نویسنده: فلوید مک کی
چکیده:
نویسنده، به بهانه افشای
پرداخت رشوه از سوی یک موسسه پیمانکار ارتش
آمریکا در عراق به
روزنامه نگاران عراقی، به بررسی نقش تبلیغات روانی در
سیاستهای جنگ افروزانه
دولت ایالات متحده پرداخته است. استفاده از
روشهایی نظیر بر چسبزنی،
هراس افکنی، طرح ادعاهای واهی، پرداخت رشوه به
روزنامهها و مجلات و
شبکههای رادیویی و تلویزیونی برای ارائه اخبار و
مطالب جهت دار، به همراه
بهره گیری از کارشناسان و تبلیغاتچیهای متخصص در
فروش کالاهای مصرفی،
تاریخچهای پر فراز و نشیب در دهههای اخیر داشته
است. در آستانه حمله
آمریکا به خاک عراق، دولت این کشور که از پیروزیهای
خود در افغانستان به وجد
آمده بود، با بهره گیری از انواع تبلیغات روانی،
تلاش نمود تا زمینه این
تجاوز را در جهان عرب به وجود آورد. البته نظر
سنجیهای مختلف نشان دادهاند
که امریکا هرگز نتوانسته در میان جامعه عرب
به ویژه جوانان، به
محبوبیت قابل توجهی دست یابد.
دکتر محمد حسین الیاسی(فصلنامه سیاست دفاعی)
نگارنده این نوشتار بر این باور است که عامل مغلوب شدن زودهنگام ارتش عراق در جنگ2003، فروپاشی روحیه آن ارتش بود. به همین سبب، در این نوشتار ابتدا عوامل اساسی مؤثر برروحیه، و پیامدهای زوال آن را مورد بحث و بررسی قرار داده و آن گاه فرایند تخریب روحیه ارتشعراق را مورد مداقه قرار دادهاست. به باور نویسنده، آمریکا برای تخریب روحیه ارتش عراق ومغلوب ساختن آن، براساس یک سناریوی از پیش طراحی شده طی چند مرحله، اقدامات روانی ـ تبلیغی خویش را به اجرا گذاشته است. در مرحله نخست، ارتش و نیروهای مسلح عراق را دچار ترس و وحشتی فراتر از آستانه تحملآدمهای بهنجار کردهاست; پس از آن، آنان را از نیازهای روانی ـ زیستی، که مقاومت مستمر، لازمهبرآوردن آنهاست، محروم ساخته است; سپس آنان را نسبت به دستگاه رهبری عراق، و شخصصدام حسین، بیاعتماد و بدبین ساخته است. افزون بر آن، آمریکا از روشهایی همچون شایعه،تبلیغات و فریب به شکل دقیق و اثربخش بهره گرفتهاست.
ادامه مطلب ...
تبلیغات شامل استفاده ماهرانه از تصاویر شعارها و سمبلهایی است که
با پیش داوریها و احساسات ما بازی میکند. لذا در آن، پیامهای مربوط به یک
دیدگاه، با هدف نهایی پذیرش داوطلبانه آن از سوی مخاطب، به وی ارائه میگردد.
چکیده:
نویسنده، به بهانه افشای پرداخت رشوه از سوی یک موسسه پیمانکار ارتش آمریکا در عراق به روزنامه نگاران عراقی، به بررسی نقش تبلیغات روانی در سیاستهای جنگ افروزانه دولت ایالات متحده پرداخته است. استفاده از روشهایی نظیر بر چسبزنی، هراس افکنی، طرح ادعاهای واهی، پرداخت رشوه به روزنامهها و مجلات و شبکههای رادیویی و تلویزیونی برای ارائه اخبار و مطالب جهت دار، به همراه بهره گیری از کارشناسان و تبلیغاتچیهای متخصص در فروش کالاهای مصرفی، تاریخچهای پر فراز و نشیب در دهههای اخیر داشته است. در آستانه حمله آمریکا به خاک عراق، دولت این کشور که از پیروزیهای خود در افغانستان به وجد آمده بود، با بهره گیری از انواع تبلیغات روانی، تلاش نمود تا زمینه این تجاوز را در جهان عرب به وجود آورد. البته نظر سنجیهای مختلف نشان دادهاند که امریکا هرگز نتوانسته در میان جامعه عرب به ویژه جوانان، به محبوبیت قابل توجهی دست یابد.
همان طور که آفیکیونادوز بازیگر فیلم «کازابلانکا» موذیانه به بازپرس فاسد پلیس «لوییس رینولت» می گوید: «من شوکه شدم»، کاخ سفید هم اعلام نمود، به دلیل اینکه یکی از موسسات طرف قرارداد پنتاگون با اعطای رشوه به روزنامه نگاران عراقی، به انتشار تبلیغات جهت دار در روزنامههای عراق پرداخته، شوکه شده است. اما سخنگوی کاخ سفید حاضر به افشای نام این موسسه آمریکایی نشد. البته شهروندان امریکایی نیز باید شوکه شوند، هنگامی که بفهمند، همین افراد، حداقل به دو روزنامه نگار امریکایی مبالغی پرداختهاند تا در نشریات خود مقالات و مطالبی در حمایت از دولت حاکم منتشر کنند و به علاوه، با حضور در برنامههای تلویزیونی چند شبکه محلی، به کاری که تبلیغات جهت دار خوانده میشود، بپردازند. البته کنگره و یا رسانههای ملی نباید در قبال استفاده از تکنیکهای تبلیغاتی که سابقه کاربرد آن به دوره جنگ جهانی اول باز میگردد و از سوی دولت آمریکا و سایر دولت های دنیا از آغاز پیدایش رسانههای جمعی مدرن به کار گرفته شده است، شوکه شوند.
این حمایتها در مقابل شکنجه زندانیان و یا استقراق سمعهای
غیرقانونی، بسیار کم اهمیت خواهد بود، به ویژه اینکه سوء استفاده از قدرت در این
ملت (امریکا)، حقیقتی است که باید واقعا از آن ترسید.
مشکل اصلی در مورد اقدامات تبلیغاتی ناشیانه دولت ایالات متحده در عراق این است که
آنان در منطقهای از دنیا به فعالیت مشغولند که تهدید و یا خرید روزنامهنگاران
از سوی صاحبان قدرت، چندان سابقهای ندارد. در این وضعیت، به سختی میتوان ادعا
کرد که فرماندهان ارتش امریکا در عراق نیز از همان قواعد استفاده شده در داخل
ایالات متحده بهره میبرند. اما روشهای تبلیغاتی موفق گذشته اینک در عراق فاقد
کارایی لازم هستند. نکته قابل تامل این است که دولت بوش در تبلیغات خود برای مردم
امریکا، در برابر تبلیغات انجام گرفته برای اعراب، موفقیت بیشتری داشته است. سابقه
تبلیغات گسترده و جهت دار به سالهای جنگ جهانی اول باز میگردد. درسهای آموخته
شده از تبلیغات خام و ناپخته آن دوره، از سوی کارشناسان بخشهای فنی الکترونیک در
دنیای رسانهها مطرح شده بود. با توجه به سوابق این امر، تبلیغات بیش از هر چیز بر
احساسات تاثیر میگذارد و اغلب با نادیده گیری دلایل و واقعیتها، به روان و
اندیشه مخاطب میرسد. تبلیغات یک بازی فکری است و تبلیغاتچیهای ماهر با احساسات
عمیق شما بازی و از ترسها و پیش داوریهایتان سوء استفاده میکنند.
دو پژوهشگر عرصه تبلیغات آنتونی پراتکانیس و الیوت آرونسون تبلیغات مدرن را «ارائه
پیشنهادیهای گسترده» و یا «تاثیرگذاری با استفاده از دستکاری سمبلها و روان
شناسی فرد» میخوانند.آنان میگویند:« تبلیغات شامل استفاده ماهرانه از تصاویر
شعارها و سمبلهایی است که با پیش داوریها و احساسات ما بازی میکند. لذا در آن،
پیامهای مربوط به یک دیدگاه، با هدف نهایی پذیرش داوطلبانه آن از سوی مخاطب، به
وی ارائه میگردد.»
ترس بهترین اسلحه تبلیغاتچیهاست. ترس از وقوع یک حادثه دیگر از نوع آنچه در 11
سپتامبر به وقوع پیوست، تقریبا در تمام پیامهای ارائه شده از سوی کاخ سفید وجود
دارد. برچسبزنی، سلاح منتخب دیگری است که از سوی تبلیغاتچیهای دولت ما استفاده
میشود. آنها در سالهای جنگ جهانی اول، آلمانیها را مردمان قبائل هون میخواندند.
در دوره جنگ جهانی دوم و جنگ ویتنام، برچسبهایی مثل انسان هار و زردهای کثیف به
رسانههای ما راه یافت و بر چسب امروز «تروریست» است که به ندرت در سخنان
سردامداران کاخ سفید، استفاده نمیشود.
در سالهای جنگ جهانی اول، امریکاییهای آلمانی تبار، شیطان خوانده میشدند و در جنگ دوم، آمریکاییهای ژاپنی تبار، در اردوگاههایی متمرکز اسکان داده شده بودند. شهروندان آمریکایی مسلمان نیز اغلب احساس می کنند که در کانون حمله رسانههای جمعی این کشور قرار گرفتهاند.
تبلیغات در هنگام جنگ، به صورتی غیرقابل اجتناب بر سمبلها و تصاویر متمرکز است. پرچم کشور به اهتراز در میآید، شجاعت در میدانهای نبرد ستایش میشود و منتقدان جنگ به صورت افرادی که از وطن خویش و نیروهای نظامی میهنشان متنفرند، نشان داده میشوند. بر دین تاکیدی ویژه میشود و رسانهها به گونهای جذاب، بر حمایت پروردگار از کشورشان تاکید میکنند.
