اعتقادی در سال‌های بین جنگ اول و دوم، شاهد چند فعالیت ابتدایی از جانب انگلیس در زمینه جنگ روانی و در قلمرو سازمان‌های جاسوسی بود. اطلاعات اندکی در این زمینه وجود دارد، اما در طی بحران مونیخ( ) در 1938 م. زمانی که اروپا به خاطر چکسلواکی در آستانه جنگ قرار گرفت، بریتانیا درگیر یک عملیات تبلیغاتی سیاه و پیچیده‌ شد. این عملیات شامل استفاده از رادیو لوکزامبورگ برای پخش دیدگاه‌های دولت انگلیس درخصوص بحران یادشده در خاک آلمان تحت سلطه نازی‌ها بود. این مسئله از لحاظ فنی، نقض یکی از توافقات بین‌المللی اتحادیه ملل در جلوگیری از به کارگیری رادیو برای مقاصد تبلیغاتی به شمار می‌آمد. این نکته که انگلیس باید درخواستی را به صورت مستقیم و مؤثر به ملت آلمان - نه از طریق دولت آن کشور - ارائه می‌کرد، در واقع آخرین میخ، به تابوت اصولی بود که دولت - ملت‌ها را از دخالت در امور داخلی کشورهای دیگر منع می‌کردند.
جنگ جهانی دوم
هرچند در طی جنگ جهانی اول هماهنگ شدن تلاش‌های نبرد روانی انگلیس چندین سال طول کشید، اما این بار موضوع فرق می‌کرد. درحقیقت شب آغاز حمله، نیروی هوایی انگلیس( )، آلمان را اعلامیه‌باران کرد. اعلامیه‌ها به مردم آلمان اطمینان می‌داد که انگلیس به آنها اعلان جنگ نداده و هدف انگلیس حکومت نازی‌ها است. این مضمون، که امروزه نیز در عملیات روانی مورد توجه و درصدد شکاف بین حکومت و ملت است، باید در جنگ جهانی دوم و به ویژه پس از اعلام تسلیم بلاشرط نیروهای متحدین در 1942م. خیلی سریع متوقف می‌شد. از نقطه‌نظر نبرد روانی، این بزرگ‌ترین اشتباه سیاسی کل جنگ به‌شمار می‌رفت. سیاست یادشده با تأکید بر تسلیم کامل و تعهد به آتش‌بس مورد توافق و معاهدة صلح (همانند 1918م.)، عملیات روانی را از مضامین کلیدی محروم کرد. بر این اساس، پیام‌هایی چون «علیه حکومت خود بپاخیزید تا بتوانید دوباره به جامعه ملل برگردید.» (1918م.) یا حتی پیام‌های تسلیم بی‌اثر شدند زیرا تسلیم ممکن بود به پیگردهای مربوط به جنایات جنگی منجر شود. جوزف گوبلز( )، وزیر تبلیغات نازی‌ها از این موضوع خوشحال شد. این تصمیم سیاسی، چنان سرنوشت مردم آلمان پس از جنگ (اول) را به سرنوشت نازی گره زده بود که هیچ کدام از تبلیغات خود گوبلز قادر به انجام این کار نبود. این مسئله، نازی‌ها را قادر کرد تا مضمون‌های خود همانند مرگ یا پیروزی را ترویج داده و جنگ را تا سرحد مرگ ادامه دهند زیرا عواقب شکست خیلی هولناک‌تر می‌نمود.(دلمر، 1962، ص 21).‌
در حقیقت مردم و ارتش آلمان تا سرحد مرگ جنگیدند. اما در ماه‌های آغازین جنگ احتمال این کار دور از انتظار بود. به همان نسبتی که نیروهای آلمان با حمله‌های برق‌آسای خود در لهستان و اروپای غربی پیش می‌رفتند، این پنداشت که تبلیغات موفق همیشه طرفدار دولت پیروز است بر همگان آشکار می‌شد. این انگلیسی‌ها بودند که هم از لحاظ نظامی و هم از لحاظ روانی در حالتی دفاعی به سر می‌بردند. پس از نبرد دانکریک، تبلیغات و نبرد روانی جزء چند گزینه محدودی بودند که برای انگلیسی‌ها باقی مانده بود. در این مورد انگلیسی‌ها یک برگ برنده در اختیار داشتند: رادیو بی.‌بی‌.سی. در مدت یک نسل پس از تأسیس آن در دهه 1920م. بی.‌بی‌.سی. به یک نهاد بین‌المللی تبدیل شده بود. در مدت شش سال از جنگ جهانی دوم، این شبکه به یک سازمان موثق بین‌المللی با شهرتی جهانی تبدیل شده بود، اعتباری که هیچ شبکه خبری در آن زمان به آن دست نیافته بود.
جنگ واژه‌ها
بی.‌بی.‌سی. مسئول تبلیغات رادیویی سفید (یا علنی) انگلیس شد و تا حدودی مستقل از نظارت وزارت اطلاعات( ) (ام. ا. آی.) انگلیس آغاز به کار کرد. وزارت اطلاعات انگلیس عنوان می‌کرد: «بایستی واقعیت را بگوییم، نه چیز دیگری را و تا حد امکان کل واقعیت را.» هنگامی که بی.‌بی.‌سی. با گسترش حوزه مسئولیت خود به پخش برنامه به دیگر زبان‌های خارجی در کشورهای تحت کنترل آلمان‌ها اقدام کرد، این اصل خیلی موشکافانه در برنامه‌ها اعمال شد و تا حد زیادی به اعتبار اطلاعات ارائه شده این سازمان، به عنوان مورد اعتمادترین ایستگاه خبری زمان جنگ جهانی دوم کمک کرد. آلمان‌‌ها از این سیاست زمان جنگ به قدری وحشتزده شدند که گوش دادن به رادیوهای خارجی را ممنوع و مجازات مرگ را برای متخلفین تعیین کردند. این بار دیگر هیچ هیپنوتیزمی از طرف دشمن در کار نبود.
هرچند مردم زیادی در مناطق اشغال‌شده اروپا به بی.‌بی.‌سی. گوش می‌کردند، اما این مطلب، نظام تبلیغاتی انگلیسی‌ها را از نقطه‌نظر عملیات روانی با چالشی هولناک روبه‌رو ساخت. با وجود این، رادیو بی.بی.سی. قسمت اعظم اعتبار خود را با رویکرد جدید متکی بر خبر( )، به دست آورد. در مدیریت جنگ سیاسی نیاز به ایجاد دیدگاه‌هایی در حمایت از مأموریت مورد تبلیغ چرچیل( ) مبنی بر شعله‌ور نگه‌داشتن اروپا به کمک شایعات و یا عوامل انگلیسی، جاسوسی و شورش‌ها، آغاز شده بود. سفتون دلمر( ) از دایره مدیریت جنگ سیاسی، استفاده از برنامه‌های سیاه را برای نیل به این هدف پیشنهاد کرد.(فیلیپ، 1968، ص 2).
دلمر با استفاده از اسم رمز واحد تحقیق، چند ایستگاه رادیویی سیاه به نام سولداتن سندر کالایس( ) و جی‌اس‌یک( ) یا گوستاو زیگفرید اینز( ) ایجاد کرد. دلمر در این رادیو نقش گوستاو در یک نمایشنامه را بازی می‌کرد و به ظاهر یک مخالف آلمانی بود. هدف این برنامه‌ها جذب شهروندان عادی و تابع قانون آلمان بود تا ناغافل از اینکه برنامه‌های مزبور از انگلیس پخش می‌شوند، به آنها حتی به صورت اتفاقی هم که شده، گوش کنند: هدف خیلی ساده بود: «کاشت بذر تردید در دل نازی‌ها و نیروهای مسلح آلمان مبنی بر وجود مخالفت داخلی؛» زیرا نیروهای مسلح آلمان همیشه به عنوان یک هدف سخت در نظر گرفته می‌شدند که در اثر سیاست تسلیم بلاشرط جنگ جهانی اول سخت‌تر نیز شده بودند. هدف برنامه‌های متفقین از پخش برنامه‌ها و پرتاب اعلامیه‌ها، بیشتر اطلاعاتی بود تا تبلیغاتی، و منظور از این کار تحریک افراد به فرار، پناهندگی، تسلیم و یا شورش بود. با وجود این، موثق بودن و یا موثق جلوه کردن پیام‌ها امری ضروری می‌نمود. برای نمونه، زمانی که در 1943م. امریکا اعلامیه‌هایی را روی واحدهای آلمانی مستقر در ایتالیا پخش و اعلام کرد که در صورت تسلیم شدن با اسرای جنگی عادلانه رفتارخواهد شد و صبحانه‌ای شامل نان و تخم‌مرغ به آنها داده خواهد شد - علی‌رغم صحت این ادعا - آلمان‌ها آن را باور نکردند.(دلمر، 1962، ص 20).
مدارک مربوط به عملیات روانی انگلیس در جنگ جهانی دوم
در طی سالیان گذشته و پس از اینکه مدارک مربوط به رمزگشایی و جاسوسی آشکارتر شدند، مورخین نتیجه گرفتند که توانایی در شکست رمز اینگما( ) که آلمان‌ها از آن استفاده می‌کردند دست‌کم دو سال شکست آلمان‌ها را سرعت بخشیده است. آنها درخصوص تبلیغات و عملیات روانی این ادعا را ندارند. شاید این مسئله به سیاست تسلیم بلاشرط مربوط می‌شود و یا شاید هم به کارآیی تبلیغات داخلی نازی‌ها و ناتوانی نیروهای متفقین در شکست روحیه نظامیان و مردم عادی آلمان برمی‌گردد. بیش از یک و نیم میلیارد اعلامیه بین 1939 - 1945م. توسط نیروهای متفقین پخش شد. فناوری‌های ماهرانه با به کارگیری اصل فریب برای نخستین بار آزمایش شد که از این زمره می‌توان به عملیات پایداری( ) اشاره کرد که آلمان‌ها را در خصوص مکان واقعی عملیات پیاده شدن نیروهای متفقین در فرانسه، گمراه کرد. اما بدون در نظر داشتن مدارک کلی متفقین، باید تأکید شود این جنگ یک جنگ تمام عیار( ) محسوب می‌شد و فاصله بین جبهه نظامی و غیرنظامی تا حدزیادی باریک شده بود. اکنون با پیدایش بمب‌افکن‌ها، گویی افراد غیرنظامی نیز در خط مقدم قرار داشتند و چون جنگ شش سال به طول انجامیده بود، دست کم برای انگلیسی‌ها تبلیغات تمام عیار حرف روز به شمار می‌رفت. این تبلیغات چندین مشخصه داشت که آن را از دیگر انواع تبلیغات انجام شده توسط آلمان متمایز می‌کرد. این مشخصه‌ها موارد زیر را شامل می‌شود:
آنها بر اصل واقعیت موثق و هماهنگ با پذیرش راهبرد واقعیت استوار بودند. البته این بدان معنی نیست که متفقین کل واقعیت‌ها را می‌گفتند بنابراین اصل سانسور، جزئی ضروری در این مورد به شمار می‌رفت و اخبار، پیش از ارسال به رسانه‌ها سانسور می‌شدند تا جلوی نفوذ عوامل آلمان یا ستون پنجم گرفته شود.
تبلیغات انگلیسی‌ها بر مبنای اهمیت سانسور خبری و به منظور امنیت عملیات و حفظ روحیه پایه‌گذاری شده بود.
جنگ سیاسی انگلیس که توسط مدیریت جنگ سیاسی، هدایت می‌شد، معیار شیوه‌های اتخاذ شده توسط دایره جنگ روانی در مراکز عالی فرماندهی و ستاد نیروهای متفق در اروپا را در پی ورود امریکا به جنگ تعیین می‌کرد.(گارنت، 2002، ص 214)
این یک تلاش مشترک نظامی - غیرنظامی محسوب می‌شد و برای هر مبارزه‌ای که هدفش نظامیان و غیرنظامیان بود، ضرورت داشت.
جنگ سرد
با توجه به عواقب جنگ جهانی اول، انگلیس تصمیم به انحلال ماشین تبلیغاتی خود گرفت. اما این بار (پس از جنگ جهانی دوم) قسمت‌هایی از آن به شکل اداره مرکزی اطلاعات( ) به منظور هدایت مبارزات تبلیغاتی دولت انگلیس دربارة موضوعاتی همچون بهداشت عمومی و امنیت جاده‌ها به کار خود ادامه داد. این مسئله به درک انگلیس از این نکته برمی‌گردد که، دولت باید در زمان صلح نیز برنامه‌های خود را برای مردم، روشن سازد. اما موقعیت انگلیس در جهان رو به افول بود که در دهه‌های 1940، 1950 و 1960 م. در عبارت کناره‌گیری از امپراطوری متجلی شد. هنگامی که بریتانیا امپراطوری خود را از دست داد و در تلاش بود تا نقش جدیدی در موضوعات جهان یا قاره اروپا برای خود پیدا کند. دو ابرقدرت امریکا و اتحاد جماهیر شوروی پیشین، پس از جنگ به وجود آمدند. آغاز جنگ سرد در 1947 م. و پس از آن به این معنی بود که نبرد ایدئولوژیک بین دو شیوه متضاد زندگی نیازمند مبارزات تبلیغاتی جهانی به منظور تسخیر قلب‌ها، افکار، احساسات و مغزها می‌باشد، موضوعی که انگلیس پس از فروپاشی امپراطوری خود همیشه در این مورد دور از انظار باقی مانده بود.(اولیور، 1998،ص 77).
انگلیس تحت عنوان سازمان تحقیقات اطلاعات که وابسته به وزارت امورخارجه انگلیس بود، نبردی پنهانی را از طریق رسانه‌ها هدایت می‌کرد. اما در نبرد روانی، راهبردی که برای چهل سال آتی نیز بتواند ادامه یابد، نقش انگلیسی‌ها در مقایسه با تلاش سیا و کا.گ.ب خیلی کمرنگ‌تر بود. امریکایی‌ها در یک سطح آشکار و در جهت رویارویی با سخن‌پراکنی‌ها و تبلیغات متعدد سازمان‌های شوروی پیشین که تلاش می‌کردند کشورهای جهان سوم را زیر نفوذ خود درآورند، سازمان اطلاعاتی ایالات متحده( ) را تأسیس کردند. در حقیقت انگلیس تنها زمانی به اهمیت نبرد روانی پی برد که جنبش‌های استقلال‌طلبانه به جنگ چریکی مسلحانه در مستعمرات انگلیسی روی آوردند. در مالایا( )، عدن( )، قبرس( )، کنیا و بحران سوئز( )، انگلیسی‌ها به پخش اعلامیه‌ها و برنامه‌ها پناه آوردند تا به اصطلاح واقعیت را از دیدگاه خود بازگو کنند. معروف‌ترین مروج جنگ روانی در درگیری‌های کم‌شدت، ژنرال تمپلار( ) بود که تجاربش در مالایا توسط امریکایی‌ها در اوایل دهه 1960 م. و با افزایش درگیری آنها در ویتنام مورد بهره‌برداری قرار گرفت.
تا آن زمان، تبلیغات سفید توسط سازمان‌های سیاسی غیرنظامی و استراتژیک همچون سازمان اطلاعاتی ایالات متحده انجام می‌شد، تبلیغات پنهان توسط سازمان‌های اطلاعاتی و نبرد روانی آشکار در سطح راهبردی، توسط ارتش انجام می‌شد و این دو مسئله کاملاً جدا از هم و به صورت یک سنت درآمده بود.
هرچند هماهنگی بین سازمان‌های متعدد در عمل همیشه اتفاق نمی‌افتاد، ولی به نیازی مبرم تبدیل شده بود. انفجار تبلیغات در عصر اطلاعات به واقعیتی جداناپذیر از زندگی تبدیل شده بود. اما اهمیت تبلیغات فقط در زمان‌های جنگ همانند نبرد فالکلند(  برای مردم انگلیس آشکار شد. ایرلند شمالی موضوع متفاوتی بود. که
*) در سال 1982 م. تبلیغات و عملیات روانی ویژه‌ای به آن معطوف شده بود.(کارنت، 2002، ص 215).
جنگ خلیج 1991 م.
در پی شکست امریکایی‌ها در ویتنام، نبرد روانی ارتش امریکا وارد یک دوره رکود و بی‌اعتباری شد. اما رونالد ریگان( ) که از وی به عنوان ارتباط‌گر بزرگ یاد می‌کنند، دوباره آن را احیا کرد. رسانه‌ها در یک سطح کاربردی، به عنوان وسیله‌ای برای هجوم سیل‌آسای واقعیت‌ها و ارزش‌های غربی به کشورهای تحت نفوذ جماهیر شوروی به کار رفت و به ویژه پس از ورود تلویزیون ماهواره‌ای و فناوری‌های ارتباطی جدید همانند ویدئو و فکس (و سپس تلفن همراه)، این کار وارد مرحله جدیدتری شد. میزان کمکی که این فناوری جدید ارتباطی، به پایان دادن جنگ سرد کرد هنوز مورد بحث است، اما تصور فروپاشی دیوار برلین و سقوط رژیم‌های مخالف هژمونی حاکم جهانی بدون دخالت آنها کمی سخت می‌نماید.
اولین نشانه اهمیت گروه احیا شده عملیات روانی ارتش امریکا در سطح تاکتیکی به 1989 م. و رخداد پاناما مربوط می‌شود. سپس به دنبال تهاجم عراق به کویت در آگوست 1990 م. ، بوش پدر بر آن شد تا طرح‌ریزی‌های عملیات روانی را به عنوان بخش لاینفک با عملیات طوفان صحرا( ) ادغام نماید. اما سهم انگلیسی‌ها در عملیات گرانبی( ) تنها 5% کل عملیات را پوشش می‌دهد و به واقع فقط یک افسر عملیات روانی انگلیس به صورت تمام وقت در منطقه حضور داشت. موفقیت عملیات روانی امریکا در جنگ خلیج، آغاز عصر جدیدی بود در زمینه چیزی که اکنون برایش واژه فزونگر نیروی رزمی انتخاب شده است. شصت و نه هزار عراقی تسلیم شده و یا میدان نبرد را ترک کردند، که این میزان خیلی بیشتر از کشته‌های آنان بود و طبعاً هزینه کمتری را برای جنگ به دنبال داشت.(کارنت، 2002، ص 216).
عملیاتی غیر از جنگ در دهه اخیر در انگلیس
دوران پس از جنگ خلیج‌فارس، شاهد یک سلسله بحران‌های بین‌المللی در بوسنی( )، سومالی( )، رواندا، هائیتی و کوزوو بود. آنها همگی شاهد این قضیه بودند که عملیات روانی در حمایت از عملیات نظامی جایگزین جنگ گردید. ناهنجاری این عبارت نشانگر این شناخت است که هم اکنون یک نظم نوین جهانی( ) (و به قولی بی‌نظمی) ایجاد شده و راه‌های جدید تفکر به وجود آمده است تا آن چیزی را که خیلی‌ها از آن به عنوان انقلاب در امور نظامی نام می‌برند، ارائه نماید. این انقلاب، در کنار قوانین جدید عملیاتی در مورد مسائل جهانی و توسط پیشرفت‌های حاصله در فناوری‌ها و به ویژه در رسانه‌ها تقویت گردید. عملیات روانی به عنوان ابزاری مفید و موثق در حمایت از عملیات ارتش انگلیس در نظر گرفته شده گرچه، محصولات و حتی اندیشه ورای آنها، با شکل‌های سنتی عملیات روانی متفاوت بود. مشخصات ضروری و محتوای این تفکر جدید حول محور پدیده‌های زیر متمرکز است:
درگیری‌های درون حکومتی (یعنی داخل حکومت‌ها) به عنوان یک قاعده جایگزین درگیری‌های میان حکومتی می‌گردید.
حکومت‌هایی که از درون می‌پاشیدند، اغلب درگیر جنگ‌های داخلی شده و دست به نابودی زیرساخت‌های غیرنظامی می‌زدند. تصویرهایی دلخراش از زنان و کودکان بی‌گناه که توسط این حکومت‌ها خلق شده بود بلافاصله توسط سرویس‌های بین‌المللی تلویزیونی همانند سی‌.ان.‌ان. به تمام دنیا ارسال می‌گردید.
این تأثیر سی.ان.ان سیاستگذاران غربی را مجبور ساخت تا کاری انجام دهند که مداخله‌های بین‌المللی همانند مداخله‌های انجام شده در شمال عراق به سال 1991 و سومالی به سال 1992 از این دسته ‌باشند.
به دلیل اینکه نیروی نظامی به صورت روزافزونی در عملیاتی به غیر از جنگ با افراد غیرنظامی سروکار دارند. ارتباط مؤثر با آنها مورد نیاز بود تا به عنوان مثال عملیات حفظ صلح به عملیاتی موفقیت‌آمیز تبدیل شود.
انگلیسی‌ها واژه جدیدی را که اطلاعات عمومی( ) یا حمایت اطلاعاتی( ) بود به جای واژه عملیات روانی به کار بردند تا در عملیاتی چون پاکسازی مین‌ها و یا توزیع غذاهای امدادی به کار گرفته شود.
این دگرگونی از میدان‌های نبرد سنتی به سمت فضاهای عملیاتی که نیازمند روش‌های جدید تفکر بود برای خیلی از کارکنان نظامی آموزش دیده به روش‌های سنتی دشوار می‌نمود.
در این فضاهای جدید، ارتباطات و اطلاعات نقش اصلی‌تری نسبت به قبل ایفا نمودند و در حقیقت پیروزی یا شکست مأموریت می‌توانست به آنها بستگی داشته باشد. (سومالی 1992-1993 م.)
در نتیجه مرز بین عملیات روانی، امور نظامی - غیرنظامی و امور اجتماعی یا اطلاعات عمومی در زمان صلح به نسبت ترسیمات واضح و معین شده در مدارک آیین‌نامه‌ای نظامی در انگلیس، تا حدودی نامشخص می‌گردد.
آنچه امروزه در طراحی‌های نظامی نقش داشته و ظهور اصول عملیات اطلاعاتی به آن مربوط می‌شود خود واقعیت می‌باشد.(کارنت، 2002، ص 218).
نتیجه‌گیری
با رهایی از حساسیت در مورد واژه تبلیغات در انگلیس، امروزه عملیات روانی فاصله زیادی با تصویر منفی که به آن نسبت داده می‌شد، گرفته است و تغییر نام گروه عملیات روانی پانزده انگلیس به گروه حمایت اطلاعات پانزده در 1999 م. نشانه این دوری می‌باشد. عملیات روانی هنوز به دنبال تغییر یا تقویت استنباط بشر می‌باشد. اما امروزه نه تنها به مأموریت کمک می‌کنند بلکه به مردم مورد هدف عملیات نیز مساعدت می‌نمایند. گرچه امروزه وظیفه این عملیات حمایت از صلح و کمک به نیروهای سنتی است و ضرورت استفاده از عملیات روانی با توجه به تغییر در دنیای اطلاعات و نقش افکارعمومی در شروع و پایان جنگ‌ها ضروری است و شاهد این مدعا یکصد و سه میلیون اعلامیه‌ای است که در 1999 م. و در جنگ کوزو بین نیروهای صرب توسط نیروهای ناتو و 29 میلیون اعلامیه توسط امریکا در سال 2003 در تجاوز به عراق پخش شد، اما هنوز عملیات روانی با همان جنبه اخلاقی روبه‌رو است : تشویق دیگران به زنده ماندن بهتر است یا کشتن آنها؟

