آینده ارتش آمریکا/محمد باقر نبوی


هفت سال از یازده سپتامبر گذشته است و هم اکنون ارتش آمریکا در بحران به سر می برد. ارتش ایالات متحده بالاخص نیروی زمینی آن زیر فشار جنگ در عراق و افغانستان است و از سویی جذب نیروی انسانی جدید و جایگزینی تجهیرات نظامی مستقر در  این کشورها با مشکلاتی روبرو است.

ارتش آمریکا، که بخش اصلی عملیات ها را در خاور میانه اجرا می کند، اعلام کرده است که در صورت بروز درگیری بیشتر، ارتش از لحاظ امکانات، تجهیزات، و نیروی انسانی جوابگو نخواهد بود. نیروی دریایی نیز اعلام داشته که در صورت بروز درگیری، دچار همین کمبود ها است و آمادگی لازم را نخواهد داشت. حتی نیروی هوایی و ناوگان ایالت متحده که فعالیت کمتری از نیروی زمینی داشته است امکان دارد همانقدر که در روزهای اوج درگیری در ویتنام آسیب دیده بود، دچار آسیب شود. این همه در مقابل کمبود بودجه های احتمالی که با آن روبرو هستند باعث می شوند تجهیزات از این هم ضعیف تر شوند.

این نوشته جست و جویی است پیرامون زمان و چگونگی خروج نیرو های آمریکا از این جنگ ها و در ضمن توجه ویژه ای نیز به موقعیت و شرایط ارتش هنگام بازگشت شده است. با احتساب هزینه های مالی- انسانی مدیران بخش های مختلف، پروژه های مدرن نظامی خود را از مسیر خود خارج شده خواهند یافت. سوال مهم در این جا این است که این هزینه ها ومخارج چگونه تامین شوند تا به نوعی گویای چشم انداز ها و سیاست های ایالات متحده در مقابل تهدیدها باشند.

ارتش آمریکا

ارتش آمریکا از هر نظر بیشترین غرامت را در جنگ های افغانستان و عراق می پردازد. طبق آمار منتشره، در سپتامبر 2007 تعداد 122 هزار نیروی آمریکایی در عراق حضور داشتند و 18 هزار نیروی آمریکایی دیگر در کنار نیروهای ناتو در افغانستان خدمت می کردند.

پس از 11 سپتامبر 2001 تاکنون، حدود 1.4 میلیون پرسنل فعال و ذخیره در عملیات های ارتش آمریکا در عراق و افغانستان شرکت کرده اند. در آوریل 2007 پنتاگون فشار بیشتری به ارتش وارد کرد تا دوره خدمت نظام از 12 ماه به 15 ماه افزایش دهد. این طرح از طرف وزیر دفاع رابرت گیتز، تحت عنوان مدیریت محتاطانه ارائه شد تا از موج فزاینده سربازانی که تمایلی برای تمدید مدت خدمت خود نداشتند کاسته شود. طرح مذکور برای اندازه گیری توان رزمی سرویس ها و همچنین افزودن تعداد 65 هزار سرباز تا بهار سال 2010 و طولانی کردن زمان استقرار نیرو ها از یک سال به دوسال برنامه ریزی شده بود.ارتش همچنین برای افسران جوان جایزه نقدی نیز پیشنهاد نمود تا در یونیفرم نظامی خود بمانند. سلامت سربازانی که به خانه باز می گردند نیز به یکی از نگرانی های دراز مدت بدل شده است. دفتر بودجه و برنامه کنگره اعلام کرده است نزدیک 35 هزار سرباز در سال 2001 طی عملیات های مختلف زخمی شده اند و هزینه ی نگهداری و بازگرداندن سلامت آنها طی دهه ی آتی به 9 میلیارد دلار می رسد. مسئله ی پرسنل و نیروی نظامی تنها مسئله درد سر ساز ارتش نیست. در سال 2006 مرکز برنامه ریزی انیستیتو لکسینگتون گزارشی منتشر کرد که در آن به بررسی اوضاع وخیم تجهیزات مستقر در عراق در اثر کارکرد بیش از حد و شرایط نامساعد آب و هوایی پرداخته شده بود. طبق این گزارش بروز شرایط مذکور از آمادگی و توانایی عملیاتی نیروها به شکل قابل ملاحظه کاسته بود. بعنوان مثال تانک های آبرهام ام یک، 6 بار بیشتر از زمان صلح مورد استفاده قرار گرفته بودند . این در حالی است که کامیون ها تقریباً ده برابر بیشتر از میزان پیش بینی شده کار کرده بودند. این در حالی است که ارتش حدود 13 و نیم میلیارد دلار را برای تعمیرات ادوات نظامی کارکرده خود تخمین زده است.

بمنظور پاسخگویی به نیازهای بلند مدت خود، ارتش آمریکا در ساختار سازمانی خود تغییراتی ایجاد کرده است. این اقدام به ارتش آمریکا امکان داده است با تشکیل دسته های نظامی کوچک، در عملیات نظامی با انعطاف بیشتری عمل کند. با این حال پرسش برخی کارشناسان آن است، آیا تغییرات مذکور از قدرت عمل ارتش آمریکا در عملیات ها نخواهد کاست؟

نیروی دریایی

فشار ناشی از کمبود پرسنل و تجهیزات نیروی دریایی آمریکا را نیز بی نصیب نگذاشته است. در آگوست 2006، مرکز پیشرفت آمریکا (CAP) و انیستیتو لکسینگتون گزارش دادند نیروی دریایی هم مانند ارتش به سوی بحران پیش می رود که می تواند برای عملیات های نظامی آینده خطر ساز باشد. نیمی از سرویس های نظامی و عملیاتی ارتش به عراق اعزام شده اند، در حالی که بیشتر آنها مصدوم یا در جریان عملیات در عراق دچار جراحت شده اند. .

40% از تجهیزات نیروی دریایی آمریکا اروپا قرار دارد. از این میان بیشتر تجهیزات ترابری و مهمات جنگی وضعیت چندان مساعدی نداشته و انتظار نمی رود در صورت وقوع شرایط جنگی جدید پاسخگوی نیازهای عملیات جنگی باشد. برخی از مقامات رسمی ارتش با اذعان به کمبودهای تجهیزاتی آنرا بخشی از "چرخه مرگ" نامیده اند که استراتژی های ذخیره تجهیزات و مهمات را تهدید می کند. جایگزینی و تعمیر 17 میلیارد دلار هزینه داشته و هرچه به جلو پیش می رویم نیروی دریایی شرایط خوبی را تجربه نمی کند.

در حال حاضر 25 هزار سرباز در عراق حضور دارند. نیروی دریایی نیز مانند ارتش در حال برنامه ریزی برای اضافه کردن پرسنل و کاهش زمان میان استقرارها در آینده است. همه اینها در حالی است که نیروی دریایی زیادی در افغانستان وجود ندارد.

ناوگان آمریکا

پس از حادثه 11 سپتامبر نقش ناوگان آمریکا در سایه ی نیروی دریایی و ارتش کمرنگ تر بوده است. از زمان انجام اولین حمله موشکی در جنگ عراق ، ناوگان آمریکا از طریق کمک های پزشکی و حمایت زیربنایی به یگان های نیروی دریایی در جنگ شرکت کرده است. از این حمایت ها همچین می توان به نگهبانی و محافظت از اموال آمریکا و اعزام گروه هایی از ملوانان برجسته جهت یافتن تروریست ها در سطح جهان توسط نیروی ناوگان اشاره نمود. در سال 2007 حدود 17 هزار نفر از ملوانان نیروی ناوگان آمریکا در منطقه برای پشتیبانی عملیاتی در عراق و افغانستان حضور داشتند.

ناوگان آمریکا برای آنکه بتواند برای طولانی مدت دوام بیاورد نیازمند آن است توانایی خود را در جنگ های جهانی باز تعریف کند. در هر حال باید گفت افزایش سرسام آور هزینه ها مشکلات عدیده ای را موجب شده است.

نیروی هوایی

علاوه بر آنچه پیرامون مشکلات نیروی دریایی و ارتش آمریکا برشمردیم نیروی هوایی نیز با مشکلات خاص خود دست و پنجه نرم می کند. از سال 1991 هواپیماهای نیروی هوایی آمریکا وظیفه گشت زنی در مناطق پرواز ممنوع عراق را بر عهده داشته اند. این در حالی است که اکنون وظایف این در مقایسه با گذشته دو چندان شده و در حال حاضر نیروی هوایی وظیفه پشتیبانی از نیروهای زمینی پشتیبانی نیروی دریایی و موارد بسیار دیگری را در عراق بر عهده دارد.

از ابتدای سال 2007 نیروی هوایی 30 هزار تن از نیروهای خود را در نقاط اصلی عملیاتی آمریکا شامل عراق و افغانستان مستقر کرده است.