تبلیغات موفق از ابزارهایی مقدماتی نظیر برچسبزنی، ایجاد هراس، تکرار یک پیام ساده برای دفعات متعدد، تا هنگامی که در اذهان مخاطبان پیام رسوخ کند، بهره میگیرند؛ حتی هنگامی که درگیریها فروکش میکند، آثار و نتایج این تبلیغات همچنان بر روی مخاطبان باقی میماند. همان طور که هنوز هم میلیونها نفر از مردم آمریکا معتقدند که عراق دارای سلاحهای کشتار جمعی بوده، صدام حسین و گروه القاعده با هم همکاری داشتهاند و بالاخره یک عراقی در میان تروریستهای حادثه 11 سپتامبر بوده است.
در تبلیغات هنگام جنگ لازم است که همه کشور را در گیر نبرد نماییم و
همچنین زنان و مردان جوان کشته شده را در مسیر درست قلمداد کنیم. ما به فرزندان
خویش چنین میآموزیم: «تو هرگز نباید بمیری» اما در عمل به سربازان ارتش خود کشتن
افراد را میآموزیم. حتی به سربازان حرفهای هم باید آموخت که بر تردید خود در
مورد کشتن انسانها غلبه نمایند. بدین ترتیب، با تبلیغات میتواند به آنان و
خانوادههایشان اطمینان خاطر بیشتری داد.
اما آیا این اقدامات نادرست است؟ آیا تبلیغات میتواند همیشه درست تلقی شود و یا اینکه
باید تبلیغات را همواره یک نیروی روان شناختی شیطانی به شمار آوریم؟ هنگامی که
فردی را تبلیغاتچی میخوانیم، تصاویر هیتلر و گوبلز [وزیر تبلیغات دولت هیتلر در
آلمان نازی - مترجم] در اذهان ما شکل میگیرد. حتی در دوره جنگ جهانی دوم نیز که
در آن تقریبا همه آمریکاییها از مواضع دولتشان حمایت میکردند، ما از بمباران
سنگین تبلیغات در داخل و خارج کشور خویش بهره بردیم و البته این اقدامات به بقای
آزادیهایمان هم منجر شد.
درگیریهای امروز دیگر نظیر جنگ دموکراسی غربی با نسل کشان آلمان
نازی و یا ژاپنیهای جنگ طلب، هویت مشخص و روشنی ندارد. جنگ ما علیه تروریسم (که
بیتردید یک بر چسب تبلیغاتی است) علیه دشمنی نامریی با عناصری در سایه صورت میگیرد
که هیچ یک از آنان ملت و یا ارتشی ندارد. این جنگ هیچ گاه پایان نمییابد. (همان
طور که هر گاه رئیس جمهور ما سخن از پیروزی به میان میآورد، روز بعد بمبی منفجر
میشود.) کشوری که دائما خود را در خط مقدم جنگ قرار داده است، به صورت مداوم،
بیشتر آنچه را که به او گفته میشود،میپذیرد؛تا اینکه دروغگو زمانی رسوا شود و
مخاطبان هم دریابند که آنچه به آنان گفته میشده است، دروغ و یا نیمه درست بودهاند؛
حقیقتی که در اکثر تبلیغات ما روی میدهد.
دو روان شناس مورد بحث پراتکانیس و آرونسون، چهار ترفند زیر را برای ارائه تبلیغات
روانی پیشنهاد میکنند:
الف) متقاعد نمودن مقدماتی و ایجاد جوی که در آن پیام باور پذیر گردد.
ب) اعتبار دهی به منبع که رسانه ما دوست داشتنی و یا معتبر شناخته شود.
ج) پیام ما بر اهدافی ساده و قابل دسترس متمرکز گردد.
د) برانگیختن احساسات و فراهم نمودن زمینه دستیابی به پاسخ مورد نظر.
این حقهها، دولت بوش را در خلال انتخابات ریاست جمهوری سال 2004 میلادی یاری دارد؛ اما اعتبار رئیس جمهور با ورود بحران اشغال عراق به چهارمین سال متوالی خود، وضعیتی نزولی یافته است.
به هر حال، در مورد مساله عراق، این چهار حقه تبلیغاتی هرگز موثر
نبودهاند. مدت کوتاهی پس از بحران 11 سپتامبر، پیش از اشغال عراق، دولت بوش تلاش
نمود تا در یک برنامه گسترده، «مارک آمریکا» را در خاورمیانه مطرح کند.
در این مسیر، موسسات نامدار تبلیغاتی مشاورههای خود را ارائه نمودند و از آقای
شارلوت بییرز که جزء تبلیغاتچیها و مدیران برجسته تبلیغاتی خیابان مدیسون
(خیابانی در نیویورک که دفاتر اکثر شرکتهای بزرگ و برجسته تبلیغاتی امریکا در آن
قرار گرفته است.مترجم) به شمار میرود، به عنوان یکی از دست اندرکاران تبلیغاتی
ارائه شده از سوی وزارت امور خارجه در حوزه دیپلماسی ملی نام برده شد. استفاده از
آقای بییرز یکی از آخرین اقداماتی به شمار میرود که از سوی دولت ما در جهت تمرکز
بر منطقه انجام شده است.
تلاشهای ما در این زمینه به دوره حکومت های ترومن و آیزنهاور باز میگردد
که در اوج سالهای جنگ سرد، آنان با سرمایه گذاریهای گسترده در رسانههای عرب زبان
و دادن رشوه به روزنامه نگاران عرب، به دنبال دستیابی به اهداف خویش بودند. البته
همین تاکتیکها امروزه در عراق و با استفاده از نسل جدیدی از سلاحهای عملیاتی
روانی پیگیری میشود.
بییرز با به کارگیری تجارب پیشین خود در زمینه روابط تجاری شرکتها با مخاطبان
انسانی، وارد عمل شد. در این روشها، ضمن انتخاب یک «هویت تجاری» (برند) و ترغیب
بیوقفه مخاطبان با بمبارانی از پیامهای ساده و جذاب، نیازی به ارائه هیچ بازخورد
فکری و یا عکس العملی از سوی مخاطب وجود ندارد. البته شهروندان آمریکایی به این
تاکتیکها عادت کردهاند. این روشها در دنیای تجارت نتایجی کاملا رضایت بخش داشته
و در عالم سیاست نیز، در اغلب موارد موفق بودهاند.
پیش از اشغال عراق، یک برنامه گسترده تبلیغاتی در جهت مشروعیت بخشی و پذیرش نام
امریکا در سراسر جهان و به ویژه با هدف تاثیر بر جوانان عرب آغاز شده بود. ارائه
تصاویری خوشایند و جذاب از آمریکاییهای عرب تبار به همراه استفاده گسترده از
موسیقی پاپ آمریکایی و فیلمهای ویدیویی، مشابه آنچه در شبکه ام تی وی MTV پخش میگردد، در سراسر جهان عرب پخش گردید، چرا که ما به دنبال
اشغال یک کشور عرب زبان بودیم. اما نظر سنجیهای انجام شده در دنیای عرب نشان داد
که جایگاه ایالات متحده همانند گذشته در سطحی پائین قرار دارد. یکی از کارشناسان
نامدار اما شکست خورده عرصه تبلیغات سیاست خارجی ایالات متحده به نمایندگان کنگره
چنین گفته بود: «ما در منطقه خاورمیانه و جنوب شرقی آسیا، تنها یک انتخاب دیگر
داریم. ما باید خود رسانهها را به دست آوریم». البته ما بارها این کار را انجام
دادیم ولی نظر سنجیهای بعدی هم در جایگاه ایالات متحده در اذهان اعراب تغییری
نداد.
تبلیغاتچیهای امریکایی به دلیل پارهای موفقیتها در افغانستان، دلگرم شده بودند،
چرا که در آن کشور، به دلیل فقدان هیچ نوع رسانه واقعی و شاخص، ایالات متحده
توانسته بود به یک میدان بازی خلوت دست یابد و با استفاده از رسانههای یارانه
داده شده از سوی آمریکاییها، اهداف خویش را پیبگیرد.
تاکنون نقش ایالات متحده در این سالها فاش نشده است. یکی از افسران ارشاد عملیاتی روانی ارتش امریکا به روزنامه نیویورک تایمز میگوید: ما در افغانستان هیچ نیازی به جلب پیشتیبانی روزنامهنگاران در راستای دستیابی به اهدافمان نداشتیم. در کشور افغانستان، فقدان رقابت توانست به رسانههای یارانهای ایالات متحده کمک کند تا پیامهای دولت آمریکا را با سهولت بیشتری به مخاطبان خود بفروشند. اما افغانستان یک کشور عرب تبار نیست. در اواسط ماه دسامبر، وزارت خارجه امریکا از ادامه انتشار نشریه عرب زبان ویژه جوانان «حی» که با حمایت این وزارتخانه منتشر میگردید، جلوگیری نمود، چرا که این رسانه نیز همانند شبکههای تلویزیونی، رادیویی و روزنامههای عرب زبان ایجاد شده توسط آمریکا، از جذب مخاطب ناتوان مانده است.
بعدها بیرز بدشانس، جای خود را به کارن هوگز یکی از نزدیکترین افراد مورد اعتماد رئیس جمهور داد. پنتاگون به صرف میلیونها دلار دیگر در جهت تداوم تکنیکهای شکست خورده و قدیمی ادامه میدهد. در محیط رقابتیتر رسانهای پس از سرنگونی صدام در کشور عراق، ایالات متحده قادر نبود که پیامهای رسانهای مناسب و حامی دموکراسی خویش را برای مخاطبان ارائه کند.