منبع: Scientific - Research Quarterly on Psychological Operations

رسانه‌های آمریکا؛ رکن چهارم جنگ


در پی بروز حادثه 11 سپتامبر تاکنون حوادث خونین زیادی در سطح جهان رخ داده است که دو جنگ آمریکا علیه افغانستان و عراق از مرگبارترین آنها هستند. در این حوادث مسلمانان، هم از نظر معنوی و هم از نظر تلفات انسانی و مادی، بزرگ‌ترین قربانیان، بوده‌اند. دموکراسی در غرب، قربانی دیگر این ماجرا بود زیرا ایالات متحده که خود را طلایه‌دار دموکراسی جهان می‌نامد و استانداردهای رعایت حقوق بشر را تعیین می‌کند، با نقض کنوانسیون ژنو و مقررات داخلی مربوط به حقوق زندانیان در افغانستان، عراق و گوانتانامو، به بزرگترین ناقض حقوق بشر تبدیل گردید.

سومین قربانی، رسانه‌ها یا همان «رکن چهارم» بود، زیرا به دنبال بروز حوادث 11 سپتامبر، لطمه جبران‌ناپذیری به رسانه‌ها به ویژه روزنامه‌های معتبر آمریکا وارد آمد. کشوری که «توماس جفرسون»، سومین رئیس جمهور آن بیش از 200 سال پیش اعلام می‌کند: «اساس کار دولت ما افکار مردم است و این ابتدایی‌ترین موضوعی است که باید مدنظر قرار گیرد. اگرچه ممکن است دفاع از رکن چهارم بیشترین لطمه را به من بزند، اما اگر انتخاب میان دولت بدون مطبوعات از یک سو و مطبوعات بدون دولت از سوی دیگر در میان باشد، بدون تردید دومی را انتخاب می‌کنم»1 اینک، خود را خیره به خرمن سوخته اعتماد مخاطبان به مقوله رسانه می‌بیند.

قربانیان بعدی، کشورهای اروپایی بودند که برخی زیان اقتصادی کلان دیدند و برخی نیز، هم‌ زیان مالی و هم جانی متحمل شدند. در این میان کشورهای ناقض حقوق اقلیت‌ها، بیشترین سوء استفاده را کردند و عملکرد دولت‌های روسیه در چچن و دولت فیلیپین در جنوب این کشور، نمونه بارزی از این سوء استفاده است.

اکنون پرسش اساسی این است که آیا این همه خونریزی و هزینه‌های سنگینی که برجامعه جهانی تحمیل شد، برای ترویج دموکراسی بوده است یا کنترل نفت؟ اگر ترویج دموکراسی مدنظر است، پس بمباران بی‌هدف و بیرحمانه مناطق مسکونی افغانستان، عراق و سومالی و زندان‌های مخوف ابوغریب و گوانتانامو چه سنخیتی با ترویج دموکراسی دارد؟

نیروهای واکنش سریع برای کنترل انرژی و براساس دکترین نفتی پرزیدنت «کارتر» در آمریکا تدوین شده است و در تمامی عملیات یاد شده، از این نیرو استفاده شده است؛ بنابراین آیا باز هم می‌توان ارتباط میان جنگ و نفت را نفی کرد؟

در جنگ افغانستان و عراق، اهمیت نقش رسانه‌های گروهی در چگونگی ارائه گزارش‌های جانبدارانه جنگی به روشنی برملا شد و رسانه‌های ایالات متحده، در ارائه گزارش‌های واقعی و جذب اعتماد مخاطبان کارنامه خوبی از خود به جای نگذاشته‌اند. یکی از آثار این جنگ‌ها، وارد شدن لطمه سنگین به وجهه رسانه‌های آمریکا یا همان رکن چهارم دموکراسی بود؛ رکنی که نظارت را تا دخالت در امور سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی در کشورهای غربی گسترش می‌دهد، تخلفات خرد و کلان دولت‌ها را زیر ذره‌بین می‌برد و افکار عمومی را از پیامدهای این تخلفات آگاه می‌سازد. رسانه‌ها در این جنگ‌ها اعتبار خود را از دست دادند، زیرا تحلیل‌های خود را براساس یافته‌های جعلی و منافع هدایت کنندگان این جنگ‌ها ابراز می‌کردند. ‌

لازمه درک بهتر رسانه‌های گروهی غرب، شناخت بیشتر درباره توانمندی این رسانه‌ها به عنوان قدرت مستقل در کنار سه قدرت دیگر یعنی؛ قوای قانون‌گذاری، اجرایی و قضایی است، بنابراین پیش از پرداختن به مسأله جنگ و آثار و پیامدها و چگونگی برخورد رسانه‌ها با آن، ‌به طور گذرا اشاره‌ای به رکن چهارم دموکراسی و برخی جنبه‌های آن خواهد شد.

 

* رسانه‌ها و ساختار سیاسی‌

در جوامع غرب، رکن چهارم در کنار سه رکن دیگر، از سوی ساختار سیاسی و فرهنگی به رسمیت شناخته شده و دست‌اندرکاران این رکن دارای هویتی مستقل هستند. این رکن ضمن نظارت بر امور جاری داخلی و خارجی، این نظارت را تا دخالت در امور خصوصی مقامات - به عنوان حق مسلم خود و مخاطب - گسترش می‌دهد تا حقوق جامعه پایمال نشود و دستاوردهای دموکراسی از سوی دشمنان جامعه باز، مورد تهدید قرار نگیرد. با این مقدمه طبیعی است اگر ببینیم ورود رسانه‌ها به مباحث مرتبط با جامعه، سیاست و اقتصاد تا جایی امتداد می‌یابد که در مواردی چون «واترگیت» به برکناری رئیس جمهور ایالات متحده در بحبوحه جنگ ویتنام منجر می‌شود. این رخداد که توسط «باب وودوارد» خبرنگار جوان واشنگتن پست و یک خبرنگار دیگر این روزنامه در اوایل دهه 70 در آمریکا بوجود آمد، به عنوان شاخص‌ترین عملکرد رسانه‌های آمریکا در طول حیات رکن چهارم دموکراسی قلمداد می‌شود. مورد دیگر، ارتباط پرزیدنت کلینتون و خانم «لوینسکی» بود که رئیس جمهور را وادار به عذرخواهی در دادگاه کرد.

منشأ بکارگیری عبارت «رکن چهارم» را عموماً به مورخ معروف انگلیسی؛ «توماس کاریل» نسبت می‌دهند؛ در حالی که او در کتاب «مروری بر قهرمانان و ستایش قهرمان» به سال 1841، این ابتکار را به «ادموند بورک»، پدر محافظه‌کاران انگلو - آمریکن نسبت داده است. حدود دو و نیم قرن پیش «بورک» طی سخنانی در پارلمان انگلیس، برای نخستین‌بار از قدرتی به نام رکن چهارم سخن گفت: «اکنون سه قوه مجریه، قضاییه و مقننه در پارلمان حضور دارند، اما یک رکن و یا قوه دیگر در سالن خبرنگاران است که قوی‌تر از سه رکن در پارلمان است (در انگلیس روِسای مجریه و اجرایی توسط حزب و یا احزاب ائتلافی حاکم تعیین می‌شوند، ضمن این که حزب رقیب، دولت سایه را برای زیر‌نظر داشتن عملکرد دولت حاکم تشکیل می‌دهد). ما با رکن جدیدی به نام رکن چهارم روبرو هستیم و این یک شعار توخالی نیست، بلکه یک واقعیت است.»‌

در دنیای امروز؛ دست‌اندرکاران رکن چهارم، که شامل نویسندگان، خبرنگاران و دبیران و سردبیران رسانه‌ها می‌شوند، خود را در حد یک قدرت در کنار سه قوه کشورهای توسعه یافته می‌دانند و مایل نیستند که سرنوشتشان با هویت دولت‌ها، احزاب و گروه‌ها گره بخورد و برچسب دولتی و حزبی بودن را با خود یدک بکشند. هواداران این رکن معتقدند که نظارت آنها بر سه رکن دیگر موجب فسادزدایی و مانع انباشت سرمایه نامشروع و ایجاد دیکتاتوری می‌شود.