در حال حاضر نیز جنگ آمریکا برای نیروی هوایی شامل از دست دادن خلبان ها و تجهیزات و تلفات سنگین می شود. بر اساس گزارش وضعیت نیروی هوایی آمریکا در سال 2007 تعداد 60 هزار هواپیمای جنگی آمریکایی مستعمل، زیر فشار جنگ بوده و این در حالی است که عمرشان رو به پایان است. مثلاً عمر متوسط بمب افکن ها مورد استفاده بیش از 30 سال است. در نتیجه توانایی این سرویس برای انجام عملیات های آینده یک سؤال اساسی خواهد بود.

پیشرفت کندی که در هواپیماهای تازه نیروی هوایی وجود دارد این ناامیدی را بیشتر می کند. به عنوان مثال، تست هواپیمای "F-35 Joint Strike Fighter" که به نیروهای جنگنده ملحق شده به خاطر اشکال الکتریکی به تعویق افتاد یا مثلا کارشناسان، F-22 Raptor را که یکی دیگر از هواپیماهای ضد رادار است، سنگین و تنبل ارزیابی نموده اند.

آینده جنگ

احتمال اینکه پنتاگون ممکن است وارد چه نوع جنگهای دیگری شود بسیار متنوع است. در حال حاضر تمرکز اصلی روی جنگهای کوچک یا همان ضد-شوروشی است. این را می توان چهارمین نسل از جنگهایی در نظر گرفت که ورای خط و ستون اسلحه ها و توپخانه و تانک ها و هواپیما ها، نیاز به حضور سربازان فراوان درمقابل توده کوچکی از جنگنده ها دارند. وزیر دفاع در جایی گفته بود که رویای آینده ای را دارد که جنگ های غیر متعارف مدل پایدار جنگهای امروزی باشند.

هنوز هم بسیاری از کارشناسان نظامی معتقدند که ایالات متحده به حیطه ی عمل قابل درکی نیاز دارد تا بتواند خواستگاه خود را معلوم نماید. بعضی نیز نگران بازگشت دوباره ی پنتاگون به جنگ نظامی پس از جنگ در عراق و افغانستان هستند، مانند آنچه که در ویتنام رخ داد.

دریادار مایکل مولن، رئیس ستاد مشترک نیروها، نگرانی دیگری دارد. او نگران این است که تمرکز بر جنگ عراق ممکن است منجر به انصراف مردم و ملت آمریکا از اینکه آمریکا مسئولیهای جهانی دارد شود. اما بحث در مورد ارتش همچنان ادامه دارد. گیتز نیز معتقد است که ارتش می بایست توانایی هایش را برای حفظ ارتش های دیگر کشور ها افزایش داده و آماده ی بازسازی ساختارهایش و جذب کمک های مردمی باشد. این نگاه، در واقع تلاش های رونالد رامسفلد را که به دنبال ساخت ارتشی کوچک با یگان های فنی بود (بدون دخالت در فرایند ملت سازی) به چالش می کشد.

پرداخت و تامین هزینه

ورای بحث هایی از قبیل آمادگی دفاعی و تمرکز بر جنگ، نزاع بودجه ای بزرگ در حال نمودار شدن است.

برنامه ریزان ارتش رویای جهانی را در سر می پرورانند که مملو از جنگ باشد جایی که حضور نظامی کاملاً حیاتی است. ادعای ارتش این است که بیش از اینها استحقاق بودجه را دارد. از سوی دیگر نیروی دریایی و هوایی امید دارند که به جنگ های قدیمی جهانی بازگردند که در آن کشورهایی مانند جمهوری خلق چین و روسیه خطر جدی امنیت ملی بودند. استیون مکسپاک کریک تحلیل گر مسائل دفاعی در مرکز ارزیابی بودجه و استراتژی، که یک مرکز تحقیقاتی مستقل است، می گوید: "سؤال بزرگ این است که در آینده تهدیدهای بلند مدت آمریکا چه خواهند بود؟"

بودجه ی وزارت دفاع در حال حاضر 483 میلیارد دلار است که چیزی دوبرابر آن چیزی است که در اواسط دهه ی نود بود. این بودجه تقریباً معادل 9/3 درصد از تولیدات ناخالص داخلی آمریکا (GDP) است . اگر چه مخارج اضافی نیز این عدد را بزرگتر می کند. برای مثال بر اساس گزارش پنتاگون در طول جنگ ویتنام این رقم به 3/9 درصد ازGDP رسید. اما پیش بینی می شود فشار های داخلی سیاستمداران را وادار کند تا زمانی که درگیری ها رو به کاهش هستند هزینه ها را مانند بعد از جنگ سرد کاهش دهند. رهبران ارتش با آگاهی از بحث هایی که برای بودجه وجود دارد، شروع به حدس زدن کرده اند. فرمانده نیروی هوایی آمریکا مایکل دبلیو وین در سپتامبر 2007 عنوان کرده بود که نیروی های او به بودجه ی مکمل 100 میلیارد دلاری در عرض پنج سال برای حفظ آمادگی در آینده نیاز خواهد داشت. اما این مباحث برای نیروی ناوگان آمریکا بیشتر پیرامون ارزش عملیاتی نیروها خواهد بود. در آوریل 2007 سرویس های تحقیقاتی کنگره در گزارشی این سوال را در کنگره مطرح کردند که آیا فعالیت های ناوگان به انگیزه ی تلاش در جهت اهداف اصلی آمریکا بوده است یا فقط به خاطر حفظ بودجه خود بوده است.

دریادار مولن نیز کنگره را برای حفظ بودجه فعلی، که مبلغ بالایی است، تحت فشار قرار داده است. در اکتبر 2007 او در International Herald Tribune اعلام کرد مالیات دهندگان در آمریکا باید برای اختصاص بیشتر منابع مالی برای امنیت ملی که صرف تجهیزات و بازسازی نیروها میشود، آمادگی داشته باشند.

البته همه موافق این نظر نیستند. ریچارد کی بتس می گوید بودجه ارتش تاکنون تا حد زیادی خارج از واقعیت شده است. او می گوید ساختار دفاعی ارتش برای زمان صلح، هم اکنون در مقایسه با زمان جنگ سرد بسیار گسترده بوده و آمریکا در حال حاضر خواسته ای قابل توجه در مقایسه با آنچه در زمان جنگ سرد وجود داشته، ندارد.

پی نوشت: شورای روابط خارجی ایالات متحده آمریکا

1387 گروه مطالعات آمریکا

 

بررسی اجمالی تاریخ ایالات متحد آمریکا

ا

از سری برنامه های تحلیلی گروه مطالعات آمریکا، هفته دوم خردادماه، جناب آقای مهدی بخشی از کارشناسان محترم گروه مطالعات آمریکا به بررسی اجمالی تاریخ ایالات متحد آمریکا پرداختند که در ذیل به خلاصه ای از آن می پردازیم.

بررسی اجمالی تاریخ ایالات متحد آمریکا

هیچ کس به درستی نمی داند اولین انسانها چه زمانی و چگونه وارد قاره آمریکا شده اند. با اینحال این مساله اثبات شده است زمانی که بخش های وسیعی از شمال آمریکای شمالی در آخرین دوره یخچالی پوشیده از یخچالهای طبییعی بوده است، جوامع انسانی کوچکی در این قاره زندگی میکرده اند.

بومیان و سرخپوستان بتدریج به درجات مختلف تکامل اجتماعی و فرهنگی رسیدند و نتیجه آن پدید آوردن تمدن هایی بود که در اوج شکوفایی به عالی ترین مدارج تمدن باستانی نایل شدند. این تمدن ها، مایا،تول تک ها، آزتک ها، اینکاها نام داشتند.

* تمدن مایا

تمدن مایا از اتحاد و به هم پیوستن 20 قبیله سرخپوست در آمریکای مرکزی در کنار سواحل خلیج مکزیک در 500سال پیش از میلاد شکل گرفته و در قرن های هشتم و نهم میلادی به اوج خود رسید. از لحاظ آثار هنری و معماری هیچ تمدن دیگری در قاره آمریکا نتوانست از مایاها پیشی بگیرد. تمدن مایا در قرن شانزدهم میلادی توسط فاتحین اسپانیایی افول کرد.

* تمدن تول تک ها

در بین قرن های هشتم تا دهم مردمانی از سوی شمال به فلات مرکزی مکزیک هجوم آورده و اندکی پیش از سال 1000 میلادی امپراطوری تول تک ها را تشکیل دادند. سپس تهاجم خود به سمت جنوب ادامه داده و بخش هایی از سرزمین های متعلق به مایاها را تصرف کردند. تول تک ها نیز همانند مایاها دارای معماری و هنر پیشرفته ای بوده اند. امپراطوری تول تک ها در قرن دوازدهم میلادی به علت خشکسالی دراز مدت و قحطی و امواج جدید هجوم ها و یورشهای سرخپوستان شمالی افول کرد.