پنتاگون پس از پرداخت دهها میلیون دلار به یک موسسه خصوصی پیمانکار
طرف قرارداد خود در بخش ارائه تبلیغات حامی امریکا، اینک میکوشد تا با انجام دو
تحقیق و بررسی مختلف، عملکرد این موسسه پیمانکار را ارزیابی نماید.
وزیر خارجه اسبق دولت مصر احمد ماهر در ماه آوریل گذشته چنین گفته بود: «در یک
نمای گسترده از وضعیت کنونی خاورمیانه، در مییابیم که مشکل نیروهای نظامی ایالات
متحده در دنیای اسلام و عرب را نمیتوان با استفاده از تجارب روابط عمومی بر طرف
نمود. تنها راه حل این مساله را باید در تغییرات گسترده در سیاستها و مواضع
آمریکا پیگیری کرد.»
تبلیغات امریکایی در عراق و خاورمیانه در هر چهار ترفند خود به ویژه در بخش ارائه
اعتبار به رسانهها، ناکام بوده است. ما بر حقوق بشر تاکید میکنیم اما شکنجه
زندانیان مسلمان و یا حبس طولانی مدت آنها در زندانیهایی مخفی بدون هیچ گونه
اتهام قضایی، چه معنایی خواهد داشت؟ ما از دموکراسی صحبت میکنیم اما از حاکمان
مستبد مصر و عربستان سعودی حمایت مینماییم. عطش ما برای نفت، انگیزههای زیادی به
ویژه در مورد ساخت پایگاههای نظامی عظیم در خاک عراق به وجود آورده است. اعراب
بیش از هر چیز، ایالات متحده را به عنوان حامی سرسخت چهار دهه اشغال کرانه باختری
اراضی فلسطینیان از سوی دولت اسرائیل میدانند. اما حتی سرشناس ترین تبلیغاتچیهای
دنیا نیز مخالف آنچه اسرائیل از آن به «واقعیتهای روی زمین» تعبیر میکنند،
هستند. اقدامات و عکسالعملهای دولت ما کلمات و ادعاهای ما را باطل نمود. عملا
ماشینهای عملیاتی تبلیغاتی روانی، آنهایی را که علیه منافع ما گام بر میدارند.
تغذیه میکنند. همچنین در منطقه خاورمیانه نیز آنان حکمرانان اصلی به شمار میروند
و در این میان، صاحبان اصلی آن نقشی ندارند.
منبع: www.Commondreams
نویسنده: فلوید مک کی
منبع:ماهنامه سیاحت غرب ، شماره 48
مطبوعات و به طور کلی جامعه اطلاع رسانی آمریکا، هر کدام به نحوی وابسته و یا متعلق به شرکتهای بزرگ تجاری هستند. کسانی هم که در این رسانهها به کار مشغول هستند، تحت امر این شرکتها به حساب میآیند. این رسانهها جریان غالب خبر و اطلاع رسانی را در کشور به عهده دارند. افرادی که در خدمت این رسانهها هستند، باید دارای چارچوب ذهنی مشخصی باشند؛ چارچوبی که شرکتهای تجاری بزرگ مشخص میکنند. نتیجه این میشود که خوراک فکری یک کشور را تعدادی شرکت تجاری بزرگ تأمین میکنند و به این ترتیب، این شرکتها هر آنچه را که لازم میدانند عملی میسازند و کسی با آنها مخالفت نمیکند؛ چرا که این رسانهها با مشغول ساختن مردم به امور بی فایده، آنها را از مسائل مهم منحرف ساخته اند.
محصولات رسانهها هر روزه منتشر میشوند و شما میتوانید کاوشی نظام مند را ترتیب دهید. میتوانید مطالب منتشر شده روز قبل را با مطالب امروز مقایسه کنید. مدارک بسیاری در مورد اینکه چه مسئله ای مهم و چه مسئله ای غیر مهم جلوه داده شده اند وجود دارد. همچنین شما میتوانید راههای ساخته شدن این مطالب را مشاهده کنید.
اگر شما میخواهید رسانهها و یا هر نهاد دیگری را بشناسید، کار خود را با پرسیدن سؤال در مورد ساختار سازمان درونی و جایگاه اجتماعی آن نهاد شروع میکنید. چگونه این نهادها با دیگر مراجع قدرت در ارتباط هستند؟ اگر خوش شانس باشید، افرادی وجود دارند که در ارتباط با این مراجع قدرت هستند و به شما خواهند گفت که آنها قصد انجام چه کارهایی را دارند. سخنان این افراد مسائلی نیست که به همه مردم به عنوان کارکرد این مراجع گفته میشود، بلکه مسائلی است که افراد عضو مراجع قدرت در میان خود رد و بدل کرده و در مورد آنها تصمیم میگیرند. این گفتهها، حاوی اسناد و مدارک بسیار جالبی هستند. این افراد، منابع اطلاعاتی مهمی در مورد ماهیت رسانهها میباشند. همانند یک دانشمند، هنگامی که میخواهد یک ملکول پیچیده را بررسی کند، شما نیز ابتدا ساختار این نهادها را مورد بررسی قرار میدهید. سپس تصویری از محصولات رسانهها، بر اساس ساختار آنها در ذهن خود میسازید. سپس محصولات رسانه ای را مورد کاوش قرار میدهید و میزان تطابق آن را با تصویر ذهنی خود میسنجید. در واقع، تمام کارهایی که در مورد تحلیل رسانهها انجام میشود، مربوط به این قسمت آخر میباشد: تلاش برای فهم دقیق آنچه رسانهها تولید میکنند. خوب، چه چیزی را خواهید یافت؟ پیش از هر چیزی، متوجه رسانههای مختلف با کارکردهای متفاوت خواهید شد. مثلاً، سرگرمیها، هالیوود، نمایشهای تلویزیونی و رادیویی کم ارزش، و مواردی از این قبیل، به همراه بیشتر روزنامههای کشور که معطوف به مخاطبین جمعی میباشند، به جای آگاه ساختن مردم، آنها را منحرف میکنند.
«رسانه نخبگان»، بخش دیگری از رسانهها میباشند که گاهی آنها را «رسانهها ی تعیین کننده خط مشی» نیز مینامند، چرا که این رسانهها از پشتیبانهای بزرگی برخوردار هستند. آنها چار چوبی را تعیین میکنند که دیگر رسانهها مطابق با آن عمل میکنند. «نیویورک تایمز»، «واشنگتن پست» و چند خبرگزاری دیگر، از این نوع رسانهها میباشند. اکثر مخاطبین این روزنامهها طبقه ممتاز جامعه میباشند. افرادی که روزنامه نیویورک تایمز را میخوانند، اغلب طبقه ثروتمند میباشند که گاهی اوقات آنها را طبقه سیاسی نیز مینامند. بسیاری از این افراد در روندی رو به رشد، عملاً در تصمیم گیریها و هدایت جریانها دخالت دارند و به طور عمده این کار را در نقش مدیر نهادهای مختلف تصمیم گیری، به انجام میرسانند. این افراد میتوانند در نقش مدیران سیاسی، مدیران بازرگانی (مانند مدیران اجرایی)، مدیران نظری (مانند افراد بسیاری که در مدارس و دانشگاهها مشغول هستند)، یا دیگر ژورنالیستها باشند. کسانی که شیوه فکر کردن مردم را تعیین و به آنها میگویند، چگونه به مسائل نگاه کنند.
رسانه نخبگان چار چوبی را تعیین میکنند که دیگر رسانهها باید در قالب آن عمل کنند. (برای اثبات این موضوع) به مدت چند سال «آسوشیتدپرس» را زیر نظر گرفتم. این خبرگزاری جریانی دائمی از خبر را تولید میکند. هر روز در ساعات میانی بعد از ظهر برنامه ای تلویزیونی پخش میشود که در آن این چنین اعلام میگردد :« قابل توجه سر دبیران: در شماره فردا، نیویورک تایمز مسائل ذیل را در صفحه اول خود به چاپ خواهد رساند.» منظور این پیام این است که، اگر شما سر دبیر یک روزنامه در شهر دایتون ایالت اوهایو هستید و منبعی برای استخراج اخبار ندارید و یا اگر نمیخواهید در مورد آن فکر کنید، این پیام به شما میگوید که اخبار فردا چیست اگر سردبیر یک روزنامه محلی هستید، نسبت به انجام این کار اجبار بیشتری دارید، چرا که دسترسی شما به منابع دیگر بسیار محدود است. اگر از مسیر تعیین شده خارج شوید و موضوعاتی را که رسانه نخبگان نمیپسندد تولید کنید، به زودی نتیجه کار خود را خواهید دید. اتفاقی که اخیراً برای روزنامه San Jose Mercury News افتاد (که در آن گری وب مقالاتی را تحت عنوان «اتحاد تاریک»، در مورد همدستی سازمان CIA در قاچاق مواد مخدر، منتشر ساخت)، مثالی غم انگیز در این مورد است. بنابراین راههای بسیاری وجود دارد که به وسیله آنها، دست اندر کاران قدرت شما را به مسیری که از آن خارج شده اید، باز میگردانند. اگر سعی کنید قالبها را بشکنید، مدت زیادی دوام نخواهید آورد..