باید پذیرفت، در چند قرنی که از عمر رسانه‌های غربی و یا رکن چهارم می‌گذرد، این رسانه‌ها نه تنها در مسائل داخلی کشورهای خود تأثیرگذار بوده‌اند، بلکه در مسائل دیگر کشورها نیز تأثیر بسزایی داشته‌اند و از همین‌روست که دولت‌های غیردموکراتیک همواره سعی کرده‌اند به انحاء مختلف، نویسندگان رکن چهارم را از دخالت در امور داخلی کشورهای خود برحذر دارند. این گونه تفکر و عملکرد کشورهای مستبد، باعث شده تا دولت‌های غربی و به تبع آن رکن چهارم در برخورد با کشورهای غیر دموکراتیک، برخورد تحقیرآمیز داشته باشد و همواره در جنگ‌ها و دعواهای حقوقی و حقیقی، به حق یا ناحق به نفع غرب موضع‌گیری نمایند. برخورد غرب و شرق در دوران جنگ سرد، مصداق بارز چنین رویکردی بوده است. در دوران جنگ سرد، رسانه‌های غربی معمولاً از سرمایه‌داری علیه کمونیسم حمایت می‌کردند. البته این بدان معنی نیست که به دلیل وجود دشمن مشترک خارجی، رکن چهارم در غرب اجازه دهد تا فساد مالی و اداری و یا دیکتاتوری در کشورهای پیشرفته رشد کند که نمونه‌های آن سقوط تعداد زیادی از دولت‌های غربی در 50 سال گذشته بر اثر افشاگری‌های رسانه‌های گروهی غرب است. علاوه بر آن اصولاً به دلیل وجود رکن چهارم در غرب، دیکتاتوری و استبداد پا نمی‌گیرد. ‌

پس از انقلاب اسلامی و پایان یافتن دوران جنگ سرد و یا جاخالی دادن شوروی، ایران به عنوان نماد ضدکاپیتالیسم غرب مطرح شد و رسانه‌های غرب نیز در برخورد با ایران، شیوه دوران جنگ سرد را پی گرفتند و به جای مبارزه با کمونیسم، به مبارزه با ایران به عنوان نماینده جهان اسلام روآوردند. این مسأله حتی در جنگ 8 ساله نیز به وضوح دیده شد و رسانه‌های غربی عموماً به حمایت از دولت لائیک عراق می‌پرداختند تا این که عراق به کویت حمله کرد.

در سایر مواقع، هنگامی که کشورهای غربی مستقیماً با یک کشور درگیر بوده‌اند، رسانه‌های آنها نیز به دور از انصاف و شاید در چارچوب میهن‌پرستی و سرمایه‌داری، مسائل جنگ را پوشش خبری داده‌اند. مثلاً در جنگ مالویناس (آرژانتین)، رسانه‌های انگلیس به شدت علیه آرژانتین موضع گرفتند و هم‌اکنون نیز این رسانه‌ها، جنگ خانم «مارگارت تاچر» نخست‌وزیر انگلیس در دهه 80، علیه ژنرال‌های حاکم بر آرژانتین را مورد حمایت قرار می‌دهند و حتی مایل نیستند از واژه «مالویناس» استفاده نمایند و به جای آن واژه «فالکلند» را به کار می‌گیرند که انگلیس مدعی مالکیت این جزیره آرژانتین است.

اگرچه این رسانه‌ها در برخورد با ایران کماکان شیوه جنگ سرد را دنبال می‌کنند، اما در حادثه 11 سپتامبر، یورش نظامی آمریکا به افغانستان و سپس به عراق، یک استثناء بروز کرد و یکپارچگی رسانه‌های گروهی غرب و یا رکن چهارم برای مدتی از هم پاشید و یک نوع دودستگی در بین آنها ایجاد شد. رسانه‌های آمریکا در ابتدای ماجراجویی‌های بوش سعی کردند از موضع میهن‌پرستی و یا دفاع از حاکمیت آمریکا، یکپارچه علیه عراق عمل کنند، اما در نهایت این یکپارچگی آنها نیز از هم پاشید و به جز رسانه‌های نومحافظه‌کار سایر رسانه‌های مستقل این کشور به جمع منتقدین جهانی دولت بوش پیوسته‌اند. ‌

 

* جعل واقعیات 11 سپتامبر

در حادثه 11 سپتامبر که منجر به نابودی دو برج 110 طبقه با مساحتی برابر با 24/1 میلیون مترمربع، بخشی از پنتاگون و کشته شدن بیش از 2900 نفر شد، 4 هواپیمای مسافربری شرکت داشتند. دو نظریه کلی درباره این حادثه وجود دارد: نخست، دولت آمریکا و نیروهای امنیتی این کشور گروه القاعده و بن‌لادن را مسبب اصلی ربودن چندین هواپیما به‌طور همزمان، یعنی با چند دقیقه اختلاف می‌دانند و در این رابطه اسناد و مدارکی را که هنوز صحت آنها تأیید نشده است ارائه می‌دهند، مثلاً حضور چندین عرب از جمله خلبان «عطا» در هواپیمایی که گفته می‌شود از عناصر القاعده و با عراق نیز در ارتباط بوده، از جمله این اسناد هستند.

این گونه اسناد زیادند و حتی عراق نیز متهم به دخالت در سازماندهی این عملیات شده بود، اما با رو شدن بخش زیادی از واقعیت‌ها، مشخص شد که عراق دخالتی در این امر نداشته است و براساس اسناد ارائه شده از سوی سیا، اف‌بی‌آی و رئیس جمهوری چک، اطلاعات مربوط به خلبان «عطا» مبنی بر این که در آوریل 2001 با مأمور سازمان امنیت عراق در پراگ دیدار داشته و یا پاسپورت او از درون یکی از دو هواپیمای ربوده شده، یافت شده (هواپیماهایی که به برجهای دوقلو اصابت کردند) غیرواقعی بوده است. از سوی دیگر، بوش در برخی از سخنان خود به طور غیرمستقیم، خبر از ارسال امواج الکترونیکی به داخل کابین خلبان و به حالت اتومات درآمدن هواپیماها توسط این امواج داده است. او اضافه می‌کند که پس از این امر، هواپیماهای تجاری به گونه‌ای طراحی خواهند شد که از بیرون هواپیما راه نفوذ به درون کابین خلبان وجود نداشته باشد. بنابراین، اسناد مربوط به حادثه 11 سپتامبر و دو جنگ افغانستان و عراق، یکی پس از دیگری از اعتبار ساقط می‌شوند و عملاً نمی‌توان به آنها استناد کرد. ضمن این که حضور 20 مسافر عرب به ویژه شیوخ عربستان در چهار هواپیما به دلیل توان مالی خوبی که دارند یک امر طبیعی است و اینکه ضرورتاً همگی تروریست بوده‌اند، با منطق سازگار نیست. ‌

مخالفین نظریه دولت بوش، پیچیدگی عملیات را بسیار بالا می‌دانند و معتقدند که ربودن چندین هواپیما از عهده یک گروه تروریستی حتی حرفه‌ای برنمی‌آید.

علاوه بر آن، محاسبات به صفر رساندن دو ساختمان 110 طبقه و یا پرواز در سطح پایین و انجام مانور برای یک هواپیمای مسافربری در انهدام بخشی از ساختمان پنتاگون، کاری بسیار دشوار و حتی غیرممکن است و نیاز به محاسبات ریاضی ویژه دارد. سفیر عربستان در واشنگتن دخالت یک قدرت بزرگ در این حادثه را اجتناب‌ناپذیر می‌داند.

این عده، نیروهای اطلاعاتی آمریکا و یا اسرائیلی را مسبب این عملیات تروریستی می‌دانند، اما همه این‌ها هنوز در حد حدس و گمان ثابت نشده است. ضمن اشاره به این مطلب که در این نوشته، هدف، اثبات چرایی و چگونگی حادثه یاد شده نیست، سعی می‌شود به‌طور گذرا به آن پرداخته شود

سناریوهای جنگ‌طلبانه برای توجیه افکار عمومی

این مقاله از زاویه‌ای دیگر به حوادث پس از 11 سپتامبر و جنگ‌های عراق و افغانستان پرداخته است. به زعم نگارنده، همانگونه که رسانه‌ها، بویژه رسانه‌های نومحافظه‌کار آمریکا، نقش مهمی در هدایت افکار عمومی به سمت جنگ داشتند، به همان اندازه نیز در نزد افکار عمومی آسیب دیدند.

آنها هم زمان با از میان رفتن محبوبیت دولت بوش و سقوط استراتژی نومحافظه‌کاری، اعتماد عمومی را از دست دادند و این نبود مگر به دلیل مشارکت در افروختن آتش جنگ در عراق و افغانستان.    

ارتباط تروریست‌های یاد شده با القاعده و طالبان باعث شد تا آمریکا توجیه مناسبی برای حمله به ضعیف‌ترین و در عین‌حال منفورترین رژیم خاورمیانه پیدا کند.

رهبران القاعده با پذیرش مسئولیت این عملیات تروریستی2 دست آمریکا را برای انجام هرگونه حمله نظامی علیه افغانستان بازگذاشتند. رژیمی که با کمک دستگاه‌های امنیتی پاکستان و سیا تأسیس شد، بدون کشته شدن حتی یکی از رهبران ارشد آن، پس از چند روز عملیات نظامی ساقط شد و تاکنون آمریکا بیش از 100 میلیارد دلار در افغانستان هزینه جنگ کرده است، اما نه تنها گروه طالبان نابود نشده، بلکه به نظر می‌رسد بار دیگر درحال قدرت گرفتن است.

در پی سقوط دولت طالبان، طرح حمله نظامی به عراق نیز که از ابتدای به قدرت رسیدن بوش در دستور کار دولت بوش بود، فعال‌تر شد. آمریکا و انگلیس سعی کردند با افزایش بمباران عراق از اوایل سال 2002، این کشور را تحریک به واکنش نظامی کنند تا بتوانند بدون داشتن مجوز شورای امنیت، عراق را به جنگ بکشانند، اما عراق به این دام نیافتاد تا این که سناریوها و اسنادسازی‌های مختلف از سوی آمریکا و انگلیس برای توجیه افکار عمومی و جامعه بین‌الملل تکمیل شد. خرید اورانیوم از نیجر و وجود سلاح‌های متحرک میکروبی در عراق دو سند بسیار تعیین‌کننده بودند که یکی را بوش و دیگری را «کالین پاول» برای توجیه جنگ استفاده کردند و پس از آغاز جنگ، نادرستی آنها به اثبات رسید. در همین راستا، سفیر پیشین آمریکا در گابن و شخص پاول، درستی آنها را تکذیب کردند. مقاله «ویلسون» سفیر وقت آمریکا در گابن و رئیس سیاست‌گذاری آفریقا در وزارت امورخارجه آمریکا در دوران کلینتون، طی مقاله‌ای در نیویورک تایمز نشان داد که اسناد خرید اورانیوم از نیجر جعلی بوده و صرفاً برای توجیه عملیات جنگی طراحی شده بود.

دسترسی عراق به سلاح‌های کشتارجمعی از جمله سلاح‌های متحرک میکروبی و اشاعه میکروب سیاه‌زخم توسط این کشور در آمریکا توجیه مناسبی برای آغاز جنگ بود. «اشکرافت» دادستان فدرال آمریکا، در ایجاد ترس بین مردم آمریکا در رابطه با انتشار میکروب سیاه‌زخم، نقش اساسی داشت. ‌

 

* راهبرد جنگی انگلیس‌

سیاست انگلیسی‌ها در پیشبرد جنگ نسبت به کل جهان متفاوت بود. تلاش دولت بلر در بسیج کشورهای مستعمره به حدی بود که جنگ آمریکا علیه افغانستان و عراق به جنگ میان انگلوساکسون‌ها با جهان اسلام نام گرفت. هرچند که وی با برگزاری نشست مبارزه با تروریسم کشورهای اروپایی در لندن، سعی کرد که چنین برداشتی از جنگ نشود. به هرحال حضور فعال انگلیس در جنگ دلایل مختلف دارد: در چند قرن اخیر انگلیس نفوذ گسترده سیاسی، فرهنگی و اقتصادی در کشورهای منطقه خاورمیانه از جمله کشورهای عراق، ایران، مصر و شبه‌قاره داشت که ناگهان رو به افول گذاشت. ‌

دوم: شکست ارتش این کشور در افغانستان در اواخر قرن نوزدهم، ضربه نظامی سختی به ارتش سلطنتی بریتانیا وارد کرد.

سوم: پس از جنگ جهانی دوم، از بلامنازع بودن قدرت این کشور در منطقه کاسته شد و آمریکا، هم از نظر سیاسی و هم از نظر نظامی و اقتصادی قدرت بلامنازع خاورمیانه به‌ویژه خلیج فارس شد. برخی اوقات نفوذ آمریکا به حدی می‌شد که حتی با منافع انگلیس در منطقه (ازجمله مورد ایران) در تضاد قرار می‌گرفت.

چهارم: بیرون رانده شدن رضاشاه و جایگزینی او با فرزندش و سپس به قدرت رسیدن دکتر مصدق، جو را بیش از پیش به زیان انگلیس کرد. این‌که انگلیسی‌ها در کودتای 28 مرداد2 سهم بیشتری نسبت به آمریکا داشتند، نشانگر تلاش این کشور برای بازگشت دوباره به ایران بود، اما با قدرت گرفتن محمدرضا و گرایش دولت او به آمریکا، بار دیگر انگلیس احساس کرد که مغبون واقع شده است.

حادثه 11 سپتامبر این امکان را به انگلیس داد تا بار دیگر، موقعیت از دست رفته خود در افغانستان را احیا کند و بازگشت دوباره‌ای به افغانستان داشته باشد. اگر دیده می‌شود که انگلیس پیش‌گام و بعضاً جلوتر از آمریکا در یورش نظامی به دو کشور یادشده بود، نشانگر اهداف بلندمدت این کشور است. در حمله به عراق، دولت انگلیس در تهیه اسناد جعلی نقش کلیدی داشت و اسناد «خرید اورانیوم از نیجر و وجود سلاح‌های متحرک میکروبی در عراق» از ساخته‌های سازمان جاسوسی انگلیس و با هدایت رئیس دفتر تونی‌بلر بوده است. جرج بوش برای متقاعد کردن افکار آمریکا در مورد سند خرید اورانیوم در سخنرانی سال نو مسیحی 2003 و کالین پاول، وزیر امور خارجه وقت نیز برای توجیه مجامع بین‌المللی درباره موضوع سلاح میکروبی متحرک طی سخنانی در سازمان ملل در اوایل سال 2003، بهره‌برداری کردند. جالب اینجاست که در هردو مورد، قربانیان زیادی از مقامات آمریکا و انگلیس گرفته شد. در انگلیس، یک کارشناس ارشد بیولوژی کشته شد و مدیرعامل «بی. بی. سی» و دو خبرنگار این شبکه برکنار شدند. در آمریکا، هم آبروی رئیس جمهور رفت و هم تعدادی از کارکنان کاخ سفید برکنار شدند. ‌

حادثه 11 سپتامبر باعث حاکمیت جو سنگین امنیتی در آمریکا شد و رسانه‌های نومحافظه‌کار به تبعیت از دولتمردان، جو را به گونه‌ای هدایت کردند که حتی رسانه‌های معتبر این کشور نیز از حالت اعتدال و نقد خارج شدند و به مسائلی پرداختند که صحت آن نه تنها در آن مقطع جنگ به اثبات نرسید، بلکه پس از گذشت پنج سال از این حادثه، هنوز روشن نشده است. در برخی مواقع مقامات ارشد آمریکا و حتی شخص بوش، اتهامات وارده به خود در مورد عراق را تکذیب کرده‌اند. ارتباط القاعده و صدام، خرید اورانیوم از نیجر، دخالت صدام در ماجرای 11 سپتامبر، وجود سلاح‌های متحرک میکروبی و سلاح‌های کشتارجمعی در عراق نمونه بارز این دروغ‌ها است.