* تمدن آزتک‌ها

آزتک ها، قبیله کوچکی بودند که در قرن دوازدهم وارد فلات مرکزی مکزیک شده و به تدریج سرزمین های اطراف، از اقیانوس آرام تا خلیج مکزیک را تحت سلطه خود درآوردند. اوج توسعه امپراطوری آزتک ها در قرن های پانزدهم و شانزدهم میلادی رخ داده که در این زمان جمعیت کلی امپراطوری بالغ بر 5 میلیون نفر بوده است. در نهایت در سال 1519 با تهاجم فاتحین اسپانیایی و کشته شدن آخرین پادشاه آنها، تمدن آزتک‌ها نابود می شود.

* تمدن اینکاها

این تمدن در دره های بلند رشته کوه آند در آمریکای جنوبی و در بین قرن های یازدهم تا پانزدهم میلادی به تدریج شکل گرفت. اوج امپراطوری اینکاها در بین سالهای 1200 تا 1533 میلادی بوده بطوریکه جمعیت آنها در اوایل قرن شانزدهم به حدود 6 میلیون نفر می رسد. امپراطوری اینکاها در اوج قدرت در جنگ با فاتحین اسپانیایی شکست خورده و نابود می شود.

کشف آمریکا و مهاجرت اروپاییان

کریستف کلمب ، دریانورد ایتالیایی با تصور رسیدن به هند از طریق اقیانوس اطلس به سمت غرب حرکت کرده و در شب 11 اکتبر 1492 به جزیره ای که امروزه باهاما نامیده می شود گام نهاد. پس از کریستف کلمب ، از میان کسانی که راه او را دنبال کردند و به شناسایی قاره نو پرداختند، « آمریگو وسپوچی» حائز اهمیت بسیاری می باشد چرا که بعدها قاره جدید به پیشنهاد یک جغرافیدان آلمانی به نام وی « آمریکا » نامیده شد. او از جمله اولین کسانی بود که اعتقاد داشت که کریستف کلمب سرزمین جدیدی را کشف کرده و سرزمین مورد نظر وی به هیچ وجه هندوستان نیست.

پس از کشف قاره آمریکا اروپائیان از هر سو به آن قاره پهناور روی آورده و به تدریج به تصرف سرزمینهایی در آن پرداختند. اولین مهاجر نشین دائمی در سال 1607 به نام جیمز تاون توسط بریتانیایی ها در محل کنونی ایالت ویریجینا پایه گذاری شد. تا سال 1640 در حدود 60 هزار نفر از مردم انگلستان به آمریکای شمالی مهاجرت کردند. تعدادی از مهاجرین، کشاورزان فقیر بودند که به علت عدم توانایی در پرداخت وام هایشان، زمین خود را از دست داده بودند. گروهی دیگر از مهاجرین را کسانی تشکیل می دادند که بخاطر داشتن عقاید مذهبی خاص در انگلستان مورد آزار و شکنجه قرار می گرفتند و در پی کسب آزادی عقیده و بیان راهی این سرزمین شده بودند.

از سال 1680 به بعد دیگر مهاجرت چندانی از انگلستان به آمریکا صورت نگرفت بلکه به دلایل مختلف از جمله فرار از جنگ، مهاجرت به آمریکا از کشورهای آلمان، ایرلند، اسکاتلند، سوئیس و فرانسه آغاز شد. در سال 1690 جمعیت آمریکا تقریباً به 500 هزار نفر رسید و پس از آن هر 25 سال به دو برابر افزایش یافته به طوریکه در سال 1775 جمعیت آمریکا به 5/2 میلیون نفر بالغ گردید.

عدم وجود رودهای قابل کشتی رانی به سمت غرب و از طرفی وجود رشته کوه آپالاش که مانع عظیمی در جلو سواحل شرقی بوجود آورده بود تا مدتهای مدید مانع پیشروی دسته های مهاجر از مناطق ساحلی شرقی به داخل دشتهای مرکزی آمریکای شمالی بود. این عوامل و از طرفی وجود بنادر شرقی منجر به تشکیل 13 مهاجرنشین در امتداد ساحل شرقی آمریکا شد.

این مهاجرنشین ها به دو بخش شمالی و جنوبی تقسیم می شدند. ایالتهای شمالی که نیوانگلند نامیده می شدند، به علت دارا بودن زمستانهای سرد و پر برف و طولانی و از طرفی زمینهای پوشید از سنگلاخ، بیشتر به بازرگانی مشغول بودند.

این در حالی بود که در ایالت های جنوبی، آب و هوای مساعد و خاک مرغوب به موجب گسترش کشاورزی شد و مردم آن معمولاً به کشت پنبه و توتون می پرداختند.

مهاجرنشین های انگلیسی موظف بودند که فرآورده ها و مواد اولیه تولیدی خود را منحصراً به بازرگانان انگلیسی بفروشند و نیز وظیفه داشتند که فقط کالائی را خریداری و مصرف نمایند و چون این کار موجب زیان آنان می شد کم کم مایه نارضایتی مردم مهاجرنشین گردید.

اما هنگامی که دولت انگلستان مقرر داشت که بازرگانی مهاجرنشین ها باید منحصراً به وسیله کشتیهای انگیسی انجام شود، مهاجرنشین ها سر به شورش بر داشته و خریدن کالاهای انگلیسی را تحریم و حتی چند کشتی انگلیسی را غرق کردند. جورج سوم پادشاه انگلستان از این پیشامد خشمگین شد و به قوای نظامی خود دستور داد تا به بندر بوستون حمله کنند.

جنگ مهاجرنشین ها با سپاهیان انگلیسی که در سال 1775 آغاز گردید، هفت سال ادامه یافت. در حین جنگ« بنجامین فرانکلین» که از آزادیخواهان و دانشمندان بزرگ آمریکا بود به فرانسه رفت و آن دولت را به حمایت از شورشیان آمریکا برانگیخت و آتش جنگ مستعمراتی را میان انگلیس و فرانسه روشن ساخت. « جورج واشینگتن» سردار معروف آمریکایی به کمک سپاهیان فرانسه قسمت عمده ای از قوای انگلیس را مجبور به تسلیم کرد و فرانسویان هم در آبهای اطراف هندوستان نیروی دریایی انگلستان را شکست دادند و دولت انگلستان ناگزیر تقاضای صلح نمود.

معاهده صلح در سال 1783 در قصر ورسای پاریس بسته شد. به موجب این معاهده مهاجرنشین های انگلیسی مستقل شدند و از ترکیب آنها کشورهای متحد آمریکای شمالی به وجود آمد.

تشکیل حکومت ملی

پس از آنکه آمریکایی ها موفق به کسب آزادی شدند برای تأسیس حکومت ملی در ماه می1787، سی و پنج نماینده به شهر فیلادلفیا اعزام داشتند. نمایندگان مزبور به تهیه و تدوین قانون اساسی همت گماشتند و پس از چهار ماه قانون اساسی را وضع و تصویب نمودند. به موجب این قانون قوه مقننه به کنگره که از مجلس نمایندگان و سنا تشکیل شده بود واگذار گردید و نیز مقرر شد هر یک از ایالت های آمریکا ( در آن زمان سیزده ایالت) در اداره امور خود آزاد باشند و فقط در مسائل سیاست خارجی، ارتش و تعرفه گمرکی از حکومت مرکزی پیروی نمایند.

پس از تصویب قانون اساسی و تشکیل کنگره آمریکا در سال 1787، مردم آمریکا جورج واشینگتن فرمانده نیروهای آمریکا را به پاس فداکاری های وی به ریاست جمهوری برگزیدند. سیاست خارجی واشینگتن حفظ صلح بود زیرا صلح فرصتی بوجود می آورد که خسارت ناشی از جنگ جبران شود.

در همین دوران یعنی از سال 1793 تا 1795 بود که قطب های مختلف افکار عمومی در آمریکا خودنمایی کردند. دسته اول کسانی بودند که موافق انقلاب فرانسه بود و حزب جمهوری خواه- دموکرات یعنی حزبی که شالوده حزب دموکرات امروزی است را تأ سیس کردند و دسته دوم یعنی مخالفین انقلاب فرانسه، حزب فدارالیست ها که پایه حزب جمهوری خواه امروز شد را تأسیس نمودند.

در پایان دومین دوره ریاست جمهوری جرج واشینگتن، دولت آمریکا صاحب تشکیلات منظم و مرتبی شده بود و اعتبارات مالی، بخشهای اقتصاد و صنعت را تقویت کرده بود و امور بازرگانی رونق گرفته بود.