در واقع، رسانههای جمعی در پی منحرف ساختن مردم میباشند. «به مردم اجازه بدهید هر کاری که دوست دارند انجام دهند، ولی مزاحم ما نشوند (ما یعنی کسانی که اجرای نمایش را هدایت میکنند)». به عنوان مثال، اجازه دهید مردم سرگرم مسابقات ورزشی، رسواییهای جنسی، اشخاص معروف و مشکلات آنها و یا هر چیزی شبیه به این موارد شوند. هیچ چیز به این اندازه مهم نیست و البته مسائل بزرگ و مهم بر عهده مردان بزرگ است. «ما خود در این باره مراقب هستیم».
رسانههای نخبه و یا رسانههایی که خط مشی تعیین میکنند، کدام رسانهها میباشند؟ به عنوان مثال میتوان از نیویورک تایمز و «سی بی اس» نام برد. خوب، پیش از هر چیز، این رسانهها شرکتهایی بزرگ و سود آور هستند.
به علاوه، بیشتر آنها با شرکتهای بسیار بزرگ تری در ارتباط و یا کاملاً متعلق به این شرکتها میباشند. شرکتهایی چون «جنرال الکتریک»، «وستینگ هاوس» و غیره. این شرکتها در حال صعود به قله قدرت نظام اقتصاد خصوصی، که نظامی ظالمانه میباشد، هستند. شرکتهایی سلسله مراتبی، که یک گروه اقلیت آنها را کنترل میکنند. اگر کاری که ایشان انجام میدهند را نمیپسندید، باید از آنها فاصله بگیرید. این رسانههای بزرگ، بخشی از این سیستم مستبد میباشند.
جایگاه نهادی این رسانهها چگونه است؟ خوب، این جایگاه نیز کما بیش شبیه مسائل گفته شده است. تعامل و ارتباط این رسانهها با دیگر مراکز عمده قدرت، یعنی حکومت، دیگر شرکتها و دانشگاهها چگونه است؟ از آنجا که رسانهها به عنوان نظامی نظری، عملکردی ویژه دارند، تعاملی نزدیک با دانشگاهها برقرار کرده اند. فرض کنید شما خبرنگاری هستید که در مورد مسائل جنوب شرقی آسیا یا آفریقا و یا چیزی شبیه به اینها مینویسید. شما موظفید به اولین دانشگاه ممکن یا نهادهایی این چنین مانند مؤسسه Brookings یا مؤسسه American Enterprise سری بزنید و متخصصی در این زمینهها را ببینید تا او به شما بگوید، چه بنویسید. آنها نسخه ای ترجیحی از آن چیزی که در حال جریان است را به شما خواهند گفت. این نهادهای خارجی برای رسانهها بسیار آشنا هستند.
دانشگاهها نیز نهادهایی مستقل نیستند. با اینکه افراد مستقلی وجود دارند که در این مکانها پراکنده هستند، اما این مسئله در مورد رسانهها هم صدق میکند. این منابع حامی، مانند سرمایه داران خصوصی، شرکتهای بزرگ صاحب امتیاز، و حکومت (که عمیقاً با مراکز قدرت پیوند خورده است و شما به وضوح میتوانید این امر را تشخیص دهید)، ضرورتاً نظامی را تشکیل داده اند که دانشگاهها در میان آن قرار میگیرند.
افرادی که در این نهادها خود را با ساختار تطابق نمیدهند و آن را نمیپذیرند و درونی نمیسازند (چرا که شما واقعاً نمیتوانید در این نهادها فعالیت کنید مگر این که ساختار آن را درونی ساخته و آن را باور کنید)، احتمالاً در ادامه کار کنار گذاشته میشوند و باید کار خود را از صفر شروع کنند. ابزارهای مختلفی برای تصفیه کردن افرادی که مزاحم هستند و مستقل فکر میکنند، وجود دارد.
آن دسته از شما که در کالج بوده اند، میدانند که نظام آموزشی این نهادها، به شدت با ترویج همنوایی و فرمانبرداری موافق میباشد. اگر شما با این نظام هماهنگ نبودید، یک دردسر ساز به حساب میآمدید. بنابراین، این نظام نوعی ابزار تصفیه کردن میباشد که به کار افرادی که لازم میبیند، پایان میدهد؛ افرادی که صادقانه چارچوب اعتقادات و نگرشهای سیستم جاری قدرت در جامعه را درونی نمیسازند. مؤسسات نخبه ای چون «هاروارد» و «پرینستون» و کالجهای لوکس کوچک، برای اجتماعی کردن افراد، بسیار مؤثرند. اگر شما به مکانی مانند هاروارد بروید، متوجه خواهید شد، بسیاری از کارهایی که در آنجا صورت میگیرد، نوعی اجتماعی سازی است: به شما آموزش داده میشود که هر یک از شما به عنوان اعضای طبقه پایین دست جامعه، چگونه رفتار کنید؛ چگونه در مورد «افکار درست»، فکر کنید، و غیره.
مطمئنم داستان «قلعه حیوانات» را خوانده اید. این داستان توسط جرج اورول در اواسط دهه 1940 نوشته شده است. در این کتاب نگاه دقیقی به دولت مستبد شوروی شده است. این کتاب اثر بزرگی است و همه آن را دوست دارند. اخیراً معلوم شده است که وی مقدمه ای برای قلعه حیوانات نوشته بود که انتشار نیافته است. این مقدمه دقیقاً 30 سال بعد از نوشتن کتاب، در میان نوشتههای وی پیدا شد. مقدمه کتاب قلعه حیوانات در مورد «سانسور ادبی در انگلستان» بود و چیزی که در آن ذکر شده این بود که این کتاب مشخصاً شوروی و ساختار مستبدانه آن را مسخره میکند ولی انگلستان آزاد نیز تفاوتی با این کشور ندارد. ما در کشور خود سازمان KGB نداریم ولی نتیجه در هر دو کشور یکسان است. افرادی که ایدههای مستقل دارند یا در مورد «تفکرات غلط» میاندیشند، طرد خواهند شد.
اورول در این زمینه تنها دو جمله در مورد ساختار نهادی ذکر میکند. او میپرسد: چرا چنین اتفاقی میافتد؟ اول به این دلیل که خبرگزاریها متعلق به افراد سرمایه داری هستند که میخواهند فقط مسائل مشخصی به آگاهی مردم برسد. دلیل دوم این است که وقتی شما در یک نظام آموزشی نخبه قرار میگیرید، یعنی وقتی که به آموزشگاههای خاصی میروید (مانند آکسفورد و غیره)، در آنجا یاد میگیرید که مسائل خاص و مشخصی هستند که شایسته نیست بگویید و افکاری وجود دارند که شایسته نیست در ذهن خود نگاه دارید. این فرایند، نقش اجتماعی سازی نهادهای نخبه میباشد، اگر شما این مسئله را نپذیرید، حذف خواهید شد. این دو جمله کما بیش تمام داستان را بیان میکنند.
وقتی رسانهها را نقد میکنید و دیگران را متوجه این مسئله میسازید که مثلاً آنتونی لویس یا شخص دیگری مطلبی را نوشته است که مطابق خواستهها و مورد حمایت سیستم قدرت است؛ این کار شما نویسندههای مذکور را بسیار عصبانی میکند. آنها کاملاً حق به جانب میگویند: «هرگز کسی به من نمیگوید که چه چیزی بنویسم. من هر چیزی که دوست داشته باشم مینویسم. تمام این مطالب در مورد فشار و محدودیتها، بی معنی به نظر میرسد، چرا که من هیچ گاه زیر فشار نبوده ام.» این مطلب کاملاً درست است، اما نکته این است که نیازی به حضور فشار و محدودیت نیست چرا که قبلاً نویسندهها توجیه شده اند. آنها خود از قواعد پیروی خواهند کرد. اگر آنان میخواستند موضوعاتی را که نباید، بنویسند، هرگز به این جایگاه نمیرسیدند؛ جایگاهی که اکنون میتوانند از آنجا، مسائلی را که میخواهند، مطرح کنند. این مسئله در مورد اعضای هیئت علمی دانشگاهها و روشهای ایدئولوژیک تر آنها نیز به طور گسترده ای صدق میکند.
چه آشکار باشد و چه نباشد، در مسیری که این رسانهها را منحرف ساخته اند، محصولات رسانهها، در واقع، بازتاب منافع نهادهای مربوطه و سیستم قدرتی که آنها را فراگرفته است، میباشند. اگر حادثه ای غیر از این محقق شود، نوعی معجزه رخ داده است.
مسئله بعدی که به آن پی میبرید این است که موضوع مورد بحث ما مسئله ای است که نزدیک شدن به آن ممنوع است. اگر شما به اداره گروه آموزشی رسانه درKennedy School Government یا Stanford و یا هر جای دیگر بروید و در آنجا به مطالعات ژورنالیسم، ارتباطات، علوم سیاسی و یا ... بپردازید، احتمالاً چنین سؤالاتی پیش نیاید. به عبارت دیگر، فرضهایی که هر کسی، بدون این که حتی چیزی در باره آنها بداند، ممکن است با آنها برخورد کند، به ندرت توضیح داده شده اند و مدارکی که در مورد آنها ارائه میشوند، به ندرت مورد بحث قرار گرفته اند. چرا آنها باید به تحلیلهای منتقدانه از کارهایشان اجازه انتشار دهند؟ پاسخ این است: دلیلی برای این کارشان وجود ندارد، در حقیقت آنها اصلاً دلیلی ندارند.