 

*‌ رسانه‌ها و جنگ عراق‌

رسانه‌های آمریکا در جنگ عراق، نه تنها در انتشار اخبار درست جنگ پیشگام نبودند، بلکه در تحریف اخبار مربوطه فعال بودند و چه بسا در خودسانسوری گوی سبقت را حتی از برخی از کشورهای جهان سوم ربودند.

مثلاً اخبار شکنجه در زندان «ابوغریب» بغداد، یک سال پس از انتشار آن از سوی عفو بین‌الملل، در هفته‌نامه «نیویورکر» و شبکه تلویزیونی «سی. بی. اس» منتشر شد. یا «نیوزویک» به خاطر انتشار اخبار مربوط به گوانتانامو از منابع دولتی، مجبور به عذرخواهی شد.

به‌طور کلی در برخورد با جنگ عراق، برخورد رسانه‌های غرب را می‌توان به سه دسته و سه منطقه جغرافیایی؛ آمریکا، انگلیس و اروپا گروه‌بندی کرد. همین‌طور رسانه‌های آمریکا را نیز می‌توان به دو دسته و دو دوره یعنی آستانه حمله و پس از آن تقسیم کرد. در این میان رسانه‌های ایتالیا به هیچ‌کدام از رسانه‌های اروپا شباهت ندارد و فاکتور تعیین‌کننده آن بیشتر پول است تا چیز دیگر. ‌

 

پی نویس:

2. در دهه‌های 70 و 80 دو حادثه امنیتی رخ داد و دو مقام بلندپایه تبعیدی عراق و لیبی به ترتیب در تهران و قاهره ترور شدند. در هر دو حادثه، هم دولت صدام و هم دولت قذافی مسئولیت ترور این دو شخصیت را پذیرفتند. اما پس از استفاده‌های حقوقی در دیوان لاهه علیه عراق و لیبی از سوی دو دولت ایران و مصر، سر و کله این دو شخصیت تبعیدی پیدا شد و پس از آن روشن شد که ترور دو شخصیت لیبی و مصر صرفاً نمایشی و از سوی نیروهای امنیتی ایران و مصر برای به دام انداختن عراق و لیبی بود که موفق هم شدند.

 

منبع روزنامه اطلاعات

نویسنده :سلیمان حیدر پور

کلاه سبزها از زبده ترین نیروهاى جهان هستن


عصر ایران

لباس نظامی سرهنگ سید کمال پیمبری، کلکسیونی از نشان های مختلف است.

نشان هایی که هر کدام حاکی از گذراندن دوره ای ویژه است اما با اطمینان می توان گفت هشت سال جنگ مهم ترین دوره ای است که وی آن را تجربه کرده و ایمان و توکل به پروردگار بارزترین خصوصیتی است که نشان آن را می توان در آرامش کلام و نگاه این فرمانده مقتدر یافت.

فرمانده تیپ 65 نیروهای ویژه هوابرد ارتش جمهوری اسلامی(معروف به کلاه سبزها)، اقتدار و خضوع را با یکدیگر آمیخته است و چه جای تعجب دارد، که اینان شاگردان مکتب مولای متقیانند. سرهنگ پیمبری پس از هشت سال جنگ و دیدن آن همه دوره های خاص و سخت نظامی، توکل به خدا را مهم ترین رکن موفقیت یک نیروی عملیاتی می داند.

وقتی ماجرای نجات سرباز مجروح لشگر64 از پشت خطوط دشمن را تعریف می کند ناخودآگاه به یاد فیلم «نجات سرباز رایان» می افتم و افسوس می خورم که چنین سوژه های نابی مغفول مانده اند.

¤ ضمن عرض تبریک روز ارتش، به عنوان اولین سؤال می خواهم بپرسم به نظر شما آیا ارتش جمهوری اسلامی ایران با سایر ارتش های جهان تفاوتی دارد و اگر جواب مثبت است این تفاوت در چیست؟

- من هم متقابلاً روز ارتش را به همه دلیر مردان ارتش جمهوری اسلامی ایران و امت شهیدپرورمان تبریک عرض می کنم و جا دارد یادی کنیم از شهدای دفاع مقدس، به خصوص 48 هزار شهید ارتش جمهوری اسلامی ایران.

در پاسخ به این سؤال می توان گفت ارتش ها در دنیا تفاوت هایی دارند اما آنچه ارتش ما را از سایر ارتش ها متمایز می کند، تفاوتی عمده و قابل توجه است و آن هم اتکا نیروهای آن به حق تعالی است و این اتکا در تمام امورات ارتش جمهوری اسلامی اعم از خودکفایی و آموزش و عملیات رزمی و سایر موارد دیده می شود.

این توکل و اتکا باعث شده طی این 30 سال پس از انقلاب ارتش جمهوری اسلامی ایران بین ارتش های دنیا بدرخشد.

دستاوردهای این اتکا به خداوند و اعتماد به نفسی که حاصل این توکل است، باعث شده ارتش نیاز های خود را در داخل تهیه کند و به نقطه ای برسد که قابل اطمینان برای دفاع از کشور و مردم باشد.

¤لطفاً ما و خوانندگان روزنامه را با این تیپ بیشتر آشنا کنید.

- تیپ نیروهای ویژه هوابرد در پیروزی انقلاب اسلامی نقش درخشانی داشته است و افسران و نیروهای زیادی از این تیپ در کمک به پیروزی انقلاب نقش داشته اند. بعد هم با توجه به روحیه حاکم بر نیروها، تیپ 65 جزء اولین یگان هایی بود که منسجم شد و برای مبارزه با گروهک های ضد انقلاب در مناطق مختلف کشور عملیات های موثری را انجام داد.

در ابتدای دفاع مقدس هم پرسنل این تیپ ارتباط خیلی خوبی را با شهید دکتر چمران در بحث عملیات های چریکی و پارتیزانی داشتند و بعد از شهادت ایشان هم عملیات ها ادامه یافت و این تیپ در ماموریت های مختلف برون مرزی و درون مرزی شرکت فعال و بسزایی داشت و در این راه شهدای بسیار زیادی هم تقدیم انقلاب کرد.

پس از دفاع مقدس هم ماموریت های تیپ 65 به پایان نرسید و با توجه به اینکه نیروهای ما باید از آمادگی و مهارت های بالایی برخوردار و برای اجرای ماموریت های ویژه هر لحظه آماده باشند، آموزش ها با توجه به تجارب هشت سال جنگ ادامه یافت و این تجارب به نیروهای جوان نیز انتقال یافت و به حول و قوه الهی الان در نقطه ای هستیم که تیپ 65 هوابرد در سطح کشور منحصر به فرد و یکی از با تجربه ترین و ماهرترین واحدهای نظامی دنیاست. عملیات های مختلفی هم انجام داده ایم که به دلایل امنیت قابل تشریح نیست.

¤ چه معیارهایی برای سنجش آمادگی یک فرد نظامی یا یگان وجود دراد؟ چه چیزی تبحر یک یگان را مشخص می کند؟

- در این زمینه فرم هایی وجود دارد که یک واحد نظامی را در طول سال ارزیابی می کنند. در این تیپ چون عملیات و آموزش های آن منحصر به فرد است این فرم ها و ارزیابی ها هم خاص است.

مجموعه این ارزیابی ها در عملیات های رزمایشی تکمیل شده و تست نهایی انجام می شود و افراد، تجهیزات و آموزش ها مورد کنترل قرار می گیرند تا نقاط قوت یا ضعف های احتمالی برای برطرف کردن مشخص شود.

¤ چه آموزش های خاصی در این تیپ به نیروها داده می شود؟

- کارکنان جدید الورود، چه درجه دار یا افسر ابتدا تست های ورزشی و پزشکی می دهند تا آمادگی آنان مشخص شود. اولین دوره چتربازی اتوماتیک است که تحت نظر اساتید مجرب تعداد مشخصی پرش را باید انجام دهند.

پس از آن نیروهایی که موفق به گذراندن دوره شده اند در دوره نیروهای ویژه هوابرد شرکت می کنند. در این دوره پنج مهارت به نیروها آموزش داده می شود تا بتوانند در عملیات های گوناگون شرکت کنند. این مهارت ها عبارتند از آموزش های ویژه تخریب، اطلاعات و عملیات، بهداری، مخابرات و سلاح های انفرادی و جمعی.

یک سری آموزش های دیگر هم در کنار این دوره به نیروها داده می شود که به دوره نوهد معروف است. پس از دوره نوهد که 9 ماه طول می کشد، نیروها در واحدهای عملیاتی سازماندهی شده و می توانند به ماموریت های مختلف اعزام شوند.

دوره نوهد بسیار سخت و از جهاتی بسیار شیرین است، چون آموزش های بسیار متنوعی را به نیروها می دهد. از بین نیروهایی که این دوره ها را می بینند، افراد ممتاز برای طی دوره رهایی گروگان انتخاب می شوند. در ابتدا تست های مختلفی از جمله پزشکی و حتی روانشناسی روی آنها انجام می شود. چرا که این دوره خیلی سخت تر است و افراد باید یک سری ویژگی های جسمی و روحی-روانی را در ابتدا داشته باشند.

این دوره یک سال و نیم طول می کشد و نیروها آموزش های ویژه ای را برای جلوگیری از گروگانگیری و یا رهایی گروگان از چنگ تروریست ها در شرایط و مناطق مختلف از جمله در خشکی، دریا و هوا می بینند.

پیش زمینه دوره رهایی گروگان، گذراندن دوره سقوط آزاد است. سقوط آزاد فراتر و مشکل تر از پرش اتوماتیک است. مهارت سقوط آزاد در مجامع بین المللی یک ورزش هم محسوب می شود اما در این یگان این مهارت متفاوت و بسیار تکنیکی و خاص است.

در همین زمینه ما برای اولین بار در ایران توانستیم سقوط آزاد را به صورت دو نفره با یک چتر انجام بدهیم. از آموزش های دیگر می توان رزم در برف را مثال زد که شامل مهرت هایی مثل زنده ماندن در برف و کوهستان، احداث سنگر و شلیک با اسکی و اسنوبرد می باشد.

دوره های عرضی دیگری هم مثل پاراگرایدر، پاراموتور و کایت های موتوردار وجود دارد که برای ماموریت های خاص به نیروها داده می شود.

¤ با این آموزش ها گمان می کنم این تیپ مدال های زیادی در مسابقات ورزشی آورده باشد.

- ما غالباً در مسابقات ورزشی در سطح نیروی زمینی مقام های اول و در کل ارتش و نیروهای مسلح هم مقام های بالا را به دست می آوریم. تعدادی از کارکنان این تیپ همیشه جزء مسئولین هیئت های ورزشی ارتش و نیروهای مسلح بوده و هستند.

¤به نظر می رسد نیروهایی ویژه به دلیل شرایط خاصی که ممکن است با آن روبرو شوند باید آموزش های خاصی در مورد مسائل روانشناسی هم ببینند. آیا چنین آموزش هایی وجود دارد؟

- سئوال بسیار خوبی کردید. در سازمان تیپ 65، گروهانی به نام عملیات روانی وجود دارد. این اولین واحد عملیات روانی در سطح نیروهای مسلح کشور است. این واحد عملیات روانی مثبت روی نیروهای خودی و عملیات منفی علیه دشمن را برعهده دارد. نیروهای این واحد دوره های خاصی مثل خبرنگاری، صدا و تصویربرداری و یک سری مهارت های دیگر را طی کرده اند.

این واحد بسیار اثرگذار بوده و زمینه روانی لازم را برای عملیات در نیروها بوجود می آورد.

¤در عالم رسانه می بینیم آمریکایی ها از طرق مختلف اعم از سینما و روزنامه و سایر ابزار، چهره ای خاص، جذاب و شکس ناپذیر از نیروهای ویژه خود نشان می دهد اما در واقعیت می بینیم اینطور نیست و در صحنه عمل - مثل عراق یا افغانستان- آنها آن کارآیی های تبلیغ شده را ندارند. شما چه تمهیدی برای جلوگیری از افتادن در چنین ورطه ای اندیشیده اید؟ آیا برای یک نیروی ویژه صرفاً این آموزش های خاص کافی است و موفق بودن او در میدان عمل را تضمین می کند؟

- همانطور که در ابتدا گفتم، ویژگی قابل اعتماد برای یک رزمنده توکل است. این ویژگی در میدان رزم تعیین کننده است. بقیه عوامل کمک کننده هستند. با توجه به این مسئله، به همراه عقیدتی- سیاسی این تیپ،با دوره ها و برنامه های مختلف توانسته ایم در این موضوع به سطح خیلی خوبی دست پیدا کنیم.

ما مرتب دشمنان خود را رصد کرده و اطلاعات به دست آمده از آنها را تجزیه و تحلیل و بر اساس آن در آموزش هایمان تغییرات لازم را اعمال می کنیم. ما در این فرآیند به این نتیجه رسیده ایم که دشمنان ما اتکای خیلی زیادی به تجهیزات خود دارند و اگر از تجهیزات خود دور شوند نمی توانند کارآیی داشته باشند، لذا ما این نقطه ضعف را در آموزش هایمان لحاظ کرده ایم تا نیروهای ما طوری بار بیایند که با حداقل امکانات، بیشترین تاثیر را در میدان رزم داشته باشند.

برای این منظور مهارت های خاص زنده ماندن در شرایط سخت و حفظ خود در محیط های مختلف را به آنها آموزش داده و بنیه اعتقادی و مذهبی آنان را به حدی برسانیم که اتکا به خداوند در شرایط سخت را در خود نهادینه کنند که این را در عمل و عملیات های مختلف نشان داده اند.
هر چه عملیات سخت تر باشد، توکل بیشتری می طلبد و این نقطه قوت ما در عملیات های ویژه است و به آن افتخار می کنیم.

¤ مواردی از عملیات هایی که خودتان در آنها شرکت داشته اید را بیان می کنید؟

- در سال 1364 من فرمانده تیم الف این یگان بودم. به من ماموریت دادند سربازی از لشگر 64 ارومیه را که در عملیات قادر، زخمی شده و پشت نیروهای دشمن جا مانده بود را نجات بدهم. عملیات قادر در مناطق مرتفع و صعب العبور و در شرایط سختی انجام شده بود.

با مشقت ها و ماجراهای زیاد ما از دشمن عبور کرده و در منطقه ای که مختصاتش را داشتیم جستجو را آغاز کردیم و بالاخره آن سرباز زخمی را در یک سنگر یافتیم. با اینکه دو هفته از مجروحیتش می گذشت و به سختی هم زخمی شده بود اما هنوز زنده بود.

نصف صورتش به شکل دردآوری مجروح بود و یک چشمش از بین رفته و عفونت تمام صورتش را گرفته بود. حالتی نیمه هوش داشت و عراقی ها هم فکر می کردند اینجا را پاکسازی کرده اند. همه افراد تیم اول بهت زده شده بودند. نه اینکه مجروح ندیده باشیم. زیاد دیده بودیم اما شرایط آن سرباز خاص بود و با جیره بندی آب قمقمه اش دوام آورده بود. این فقط خواست خدا و معجزه ای الهی بود که ما به چشم خود می دیدیم.