دکترین مونروئه

در سال 1817 جیمز مونروئه به عنوان پنجمین رئیس جمهور آمریکا برگزیده شد وی با اعلام دکترین معروف خود، یکی از معروفترین و شناخته ترین روسای جمهور آمریکاست. دکترین مونروئه از چهار اصل تشکیل شده بود:

1- قاره آمریکا با توجه به آزادی و استقلالی که خود بدست آورد و از آن تا این زمان حفظ و حراست کرده است دیگر نمی تواند میدانی برای استعمار دول اروپائی باشد.

2- روش سیاسی کشورهای متفق اروپا با سیستم سیاسی آمریکا مغایرت کامل دارد ... . کشورهای آمریکا هر گونه اقدامی را که از طرف کشورهای اروپایی به منظور توسعه سیستم سیاسی خود به هر یک از نقاط این نیمکره به عمل آید برای آزادی و استقلال خود خطرناک می داند.

3- ما کشورهای آمریکایی در امور داخلی هیچ یک از مستعمرات کنونی اروپا در قاره آمریکا دخالتی نداشته و نخواهیم داشت.

4- ما در هیچ یک از جنگ های اروپائی بویژه در مسائلی که مربوط به خودشان است هرگز دخالتی نداشته و با روش ما نیز سازگاری ندارد که دخالتی داشته باشیم.

شروع مهاجرت به غرب

شرایط زندگی در سرتاسر کرانه های اقیانوس اطلس به گونه ای که مهاجرت به سوی غرب را ایجاب می کرد، خاک کوهپایه های منطقه نیوانگلند قدرت کافی برای کشت وزرع و قدرت رقابت با زمین های حاصلخیز و ارزاق قیمت غرب را نداشت. از این رو دیری نگذشت که سیلی از مردان و زنان مهاجر برای بدست آوردن زمین های قابل کشت، سرزمین های ساحل اقیانوس اطلس را رها کرده و به جانب سرزمین های بکر داخلی و دامنه های رشته کوه را کی روی آوردند.

گسترش به سمت غرب تا سال 1861 بی وقفه ادامه یافت به طوریکه از سال 1816 تا 1821 شش ایالت و از سال 1821 تا 1861 ده ایالت دیگر به اتحادیه ایالت ها پیوستند.

افزایش کشت پنبه در ایالت های جنوبی و گسترش برده داری

در سالهای اولیه پس از کسب استقلال که ایالت‏های شمالی مقدمات آزادی فوری یا تدریجی برده‏ها را فراهم می‏ساختند، بسیاری را عقیده بر این بود که بردگی بکلی در سراسر آمریکا از میان خواهد رفت. در سال 1786 جورج واشینگتن نوشت که آرزومند است نقشه‏ای اتخاذ شود که به مساله بردگی بوجهی آهسته و آرام، ولی مطمئن و بدون آن که توجهی را به خود جلب کند پایان داده شود.

اما بعدها جنوب به منطقه‏ای تبدیل گردید که مردم آن اکثراً طرفدار برده داری بودند. این تغییر عقیده ناشی از علل بسیاری بود. روح آزادی خواهی که در دوران انقلاب شعله ور بود بتدریج ضعیف شد و رو به خاموشی رفته بود و به مرور زمان یک نوع دشمنی و تضاد میان مهاجران نیوانگلندی و اهالی جنوب که از برده‏داری طرفداری می‏کردند به وجود آمده بود.

از سوی دیگر با توجه به آب و هوای مناسب و خاک حاصلخیر ایالت‏های جنوبی و تقاضای روز افزون پنبه و شکر، توسعه کشت این دو محصول در آن نواحی نیازمند نیروی کار بیشتری بود که این خود مهمترین عامل تشدید کننده برده داری در این منطقه محسوب می‏شد، به طوری ‏که از 700 هزار برده‏ای که در سال 1790 در آمریکا بودند حدود 94 درصد در ایالت‏های جنوبی و تنها 6 درصد در ایالت‏های شمالی ساکن بوده‏اند. تعداد برده‏های آمریکا در سال 1860 به چهار میلیون افزایش یافت.

جنگ داخلی آمریکا

با فرارسیدن انتخابات سال 1860 اختلافات بین شمال و جنوب به صورت منازعات سیاسی عیان گردید. آبراهام لینکلن نامزد حزب جمهوری خواه با توجه به حمایت ایالت های شمالی و غربی به شدت با مساله برده‏داری و رواج آن مخالفت می‏کرد. حزب مخالف به علت نداشتن تشکیلات منظم نتوانست در انتخابات نتایج مهمی کسب نماید و نامزد جمهوری خواهان پیروز شد.

بلافاصله پس از اعلام نتایج انتخابات، کنگره‏ای به دعوت کارولینای جنوبی تشکیل شد. در این کنگره عده‏ای از ایالت‏های جنوبی از اتحادیه ایالت‏ها خارج شده و در 8 فوریه 1861 اتحادیه جدیدی به نام (کنفدراسیون ایالت‏های آمریکا) تشکیل دادند. ابراهم لینکلن موضوع تجیزه ایالات متحد آمریکا را نپذیرفت و آن را از نظر قانون، غیر عملی خواند، اما کنفدراسیون به گفتار او توجهی نکرد و روز 12 آوریل با شلیک توپهای کنفدراسیون به بندر چارلستون، آتش جنگ داخلی بر افروخته شد.

از نقطه نظر بسیج منابع و ابزار مادی، شمال برتری نمایانی نسبت به جنوب داشت. نخستین و نمایان‏ترین اختلاف، عدم تناسب منابع و جمعیت بود. شمال دارای 22 میلیون جمعیت و سرزمینی بزرگتر بود حال آن‏ که جمعیت جنوب با احتساب برده‏ها از 10 میلیون نفر تجاوز نمی‏کرد، اما مساله تنها به عده نفرات منحصر نمی‏شد. اتحادیه از لحاظ فنی و تکنولوژیک از برتری مطلق برخوردار بود. به طور مثال، ایالت نیویورک در شمال به تنهایی معادل 300میلیون دلار کالاهای گوناگون تولید می‏کرد که این رقم تقریباً چهار برابر کل کالاهای گوناگون تولید شده در چهار ایالت؛ ویرجینیا، آلا باما، لوئیزیانا و می‏سی سی ‏پی بود. این اختلاف سرگیجه‏آور در شالوده اقتصادی دو طرف جنگ به طور پیگیر در کارایی نظامی آنها نمود می‏یافت.

سرانجام به دلیل محاصره جنوب، کنفدراسیون بخش عمده‏ای از درآمد خود را که از صادرات پنبه بدست می‏آمد از دست داد. در نتیجه با توجه به نامتوازن بودن ابعاد سرزمین، جمعیت و از طرفی توانایی تکنولوژیکی، جنوب به هیچ وجه قادر نبود بر شمال برتری یابد در چنین وضعی تسلیم تنها انتخاب واقع بینانه‏ای بود که باقی می‏ماند.

جنگ داخلی آمریکا در تاریخ 9 آوریل 1865 بعد از حدود 5 سال، با تسلیم شدن ژنرال لی فرمانده نیروهای کنفدراسیون پایان یافت. در جنگ داخلی حدود 600 هزار نفر از دو طرف کشته شدند که پرتلفات‏ترین منازعه در تاریخ قاره آمریکا تا آن زمان بود. از لحاظ اقتصادی نیز جنگ داخلی بیش از 15 میلیارد دلار خسارت بر آمریکا وارد کرد؛ اما پیروزی شمال در جنگ داخلی به دنبال خود تحولات سیاسی عمده‏ای را به همراه آورد. این تحولات را می‏توان چنین خلاصه کرد:

1- پیروزی سرمایه‏داری صنعتی بر سرمایه‏داری زمین‏دار و پیشرفت وسیع آمریکا در زمینه‏های صنعتی، تجاری و کشاورزی

2- حفظ وحدت و یکپارچگی آمریکا

3- لغو برده‏داری در ایالت‏های طرفدار برده‏داری

4- تحکیم و تثبیت نظام دموکراسی

5- پیروزی و گسترش اندیشه آزادی و برابری حقوقی

دوران باز سازی

پس از جنگ داخلی، ایالات متحد آمریکا به سبب فراوانی منابع طبیعی، جمعیت فراوان و کوشا، رونق صنعت، کشاورزی و بازرگانی با سرعت شگرف پیشرفت کرد و به زودی رقیب کشورهای بزرگ اروپا گردید. به طور مثال، تا پیش از جنگ داخلی ایالات متحد آمریکا به طور سنتی مواد خام ( بخصوص پنبه) صادر می کرد ولی جهش صنعتی پس از جنگ داخلی این الگو را تغییر داد. ایالات متحد آمریکا که با سرعتی شتابان به صورت بزرگترین تولید کننده مصنوعات کارخانه ای جهان در می آمد، صدور محصولات صنعتی خود به بازارهای جهان را نیز آغاز کرد. انقلاب حمل و نقل علاوه بر محصولات صنعتی، صدور محصولات کشاورزی آمریکا را نیز گسترش داد.