این نوعی سانسور هدفمند نیست. این فقط به این معنی است که اگر شما ارزشها و دکترینهای مشخصی را درونی نسازید، هرگز به چنین جایگاهی نمیرسید. این مسئله هم «جناح چپ» و هم «جناح راست» را شامل میشود. در واقع، در گفتمان جریان غالب رسانه ای، نیویورک تایمز، «چپ غالب» نامیده میشود. شما هرگز به رأس قدرت نخواهید رسید مگر اینکه کاملاً اجتماعی و آموزش دیده باشید و بعضی افکار خاص را نداشته باشید؛ چرا که اگر چنین افکاری را در سر داشته باشید، در آن جایگاه قرار نخواهید گرفت. بنابراین پیش بینی دوم شما این خواهد شد که، کسانی را که مطابق با پیش بینی اول یافتید، هرگز به این گفتمان راه پیدا نخواهند کرد.
آخرین چیزی که باید به آن توجه کرد، چارچوب دکترینی است که این فرایند از آن ناشی میشود. افرادی که در سطوح بالای نظام اطلاعاتی، شامل رسانهها، تبلیغات، علوم سیاسی آکادمیک و ... قرار دارند، هنگامی که برای یکدیگر مطلبی را مینویسند (نه زمانی که سخنرانی فارغ التحصیلی خود را میکنند)، آیا تصویری از آنچه که باید اتفاق بیافتد را در ذهن خود دارند؟ در سخنرانی فارغ التحصیلی، فقط یک سری مطالب بیهوده را سر هم میکنید. اما مهم زمانی است که این افراد برای یکدیگر مطلبی مینویسند.چه چیزی بین این افراد رد و بدل میشود؟
مقولههای متعددی برای بررسی کردن وجود دارد. یکی از آنها صنعت روابط عمومی است، همان طور که میدانید، آن را تجارت اصلی صنعت تبلیغات نیز مینامند. موضوع این است، چه صحبتهایی در میان رهبران اصلی صنعت روابط عمومی رد و بدل میشود؟ دومین مسئله ای که باید مورد بررسی قرار گیرد، چیزی است که آن را «روشنفکران عمومی» و یا «متفکرین بزرگ» مینامند. افرادی که در صفحه دوم روزنامهها مطالب خود را مینویسند. کسانی که کتابهای تحریک کننده ای در مورد ماهیت دموکراسی و اینگونه مسائل مینویسند. آنها چه میگویند؟ مورد سوم که باید مورد بررسی قرار گیرد، بخش آکادمیک میباشد. به ویژه آن بخشی که با علوم ارتباطاتی و اطلاعاتی مرتبط است. بخشی که سالها، شاخه ای از علوم سیاسی بوده است.
به این مقولهها خوب نگاه کنید و آن چیزی که این چهرههای شاخص در مورد اینگونه مسائل مینویسند را مشاهده کنید. خط مشی اصلی (که تقریباً در حال توضیح آن هستم)، این است که عامه مردم «بیگانگانی جاهل و مداخله گر» هستند. ما بایستی ایشان را از عرصه عمومی دور نگاه داریم، چرا که اگر آنها در امور داخل شوند، فقط دردسر ساز هستند. آنها فقط «تماشاگر» و نه «مشارکت کننده»،هستند. آنها فقط اجازه دارند هر چند وقت یک بار پای صندوقهای رأی بروند و یکی از ما افراد باهوش را انتخاب کنند. اما پس از این کار باید به خانههای خود بروند و به تماشای مسابقات فوتبال و از این قبیل برنامهها بپردازند. «بیگانگان جاهل و مداخله گر» فقط باید تماشاچی و نه مشارکت کننده باشند. مشارکت کنندگان کسانی هستند که آنان را «مردان متعهد» مینامند. و البته، نویسندگان همیشه در این دسته قرار میگیرند. شما هرگز این سؤال را نمیپرسید که چرا من یک «مرد متعهد» هستم و شخص دیگری، مثلاً Eugene Debs در زندان به سر میبرد؟ پاسخ بسیار روشن است. زیرا شما مطیع و تحت الامر قدرت میباشید و شخص مذکور چنین وضعیتی ندارد و مستقل عمل میکند.
البته شما این سؤال را نمیپرسید. افراد باهوشی حضور دارند که باید نمایش را اجرا کنند و مابقی آنها باید خارج از صحنه قرار گیرند. ما نیز نباید (این مطلب را از یک مقاله آکادمیک نقل میکنم) در مقابل «دگماتیست های دموکراتیک که میگویند، خود انسان بهترین کسی است که میتواند در مورد منافعش قضاوت کند»، سر فرود آوریم. زیرا انسانها چنین شایستگی را ندارند. آنها بدترین کسانی هستند که میتوانند در مورد منافعشان قضاوت کنند. بنابراین ما موظفیم برای حفظ منافع آنها، این کار را انجام دهیم.
در واقع این کار بسیار شبیه لنینیسم است. ما به نفع شما انجام وظیفه میکنیم و در واقع، به نفع هر کسی در حال انجام وظیفه میباشیم. من گمان میکنم این مسئله، بخشی از دلیل مردم است که در طول تاریخ به راحتی دست از علاقه مندیهای خود نسبت به استالین برداشته و به حامیانی جدی برای قدرت ایالات متحده تبدیل شدند. مردم به سرعت از یک موقعیت به موقعیت دیگری تغییر موضع میدهند. به نظر من، تمام این موقعیتها شبیه به یکدیگر میباشند. شما یک تغییر موقعیت کامل انجام نمیدهید، فقط ارزیابی متفاوتی از محل وجود قدرت میکنید. یک مسئله در اینجا و مسئله دیگر در آنجا، توجه شما را به خود جلب میکند. در هر صورت، شما موقعیت مشابهی را اتخاذ کرده اید.
چگونه این مسائل بروز مییابند؟ جواب این سؤال تاریخچه ای هیجان انگیز دارد. بخش اعظمی از این جواب در جنگ جهانی اول نهفته است که مسئله ای بسیار پیچیده میباشد. این جنگ به طور قابل ملاحظه ای موقعیت آمریکا را در جهان تغییر داد. در قرن هجدهم، ایالات متحده غنی ترین سرزمین در تمام دنیا بود و این در حالی بود که تا اوایل قرن بیستم، کیفیت مناسب زندگی، بهداشت و امید به زندگی، حتی در میان طبقات بالای جامعه انگلستان هم هنوز به دست نیامده بود و آمریکا از این کشور پیش افتاده بود. ایالات متحده بسیار ثروتمند و مالک منابع و منافع فراوان بود و در پایان قرن نوزدهم، بزرگ ترین اقتصاد دنیا را در اختیار داشت. اما در صحنه بین المللی بازیگر نبود.
در جریان جنگ جهانی اول، مناسبات تغییر کرد. این مناسبات در جریان جنگ جهانی دوم به طور شگفت انگیزی، تغییرات بیشتری را متحمل شدند. بعد از جنگ جهانی دوم آمریکا تسلطی نسبی بر دنیا پیدا کرد. در حالی که پس از جنگ جهانی دوم، تنها یک تغییر ایجاد شد. ایالات متحده از یک بدهکار به یک طلبکار تغییر موقعیت داد. آمریکا مانند بریتانیا در عرصه بین الملل یک بازیگر بزرگ نبود، اما برای اولین بار به قدرتی قابل توجه در دنیا تبدیل شد. این فقط یکی از تغییرات بود، تغییرات دیگری نیز رخ داد.
برای اولین بار در جریان جنگ جهانی اول، نهادهای تبلیغاتی و بسیار تخصصی شکل گرفتند. بریتانیا وزارت اطلاعاتی را رهبری میکرد که نیاز مبرمی به آن داشت؛ چرا که باید آمریکا و دیگر کشورهایی را که در موقعیت بدی قرار داشتند، وارد جنگ میکرد. وظیفه اصلی این وزارت، ارسال تبلیغات بود، که شامل دروغهای فراوانی در مورد «Hun»ها و دیگر موارد این چنینی بود. آنها روشنفکران آمریکایی را مورد هدف تبلیغات خود قرار داده بودند. آنها پنداشتی مستدل داشتند که این افراد ساده لوح ترین و محتمل ترین افرادی هستند که این تبلیغات را باور میکنند. همچنین آنها مطمئن بودند که این افراد تبلیغات آنها را در سیستم خود منتشر میسازند. بنابر این، تبلیغات بیشتر متوجه روشنفکران آمریکایی بوده است، که به خوبی هم کار میکرد. اسناد وزارت اطلاعات بریتانیا (که بخش گسترده ای از آن منتشر شده است) هدف آنها را نشان میدهد. آنها میخواستند افکار تمام مردم دنیا و خصوصاً مردم ایالات متحده را کنترل کنند که این فقط هدف کوچک آنها بود. آنها در مورد افکار مردم هند زیاد نگران نبودند. اما این وزارت خانه در مورد اغفال کردن روشنفکران ایالات متحده جدی و در نتیجه بسیار موفق بود و به این کار خود افتخار میکرد. البته این تلاشها زندگی آنها را نجات داد، چرا که در غیر این صورت، ممکن بود در جنگ جهانی اول شکست بخورند.