به سرعت کارهای درمانی اولیه انجام شد و آماده بازگشت شدیم. بازگشت به جبهه خودی هم پرماجرا و البته به دلیل داشتن مجروح خیلی سخت تر بود ولی به حول و قوه الهی با دور زدن دشمن و پیمودن مسیری بسیار طولانی توانستیم این مجروح را به نیروهای خودی برسانیم که الان جزو جانبازان دفاع مقدس هستند.

خاطره دیگری که یادم می آید یک بار به همره چند نفر در مسیری برای شناسایی پشت خط دشمن حرکت می کردیم که مین گذاری شده بود و ما نمی دانستیم. ساعت دو نیمه شب بود که یکی از نیروها روی مین رفت و پایش از مچ قطع شد و شرایط خاصی بوجود آمد.

ما بالای سرش رفتیم و او هم شروع کرد به وصیت کردن که به خانواده ام این را بگویید، اینقدر به چند نفر بدهکارم، اینها را طلب ندارم و از فلانی حلالیت بگیرید.

من هم شروع کردم به روحیه دادن که ما تو را می بریم اما او اصرار داشت که به خاطر من ماموریت را متوقف نکنید و شما بروید. این روحیه همه را دگرگون کرده بود. ما با گردان تماس گرفتیم و قرار شد برگردیم.

کار سختی بود. ایشان خیلی تنومند بود. فاصله زیادی با خط خودی داشتیم و تاریکی و دشمن هم به سختی کار می افزود. درد زیادی هم داشت. 10 نفر بودیم. ایشان را به نوبت کول کردیم و راه افتادیم. چند بار هم به طرفمان تیراندازی شد که نمی دانم متوجه ما شده بودند یا تیراندازی ها کور بود. در نهایت موفق شدیم ایشان را به عقب برگردانیم.

خاطرات خیلی زیاد و هر روز دفاع مقدس خاطره است. تجارب هشت سال جنگ مشعل فروزانی برای آیندگان است که راه این انقلاب را با استفاده از آن ادامه دهند.

¤اگر حرفی باقیمانده می شنویم.

- ضمن تشکر از شما که گوشه ای از توانمندی های این واحد را به اطلاع مردم می رسانید، از طرف من به مردم بگویید ما با یاری خداوند تا آخرین قطره خونمان در جهت اعتلای کلمه حق و دفاع از دین، مردم و خاک میهنمان ایستادگی خواهیم کرد و ان شاء الله بتوانیم سرباز کوچکی برای آقا امام زمان و ولایت مطلقه فقیه باشیم.

نقد تحریفات مستند دفاع مقدس


پخش شده از سیمای جمهوری اسلامی ایران
مهر 1387
امام خمینی (ره) : ملت ایران باید به چنین ارتش مؤمن و وفاداری افتخار کند و نیروهای مسلح و ارتش بزرگ ایران باید بدانند که همه این افتخارات به برکت ایمان به خدا و دفاع از کشور امام زمان- ارواحنا فداه- و در سایه وحدت و انسجام و همدلی و برابری با یکدیگر و پشتیبانی مردم به دست آمده است.
       « صحیفه نور ج 21 ص 358 »
مقدمه
  ستاد کل نیروهای مسلح (سردار رشید و همکاران) با استفاده از ظرفیت های سیمای جمهوری اسلامی ایران، پس از 27 سال از آغاز جنگ تحمیلی در هفته دفاع مقدس سال 1387 همزمان با ایام ماه مبارک رمضان اقدام به تهیه و پخش« مستند دفاع مقدس» در 19  قسمت نمود که بدلیل اختصاص زمان های مناسب برای پخش و ویژگی های خاص آن با دیدگاههای مثبت و منفی مورد توجه عموم مردم قرار گرفت و از همان ابتدا هدایت سناریو به نحوی بود که یکسویه بودن آن از سوی بینندگان صاحبنظر احساس شد. و همزمان با پخش قسمت اول مستند مذکور عموم کارکنان ارتش جمهوری اسلامی ایران به ویژه پیشکسوتان دفاع مقدس، فرماندهان زمان جنگ، کارشناسان و همرزمان ارتش جمهوری اسلامی ایران در زمان دفاع مقدس به اشکال مختلف انتقادات و ایرادات خود را به این مستند اعلام داشتند ولی مسئولین محترم سیما متأثر از پشتوانه هدایت کنندگان آن  بدون توجه به این اعتراضات نه تنها بطور کامل این مستند را مکرر پخش کردند بلکه سی دی آن را در شمارگان بالا تهیه و توزیع و فروش آن را نیز آغاز نمودند که صد البته فروش جمعی آن با پشتوانه اعتبارات سازمانی برخی ادارات، سازمانها و ارگانهای همسو می باشد.
   ارتش جمهوری اسلامی ایران نه به دلیل ضایع شدن حقوق حقه این سازمان عظیم بلکه به دلیل مورد تهدید قرار گرفتن انسجام ملی و وحدت نیروهای مسلح پس از بررسی کارشناسی دقیق، نظرات و انتقادات ارائه شده را در این دفتر گرد آورده و جهت ارائه به مبادی ذیربط آماده نموده است. این گزارش در چهار قسمت تهیه شده است:

1- کلیات
2-
 نقد و  نظرات کارشناسان
3-
 نتیجه گیری و تحلیل کلی نقد
4-
 پیشنهادات
   هر چند تلاش شده است که این مستند بسیار دقیق مورد بررسی قرار گیرد ولی زوایای فراوانی در این زمینه وجود دارد که به دلیل توجه به خلاصه بودن نقد در این گزارش به آن اشاره نشده است.
   امید است این نقد بتواند  ضمن اجر نهادن بر تلاش های خالصانه ای که در جهت ترویج فرهنگ دفاع مقدس صورت می گیرد راهی نو را برای تداوم مناسب این اقدامات در آینده باز نماید.
 
فهرست اسامی و مشخصات کارشناسانی که از نقطه نظرات ایشان در این نقد استفاده شده است.

ردیف درجه نام  نشان آخرین سمت در جنگ وضعیت شغلی فعلی
1
 سرلشکر حسین حسنی سعدی فرمانده نزاجا م ه س ک ن م
2
 سرلشکر عطاء ا... صالحی فرمانده لشکر فرمانده ارتش
3
 سرتیپ  سیاری  فرمانده نداجا
4
 سرتیپ  ناصر  آراسته  سرپرست هیئت معارف جنگ شهید صیاد شیرازی
5
 سرتیپ عبدالرحیم  موسوی فرمانده گردان جانشین ف کل آجا
6
 سرتیپ محمدحسین دادرس فرمانده گردان م ه آجا
7
 سرتیپ سیدناصر حسینی فرمانده گردان مشاور ویژه ف کل آجا
8
 سرتیپ سیدحسام هاشمی فرمانده قرارگاه شمال غرب رئیس دفتر حفاظت عمومی فرمانده کل قوا
9
 سرتیپ فرض ا... شاهین راد فرمانده ل 21 عضو هیات معارف جنگ شهید صیاد شیرازی
10
 سرتیپ2 والی  اویسی خلبان نیروی هوایی بازنشسته
11
 سرهنگ  قاسمی نو فرمانده ل 92 بازنشسته
12
 سرتیپ2 رحیم رحمانی فرمانده ل 64 بازنشسته
13
 سرتیپ2  موسوی قویدل رییس ستاد قرارگاه خاتم الانبیا بازنشسته
14
 سرتیپ2 نجات علی صادقی گویا ف دا اف امام علی بازنشسته
15
 سرتیپ2 فرهاد  بهروزی معاون آموزش نزاجا بازنشسته
16
 سرتیپ2 مسعود بختیاری استاد دانشگاه جنگ  استاد داعا
17
 سرتیپ2 غلامحسین مفید معاون اطلاعات قرارگاه خاتم الانبیاء بازنشسته
18
 سرتیپ2 علی بسطامی  بازنشسته
19
 سرتیپ2  نمکی خلبان نیروی هوایی بازنشسته
20
 سرتیپ2 ایرج  جمشیدی فرمانده ل 16 بازنشسته
21
 سرهنگ حسن  سیفی فرمانده گروهان رئیس سارمان حفظ آثار ارتش
22
 سرهنگ احمد حیدری فرمانده گروهان مدیر حفظ آثار نزاجا
23
 سرهنگ علی رضا پوربزرگ فنی هوانیروز نویسنده جنگ
24
 سرهنگ مجتبی جعفری معاون گردان رئیس سازمان ایثارگران نزاجا
25
 سرهنگ  شاهین تقی خانی  مدیر روابط عمومی نزاجا
26
 سرتیپ2 نصرت ا... معین وزیری مدیریت پژوهش دافوس استاد دافوس
27
 سرتیپ2  جوادیان ج- رییس ستاد ارتش بازنشسته
28
 سرتیپ2 سعید پورداراب ج- اداره سوم سماجا بازنشسته
29
 دریا دار  جعفری استاد دافوس بازنشسته
30
 دریا دار  معنوی معاونت عملیات نداجا بازنشسته
31
 سرتیپ2 حسن براتی ف ل ذوالفقار بازنشسته
32
 سرتیپ2  زهرایی نیروی هوایی بازنشسته
 
1) کلیات
بدون هیچ تردیدی پیروزی ایران در مقابل تجاوز عراق در جنگ تحمیلی در سایه وحدت، یکپارچگی و همکاری ارتش و سپاه و پشتیبانی های مردمی که ملهم از انفاس قدسی امام راحل(ره) و تعالیم عالی اسلام بود بدست آمده است، و قطعاً با نبود هر کدام از این دو سازمان یا جنگ به پیروزی جمهوری اسلامی ایران منجر نمی شد و یا حداقل پیروزی به این شکل به دست نمی آمد. بدین ترتیب بسیار بدیهی است که حذف یا نقل ناقص و تحریف شدة تاریخ جنگ هریک از این دو سازمان نه تنها جفا و ظلم به تاریخ و کارکنان این دو سازمان بلکه ستمی خواسته و یا ناخواسته به انقلاب اسلامی و تاریخ پویای این مرز و بوم است و در آستانه ظهور جلوه های تاریخی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، نشانه های تحریف بزرگی را فرا روی محققین و تاریخ پژوهان قرار می دهد.
در این راستا «مستند دفاع مقدس» با تلاش دست اندرکاران سیما تهیه و در هفته دفاع مقدس به نمایش درآمد؛ در حالیکه میزان تحقیق میدانی انجام شده و مستندات تاریخی دفاع مقدس برای ساخت این مستند مشخص نیست. ذکر نام تعدادی از سازمان های ذیربط آن هم برای تشکر کفایت از اعلام منابع مورد تحقیق نمی کند. اگر از اسناد تهیه این مستند نام منابع مورد مراجعه بدست آید به خوبی انحصاری بودن این منابع آشکار خواهد شد. شاید به همین دلیل تهیه کنندگان از ذکر نام منابع خودداری کرده اند. و این نکته از مهم ترین ضعف های این سریال تبلیغی مستند گونه است که با دسترسی به منابع محدود و روایت های خاص از دفاع مقدس و با استفاده از وسعت رسانه ملی، این طیف تاریخ را آسیب پذیر نموده است.
آسیب های وارد شده از این نقد بر تاریخ دفاع مقدس، غیرقابل احصاء و جبران بوده و چون تأثیر ماهوی دارد در صورت بروز اثرات آن در صحنه عمل، آن هم در زمان وقوع بحران، خسارت و زیان ناشی از آن برای کشور غیرقابل تصور خواهد بود. بی شک بیش از دو میلیون رزمنده ارتشی (افسران، درجه داران و سربازان) شرکت کننده در جنگ که در طول 8 سال در خطوط مقدم نبرد با دشمن جنگیده و بیش از 48000 شهید و بیش از 200000 جانباز و 26000 آزاده تقدیم این انقلاب کرده اند متأثر از این تحریف شده و بر عمل و عکس العمل های اجتماعی ایشان نیز تأثیر منفی خواهد داشت چنانچه در مراجعات و تماسهای مکرر عدم رضایت خود را از نحوه گزارشات مستند مزبور اعلام کرده اند.
  بنظر می رسد آنچه به عنوان محور گزینش تصاویر و انتخاب کلمات برای متن مستند دفاع مقدس در نظر بوده است، از مکتوبات موجود در جامعه بدست آمده که عمدتاً توسط مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه تحت عناوین زیر، چاپ و منتشر شده است:
-
 فصلنامه نگین ایران
-
 روزشمار جنگ ایران و عراق.
-
 تجزیه و تحلیل جنگ ایران و عراق
-
 سیری در جنگ ایران و عراق
-
 اطلس جنگ ایران و عراق
-
 اطلس های راهنما و ...
دیدگاه
  مجموعه منشورات فوق جنگ ایران  و عراق را بشرح زیر به تصویر کشیده است:
-
 عدم آمادگی نیروهای ارتش در برخورد با تجاوز اولیه عراق
-
 عدم اقدام ارتش برای ممانعت از نفوذ و گسترش نیروهای دشمن یا عدم موفقیت در این زمینه.
-
 توقف عراق با فشار نیروهای مردمی و سپاه و بسیج
-
 عدم توانایی ارتش در طرح ریزی برای بیرون راندن دشمن.
-
 شکست عملیات های سال اول جنگ با محور قرار دادن عملکرد بنی صدر به عنوان فرمانده ارتش (نه فرمانده کل قوا).
-
 به میدان آمدن نیروها و فرماندهان سپاه به عنوان هدایت کنندگان جنگ.
-
 آغاز پیروزی های بزرگ توسط سپاه و همکاری ارتش در سایه.
-
 تداوم جنگ و نفوذ به خاک عراق با جسارت و شجاعت سپاه.
و سرانجام بدون هرگونه تحلیلی از حوادث سال آخر جنگ، اعلام پذیرش قطعنامه و پیروزی ایران بر اساس اعلامیه دبیرکل سازمان ملل از موضوع خارج می شود.
درحالی که واقعیت تاریخ که درحال آشکار شدن است بر خلاف این دیدگاه می باشد که در متن این نقد به آن اشاره شده و سعی می شود مشروحاً مورد بحث قرار می گیرد.
1- درست است که در اثر حوادث اجتناب نا پذیر روزهای آغازین انقلاب ارتش همه توان خود را در اختیار نداشت و این امر بهمراه متشنج بودن اوضاع سیاسی داخلی و مراکز عالی تصمیم گیری کشور، خود عامل مهمی برای آغاز تجاوز دشمن به خاک مقدس ج.ا.ا بود؛ لیکن ارتش غیور و کارکنان سلحشور آن همه امکانات و قدرت موجود را برای مقابله با دشمن و متوقف کردن متجاوزان بعثی بکار گرفته واز هیچ کوششی فرو گذار نکردند.
 تاریخ دفاع مقدس گویای این مطلب است که نیروی زمینی ارتش علیرغم درگیر بودن حدود چهار لشگر از آن در منطقه آشوب زده کردستان در هرجا که توانست به سرعت در مقابل دشمنان وارد عمل شد و آنجا که نتوانست با نیروی هوایی، هوانیروز و توپخانه به جنگ نفرات و ادوات دشمن بعثی شتافت. پرواز 140 فروندی نیروی هوایی آن هم با فاصله چند ساعت پس از آغاز جنگ در اول مهر 1359 لرزه بر اندام صدام انداخت و او را متوجه اشتباهی که مرتکب شده بود کرد بطوریکه ناظرین آگاه معتقدند چنانچه صدام روز اول جنگ در مصاحبه با خبرنگاران ادعای رسیدن به تهران را مطرح نمی کرد در روز دوم جنگ پس از مشاهده اقتدار نیروی هوایی ارتش ج.ا.ا هرگز چنین ادعایی را مطرح نمی کرد.
اسناد باقیمانده از دوران دفاع مقدس بخوبی گواهی می دهد که در ماههای ابتدایی جنگ، ارتش به همراه مردم و نیروهای محلی توانست دشمن را در ارتفاعات شیاکوه، بازی دراز، میمک و کانی سخت
  در غرب و غرب رودخانه کرخه، دروازه های شوش، سوسنگرد، دب حردان(چهل کیلومتری اهواز)، ذوالفقاریه و پشت دیوارهای آبادان متوقف نموده و استراتژی متجاوز را که حداقل «جدا کردن خوزستان» از پیکره مقدس میهن اسلامی اعلام شده بود به «گرفتار شدن در یک جنگ فرسایشی» تغییر داده و همزمان به آموزش نیروهای مردمی و سپاه همت گمارد.
آنچه تاریخ دفاع مقدس گواهی می دهد و برادران سپاهی خود معترفند این است که سپاه پاسداران در سال دوم جنگ از حالت انتظامی بصورت یک سازمان نظامی در آمده و شکل گردان و تیپ به خود گرفت و این دقیقاً زمانی است که دشمن در مناطق اشغال شده تثبیت شده بود و نیروهای مسلح کشور آماده می شدند تا عملیاتهای بزرگ را برای بیرون راندن دشمن بعثی انجام دهند.
شک نیست که به میدان آمدن بسیج، سپاه و نیروهای مردمی توان نیروهای مسلح را چند برابر کرد و اگر این اتفاق و هماهنگی که با هدایتهای حکیمانه و الهی حضرت امام (ره) بدست آمد نبود ما شاهد عملیاتهای موفق و اثر گذار در سرنوشت جنگ نبودیم. اما این استدلال هم منطقی نیست که بگوییم مردم عادی غیرنظامی، دانشجویان و دانش آموزان مدارس از نظر تکنیک، تاکتیک و آموزش های نظامی بر فرماندهان ارتش برتری داشتند و نحوة چگونه جنگیدن را به آنها آموختند. البته ارتش امروز و در طول جنگ نیز، روزانه بر تجربه و معلومات خود افزوده و هرگز دانش نظامی او در ابتدا و انتهای جنگ قابل مقایسه نبوده است.
 چنانچه ارتش به مقتضای حال در مقطعی از جنگ اجباراً تحت فشارها، اصرارها و تأکیدات برادران خود در سپاه پاسداران طرحهایی را پذیرفته است نتیجه را طبق پیش بینی با تلفات و خسارات بیشتری شاهد بوده است.
در تحلیل چهار عملیات- به زعم ادبیات بکاررفته در متن مستند گونه دفاع مقدس- ناموفق ارتش در سال اول جنگ، که در مستند بارها به آن اشاره شد، فارغ از هرگونه جنجال و تبلیغات سیاسی و عملیات روانی خودی و دشمن که بر فضای آن روز جنگ حاکم بود بایستی ببینیم اهداف عملیات چه بوده است؟ ترتیب نیرو، ترکیب نیرو، گسترش نیروها و استعداد نیروهای خودی و دشمن چگونه بوده است؟ و آیا با ادعاهای تبلیغاتی اول جنگ تناسبی داشته است؟
در آن زمان که ارتش عراق با حداکثر قوا و پشتیبانی های منطقه ای و بین المللی در سرزمینهای اشغال شده ما مستقر بود آیا با یک و یا حداکثر دو تیپ ارتش آن هم در درجة دوم و سوم آمادگی، امکان بیرون راندن او تا سرحدات که در مأموریت عملیات ها ذکر می شد وجود داشت؟ و آیا عملیات های بزرگی مثل ثامن الائمه، طریق القدس و فتح المبین و... را که تمام نیروهای موجود کشور پای کار آمده بود را می توان با این چهار عملیات مقایسه کرد؟
دیگران استفاده بدون آموزش و آمادگی دفاعی از جوانهای مؤمن و معصوم و انقلابی این کشور و پذیرش تلفات انسانی بالا را، شجاعت و نبوغ خود دانسته، اما عملیاتهایی که با کمترین عده به مصاف بیشترین عده دشمن رفته و حداقل نتیجه آن متوقف کردن دشمن، تبدیل رکود و رخوت حالت پدافندی جبهه ها به حالت آفندی و ایجاد روحیه در نیروهای خودی بوده است را ناموفق می دانند.
 