بین سالهای 1860 تا 1914 ایالات متحد آمریکا صادرات خود را بیش از هفت برابر کرد این در صورتی بود که واردات آمریکا در همین دوره زمانی به علت تدابیر حمایتی فقط پنج برابر شد.

ادامه مهاجرت به غرب

با تصویب قانون « سکونت» در سال 1862 مهاجرت به مناطق غربی سرعت گرفت و مهاجران به شکل سیل آسایی به مناطق غیر مسکونی غربی هجوم آوردند. بر اساس این قانون هر خانواده ای که در مناطق غربی ساکن می شد حدود 70 هکتار زمین دریافت می کرد. بر اساس این جنبش در فاصله سالهای 1865 تا 1912 کلیه سرزمینهای غربی به ایالتهای مستقل تبدیل و به اتحادیه ایالت ها پذیرفته شدند.

به این ترتیب کل سرزمین ایالات متحد آمریکا از اقیانوس اطلس تا اقیانوس آرام و از مرز مکزیک تا کانادا زیر حاکمیت دولت فدرال قرار گرفت.

ورود آمریکا به جنگ جهانی اول

جنگ جهانی اول در ماه اوت 1914 آغاز شد. ابتدا جنگ تنها در قاره اروپا جریان داشت اما به تدریج به سرزمین های همسایه اروپا نیز سرایت کرد. با به بن بست رسیدن جنگ در جبهه های شرقی و غربی، کشور آلمان اقدام به توسعه جنگ به هوا و دریا نمود. زیر دریایی های این کشور کشتی هایی را که برای متفقین کالا و مهمات حمل می نمود هدف قرار دادند. اما دو عامل در ورود آمریکا در جنگ نقش اساسی داشت.

1- حمله زیر دریایی های آلمان به کشتی های بازرگانی

2- دخالت آلمان در امور داخلی مکزیک

ورود آمریکا به جنگ بکلی سرنوشت جنگ را دگرگون کرد، هر چند ماهها سپری شد تا اینکه وزنه آمریکا محسوس گشت. سرانجام زیر فشار متفقین و بویژه آمریکا، آلمان در 29 سپتامبر 1918 تسلیم شد.

انتخابات سال 1932

مبارزات انتخابی سال 1932 در حقیقت برخورد دو راه حل برای رفع بحران اقتصادی حاکم بر ایالات متحد آمریکا بود. « هربرت هوور » رئیس جمهور سابق معتقد بود که اقتصاد آمریکا اصولاً سالم است منتهی در اثر بحران اقتصادی جهانی که بواسطه جنگ گریبانگیر همه شده آسیب دیده است. هوور ترجیح می داد که بهبود اوضاع خود بخود و به مرور زمان پدیدار گردد، در حالیکه« فرانکلین دلانو روزولت » که در آغاز بحران در مقام فرماندار نیویورک از محبوبیت بسیاری برخوردار بود در نظر داشت از قدرت دولت فدرال برای انجام کارهای تند و انقلابی بهره ببرد. در نتیجه روز ولت در انتخابات با اکثریت قاطع 8/22 میلیون رای در برابر 7/15 میلیون رای پیروز شد.

رئیس جمهور جدید مردم را نسبت به حل مشکلات مطمئن ساخت و به سرعت به اجرای برنامه های اصلاحی خود با نام « طرح نوین » پرداخت. روز ولت با اجرای طرح نوین، سیستم بانکی را اصلاح کرد، با تزریق پول به جامعه از طریق اعطای وام ها و تسهیلات اعتباری و همچنین به شکل دستمزد بار دیگر رونق را به اقتصاد بازگرداند. در زمینه کشاورزی نیز اصلاحات ژرف و دامنه داری صورت گرفت.

تأثیر این اقدام ها در زندگی مردم آمریکا به حدی بود که فرانکلین روزولت نخستین و آخرین رئیس جمهور آمریکا بود که از سوی مردم چهار بار به این سمت انتخاب شد. پیش از او تاکنون کسی چنین رکوردی بر جای نگذاشته است. پس از روز ولت، دولت با اضافه کردن اصلاحیه ای به قانون اساسی، تصویب کرد که هیچ رئیس جمهوری نمی تواند بیش از دوبار به این مقام انتخاب گردد.

ورود آمریکا به جنگ جهانی دوم

با آغاز جنگ جهانی دوم، ایالات متحده آمریکا، ابتدا سیاست بیطرفی پیشه کرد و همانند جنگ جهانی اول خود را نسبت به حوادث اروپا بی توجه نشان داد، با گسترش جنگ در اروپا بتدریج دامنه آن وسیعتر شد، تا بدانجا که می توان گفت یک جنگ اعلام نشده میان آلمان و آمریکا در اقیانوس اطلس در جریان بود.

صبح روز 7 دسامبر بمب افکنهای ژاپنی با بمباران پرل هاربور، درب ورود آمریکا به جنگ جهانی دوم را باز کردند. در حملات ژاپن 2403 نفر آمریکایی کشته و 1178 نفر زخمی شدند، 7 ناو غرق شد و اکثر هواپیماهای نظامی مستقر فرودگاه « او آهو » نا بود و یا غیر قابل استفاده شدند.

با درگیر شدن آمریکا در جنگ همانند جنگ جهانی اول، موازنه به نفع نیروهای متفقین بر هم خورد. با افزایش قدرت متفقین به تدریج نیروهای آلمان و ایتالیا در اروپا عقب رانده شدند تا اینکه در ماه می 1945 ابتدا آلمان تسلیم شد و در 2 سپتامبر 1945 ژاپن پس از یک ایستادگی سر سختانه سر انجام با نابودی شهرهای هیروشیما و ناکازاکی در اثر انفجار بمب اتمی تسلیم شد و جنگ جهانی دوم خاتمه یافت.

جنگ ویتنام

پس از توافقهای بدست آمده در کنفرانس ژنو در 1954 و تقسیم ویتنام به دو بخش شمالی و جنوبی، نیروهای ویتنام شمالی به منظور تأمین وحدت و یکپارچگی ویتنام از طریق نظامی عملیات چریکی را در ویتنام جنوبی سازمان دادند.

در سال 1962 وزارت دفاع آمریکا گروهی از مستشاران نظامی را به ویتنام گسیل داشت تا همراه ارتش ویتنام جنوبی در سرکوب چریکهای ویتنام شمالی شرکت کنند. در میانه 1963، ایالات متحد آمریکا بیش از 10 هزار نفر آمریکایی را در ویتنام مستقر کرده بود. اما بعد از اینکه آمریکا به این نتیجه رسید که حکومت وقف ویتنام جنوبی توانایی اداره امور را از دست داده است. در تابستان 1963،5 هزار سرباز آمریکایی دیگر وارد ویتنام شدند و آمریکا عملاً در جنگ ویتنام وارد شد.

لیندون جانسون جانشین کندی در زمینه سیاست خارجی همان اصول و عملکرد کندی را ادامه داد. در نتیجه نیروهای آمریکایی حاضر در ویتنام از 15 هزار نفر در تابستان 1963 به بیش از 500 هزار نفر در سال 1968 رسید.

در یک نگاه ساده می توان گفت، تمامی انرژی دولت جانسون در امور خارجی، مصروف جنگ ویتنام شد و نتیجه آن افزایش شدید مخالفت های داخلی و خارجی بود، به گونه ای که در سال 1967 جانسون وجهه سیاسی خود را از دست داد. این اوضاع موجب شکست حزب دموکرات در انتخابات 1968 و انتخاب ریچارد نیکسون از حزب جمهوری خواه به ریاست جمهوری آمریکا شد.

نیکسون تصمیم گرفت راه حل« ویتنامی کردن » جنگ را دنبال کند. وی اعلام کرد او به دنبال کاهش تلفات نیروهای آمریکایی و از طرفی حمایت های هوایی، دریایی و تسلیحاتی از ارتش ویتنام جنوبی است. در این راستا سقف نیروهای آمریکایی از 500 هزار نفر به 100 هزار نفر در سال 1970 کاهش داد.

خروج نیروهای آمریکایی از ویتنام ادامه یافت و در ژانویه 1973، دو ماه پس از خروج آخرین سرباز آمریکایی از خاک ویتنام، صلح برقرار شد. اما جنگ در راستای سیاست ویتنامی کردن آن، در بین ویتنامی ها ادامه یافت. شرکت آمریکا در جنگ ویتنام، بیش از135 میلیارد دلار هزینه در برداشت. علاوه بر این، بیش از 57 هزار نفر از نیروهای آمریکا در این جنگ کشته و بیش از 300 هزار نفر زخمی شدند.