در ایالات متحده هم نقطه مقابلی وجود داشت. وودرد ویلسون با ارائه خط مشی ضد جنگ خود، در سال 1916 در انتخابات پیروز شد. ایالات متحده کشوری بسیار صلح طلب بود، و همیشه چنین بوده است. مردم هرگز نمیخواهند در جنگهای خارجی شرکت کنند. مردم آمریکا با شرکت در جنگ جهانی اول نیز بسیار مخالف بودند و در واقع ویلسون چون موقعیت ضد جنگ را انتخاب کرد، انتخاب شد. شعار او این بود: «صلح بدون پیروزی». اما وی تصمیم گرفت به جنگ برود. بنابراین سؤالی که مطرح میشود این است: چگونه شما توانستید مردمی صلح طلب را تبدیل به دیوانگانی ضد آلمانی کنید که تصمیم گرفتند به جنگ آلمانها بروند و آنها را به قتل برسانند؟ این کار نیاز به تبلیغات دارد. بنابراین آنها اولین و در واقع تنها آژانس اصلی تبلیغات دولتی در تاریخ ایالات متحده را بنا نهادند. این نهاد «کمیته اطلاعات عمومی» نام داشت. (نامی که جرج اورول نیز به خوبی از آن استفاده کرده است) همچنین «کمیته کریل» نام دیگر این نهاد میباشد. فردی که این کمیته را راه اندازی کرد کریل نام داشت. وظیفه این کمیته این بود که با تبلیغات خود مردم را به وطن پرستانی هیجان زده تبدیل کند. عمل این کمیته به طور شگفت انگیزی مؤثر واقع شد؛ به طوری که چند ماه بعد، ایالات متحده قادر بود به جنگ برود.
بسیاری از مردم تحت تأثیر قرار گرفتند. یکی از افرادی که تحت تأثیر قرار گرفت هیتلر بود و این مسئله نتایجی را برای آینده بار آورد. وی با کمی تأمل نتیجه گرفت که آلمان به دلیل شکست در جنگ تبلیغاتی، در جنگ جهانی اول شکست خورد. آلمانها توانایی مقابله با تبلیغات بریتانیا و آمریکا را نداشتند، تبلیغاتی که آنها را کاملا ً پایمال کرده بود. وی عهد کرد، در نوبت بعدی آلمانها سیستم تبلیغاتی خود را داشته باشند و این کار را در جنگ جهانی دوم عملی ساختند. چیزی که برای ما مهم است، این است که جامعه تجاری ایالات متحده نیز بسیار متأثر از این تبلیغات شد. در آن زمان آنها یک مشکل داشتند. کشور به طور رسمی در حال دموکراتیک تر شدن بود. بخش بیشتری از مردم قادر به رأی دادن بودند. کشور روز به روز غنی تر میشد و مهاجرتهای تازه ای در حال رخ دادن بود و ... . خوب شما چه میکنید؟ انجام امور برای «انجمن خصوصی» روز به روز سخت تر میشد.
بنابراین واضح است که شما مجبورید افکار مردم را کنترل کنید. همواره متخصصین روابط عمومی وجود داشته اند ولی هرگز صنعت روابط عمومی وجود نداشت. به عنوان مثال، شخصی استخدام میشد تا تصویر راکفلر را زیباتر جلوه دهد. اما صنعت عظیم روابط عمومی که ابداعی آمریکایی و صنعتی غول پیکر بود، پس از جنگ جهانی اول به وجود آمد. چهرههای پیشگام این صنعت، اعضای کمیته کریل بودند. در واقع، فرد اصلی در این صنعت، یعنی ادوارد برنیز، دقیقاً از کمیته کریل برخاسته است. پس از چند سال نیز کتاب وی با عنوان «تبلیغات» منتشر شد. این کتاب به نوعی دستور العمل برای صنعت رو به رشد روابط عمومی تبدیل و باعث شد وی به عنوان چهره ای برجسته شناخته شود. در آن روزها واژه «تبلیغات» معنی منفی ای نداشت. در جریان جنگ جهانی دوم بود که این واژه معنای بدی پیدا کرد. چرا که با آلمانها و دیگر امور ناخوشایند در ارتباط بود. در حال حاضر هم این واژه به معنای اطلاعات و مانند آن است.
ادوارد برنیز در اواخر دهه 1920 کتاب تبلیغات را نوشت. وی در این کتاب اموری را که در جریان جنگ جهانی اول آموخته است، شرح میدهد. او میگوید، سیستم جنگ جهانی اول به همراه کمیته مذکور، که خود عضو آن بود، نشان داد که «می توان ذهن مردم را به شکل بسیار دقیقی به نظم در آورد، بسیار دقیق تر از آن که ارتش میتواند افراد را منظم و مرتب سازد.» وی میگوید: این تکنیکهای جدید مربوط به مرتب ساختن اذهان، بایستی توسط «اقلیت باهوش» به کار گرفته شود تا از قرار گرفتن افراد معمولی در مسیر صحیح، مطمئن شوند. ما نیز میتوانیم این کار را انجام دهیم، چرا که این تکنیکهای جدید را در اختیار داریم.
این دستور العملی مهم در صنعت روابط عمومی بود. برنیز یک معلم مذهبی بود. وی لیبرالی قابل اطمینان برای روزولت و کندی بود. وی همچنین تلاش روابط عمومی در کودتای گواتمالا را رهبری کرد. این کودتا که مورد حمایت ایالات متحده بود، برای سرنگون کردن حکومت دموکرات در این کشور انجام شد.
کودتای بزرگ برنیز، ترویج استعمال سیگار در میان زنان بود. کودتایی که وی را در اواخر دهه 1920 واقعاً مشهور ساخت. در آن روزها زنان سیگار نمیکشیدند و او موفق شد رقابتی بزرگ را برای Chesterfield به راه بیندازد. شما همه تکنیکهایی را که وی به کار گرفت، میشناسید. استفاده از بازیگران معروف، زنانی که با بیرون دادن دود سیگار از دهانشان، یک زن آزاد، لیبرال و مترقی را به تصویر میکشیدند. وی برای این کار خود جایزه بسیار بزرگی را دریافت کرد. بنابراین به چهره ای سر شناس در این صنعت و کتاب او به دستور العملی مهم در این زمینه تبدیل شد.
والتر لیپمن، عضو دیگرِ کمیته کریل بود. کسی که برای تقریباً نیم قرن، برجسته ترین چهره ژورنالیسم آمریکا بود (منظورم ژورنالیسم و تفکرات جدی آمریکایی است). وی همچنین نویسنده «مقالات پیشرو در مورد دموکراسی» میباشد، که با توجه به پیشرفتهای دهه 1920 نوشته شده اند. او نیز درسهایی را که از تبلیغات گرفته بود، به کار میبست. وی میگوید: هنر جدیدی در دموکراسی وجود دارد که آن را «تولید رضایت» مینامند. این عبارت از آنِ اوست. من و ادوارد هرمن این عبارت را برای کتابمان قرض گرفتیم، ولی در اصل این عبارت از آن لیپمن میباشد. بنابراین نظر وی چنین است: هنر جدیدی در اعمال دموکراسی وجود دارد و آن «تولید رضایت» است. با استفاده از تولید رضایت میتوانید بر این حقیقت که بسیاری از مردم حق رأی دارند، غلبه کنید. ما میتوانیم این امر را بی ربط جلوه دهیم. چرا که میتوانیم رضایت را تولید کنیم و مطمئن شویم که انتخابها و نگرشهای آنها بر اساس آن چیزی که ما به آنها میگوییم، شکل خواهد گرفت؛ حتی اگر آنها راهی رسمی و قانونی را برای شرکت خود در انتخابات داشته باشند. بنابر این ما به دموکراسی واقعی دست یافته ایم. این روند به خوبی کار میکند و این نتیجه به کار بستن درسهایی است که از آژانس تبلیغاتی نشأت میگیرد.
حزبهای سیاسی نیز با الهام گیری از تجربیات جنگ جهانی اول، درسهایی از این جریان گرفتند؛ به خصوص حزب محافظه کار در انگلستان. اسناد مربوط به آن زمان که اخیراً انتشار یافته است، نشان میدهد که آنها نیز به دستاوردهای وزارت اطلاعات بریتانیا پی بردند. آنها فهمیدند که کشور روز به روز دموکراتیزه تر میشود و این به تحقق «انجمن خصوصی مردان» نمیانجامد. نتیجه این شد که مجبور شدند، علوم سیاسی را به جنگ سیاسی تبدیل کنند و مکانیسمهای تبلیغاتی را که به طور مشخص در طول جنگ جهانی اول برای کنترل افکار مردم استفاده میشد در این زمینه نیز به کار ببندند.
منبع: ماه نامه - سیاحت غرب - شماره 56
نویسنده: نوام - چامسکی
نویسنده ا ع س ساصد
بـراسـاس اطـلاعـات مـوجـود در مـنـابـع تـاریـخـى ، جـنـگ روانـى از کهنسال ترین زمان تمدن بشرى مورد استفاده واقع مى شده است . لاین برگر استفاده از وحشت و هـراس تـوسـط کـیـدون در جـدال هـاى او در بـرابـر مـیـدیـانـیـت هـا (Midianies) حـوالى سـال 1254 قـبل از میلاد ذکر مى کند
تـاریـخ بـشـرى بـا
شـروع جـنـگ هـاى ابـتـدایـى ، شـبـه نـظـامـى و
کـنـش هـاى متقابل خصومت آمیز میان افراد شروع شده است . تقریبا تمام تمدن
هاى جدید زاییده جنگ و همچنیناضمحلال تمامى تمدن هاى معروف قبلى ، بر اثر جنگ بوده
است .
ایـن پـدیـده بـا تـحـولات اقـتـصـادى
، اجـتـمـاعى ، تکنولوژیکى و نیز دگرگونى در شرایط ایدئولوژیک و سیاسى ،
انگیزه ها، اهداف و اشکال مختلفى همراه بوده است . بنابراین ، سخن از جنگ روانى
مضمون جدیدى براى اندیشه اى قدیمى بوده که فرایند پرفراز و نشیب و پیچیده اى دارد.
ایـن فـرایـنـد مـوظـف اسـت به طور دائم از تجاربى که در مقیاس فراملّى و بین المللى
گرد هم مى آید نیرو بگیرد و در جهانى که در گیرودار انقلاب ها و تحولات عظیم علمى و
فنى و اطـلاعـاتـى و فرهنگى و معنوى ، مى باشد هر آینه این فرایند پیچیده تر مى شود.