با نگاهی به تبلیغات رسانه های منطقه و جهان در ماههای ابتدایی جنگ، کاملاً مشخص است که فشارهای تبلیغاتی و روانی از سوی استکبار جهانی و سران سایر کشورها و سازمانهای بین المللی
  که داعیه میانجیگری داشتند به جمهوری اسلامی ایران برای پذیرش آتش بس تحت شرایط قطعنامه های بی خاصیت سازمان ملل و یا بعبارتی پذیرش شکست و تسلیم شدن در مقابل خواسته های صدام متجاوز بی حد و حصر بوده است. شاید این مثال وضعیت را قدری روشن تر کند. دقیقاً ما مثل کشتی گیری بودیم که در مقابل حریف به نفس نفس افتاده و داور صحنه هم اعداد را شمارش می کند تا نام کشتی گیر برنده را اعلام نماید در این وضعیت کشتی گیر ضعیف تر باید حرکتی انجام دهد تا داور و تماشاچیان بدانند او هنوز رمقی برای ادامة مبارزه دارد. لذا ج.ا.ا در سال اول جنگ به دو دلیل عمده دست به عملیات های کوچک و محدود می زد اول اینکه به دنیا، شخصیتها، مجامع بین المللی و میانجیان طرفدار متجاوز که بدنبال تحمیل شکست به جمهوری اسلامی ایران بودند بفهماند که ملت و ارتش ایران هنوز زنده است و برای نبردی بی امان و فرسایشی آماده می شود. دوم اینکه آرامش را از نیروهای دشمن  بگیرد و از ادامة پیشروی او در مناطق غرب و جنوب ممانعت بعمل آورد.
بنابراین چهار عملیات ارتش در سال اول جنگ به هیچوجه با هدف پاکسازی مناطق اشغالی از لوث وجود متجاوزان تناسب نداشته و چنین انتظاری را در اذهان ایجاد نمی کند. لذا با این تحلیل امروز پس از بیست و هفت سال فاصله از عملیات های مذکور، نام شکست بر آنها زیبنده نیست چرا که تجارب بدست آمده از آنها بود که زمینه ساز عملیاتهای موفق بعدی گردید و نمی توان تفکیکی بین عملیاتهای سال اول و دوم جنگ قائل شد.
2- بنابراین تردیدی نیست که تاثیر اقداماتی از این قبیل در بستر زمان آشکار می شود و بی اعتمادی به رسانه ملی به علت جانبداری یکسویه از سپاه پاسداران نه تنها به رسانه ملی خدشه غیر قابل جبرانی وارد می کند و ملی بودن آن را زیر سؤال می برد بلکه وضعیت برجسته ای را نیز به وجود نخواهد آورد و تعریف و تمجید بیش از حد، مردم را به نوعی عکس العمل منفی وادار می کند که بار ها در وضعیت های گوناگون اجتماعی در دوران کوتاه پس از پیروزی انقلاب شاهد آن بوده ایم.
3- تلقی تمام کارشناسان عالی سپاه که در زمینه مکتوبات جنگ قلم می زنند از کلمه« ارتش»
       « نیروی زمینی» می باشد. یعنی حتی در یک عملیات زمینی کوچک که توسط یک یا دو تیپ نیروی زمینی مستقلاً انجام شده در تحلیل کلی برای نقد آن کلمه «ارتش» بکار می رود. در حالیکه مجموعه «ارتش» سازمان عظیمی است که گسترش فقط« نیروی زمینی» آن، هم اکنون از تمام واحدهای موجود سپاه پاسداران از نظر پرسنلی تجهیزات و پادگان ها به مراتب وسیع تر و بزرگتر می باشد. اشکال این موضوع آن جا آشکار می شود که حتی در عملیات های بزرگ مشترک نقش نیروی دریایی در اسکورت کشتی ها و و باز نگداشتن راههای تدارکاتی ج.ا.ا در خلیج فارس و دریای عمان و بالعکس ممانعت از انجام پشتیبانی عراق از همین مسیر و نقش نیروی هوایی در انهدام اصلی ترین مراکز حمایت خطوط مقدم نیروهای ارتش متجاوز در عمق خاک عراق و پوشش و پدافند هوایی سراسر کشور به ویژه منطقه نبرد اصلاً و ابداً به ذهن تحلیل گر راه ندارد، و این به نوعی کوچک دیدن و کوچک تلقی کردن دفاع مقدس است، و به همین دلیل تهیه کنندگان مستند دفاع مقدس صحنه جنگ را اصطلاحاً از روزنة مگسک تفنگ کلاشینکف و تنها از نگاه یک رزمنده در گوشه ای از خاکریز مقدم 1000 کیلومتری توصیف، تحلیل و روایت می کنند و متأسفانه این تحلیل در تمامی زوایای تاریخ نگاری دفاع مقدس دیده می شود که در آینده نه چندان دور سؤالات زیادی را برای نسل های بعدی ایجاد خواهد کرد. بنابراین گستره اجتماعی جنگ 8 ساله در ابعاد داخلی و خارجی آن بسیار فراتر از آن است که در عینک محدود و نزدیک بین این تحلیل گران منعکس شود که رنگ شیشه های آن را منافع سازمانی و یا شخصی تعیین می کند.
آن چه ارتش جمهوری اسلامی ایران با وضعیت فوق العاده نابسامان ناشی از حوادث پیروزی انقلاب اسلامی ایران
  بعد از 22 بهمن57 تا کنون در دفاع از آرمانهای انقلاب و جمهوری اسلامی ایران انجام داده است قطعاً معجزه بزرگ و اقدام خارق العاده ای است که تنها بستر تاریخ می تواند عظمت و زیبایی آن را ثبت و ارائه نماید. دیدگاه های تنگ نظرانه و جانبدارانه سازمانی، کی خواهد توانست قله عظمت و شرافتی را که در طول جنگ فقط حضرت امام (ره) بر آن احاطه و آگاهی الهی داشت درک نماید. درکی که در سال 1367 و پس از پایان جنگ به قلم این راد مرد بزرگ جاری شد و عباراتی که در مطلع این نوشتار آمده است خلق گردید.
نقص دیدگاه تحلیل گران آن قدر ناپسند است که حتی به جنگ واژه ها هم رفته اند؛ دو عبارت« کلاسیک» و« تعویض زمین با زمان» به تکرار در زبان و قلم همه کارشناسان سپاه (که مورد استفاده مستند قرار گرفته است) مورد نقد، استهزاء و به عنوان داشتن بار منفی و حتی زشت بکار رفته است. در حالیکه کلمه« کلاسیک» هم اکنون در سطوح عالی تحصیلی سپاه به عنوان ارزش مورد توجه بوده و غالباً با این دیدگاه به تاریخ می نگرند و عبارت « تعویض زمین با زمان» در مقابل دشمن نه تنها اقدام عاقلانه و حتی هشیارانه است و نه تنها در سنت نبوی مشاهده شده بلکه آیات قرآن و کلام الهی صراحتاً در دو حالت « تغییر تاکتیک و پیوستن به عمده قوا برای تداوم جنگ» مجوز این اقدام را صادر کرده است. «... و من یولهم یومئذٍ دبره الا متحرفاً لقتال او متحیزاً الی فئهٍ فقد باء ...» (انفال:16) جای تعجب است که برای وصول به اهداف سازمانی و اثبات نظرات و سلیقه های شخصی آیات قرآن در این زمینه نادیده گرفته می شود.
 3- اگر احیاناً این بهانه برای تهیه کنندگان وجود داشته باشد که به منابع ارتشی دسترسی نداشتند کافی بود تا به آرشیو خبری خود و یا روزنامه های زمان جنگ مراجعه کنند.
 چنانچه اگر یک درصد تیترها و گزارشات مطبوعات و اخبار زمان جنگ به ویژه در سال های اول و دوم مورد توجه قرار می گرفت مشخص می شد که میزان اثرگذاری کدام سازمان بیشتر بوده است، در آن زمان خبرنگاران و گزارشگران برای اطلاع رسانی مناسب عمده مصاحبه ها و گفتگو های خود را با فرماندهان و رزمندگان ارتش انجام داده اند که متاسفانه در این تحریف به سادگی مکتوم مانده است. عدم دسترسی به منابع ارتش بیشتر از آن که یک واقعیت باشد بها نه ای است برای فرار از تلاش و تحقیق بیشتر. فقط و فقط کفایت می کرد اگر تهیه کننده به خود زحمت می داد کتاب « درکمین گل سرخ» و « ناگفته های جنگ» شهید صیاد شیرازی را مطالعه می کرد، مشخص می گردید که این بهانه محلی از اعراب ندارد.
 4- یکی از حوادث جنگ که در طول هشت سال و در عرض 1000 کیلومتر خطوط مقدم درگیری اتفاق افتاد پدافند در مقابل عراق بود که به جز موارد بسیار محدودی در طول سال های جنگ و اقدامات سراسری عراق در سال 67 این خطوط شکست ناپذیر بوده و درحد بالای 90% در اختیار نیروی زمینی ارتش بود. جا داشت که این اقدام حتی در حد یک شوخی رزمنده بسیجی که با آب و تاب ارائه شده مورد توجه قرار می گرفت.
این نقد این نکته را مطرح می کند که مسئولیتی که این زمان متوجه فرماندهان و رزمندگان باقی مانده از جنگ می باشد فراتر از منافع شخصی و سازمانی بوده و الزاماً مسئولین طراز اول نظامی کشور در هدایت این مسئولیت نقش اساسی دارند تا آیندگان مستند دیگری در رد
  این مستند نسازند و برای پاسخ گویی به سوالات مخاطبین خود به زحمت نیفتند.
5- نیروی دریایی ارتش در همان روزهای آغازین نبرد نیروی دریایی دشمن را درخور عبداله متوقف کرد و سیادت دریایی کامل خود را در مقابل هیبت و حضور گسترده نیروهای دریایی بیگانه بر خلیج فارس و دریای عمان اعمال کرد. اسکورت هزاران کشتی، بازرسی صدها کشتی، کنترل محموله های تجاری به مقصد عراق ،پدافند هوایی ساحلی، حضور در نبرد های زمینی به تناسب، پشتیبانی مداوم از میادین نبرد، انجام پدافند در جزایر خلیج
  فارس و ده ها اقدام اساسی دیگر که بدون انجام آن مقابله با عراق و تداوم ایستادگی در جنگ غیرممکن بود. از دید تهیه کنندگان مکتوم مانده و حرکت قایق های تندرو و شلیک موثر و یا بی تاثیر به ناوهای بزرگ به عنوان تجلی نبرد دریایی مطرح می شود. بدلیل اینکه در سراسر این مستند نشانی درخور از نیروی دریایی ارتش نیست لذا به حکم      «سالبه به انتفاء موضوع» نداجا از ارائه  هرگونه  نقدی خودداری کرده است. اما جای این سؤال از تحلیلگران محترم مستند گونه دفاع مقدس وجود دارد که آیا می توانند تصور کنند؛ اگر آبهای جنوب کشور بجای حضور قدرتمندانة نیروی دریایی ارتش ج.ا.ا شاهد نیروی دریایی عراق بود، روند جنگ تحمیلی چه تغییری می کرد؟
6- سیاست « یک بام و دو هوا» در سراسر این مستند دنبال شده است. شکست های ارتش در سال اول جنگ، شکست، ضعف، عدم کارایی و احتمالاً شهدای آن، تلفات انسانی قلمداد می شود ولی شکست های سنگین والفجر مقدماتی، کربلای 4 و ... «احدی الحسنین» قلمداد و تعبیر« عدم الفتح» برای آن به کار می رود. گویی ارتش تحت رهبری شخص دیگری
  برای اهدافی غیر از اسلام و ایران می جنگیده و فقط سپاه تحت زعامت حضرت امام (ره) و برای اعتلای کلمه اسلام نبرد می کرده است.
 شاید جای این کلام در این نقد نباشد ولی چاره ای از بیان آن نیست. با توجه به تمایزاتی که در تاریخ دفاع مقدس پیش آمده و در تمام ظواهر جامعه رسوخ کرده، از نام گذاری خیابان ها و میادین تا اشغال مناصب و مشاغل و واگذاری امتیازات به رزمندگان و .... به نظر می رسد اگر توانایی در جداسازی شهدا نیز وجود می داشت الان شهدای ارتش حتماً به دلیل عملکرد ضعیفی که از ارتش در این مستند ارائه شده از صف شهدای دفاع مقدس خارج و به عنوان مثلاً کشته شدگان جنگ در سطح پایین تری قرار می گرفتند. هرچند دراین مستند هم ظواهری از این اقدام به وضوح قابل درک می باشد.
2) نقد و نظرات کارشناسان
الف-
  نیروی زمینی
موارد متعددی به ترتیب قسمت های پخش شده به شرح زیر به عنوان نقد کارشناسان نیروی زمینی ارتش ارائه می گردد.
    