جنگ میان ویتنام شمالی و جنوبی تا سال 1975 ادامه یافت تا اینکه در ماه مه، نیروهای ویتنام شمالی بطور کامل بخش جنوبی را تصرف کردند جنگ ویتنام نخستین جنگی بود که ایالات متحد آمریکا آشکارا بازنده آن شده بود و اثر آن تا سالها در حکومت و ملت آمریکا قابل مشاهده بود.

تصویب قانون حقوق مدنی

در دهه 1950، نود سال پس از جنگ داخلی و وضع قوانینی در جهت برابری حقوق مدنی میان سیاهپوستان و سفید پوستان، جامعه آمریکا بار دیگر با بحرانها و مشکلات نژادی دست به گریبان شد. تعهدات زمان جنگ داخلی، مبنی بر تأمین برابری فرصتها برای سیاهان، عملاً به فراموشی سپرده شده بود و جامعه با مشکلات بسیاری در این زمینه دست به گریبان بود.

در چنین فضای اجتماعی، جنبش « حقوق مدنی سیاهپوستان » به رهبری « مارتین لوترکینگ » در پی یافتن جایگاه مناسب برای سیاهپوستان آمریکایی شدت گرفت. به دنبال فشار جنبش مدنی سیاهپوستان، در سال 1945 دیوان عالی کشور، به اتفاق آرا تصویب نمود جدایی مدارس سیاهپوستان از سفید پوستان عملی بر خلاف قانون اساسی است.

در سال 1961 آیزنهاور پس از دو دوره از ریاست جمهوری آمریکا کنار رفت و با رای مردم، کندی از حزب دموکرات به قدرت رسید. مهمترین مساله داخلی آمریکا در زمان کندی همچنان مساله تبعیض نژادی و روابط میان سفید پوستان و سیاهپوستان بود. در سال 1963 جنبش حقوق مدنی سیاهپوستان به اوج خود رسید. بعد از تظاهرات گسترده و دامنه دار سیاهپوستان در شهر بیدمنگام ایالت آلاباما واقع در جنوب، رئیس جمهور کندی طی یک سخنرانی تلویزیونی به ملت آمریکا اعلام نمود که کسب برابری را برای همه آمریکائیهای سیاهپوست وظیفه اخلاقی خود می داند، سپس برای پایان دادن به هر گونه تبعیض در رای دادن، فرهنگ و آموزش، استخدام و فعالیتهای عمومی، لایحه ای به کنگره پیشنهاد کرد.

در سال 1965، مارتین لوترکینگ رهبر جنبش مدنی سیاهپوستان به پاس رهبری مبارزات صلح جویانه در برابر تبعیض نژادی موفق به دریافت جایزه صلح نوبل شد.

مهمترین اقدام داخلی آمریکا بعد از ترور کندی و ریاست جمهوری لیندون جانسون تصویب لایحه حقوق مدنی از سوی کنگره بود. براساس این لایحه دولت فدرال موظف می شد از منع تبعیض نژاد و اقداماتی که منجر به کاهش و نابودی آن در سطح جامعه آمریکا می شد، به شدت پشتیبانی کند. با وجود تصویب قانون حقوق مدنی در سال 1964 اما در برخی ایالت ها تبعیض هایی در مورد حق رای سیاهپوستان وجود داشت. برای رفع این نابرابریها کنگره قانون حق رای، آمریکائیهای سیاهپوستان را تصویب کرد.

در سال 1965 یکسال پس از تصویب قانون حقوق مدنی سیاهپوستان، سپاهان ناراضی از اجرای کند این قانون و سایر قوانین تصویب شده، به اعتراض هایی در منطقه سیاهپوست نشین واتس در لس آنجلس مبادرت کردند: طرف مدت 6 روز 35 نفر کشته و صدها نفر مجروح شدند و صدها ساختمان منهدم شد. در آوریل 1968 دکتر مارتین لوترکینگ، رهبر جنبش حقوق مدنی توسط تندروهای سفیدپوست به قتل رسید و به تلافی آن، مرکز دادوستد پایتخت آمریکا دستخوش اغتشاش و آتش سوزی و غارت شد. دو ماه بعد از قتل لوترکینگ، سناتور رابرت کندی برادر جان اف کندی در حین مبارزات انتخاباتی خود به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری در یکی از محله های شهر لس آنجلس هدف گلوله قرار گرفت و کشته شد.

اما پس از این حوادث بود که سیاهپوستان برای نمایندگی در مجلس سنا و سمت شهرداری بعضی از شهرهای بزرگ انتخاب و برای اولین بار در کابینه ایالات متحده منصوب شدند. در دهه های 1970 تا 1980 درصد آمریکایی های سیاهپوست که تحصیلات دانشگاهی را دنبال می کردند و از نظر اقتصادی در طبقه متوسط جای داشتند، رشد افزونی پیدا کرد.

بحران « واترگیت »

ریچارد نیکسون در دوره دوم ریاست جمهوری خود که از ابتدا سال 1973 شروع شده بود فکر اجرای رشته ای از اصلاحات بلند پروازانه را در سر می پروراند تا بتواند به اصلاحات اجرایی اساسی دست بزند، به سلطه دموکراتها بر کنگره و قدرت بروکراسی در رسانه های همگانی پایان دهد و حزب جمهوریخواه را به عنوان حزب اکثریت تثبیت کند. اما تمام این آرزوها با بحران « واترگیت » در فاصله سالهای 1973 تا 1974 نقش برآب شد.

بر اساس تحقیقات انجام شده معلوم شد که عده ای از مقامهای عالی رتبه دولت فدرال در شب 17 جولای1972 به مرکز انتخاباتی حزب دموکرات در واترگیت واشینگتن وارد شدند و با سرقت مدرک ها و پرونده ها و نصب میکروفون مخفی و استراق سمع غیر قانونی علیه آن حزب پرداختند.

در ابتدا اتهام دخالت نیکسون در قضیه واترگیت کاملاً آشکار نبود اما زمانی که رئیس دیوان عالی کشور از نیکسون خواست که نوارهای حاوی مذاکره های مربوط به قضیه واترگیت را که در دفتر رئیس جمهور پر شده است را در اختیار بازپرس قرار دهد. معلوم شد نیکسون بیشتر از قضایا آگاه بوده است. بدین ترتیب در تاریخ 19 اوت 1974 نیکسون که از سوی کنگره در مورد قضیه واترگیت استیضاح شده بود، چاره ای جز استعفا ندید.

وی نخستین رئیس جمهور آمریکا است که از مقام خود استعفا داد.

رسوایی واترگیت در پی خروج آمریکا از ویتنام، در یک دوران رکورد فراگیر اقتصادی، ضربه سختی به غرور ملی و اعتبار ریاست جمهوری وارد کرد.

جنگ سرد ؛ رقابت جهانی بین شرق و غرب

بعد از جنگ جهانی دوم ، اتحاد جماهیر شوروی سربازانش را در کشورهایی که از زیر سلطه نازی ها آزاد شده بودند، نگه داشت. در شرق اروپا که توسط نیروهای شوروی اشغال شده بود، دولت های سوسیالیستی ایجاد شده بود. به علاوه، روسیه کشورهای دیگر را تشویق می کرد تا دولت های سوسیالیستی طرفدار شوروی تشکیل دهند. در واقع، متحد قبلی آمریکا، یک شبه به بزرگترین رقیب او در صحنه بین المللی تبدیل شده بود.

ایالات متحد آمریکا و متحدان اروپایی اش در سال 1949، سازمان پیمان آتلانتیک شمالی ( ناتو ) را با هدف دفاع چند جانبه در برابر گسترش اتحاد شوروی و تهاجم بالقوه آن تأ سیس کردند. پس از این اقدام آمریکا، شوروی نیز به همراه متحدانش در اروپای شرقی، پیمان ورشو را در مقابل سازمان پیمان آتلانتیک شمالی، امضا کردند.

مقابله جهانی ایالات متحد آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی که به صورت غیر مستقیم و از طریق مانورهای سیاسی، دیپلماتیک و نظامی جریان داشت و به شکل نظامی بین دو ابر قدرت هسته ای نبود تا زمان فروپاشی شوروی در سال 1992 طول کشید. این مقابله جنگ سرد نامیده می شود.

حمله به عراق؛ آزاد سازی کویت

در ماه اوت 1990 صدام حسین رئیس جمهور عراق، با حمله به کویت این کشور را تصرف و به خاک عراق ضمیمه کرد. پس از آن آمریکا سازماندهی یک ائتلاف بین المللی برای بیرون راندن عراق از کویت را آغاز کرد. در نوامبر 1990 شورای امنیت سخت ترین مجازاتهای اقتصادی را که تا آن زمان سابقه نداشت درباره عراق اعمال کرد و دوازده قطعنامه را که متضمن خروج عراق از کویت بود، به تصویب رساند. بوش یک نیروی بزرگ 700 هزار نفری که از ائتلاف 28 کشور پدید آمده بود را سازماندهی کرد و به عراق مهلت داد 15 ژانویه 1991 از کویت خارج شود.