کوشش و تـلاش در زمـیـنه شناساندن جنگ روانى و تحولات آن براساس شواهد تاریخى و
اسناد موجود نـیـازمـند یک مؤ سسه تحقیقاتى با امکانات فراوان است .
ادوار جنگ روانى
جنگ روانى را از نظر تاریخى مى توان به سه
دوره تقسیم نمود:
- جنگ روانى در عصر باستان ؛
- جنگ روانى در عصر میانه ؛
- جنگ روانى در عصر جدید.
این سه دوره به ترتیب زیر مورد بحث قرار مى
گیرد.
1 ـ 1 ـ جنگ روانى در عصر باستان
بـراسـاس اطـلاعـات مـوجـود در مـنـابـع تـاریـخـى
، جـنـگ روانـى از کهنسال ترین زمان تمدن بشرى مورد استفاده واقع مى شده است .
لاین برگر استفاده از وحشت و هـراس تـوسـط کـیـدون در جـدال هـاى او در بـرابـر
مـیـدیـانـیـت هـا (Midianies) حـوالى سـال 1254 قـبل از میلاد ذکر مى کند. استفاده
از (اسب تراوا) توسط یونانیان براى تصرف تراوا، یکى از مشهورترین نمونه هاى تاریخى
این شیوه مى باشد.
سون تزو، متفکر ارتش چین در سال 500 قبل از
میلاد مسیح ، در کتاب خود با نام (هنر جنگ ) مى گوید:
(در جـنـگ هـا با استفاده از صداى طبل
ها و افراشتن پرچم ها و متاءثر کردن اذهان نیروهاى دشمن بـا اسـتـفـاده از جـاسـوسـان
بـایـد آنـچـنـان وضـعـیـتـى را بـه وجـود آورد که موجب شکست دشمن گردد.)
وى همچنین در مورد دستیابى به اطلاعات به
هنگام جنگ مى گوید:
(اگـر از نـیـروى دشـمـن و
از نـیـروى خـودى اطلاع کافى داشته باشى ، صدها جنگ نباید ترا بـتـرسـانـد.
اگـر خـودى را بـشـنـاسـى امـا دشـمـن را نـشـنـاسـى ، در مقابل هر پیروزى یک
شکست را متحمل خواهى شد. اگرنه خودى و نه دشمن را بشناسى ، یک احمق بیش نیستى و
در هر جنگى شکست خواهى خورد.)
اندرزهاى (سون تزو) پس از قرن ها هنوز هم در جنگ
هاى روانى عصر حاضر به کار مى رود؛ زیرا انجام جنگ روانى در تمامى سطوح به اطلاعات
نیازمند است . این (اطلاعات به سه منظور در جنگ روانى مورد استفاده قرار مى گیرد:
الف ) بـراى ایـن کـه بـرنـامـه ریـزان
بـتـوانـنـد طـرح هـاى واقـعـى و قابل اجرا را براساس
نقطه ضعف هاى روانى هدف مورد نظر تدوین نمایند؛
ب ) بـراى تـهـیـه موادى که
برنامه ریزان باید در تهیه محصولات تبلیغاتى از آنها استفاده کنند؛
ج ) بـراى ایـنـکـه بـرنامه ریزان بتوانند
میزان تاءثیر عملیات تبلیغاتى قبلى را ارزیابى کنند.)
کـوتـیـلیـا، نـویـسـنـده هـنـدى ، در
کـتـاب خـود بـه
نـام (آرتـا سـاسـتـرا) کـه بـیـن سال هاى
321 تا 296 قبل از میلاد منتشر ساخت مى نویسد:
(منجمین و کیهان شناسان با توجه به حرکت
اختران آسمانى باید چنان روحیه اى در نظامیان و
لشـکـریـان پـادشـاه بـه وجـود آورنـد کـه فـکـر هـرگـونـه احـتـمـال شکستى را
در ذهن آنان از بین ببرند و جاى هیچ گونه شک و تردیدى در مورد پیروزى
نـهـایـى آنـهـا بـاقـى نـگـذارد. هـمـچـنـیـن وى تـوصـیـه مـى نـمـایـد کـه عـوامـل
مـخفى و امنیتى پادشاه باید به نحوى در سطوح مختلف ارتش دشمن نفوذ نموده و درباره
شکست قریب الوقوع قواى آنها به شایعه پراکنى بپردازند و از این طریق سربازان خصم را
تضعیف کرده و در داخل خاک رقیب دسته اى را علیه دسته دیگر بشورانند.)
جان گونتر، نویسنده کتاب (جولیوس سزار) مى
نویسد: پس از تصرف رُم و اسپانیا، نوبت آن فـرا رسیده
بود که سزار خود را براى مقابله با پومپیوس در یونان مهیا سازد. سزار هنوز
هم به پومپیوس ارج مى نهاد و او را به عنوان یک انسان دوست مى داشت . اما به محض
این که از وضـعـیـت ارتـش او آگـاهـى یـافـت درصـدد حـمـله بـه یـونـان افـتـاد.
او قـبـل از شـروع جـنـگ ، بـه رجـزخـوانـى و تـضـعـیـف روحـیـه دشـمـن پـرداخـت
. او قبل از جنگ مى گفت
:
(مـن در اسـپـانـیـا ارتـشـى بـدون فـرمـانـده
را شـکـسـت داده ام و حال مى روم فرماندهى بدون ارتش را شکست دهم .)
او قـبـل از شـب نـبـرد براى بالا بردن
روحیه ارتش خود و تضعیف روحیه دشمن از منجمین و کیهان
شناسان نیز سود برد و از شهابى درخشان که در آسمان بر فراز اردوگاه سزار
پدیدار شد و سـپـس در اردوگـاه پـومـپـیـوس افـتـاد نـهـایـت اسـتـفـاده را بـه عـمـل
آورد. او از طـالع بـیـنـان خـواسـت تا این واقعه را تعبیر کنند. آنان این امر
را به پیروزى سـزار تـعـبـیر کردند و سبب دلگرمى بیشتر سربازان او شدند و بدین ترتیب
، سزار در این جنگ بر پومپیوس پادشاه یونان غلبه کرد.
2 ـ 1 ـ جنگ روانى در عصر میانه
در نـیـمه اول سده هفتم میلادى با پیدایش
اسلام و تعالیم
حضرت محمد(ص )،دگرگونى عمیقى کـه از لحـاظ
بـیـن المـللى اهـمـیت فراوانى داشت در سرنوشت کشورهاى کناره
مدیترانه و آسیاى غـربـى پـدیـد آمد، که از لحاظ بین المللى اهمیت فراوانى داشت .
در این ایام بخصوص از زمان شـروع مبارزه پیامبر(ص )با نظام فکرى ، ارزشى و
اجتماعى حاکم بر حجاز، بزرگان قریش و سـایـر دشـمـنـان آن حضرت که تعلیمات
وى را در جهت از بین بردن منافع خود مى دیدند با تـوسـل بـه انـواع و اقسام روش ها از
جمله تمسخر، استهزاء و ایجاد ترس و وحشت با شکنجه و آزار و ارعاب مردم علیه
پیامبر به جنگ روانى پرداختند.
از جـمـله شـیـوه هـاى مؤ ثرى که بزرگان قریش در
جنگ اُحُد با پیامبر به کار بردند، شایعه کـشـتـه شـدن رسـول اکـرم (ص )بـود که
در این موقع تمام مسلمین پا به فرار گذاشتند؛ حتى هنگامى که از کنار رسول اکرم (ص
)مى گذشتند وى آنها را فرا مى خواند ولى آنها بدون اعتنا از کنار وى مى گذشتند!)
نـکـتـه قـابـل تـوجـه ایـن کـه حـضـرت
رسـول اکـرم (ص )نـیـز در
مـقـابله با دشمن ، مرعوب و مـسـتـاءصـل
سـاخـتـن آنـهـا را بر کشتن ترجیح مى دادند و در این راه از شیوه
ها و تاکتیک هاى جنگ روانى استفاده مى کردند.
یـکـى از روش هـاى جنگ روانى
که رسول اکرم (ص )براى تضعیف روحیه و ارعاب مخالفان به کـار مـى بـردنـد
از بـیـن بردن بلندگوهاى تبلیغاتى دشمن بود، که بطور علنى و عملى با پـخـش شـایـعـاتى
باعث تضعیف روحیه مسلمین مى شدند؛ از جمله کشتن عصماء دختر مروان از قبیله بنى
امیه و کشته شدن ابو عفک که مردم را علیه اسلام تحریک مى نمودند.
نمونه هاى زیادى از بهره گیرى از شیوه هاى
جنگ روانى در تاریخ صدر اسلام موجود است . از جمله داستان
جاویدانى است مربوط به یکى از رهبران سپاه مسلمین که به وسیله تاءثیر
روانى کـلام تـوانـست حیثیت وطن ، شرافت سپاه و سرنوشت امت خود را نجات دهد. او طارق
بن زیاد است . هـنگامى که بر قله هاى (ابان ) در اندلس ایستاد و مشاهده کرد که تعداد
صد هزار نفر از سپاه دشـمـن آمـاده دفـاع اسـت . در حـالیکه کلیه سپاه او فقط
دوازده هزار نفر بودند، با شناخت عظمت مـسـئولیـت خـود چـاره اى نـدیـد جـز آن کـه
کـشـتـى هـایـى را کـه از شمال آفریقا به اندلس آورده بود به آتش بکشد! سپس به سپاهیان
اندک خود رو کرد و گفت : (اى سـپـاهـیـان ، دشمن در مقابل شماست و دریا پشت سر شما.