قسمت اول :
• در تیتر روزنامه نوشته است « نماینده امام در ارتش ». ولی گوینده می گوید « نماینده امام در شورای عالی دفاع» یعنی حتی از تکرار کلمه ارتش نیز خودداری می کنند.
• در حالیکه به طور مفصل و مشروح در باره بازماندگان ارتش وابسته به رژیم پهلوی در کودتای نقاب صحبت می شود از چگونگی کشف کودتا توسط کارکنان ارتش صحبت نمی شود. کشف این کودتا توسط یکی از کارکنان نیروی هوایی، از معجزات این انقلاب است که به دلایل امنیتی نام ایشان برای همیشه جزء اسرار این انقلاب باقی خواهد ماند.
• در حالی که اشاره می شود عشایر از وجود تانک های عراقی به عنوان جدی بودن جنگ گزارش می دهند ولی به گزارش یگان های ارتش در مورد احتمال حمله عراق اشاره ای نمی شود.
• تحلیل طارق عزیز از اوضاع ایران« هوشیارانه » عنوان می شود ولی مشخص گردید که این تحلیل در عمل بسیار « ناآگاهانه» بود زیرا اگر هوشیارانه بود عراق به حداقل اهدافش می رسید.
• هنگام نام بردن از حسن البکر تصویر عبدالکریم قاسم نشان داده می شود که کاملاً بی ارتباط با موضوع می باشد. این نشان می دهد که تدوین کننده، تسلط آنچنانی بر موضوع ندارد.
• هرچند محور تحریک عراق آمریکا بود ولی نقش شوروی در پشتیبانی عراق بشدت کمرنگ نشان داده می شود.

قسمت دوم :
• دلایل تضعیف اوضاع نظامی ایران بیان نمی شود. با توجه به این که این تضعیف به ارتش بر می گردد بیان دلایل می تواند در روشن شدن حوادث سال اول جنگ کمک نماید.
• دلایل عدم دستیابی عراق به اهدافش بیان نمی شود. این از مکتوم ترین قسمت های تاریخ جنگ ایران و عراق است. در حالیکه در سال اول جنگ به جز ارتش هیچ سازمان منظم دیگری در طول مرز ها وجود ندارد و اگر ارتش اقدامات خود را انجام نداده است چرا عراق در نزدیکی اهداف مهمی چون کرخه، اهواز، شوش و ... متوقف می شود؛ آیا در طرح عراق این حد پیشروی تعیین شده بود؟ یا متجاوز قصد داشت خوزستان را جدا نماید؟ و حتی نقشة عربستان، نام عربی برای شهرها، فرمانداران را نیز از قبل مشخص کرده بود.
• در این قسمت همه تصاویر ارائه شده مجموع رزمندگان است  ولی گفته گزارشگر «مردم و سپاه» است. به ویژه در خرمشهر، یعنی متن فیلم با حرف های دیکته شده یکی نیست.
• در رابطه با تحویل سلاح و تجهیز مردم تحریف عجیبی صورت پذیرفته مگر تأمین کننده سلاح ارتش بوده است که باید به مردم سلاح می داد. ضمن این که دستور دهنده عدم واگذاری سلاح، فرمانده کل قوا بوده، آیا باید ارتش از این دستور تبعیت می کرد یا سرپیچی؟ علی رغم این که سلاح موجود در سال اول جنگ در دست سپاه باز هم از ارتش داده شده است این میزان سلاح داده شده مورد تقدیر و توجه هم قرار نمی گیرد.

قسمت سوم :
• صدای گوینده اعلام می کند « عراقی ها چهار روزه به کرخه می رسند» در حالی که سپاه در مکتوبات خود  می گوید دو روزه، ارتش به استناد اسناد می گوید هفت روزه و عراقی ها در گزارشات خود می گویند ده روزه، به هر حال این زمان اهمیت خاصی ندارد، اهمیت موضوع آنجاست که آیا هدف عراق کرخه بوده که در ساحل آن به استراحت بپردازد؟
• علت توقف عراق در پل کرخه توضیح داده نمی شود. گزارش مستند سرهنگ قاسمی، فرمانده وقت لشکر 92 زرهی مبنی بر تخریب پل کرخه یکی از دلایل عدم عبور عراقی ها از روی کرخه می باشد.
• علت توقف عراق در داخل منطقه نبرد موج مقاومت مردمی بیان می شود. در حالیکه منهای مناطق مسکونی که مردم آن به پشتیبانی از نیرو های ارتش و سپاه به مقاومت بر می خیزند در مناطقی که مردم حضور ندارند عراق چرا متوقف می شود  روشن نیست.
• « غیور اصلی» استوار ارتش است ولی نه به این عنوان و نه به سربازانی که همراه وی بوده و او را در این اقدام یاری کرده اند، هیچ اشاره ای نمی شود.
• مخالفت امام (ره) با انحلال ارتش به چه دلیل بوده است، اثرات مثبت عدم انحلال ارتش و در واقع این اقدام شجاعانه امام (ره) کجاست؟  یعنی به هر حال ارتش چیزی داشته است که امام (ره) مانع انحلال آن شده، این «چیز» چه بوده است؟
• تمام تلاش در طول جنگ برای گرفت زمان بود که این گونه استهزاء می شود. تهیه کننده متن حتی از ابتدایی ترین اقدامات دفاعی که بطور طبیعی در تمام موجودات عالم وجود دارد خبر ندارد. فقط بصورت کپی و رو گرفت از آن چه در برخی مکتوبات وجود دارد استفاده کرده، تعویض زمین و زمان را به مسخره گرفته و آن را نقطه ضعف می داند. در عملیات کربلای 4، بدر، و در سال 67 در فاو، شلمچه و مجنون چرا زمین به دشمن داده شد؟ آیا غیراز استفاده از زمان بعدی بود که نهایتاَ به نفع ایران تمام شد.

قسمت چهارم:
• این قسمت کاملاً خالی از ارتش و متاسفانه حتی ضد ارتش است.
• جمله « کاتیوشا و توپخانه که مردم آن را خمسه خمسه می گویند » اشتباه است. نه تنها تهیه کننده بلکه حتی بسیاری از مورخان جنگ هنوز هم نمی دانند خمسه خمسه چیست.
• این جمله « نیروهای کلاسیک و لشکرهای سازمان یافته کجا بودند؟» که در ترک خرمشهر بیان می شود بسیار استهزاء آمیز است. این کلمات اوج جانبداری و نگاه طلبکارانه و ناآگاهی است که تا انتهای فیلم ادامه می یابد.

قسمت پنجم :
• از لات های جنوب تهران به زیبا ترین شکل تعریف می شود که از نظر رسانه ای جاذب هم هست ولی از فعالیت های ارتش صحبتی نمی شود.
• این جمله «سازمان دفاعی منظمی در مناطق مرزی وجود ندارد» قابل تامل است. واقعاً جملات با اهداف خاصی تدوین شده و از طرف گویندگان نیز با تاکید خاصی بیان می شود
• نمایش حضور گسترده همه اقشار در جبهه به جز ارتش در سراسر این قسمت قابل مشاهده است.
• از طرح سرهنگ قاسمی فرمانده وقت لشکر 92 زرهی در سال 59 برای استفاده از آب جهت متوقف کردن دشمن که با اجرای آن دشمن در چهل کیکومتری اهواز متوقف شد. خبری نیست.

قسمت ششم :
• آخرین اقدام نظامی (عملیات توکل) را بسیار بد و شکست خورده توضیح می دهد.
• نقد چهار عملیات ارتش را اوج عدم کارایی ارتش و عملیات کلاسیک قلمداد می کند. باید دقت کرد که حتی با قبول این نقد توانایی پاسخگویی در مقابل شکست عملیات کربلای 4  از مسئولان مربوطه سلب می شود در حالی که مقایسه این دو « قیاس مع الفارق» است.
• سپاه آرام آرام با عملیات امام مهدی(عج) محور هدایت جنگ قلمداد می شود. در حالیکه اواخر سال 59 هنوز سازمان رزم یگان های سپاه حتی به شکل ظاهری در حد گردان هم نیست، محور قرار دادن سپاه براساس مکتوبات اطلس جنگ ایران و عراق شکل می گیرد که یگان سپاه را در 31/6/59 در مقابل عراق در غرب کشور گروهانی از لشکر 7 نشان می دهد. برای روشن شدن موضوع به اطلس جنگ ایران و عراق، چاپ و نشر مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه مراجعه شود، در حالی که هنوز سپاه حتی گروهان به معنای رده نظامی ندارد در روی نقشه حضور گروهانی را نشان می دهد که تابع لشکر 7 است، لشکری که حداقل دو سال بعد سازماندهی و تشکیل شده است.

قسمت هفتم :
• تصاویر اولیه این قسمت مربوط به زمان جنگ نیست.
این نکته قابل ذکر است؛ یکی از دلایلی که این مستند را یکسویه و مغرضانه می نمایاند عدم رعایت تناسب و تعادل در نشان دادن فیلم، تصویر و گفتار عباراتی است که از طرف گوینده روی فیلم صدا گذاری شده است. بعنوان مثال نام شخصیت های سپاهی چهار برابر شخصیت های ارتشی شرکت کننده در دفاع مقدس تکرار شده است در صورتی که واقعیت آماری غیر از این می باشد و نام یگانهای سپاه و عملیاتهایی که مورد تأکید سپاه است دو برابر بیشتر از یگانها و عملیاتهای ارتش ذکر گردیده است.

قسمت هشتم :
• کلاسیک ستیزی با عدم آگاهی از اصول جنگ در تمام جملات وجود دارد. ظاهراً تهیه کننده متن بدون هیچ گونه شناختی از مباحث علمی دانش نظامی، مکتوبات پر اشتباه در سطح جامعه را در گفتار متن استفاده کرده است.
• با زیرکی خاصی از عملکرد ارتش در عملیات ثامن الائمه عبور می شود. حداقل از این فراز تاریخ جنگ فیلم مستندی وجود دارد که فرماندهان تیپ قبل از عملیات از زیر قرآن رد می شوند و بعد از عملیات اسرای عراقی از مقابل فرماندهان رژه می روند و فرمانده لشکر77 خراسان«سرهنگ جوادی» با زبان عربی برای اسرای عراقی صحبت می کند و بعد از این عملیات لشگر77 به لقب پیروز مفتخر می شود. لذا این ضعف بزرگی برای یک مستند است که تصاویری به این زیبایی از آن حذف می گردد.
• پخش رمز عملیات فقط توسط فرماندهان تیپ و لشکر سپاه در عملیات طریق القدس نشان داده می شود، در حالی که فرماندهی عملیات با ارتش بوده و فرماندهان لشکر های ارتش نقش اصلی را در این زمینه ایفا کرده اند.
• در مقابل بیان اسم علم الهدی در عملیات نصر از ذکر نام قهرمان سابله خوداری می شود. مراجعه شود به کتاب « ناگفته های جنگ» خاطرات شهید صیاد شیرازی.
•  نام حسین علم الهدی در عملیات نصر (هویزه) به دلیل ایستادگی در مقابل دشمن برده می شود ولی در عملیات طریق القدس نامی از شهید مخبری برده نمی شود که اگر مقاومت ایشان در پای پل سابله نبود شاید حوادث دیگری اتفاق می افتاد.
• اسم شهید مخبری و گزارش وی در مقابل امام (ره) درباره عملیات چزابه پخش نمی شود در حالی که کلام حضرت امام (ره) در معجزه خواندن اقدام چزابه پخش می شود. این معجزه همان مقاومت یگان های ارتش در پاتک 12 روزه عراق است که یکی از حوادث فراموش نشدنی جنگ می باشد.
• در ساخت جاده رملی که یک اقدام تحسین برانگیز و البته با الگو گرفتن از اقدام تیپ 3 لشکر 92 زرهی در تپه سبز انجام شد. ذکر جمله « حرکت ابداعی حیرت آور و ناباور برای نظامیان و عدم اعتماد فرماندهان به آن» بسیار قابل تامل است، در حالی که شهید صیاد شیرازی فرمانده عملیات بوده چگونه این اقدام برای فرماندهان حیرت آور تلقی می شود؟

قسمت نهم:
• همه گزارشات حول محور یگان های سپاه دور می زند و از ارتش هیچ خبری نیست.
• ذکر شرکت 135 گردان سپاه در عملیات فتح المبین عدد قابل تاملی است. یعنی حداقل 15 لشگر که هر کدام، 10 گردان دارند این آمار در ترتیب نیرو عملیات فتح المبین سابقه ندارد مگر آن که تعریف جدیدی از گردان و لشکر ارائه کنیم.
• با نوعی تحسین گم شدن یک گردان در منطقه مطرح می شود احتمالاً این گردان گم شده کمتر از حتی یک دسته نفرات داشته است وگر نه گم شدن گردان در وسعت منطقه فتح المبین جز ضعف فرماندهی در داشتن اطلاعات چیز دیگری را به ذهن تداعی نمی کند.

قسمت دهم:
• در عملیات بیت المقدس گزارشات، تصاویر و کلام همه سپاهی و بسیجی است. آیا انصافاً بدون حضور یکی از قسمت های ارتش مانند نیروی هوایی، نیروی دریایی، هوانیروز، مهندسی پل، توپخانه، یگان های تک ور این عملیات قابل انجام بود. نبود هر یک از این موارد می توانست موفقیت عملیات را به طور کامل مورد تهدید قرار دهد.
• از ارتش با زبان شعر، یک زن عرب تجلیل می کند؛ که نگاه مردمی به ارتش جای بسی خوشحالی است.
قسمت یازدهم:
•  علت شکست عملیات رمضان چه بود؟ این عملیات کلاسیک بود یا غیر کلاسیک؟ متاسفانه در این عملیات شکست خورده توضیح دهنده شهید صیاد می شود که به نوعی آن را به ارتش نسبت دهند.