عراق قطعنامه های شورای امنیت را رد کرد و در 16 ژانویه 1991، هیجده ساعت پس از سپری شدن مهلت زمانی سازمان ملل متحد، عملیات سپد صحرا به صورت عملیات طوفان صحرا در آمد.

جنگ ابتدا با انجام بمباران شدید هوایی مواضع عراق در کویت آغاز شد و خسارات سنگینی به نیروهای عراق و تأسیسات نظامی و شهرهای آن کشور وارد شد. عملیات زمینی 45 روز پس از عملیات هوایی آغاز شد و منجر به اخراج عراق از کویت شد.

مدیریت بوش در ایجاد یک ائتلاف جنگی علیه عراق، منزلت بوش را در داخل و خارج آمریکا بالا برد.

حادثه 11 سپتامبر و پی آمدهای آن

در نخستین سال زمامداری جورج بوش، حوادث 11 سپتامبر 2001 میلادی به وقوع پیوست و صحنه های داخلی آمریکا و بین المللی را از جهات عدیده تحت تاثیر شدید قرار داد.

در این حوادث، چهار هواپیما که از فرودگاههای لوگان اینترنشنال، دالاس اینترنشنال و نیوآرک به مقصد کالیفرنیا در پرواز بودند در 11 سپتامبر 2001 ربوده شدند و ساعتی بعد، دو فروند به ساختمان های مرکز تجارت جهانی ، یک فروند با ساختمان پنتاگون برخورد و دیگری در پنسیلوانیا سقوط کرد. در این حوادث 2992 نفر کشته شدند. بعد از تحقیقات انجام شده مشخص شد که تیم عملیاتی حادثه 11 سپتامبر تماما عرب و عضو سازمان القاعده بودند. در نتیجه نگاه دولت جورج بوش، رئیس جمهور آمریکا به نقطه ای به نام خاورمیانه متمرکز شد.

* جنگ در افغانستان و سرنگونی طالبان

اولین جنگ پس از 11 سپتامبر، در راستای تحقق شعار مبارزه با تروریسم، دستگیری یا کشتن اسامه بن لادن(متهم اصلی حادثه 11 سپتامبر) و متلاشی کردن شبکه القاعده در افغانستان بود.

به دنبال عدم تسلیم بن لادن به آمریکا از سوی طالبان، ایلات متحد آمریکا فرمان حمله به افغانستان را در روز 7 اکتبر 2001 صادر کرد. تقریبا یک ماه بعد، حکومت طالبان سقوط کرد و با برگزاری کنفرانس بن، حامد کرزی، رئیس جمهور موقت افغانستان گردید. هماکنون حدود 32 هزار نیروی آمریکایی در افغانستان حضور دارد.

* جنگ عراق و سرنگونی صدام

در ادامه مبارزه با تروریسم، آمریکا باشعار از بین بردن سلاحهای کشتار جمعی با تهاجم سازمان یافته نظامی و با اجرای برنامه اطلاعاتی، جنگ عراق راآغاز کرد. نیروهای اصلی ائتلاف در سرنگونی حکومت صدام را ارتش کشورهای ایالات متحد آمریکا، انگلستان، و لهستان تشکیل می دادند. اما 29 کشور دیگر نیز از جمله؛ ژاپن، کره جنوبی، اسپانیا، ایتالیا و ... با فرستادن بخشی از نیروهای نظامی و لجستیکی خود به همراهی با نیروهای اصلی ائتلاف پرداختند. پس از پیروزی گسترده و سریع السیر نیروهای ائتلاف در سرنگون کردن حکومت صدام، انتقال بخشی از قدرت در اداره امور عراق به دولت موقت عراق محول شد.

اما حضور نظامیان امریکایی در افغانستان و از طرفی تداوم وضعیت نامشخص عراق، موجب نارضایتی بسیاری از مردم و سیاستمداران، به خصوص دموکراتها در آمریکا شده است.

بالا رفتن نرخ بیکاری، افزایش بهای نفت و درنتیجه افزایش فوق العاده کسری بودجه بر این نگرانی ها افزوده است.

منابع:

1. غلامرضا علی بابایی،بهمن آقایی، فرهنگ علوم سیاسی، تهران، نشر ویس، 1366، جلد دوم

2. ریچارد مویر، درآمدی نو بر جغرافیای سیاسی، ترجمه دره میر حیدر، تهران، انتشارات سازمان جغرافیایی، 1380

3. پال کندی، ظهور و سقوط قدرتهای بزرگ، ترجمه ناصر موفقیان، تهران، 1370، جلد دوم

4. حسن حمیدی نیا، ایالات متحد آمریکا، انتشارات وزارت امور خارجه، 1381

5. هنری. و .لیتل فیلد، تاریخ اروپا از سال 1815 به بعد، ترجمه فریده قره چه داغی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب،1351

6. Ross E. Dunn, William H. Mcneil, Link Across Time and Place : A World History, (illonois: Mc Dougal, Little Company), 1990

7. Mac Gregor. Burns, Roosevelt: The Lion and The Fox, and The Roosevelt: The Soldier of Freedom, Harcourt Brace Jovanovich, inc, 1956

8. جواد منصوری، آمریکا و خاورمیانه، تهران، انتشارات وزارت امور خارجه، 1385

9. ع. آل مذکور، تاریخ مختصر آمریکا، تهران، ادره اطلاعات آمریکا،1355

10. یان داربی شر، تحولات سیاسی در ایالات متحد آمریکا، ترجمه رحیم قاسمیان، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی،1369

11. مارکوس وب، ایالات متحده آمریکا، ترجمه فاطمه شاداب،تهران، ققنوس،1383

آشنایی با پایگاه‌های نظامی آمریکا در جهان

 

           

آمریکای‌شمالی- همشهری آنلاین- محمد عجم:

آمریکا  با وجود اینکه قدرتمند ترین کشور جهان از نظر میزان و حجم تجهیزات دفاعی و تهاجمی است اما در عین حال از یک روانشناسی ترس برخوردار است

یک اصل ثابت در سیاست خارجی و سیاست نظامی آمریکا توهم توطئه و ترس از دشمن توهمی و یا دشمن واقعی است.امریکا همواره با ایجاد دشمنان فرضی به دنبال اهدافی است که حداقل یکی از آن اهداف بحران زائئ و ایجاد جو بدبینی و سوء ظن و دامن زدن به مسابقه تسلیحاتی و فروش سلاحهای انبار شده آن کشور است.

آمریکا تا کنون میلیاردها دلار سلاح به کشورهای مختلف فروخته و بهترین بازار فروش این سلاح ها در منطقه خلیج فارس است.در همین راستا  کنگره آمریکا بزودی در خصوص تصمیم دولت بوش برای فروش  20  میلیارد دلار اسلحه به چند کشور عربی حاشیه خلیج فارس تصمیم گیری می کند.

امارات متحده عربی درخواست خرید  288  موشک پاتریوت باک  3  و  2  و تجهیزات مربوطه آنها  به ارزش  9  میلیارد دلار و کویت درخواست خرید  80  موشک پاتریوت باک  3  و  2 و تجهیزات مربوطه آنها به ارزش  1.36 میلیارد دلار نموده اند.

منطقه خاورمیانه منطقه تناقض ها،تضادها، بدبینی ها، سوء ظن ها و  تعارفات است. در همان حالی که کشورهای عربی در زیر یک سقف جلسه وحدت تشکیل می دهند در بیرون جلسه بدنبال مسلح کردن خود هستند اختلافات عربی عربی و عربی و خارجی همواره بر جهان عرب سایه افکنده است. این سوتفاهمات زمینه لازم را برای بهره برداری آمریکا و حتی انگلستان و فرانسه از بازار این کشورها فراهم ساخته است.

برابر گزارش مرکز پژوهش‌های بین‌المللی کندی، آمریکا در حال حاضر  700  تا  800   پایگاه زمینی،  دریایی،  هوایی و جاسوسی در خارج از آمریکا دارد.بطور مشخص  737  پایگاه در  130  کشور خارجی قرار دارند که تعدادی از آنها اردوگاه های موقت هستند. تعداد مراکز و پادگانهای ارتش آمریکا در خاک آن کشور به  6000  می رسد.

هم اکنون تعداد یک میلیون و ۱۴۰هزار نظامی آمریکایی در این پایگاه‌ها مستقر هستند.از این تعداد  ۴۰۰هزارنفر سرباز نیروی زمینی، ۳۱۰هزار نفر نیروی دریایی، ۱۳۰هزار نفر تفنگدار دریایی و  ۳۰۰هزار نفر جزء نیروی هوایی هستند که در این پایگاه‌ها فعالیت دارند.