قسمت دوازدهم :
• تمام صحنه ها در این قسمت بسیجی سپاهی است.
• بازهم تصاویر هدایت عملیات محرم تصاویر سپاهی است. در ارائه این تصاویر مشخص نیست که واقعاً مربوط به عملیات و منطقه مورد بحث است یا صرفاً جهت پشت زمینه کلام انتخاب شده است.
• مقایسه توجیه شکست عملیات والفجر مقدماتی با توضیح شکست عملیات 23/7/59 بسیار جالب است. در 23/7 ارتش مقصر و محکوم و در والفجر مقدماتی به هیچ سازمانی اشاره نمی شود، در حالی که وضعیت زمانی و مکانی 23/7/59 و تعداد یگان های شرکت کننده با وضعیت عمومی عملیات والفجر مقدماتی به هیچ وجه قابل مقایسه نیست.
• درحالی که از شکست سنگین والفجر مقدماتی به سادگی عبور می شود شکست والفجر 1 به ارتش و صیاد مربوط شده و آشکارا نشان داده و مورد نقد قرار می گیرد، در کتب تاریخی به ویژه اطلس نبرد های ماندگار، وضعیت این دو عملیات کاملاً مشخص شده است.
• تداوم تعریف و نام بردن از سپاه و فرماندهان آن در والفجر 2 و 3 و 4 .
• تداوم نمایش هدایت جنگ توسط سپاه در تمام مراحل در این قسمت به وضوح دیده می شود.
• به تناسب هرکجا پیروزی دارد به نوعی به سپاه و هرکجا شکست وجود دارد با مصاحبه با ارتشی ها، به ارتش منسوب می شود. اصولاً از اینجا به بعد چیزی به نام ارتش هیچ جایی در این مستند ندارد.

قسمت سیزدهم :
• نه تنها هیچ نامی از یک آزاده ارتشی- به ویژه امیر خلبان حسین لشکری که بیش ترین زمان اسارت(18سال) را بین آزادگان دارد- نیست بلکه حتی یک اشاره کوچک به اقدام بسیار وسیع و بزرگ ملی و کشوری که توسط ارتش در نگهداری اسرای عراقی به عمل آمده نمی شود.
• در حالیکه اقدامات ارتش در ساخت، تدارک و ذخیره سازی مهمات در کارخانجات مهمات سازی بصورت سه شیفته یکی از افتخارات کم نظیر ارتش ج.ا.ا در تاریخ بعد از انقلاب و در زمان دفاع مقدس است تنها از تداوم تلاش سپاه در مهمات سازی و حضور در عملیات هایی مانند بدر به بالاترین شکل ممکن یاد می شود و باز هم ارتش به گونه ای کنار گذاشته شده است.

قسمت چهاردهم :
• در عملیات والفجر 8 از نداجا و نهاجا خبری نیست. واقعاً مستند دفاع مقدس به شکل بسیار خوبی توانسته است نیروی هوایی را از صحنه جنگ حذف نماید.
• هیچ اشاره ای به یگان توپخانه ارتش و هوانیروز نمی شود. بدون هیچ تردیدی عملیات فتح فاو موفق نمی شد اگر فقط و فقط یکی از این یگان ها در عملیات اقدام نمی کرد. ( نیروی دریایی نیروی هوایی توپخانه هوانیروز و عملیات 4 لشکر در منطقه شلمچه تا کوشک)
• تداوم تصمیم گیری سپاه برای تداوم جنگ بسیار روشن و آشکار بیان می شود. گویی سازمانی به نام ارتش وجود خارجی ندارد.
• از عملیات 4 لشکر ارتش در 22/11/1364 در شلمچه تا کوشک تحت نام قرارگاه کربلا خبری نیست. متاسفانه حتی در مکتوبات سپاه نیز این نقص تاریخی وجود دارد. حتی آگاهی و اطلاع شفاهی نیز در قوی ترین نویسندگان سپاه در این زمینه  وجود ندارد و این با ادعای مکرر هدایت جنگ توسط سپاه بسیار منافات دارد. چگونه سپاه جنگ را هدایت می کند در حالی که از عملیات 4 لشکر در 60 کیلومتری جبهه بعنوان تلاش پشتیبانی خبر و سندی ندارد!؟

قسمت پانزدهم :
• عملیات های ایذائی سپاه بیان می شود ولی از حجم بالای عملیات های ارتش هیچ صحبت و اشاره ای نمی شود. آمار های تدوین شده 418 عملیات زمینی را نشان می دهد که نقش ارتش اگر بیش تر نباشد کمتر از سپاه نیز نخواهد بود.
• اقدام پدافند در طول هشت سال و هزار کیلومتر جبهه مقدم زمینی در مقابل عراق فراموش شده است.
• از شکست کربلای 4 ساده رد می شود در حالی که این شکست با شکست  4 عملیات در سال اول جنگ. اصلاً قابل مقایسه نیست. اینجا هیچ شخصی مورد اتهام قرار نمی گیرد و هیچ سازمانی ضعیف معرفی نمی شود و  هیچ تاکتیکی هم زیر سوال نمی رود. در حالی که شکست های 4 عملیات سال اول جنگ تمام کیان و هستی ارتش را زیر سوال برده است.
• اسم های متعدد شهدای سپاه وجود دارد ولی از نام بردن شهدای ارتش خبری نیست.

قسمت شانزدهم :
• عملیات دریایی سپاه مفصل توضیح داده شده ولی در مورد عملیات دریایی ارتش سکوت می شود. اگر پاسخ این سوال روشن شود احتمالاً می توان دلایل این موضع گیری ها را هم پیدا کرد. چرا عراق از ابتدای جنگ تا انتهای جنگ هیچ گونه عملیات دریایی علیه ایران انجام نداد؟ آیا پاسخ جز این است که نیروی دریایی عراق در همان اوایل جنگ تحمیلی در عملیات مروارید توسط نیروی دریایی ارتش و با همکاری نیروی هوایی به قعر آب های خلیج فارس فرستاده شد.

قسمت هفدهم :
• زندگی در جنگ هم همه از سپاه است. گوئی ارتش در جنگ زندگی نمی کرده است. قریب دو میلیون نفر در طول هشت سال در 1000 کیلومتر جبهه به عمق حداقل 50 کیلومتر چقدر ساد ه نادیده گرفته می شوند. از باز پس گیری فاو بسیار ساده رد می شود. کدام تصمیم اشتباه، کدام ضعف یک سازمان و کدام استراتژی و تاکتیک غلط باعث بدست آوردن موفقیت توسط عراق شد. تحلیل گران سال اول جنگ چرا سال آخر جنگ را با سکوت سپری می کنند؟ این هم از سوالات بسیار مهم تاریخ دفاع مقدس است به هر حال جنگ پیروزی و شکست دارد، به ویژه در یک نبرد طولانی فراز و نشیب های جنگ اجتناب نا پذیر است. در این فراز و نشیب ها نمی توان دوگانه تحلیل نمود.

قسمت هجدهم :
• از حملات عراق به شلمچه، مجنون و ... ساده عبور می شود.
•  هیچ تحلیلی از حملات عراق در آخر جنگ ارائه نمی شود. هیچ سازمانی مورد مواخذه قرار نمی گیرد و هیچ تاکتیکی مورد استهزاء واقع نمی شود. «اگر آتش به جای خون» در والفجر1 کارایی ندارد کدام تدبیر در سال آخر جنگ کارائی دارد؟ حوادث پایان جنگ کاملاً توجیه پذیر بوده و قابل تحلیل است ولی نکته اساسی که در این نوشتار تکرار شده آن است که حوادث مشابه باید یکسان تحلیل شوند نه متفاوت.

ب- نیروی هوایی
این موارد فقط قسمت کوچکی از نقد کارشناسان نیروی هوایی بر مستند دفاع مقدس به عنوان نمونه می باشد:

1- پاسخ دندان شکن و حمله 140 فروند جنگنده در صبح روز دوم جنگ  به تنهایی می توانست ثانیه های بیشتری از مستند را به خود اختصاص دهد. این اقدام تاثیرات شگرفی بر تغییر استراتژی صدام داشته که جا دارد بعداً مفصل درباره آن صحبت شود.

2- جنگ هواپیما توسط خلبانان شجاع با تانک در خطوط مقدم جبهه با استاندارد و اصول جنگ کلاسیک و حتی جنگهای نا همطراز به تصویر کشیده نشده و حتی به آن اشاره نمی شود. چگونه است که ابداعات ابتدایی در نبرد های زمینی خارق العاده بیان می شود ولی اقدمات شگفت آور خلبانان نیروی هوایی در چگونگی بمباران اهداف خود به آسانی فراموش می شود.

3- علیرغم صدور دستور مبنی  بر تخلیه پایگاه چهارم شکاری ایستادگی کارکنان بالاخص خلبانان نهاجا باعث توقف دشمن و عقب نشینی نیروهای دشمن بعثی به پشت کرخه شد که این امر تا کنون مطرح نگردیده است. مظلومیت فعالیت های نهاجا در جنگ حتی در ارتش هم نمود دارد و حق مطلب در مورد ایشان ادا نشده است.

4- فرار مستشاران بعد از انقلاب اسلامی و تحریم کامل تجهیزات به دنبال آن در سالهای اول جنگ و به دست گرفتن طرحهای عملیاتی و پروازی و تعمیراتی توسط متخصصین جوان نهاجا تاکنون در هیچ یک از رسانه ها بصورت کارشناسی مطرح و مورد تجزیه و تحلیل قرار نگرفته است.

5- بکارگیری هواپیماهای اف - 14در جنگ بعنوان بمب افکن قبل از به کارگیری آن توسط نیروهای آمریکائی و بدون دستورالعمل های عملیاتی توسط خلبانانی همچون شهید سر لشگر خلبان عباس بابائی، سرلشگرخلبان شهید مصطفی اردستانی و همرزمان وی از نکات فراموش شده مستند است.
6-
 اولین پرتاب موشک هاگ ( سجیل ) در منطقه عملیاتی خلیج فارس که توسط متخصصین توانمند ایثارگر جهادخودکفائی نهاجا طراحی و لود و به وسیله هواپیمای اف 14 حمل می شود توسط سرتیپ 2 خلبان والی اویسی شلیک گردید که این امر یکی از شاهکارهای منحصر به فردیست که تاکنون در هیچ یک از رسانه های گروهی بیان نشده است.
7-
 ابتکار عمل متخصصین فنی در لود کردن بمب هواپیمای اف 14 و موشک سجیل و شلیک آن در هیچ یک از رسانه ها تا کنون بیان نگردیده است.
8-
 دلاورمردیها و ایثارگریهای کارکنان پدافند و همچنین حراست از مرزها توسط رادارهای همیشه هوشیار با حداقل امکانات درشأن این عزیزان بیان نشده است.
9-
  تلاش ها و کوشش های رکن اصلی عملیات یعنی ارتباط که به صورت نامحسوس امور ارتباطی عملیات جنگ را رهبری می نموده دیده نشده است.
10-
  پدافند های هوایی نهاجا بیش 90 درصد هواپیما های سرنگون شده دشمن را ساقط کرده است.آیا این اقدام ظرفیت بیان حتی در چند ثانیه را ندارد؟
11-
  نقش نهاجا در جابجایی و انتقال نیروهای بسیجی به ویژه در اوایل و اواخر جنگ اگر در مستند دفاع مقدس بیان نشود در کجای تاریخ از آن صحبت خواهد شد؟
12-
  بیان نقش نهاجا در ارائه آخرین اطلاعات از دشمن به وسیله عکس های هوایی و نشان دادن بعضی از عکس های هوایی حتی از منظر افزایش جذابیت مستند می توانست مورد استفاده قرار گیرد.
13-
  اسارت ده ها خلبان از ابتدای جنگ تا انتها خود فصل بسیار شگفتی از تاریخ جنگ است که حتی از فکر مورخان پر ادعای جنگ گذر نکرده است.
3) نتیجه گیری و تحلیل کلی نقد
1-
 آنچه مسلم است نقد حاضر قصد ندارد ارزش های مستند را از نظر هنری و نوع نگاه جدید و پر جاذبه آن به تاریخ دفاع مقدس نادیده انگاشته شود. چه بسا حساسیت های اشاره شده در نقد، بخاطر نگاه نافذ و پرجاذبة مستند گونة مزبور به واقعیات دفاع مقدس بود که برانگیخته شد. اما این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که استنادات قوی و دقت در تهیه مستند می توانست به ارزشهای آن بیفزاید و از جمعیت منتقدین بکاهد.
2-
 هرچند به اذعان تمامی کارشناسان عمومی بودن تحریف های واقع شده در مستند منتفی است ولی عدم توجه کارشناسان در هنگام تدوین به موارد بسیار واضح نمی تواند چندان هم سهوی و یا از روی بی اطلاعی باشد.
3-
 نقص مستند دفاع مقدس در حقیقت نقص تاریخ پر افتخار این سرزمین نیست، سازمان ها متشکل از انسان ها هستند و هویت مستقلی خارج از کارکنان خود ندارند، تاریخ صحیح و سریع قضاوت خواهد کرد، هنوز سه دهه از آغاز و دو دهه از پایان جنگ سپری نشده است که تحلیل های ارائه شده بعضاً توسط افرادی که آن را ارائه کرده اند مورد نقد قرار گرفته است و این نشان می دهد که هنگام تحلیل اولیه، شرایط اجتماعی ایجاب کرده است که قلم آن گونه بنویسد و گر نه حادثه جنگ تغییری نکرده است.
4-
 مستند دفاع مقدس هر چند تاثیرات خود را در جامعه گذاشته و با فروش شمارگان بالای CD های آن تداوم این تاثیر گذاری را در طول سال های آینده حفظ خواهد کرد، ولی سؤالات بسیاری را بی پاسخ گذاشته و ابهامات فراوانی را در آغاز تاریخ نویسی دفاع مقدس ایجاد کرده است که بدون تردید باید آن را تحریف آشکار در آغاز تاریخ نگاری مستند «دفاع مقدس» نامید.

5- این اقدام فرصت بسیار مناسبی را برای سود جویان فراهم آورد تا از شکاف های ایجاد شده در قسمت های مختلف و مرتبط با این موضوع حداکثر بهره برداری تبلیغی را داشته باشند و بدون ترتیب زیان های ناشی از آن هرگز جبران پذیر نخواهد بود.
4) پیشنهادات
1-
 به دلیل این که این مستند با تکرار چندین باره پخش گردید و احتمال می رود در سال های آینده نیز مکرراً پخش گردد و یک نسخه از آن نیز در شمارگان بالا تکثیر شده و در حال توزیع است. لذا در مورد تصحیح این اقدام هیچ پیشنهادی کارساز نخواهد بود. البته برابر قوانین کشور حقوق ارتش برای نقد این سریال محفوظ است. که همین جا اعلام می شود ارتش آمادگی دارد با استفاده از کارشناسان خود این سریال مستند گونه را در یک برنامه تلوزیونی زنده نقد نماید.

2- در صورت همکاری مبادی ذیربط، به نظر می رسد تهیه مستند دفاع مقدس 2 با رویکرد استفاده از اسناد و تصاویر موجود ارتش بتواند تا اندازه ای تحریف انجام شده را از چهره تاریخ پاک نماید.

3- مهم ترین اقداماتی که ارتش در این مورد میتواند انجام دهد بدون توجه به حجم تبلیغی بسیار بالای پخش این مستند تلاش سریع و گسترده ای است که بر اساس آن سینه های مالامال از خاطره و حوادث جنگ روی نوار و کاغذ تخلیه شده و در حجم بالایی در اختیار تاریخ و جامعه قرار گیرد. تجربه سال های اخیر نشان داده است که با این اقدام مردم به عنوان منصف ترین داور و قاضی می توانند سره را از ناسره باز شناخته و راه را برای گسترش حقیقت تاریخ بگشایند. لذا با ایجاد انگیزه در کارکنانی از ارتش که در جنگ حضور داشته اند و ارائه نمودن برنامه و تسهیلات مناسب و همچنین فراهم آوردن زمینه چاپ و نشر کتاب از مؤثرترین اقدامات در این زمینه می باشد.