هم اکنون تعداد  ۱۲۰هزارنظامی آمریکایی در کشورهای اروپایی، ۲۰۰هزار در خاورمیانه، ۹۰هزارنفر سرباز در خاور دور و بقیه در سایر کشورهای جهان و بخصوص در آفریقا مستقر هستند.و تعداد  325  هزار نظامی آمریکا هم اکنون در خارج از آمریکا بسر می برند.که از آن میان می توان به موارد زیر اشاره نمود:

 

116  هزار نظامی  در اروپا 

97  هزار نظامی در آسیا  غیر از خاورمیانه 

40  هزار نظامی در کره جنوبی

40  هزار نظامی در ژاپن 

6  هزار نظامی خاورمیانه که  3432  نفر در قطر  1496  در بحرین 

1000  نظامی در آسیای میانه

800  نظامی در آفریقا 

700  نظامی در گوانتانامو

413  نظامی در هیندوراس 

147  نظامی در کانادا

491  نظامی در دیو گو گارسیا (اقیانوس هند)

200  نظامی در استرالیا

196  نظامی در نظامی در  سنگاپور

100  نفر در فلیپین 

113  نظامی در  تایلند

600  هزار نفر در دریا ها

1900  نظامی در جیبوتی 

26  مرکز در آلمان 

8  مرکز در انگلستان

8  مرکز در ایتالیا

9  مرکز در ژاپن

پایگاه‌های مهم‌ نظامی آمریکا

1. فرماندهی اروپا- اشتوتگارتک منطقه ای در حدود  13  میلیون مایل مربع را در  89  کشور از نروژ تا بالتیک مدیترانه بخشی از خاورمیانه تا کیپ گود هوپ در آفریقای جنوبی را تحت پوشش هوایی دریایی و زمینی دارد.

2. مرکز آموزشی ارتش هفتم  و مرکز یکصدم  گروه پشتیبانی در شهر Grafenwoehr   آلمان.

3. مرکز تمرین در آب و هوای استوایی در شهر Fort Clayton  پاناما از  1962 4. مرگز نیروی دریایی در اروپا و گوام که  100  میلیون مایل مربع  را در برمی گیرد و شامل  200  کشتی و  250  هزار دریانورد است

5. مرکز هوایی نیروی دریایی در Keflavik, Iceland  

6. مقر پشتیبانی دریایی  در , Naples, Italy

7. مقر دریایی در اسپانیا تنگه جبل الطارق   Rota, Spain 

8. پایگاه عملیاتی نیروی دریایی در ژاپن Sasebo, Japan  این پایگاه   مقر ناوگان هفتم دریایی با  60  کشتی  350  جنگنده و  60  هزار پرسنل  است

9. پایگاه هواییSigonella Italy  ایستگاه سیگونلا ویژه عملیات در مدیترانه است. این پایگاه  مرکز استقرار  3100  نظامی و  800  غیر نظامی است که بیشتر به یگان هوایی شانزدهم و  ناوگان جنگی سی و یکم اختصاص دارد.

10. پایگاه  هوایی توزلا در بوسنی Tuzla Air Base, Bosnia-Herzegovina

11. پایگاه هواییIncirlik  در جنوب  ترکیه  مختص یگان سی و نهم رزمی هوایی است

12. پایگاه هوایی Kadena Air Base at Okinawa در ژاپن 

13. پایگاه هوایی Misawa Air Base در ژاپن جزیره Honsyu مرکز یگان سی و پنجم  رزمی 

14. پایگاه هوایی Yokota Air Force Base  ژاپن در  28  مایلی توکیو  مقر یگان  ترابری  374 

15. پایگاه هواییUSMC Air Station Iwakuni در  45  مایلی هیروشیما مرکز یگان هوایی یکم نیروی دریایی

16. پایگاه هوایی Kunsan Air Base در کره جنوبی 15  مایلی سئول مقر یگان هشتم رزمی نیروی هوایی 

17. پایگاه هوایی Osan Air Base  کره جنوبی  یگان  51  رزمی هوایی و یگان هفتم هوایی 

18. پایگاه هوایی Ramstein Air Base در آلمان  یگان ترابری هوایی هشتاد و ششم 

19. پایگاه هوایی Taszar Air Base مجارستان وابسته به یگان  406  ام 

20. پایگاه  هوایی در بگرام افغانستان

پایگاه‌ها‌، پادگان‌ها و مراکز نظامی آمریکا در عراق

آمریکا رسما در عراق پایگاه ندارد.  پایگاه به مرکز نظامی ثابتی گفته می شود که بر اساس  امضای قرارداد مقر با کشور صاحب خاک برای مدت طولانی مشخصی به امضا می رسد اینگونه پایگاهها معمولا برای مدتی بیشتر از  50  سال  اجاره می شوند و ظرفیت های آنها از  30  هزار نفر به بالا است.

اما آمریکا بطور رسمی  در عراق  55  مرکز مهم نظامی دارد که  تعدادی از آنها به شرح ذیر است:

1. پادگان "بلد"  یا اناکوندا در  68  مایلی بغداد در مساحتی در حدود  15  مایل مربع  بیشتر به فعالیتهای هوایی مربوط می شود و در آن  130  هواپیما و  120   هلکوپتر نیز مستقر است  .

2. الطلیل  14  مایلی ناصریه  مساحت  20  مایل مربع 

3. الاسد  120  مایلی بغداد  تعداد  17  هزار نظامی 

4. القیاره در  50  مایلی جنوب شرق موصل 

5. گمپ ویکتوری -  نزدیک فرودگاه بغداد مساحت  140  مایل مربع و ظرفیت  20  هزار سرباز

6. پادگان مارینز- نزدیک فرودگاه موصل  واقع است.

7. پادگان کرکوک 

8. پادگان اربیل   که هر کدام  14  هزار نظامی را در بر می گیرند.

افریکوم  

آمریکا چند سال اخیر شدیدا تلاش کرد تا پایگاهی را در یکی از کشورهای آفریقایی دایر نماید  مغرب- الجزایر- موریتانی - مالی چاد - زامبیا ، اوگاندا و کنیا کاندیدهای مطرح این پایگاه بودند اما آمریکا نتوانست هیچ کشور مهمی  را به این امر راضی نماید. مرکز فرماندهی نیروهای آمریکا برای آفریقا به اختصار آفریکام (Africom) نام دارد و فعلا مقر این مرکز  بطور موقت در اشتوتگارت  آلمان قرار دارد. و قرار است که موافقتنامه این مقر با کشور جیبوتی در شاخ آفریقا نهایی شود.وزیر خارجه جیبوتی محمود علی یوسف  نیاز اقتصادی و امنیتی را عامل موافت جیبوتی با پیشنهاد آمریکا عنوان نموده است.

پیشتر مرکز فرماندهی نیروهای آمریکا در خاورمیانه و آسیای مرکزی (Centcom) و مرکز فرماندهی منطقه اوقیانوس آرام (Pacom) به طور مشترک مسئولیت قاره آفریقا را برعهده داشتند.

آمریکا حدود  ۱۰  درصد نفت مصرفی خود را از کشورهای آفریقایی مانند نیجریه وارد می کند و همچنین نگران افزایش نفوذ چین در آفریقا است. آمریکا همچنین نگران رشد تروریسم در کشورهای بی ثبات آفریقایی مانند سومالی است. پنتاگون می گوید حداقل یک سوم از حدود  ۴۰۰  عضو مرکز فرماندهی جدید، دیپلمات ها و کارشناسان کمک های اقتصادی خواهند بود. ناظران نظرات متفاوتی درباره تأسیس آفریکام دارند.

برخی معتقدند که تأسیس این مرکز فرصتی برای توجه بیشتر و موثرتر آمریکا به قاره آفریقا را بوجود آورده است.

اگرچه تا کنون هیچ کشور آفریقایی میزبانی مقر مرکز فرماندهی جدید رابه طورنهایی نپذیرفته است اما آمریکا در بسیاری از کشورهای آفریقایی مستشاران نظامی و مراکز یا اردوگاه نظامی دارد از جمله آنها می توان به پایگاه موقت انتبه در اوگاندا و مرکز تان تان  در مراکش و مراکزی در امارت متحده عربی و یمن  اشاره نمود که بطور موقت به عنوان مسیر ترانزیت و آموزش مورد بهره برداری واقع می شوند اما در مورد انتبه این مرکز موقت که  15  سال قبل فقط برای امداد رسانی به جنوب سودان دایر شده بود تا کنون در آنجا به عنوان مرکز ردیابی و جاسوسی در کل منطقه دریاچه های بزرگ بکار می رود.