به خدا سوگند راهى جز مرگ یا پـیـروزى نـداریـد هـیـچ چـیـز شـما را به این امر نمى
رساند مگر این که از دست دشمن خلاصى یابید.) پس از این سخنان سپاه طارق بن زیاد با
پایدارى و مقاومت جنگید تا این کـه پـیـروز شد. این جنگ نمونه اى از جنگ روانى
مثبت بود که به پیروزى منجر شد. از نمونه هاى دیگرى که مى توان اشاره کرد، جنگ روانى
معاویه علیه حضرت على (ع ) بود.
در آن زمـان تبلیغات سوئى که علیه حضرت على
(ع ) مى شد به حدى بود که پس از شهادت آن حضرت در محراب ، عده اى مى پرسیدند:
مگر حضرت على نماز مى خواند که در محراب شهید شده است ؟! تبلیغات علیه حضرت على
(ع ) حتى پس از شهادت وى نیز از طرف دستگاه معاویه ادامه یافت و سعى داشتند که
وى را به صورت منفورترین مردم در اسلام درآورند....
شیوه هاى جنگ روانى در تاریخ اسلام
در فصل سوّم که اختصاص به جنگ روانى در اسلام پیدا کرده است مورد بحث و بررسى
قرار خواهد گرفت .
3 ـ 1 ـ جنگ روانى در عصر جدید
در اواخـر قرن پانزدهم و اوایل قرن شانزدهم
، اروپا شاهد دگرگونى هاى عمیق درعرصه هاى مذهب ،
سیاست ، اقتصاد و صنعت و تکنولوژى بوده است . درست در چنین وضعیتى صنعت چاپ پدید
آمـد. بـا پـیـدایـش اوّلیـن روزنـامـه در سـال 1615 مـیـلادى تـحـت
عـنـوان (فـرانـکـفـورتـر ژُرنـال ) کـه بـه طـور هـفـتـگـى در شـهر فرانکفورت
آلمان منتشر مى شد، شرایط مناسب ترى بـراى حـکـام و دولت هـاى وقـت بـه وجـود
آمـد تـا تـحـت آن شـرایـط، بـه افـکـار عـمـومـى کنترل و جهت و شکل دادن به آن دست
پیدا کنند.
از اوایـل قـرن هـفـدهـم ، با اشاعه عقاید
دینى توسط میسیونرهاى مسیحى و قرار گرفتن هنر در خـدمت اهداف
استعمارى سلاطین و سران مسیحى ، شاعران و نقّاشان نیز
اقدام به سرودن اشعار و تـرسـیـم تـابلوهایى براى نشان دادن عظمت آنها و تحکیم
حکومت هاى کلیسایى قدمهاى اساسى برداشتند.
انـقـلاب کـبـیـر فـرانـسـه در سـال
1789 میلادى تاءثیر بسزایى در حیات مادى و معنوى جامعه اروپایى به ویژه
فرانسه داشت و موجب تحولات عظیم در صنعت چاپ و مطبوعات گردید و افق هـاى تـازه اى
در عـرصـه تـبـلیـغات ایجاد کرد. در این ایام ، مطبوعات فرانسه نقش مهمى را در
اجراى جنگ روانى ایفا نمودند و این مساءله کمک شایانى را براى به کارگیرى جنگ روانى به
وسیله ناپلئون بناپارت در جنگ ها به دنبال داشت . ناپلئون در هنگام حمله به مصر
براى این کـه اهـالى مـصـر را وادار بـه اطـاعـت کـنـد، از شـیـوه هـاى مـخـتلف
جنگ روانى استفاده کرد براى مثال ، وى لقب (حامى اسلام ) را بر خود نهاد.
اگـر بـه مـتـن نامه ها و اطلاعیه هایى که
ناپلئون هنگام حمله به مصر و خطاب به مردم ، علما،
بـزرگـان و شـیـوخ مـصـر نـوشته ، توجه شود معلوم مى شود از روش هاى زیر جهت
ایجاد جنگ روانى بهره جسته است
:
1 ـ نیرنگ و فریب از طریق ایجاد تردید و توهم ؛
2 ـ ایجاد اضطراب و وحشت از طریق کاربرد وسایل
ناماءنوس ؛
3 ـ دشنام ؛
4 ـ بررسى ادعاهاى دشمن و مسائلى که به خاطر
آنها مى جنگیدند؛
5 ـ ایجاد یک نیروى
مسالمت جو؛
6 ـ ایجاد جو رعب و وحشت از طریق پخش شایعات ؛
7 ـ تهدید تسلیحاتى ؛
8 ـ کوچک شمردن نیروى دشمن ؛
9 ـ فریب دادن ، گمراه ساختن و دادن وعد و
وعید؛
10 ـ بهره گیرى از اختلافات دینى و عقیدتى .
با بررسى و مقایسه این
روش ها با روش هاى جدید جنگ روانى مى بینیم که این روش ها فاقد اسـتـفـاده
از ابـزار و وسـایـل برنامه ریزى شده و فنى جدید در سطح وسیع و بین المللى مى
باشد.
در 1918 جـنـگ روانـى انـگـلیـس عـلیـه
آلمـان و اطـریـش ،
مـوجـب پـیـروزى در طـول جـنـگ جـهـانـى اول
شـد. در ایـن ایـام ، مـیـلیـون هـا اعلامیه تبلیغاتى به
وسیله هواپیماهاى امـریـکـایـى در جـبـهـه هـاى جـنـگ آلمـانـى هـا
ریـخـتـه شـد. در سـرى اول ایـن اعـلامیه ها ادعا مى شد که هدف متفقین از بین بردن و
نابود ساختن مردم آلمان نیست بلکه امریکایى ها براى نابودى پروس گرایى آمده اند.
اعـلامـیـه هـاى سرى دوم ، مربوط به تصمیم
متفقین براى ایستادگى تا پایان جنگ بود که این امر
نوعى القاى ترس در میان آلمانى ها به شمار مى رفت . و سرى سوم اعلامیه
ها مربوط به تشویق سربازان آلمانى بود تا اسلحه هایشان را به سوى افسران خود نشانه
بگیرند و یک دولت انـقـلابـى در آلمـان تـشـکـیـل دهـنـد. نـتایج این جنگ روانى
هنگامى آشکار شد که متفقین حمله بزرگ نظامى خود را در ژوئیه 1918 میلادى آغاز کردند.
در ایـن هـنگام ، آلمانى ها متوجه شدند که
اعلامیه هاى قبلى در مورد
تلفات انسانى و کمبود مواد غـذایـى و غـیـره
واقـعـیـت داشـتـه است ، و در نتیجه ، اثر روانى آن موجب
آسیب پذیرى لشکرهاى آلمانى شد.
در مـقـابـل ، تبلیغات آلمان به علت
عدم وجود نیروهاى متخصص و ماهر در تبلیغات و خشک و بى روح بـودن تـبـلیـغـات ، مـوفـق نـشـد کـشـورهـاى بـیـطـرف را جـذب
نـمـایـد. حـال آن کـه متفقین در جنگ جهانى اول از جنگ
روانى به صورت تبلیغات موفق جهت تضعیف روحیه نظامیان و غیرنظامیان آلمان و
نیز جلب حمایت کشورهاى بیطرف استفاده کردند.
هـمـچنین اصول چهارده گانه اى که
پرزیدنت ویلسن اعلام کرد، یک پیروزى روانى براى متفقین بـود و روحـیـه آنـهـا را بـالا
بـرد. گـذشـته از آن ، این اعلامیه ، به آنها که در قلب اروپا مى جـنـگـیـدنـد
امـیـد بـه یـک صـلح عـادلانـه را قـوت بـخـشـیـد؛ بـه ویـژه کـه اصـول
مـزبـور، آزادى تـعـیـیـن سـرنـوشـت را بـراى هـمـه کـشـورهـا از کوچک و بزرگ و همچنین
استقلال سیاسى آنها را تاءمین مى نمود.
در هـم شـکـسـتـن روحـیـه آلمـانـى
ها در ماه هاى آخر 1918، به کشورهاى بزرگ نشان داد که جنگ روانى ، سلاحى مؤ ثرتر و
ارزان تر نسبت به سلاح هاى جنگى بوده است .
اعـتـقـاد بـر ایـن اسـت کـه
فـُولِر مـورّخ و تـحـلیـل گـر نـظـامى بریتانیایى ، اوّلین کسى بود که اصطلاح جنگ روانى
را در 1920 به کار برد. هرچند که اقدامات نهفته در دل این اصطلاح سابقه باستانى
دارد. در بحثى پیرامون نـتـایـج حـاصـل از پـیـشـرفـت هـاى تـکـنـولوژى نـظـامـى
در جـنـگ جـهـانـى اول ، فُولِر ادعا مى کند که وسایل سنتى جنگ ممکن است جاى خود
را به جنگ روانى ناب بدهد که در آن بـه جـاى اسـتـفـاده از سـلاح از اقـدامـاتـى
نـظـیـر زایـل کـردن فـرد انـسـانـى ، مـغـشـوش کـردن هـوش انـسـانـى و مـضـمـحـل
کـردن حـیـات مـعـنـوى و اخـلاقى یک ملت به وسیله نفوذ در اراده آنها بهره
گرفته مى شود.)
در ژانـویـه 1940، اصـطلاح جنگ روانى براى
اولین بار وارد
ادبیات امریکا شد و بعد از یک سال ، کمیته
روحیه ملى ، کتابى با همین عنوان منتشر کرد.
جـنـگ روانـى در طـى جـنـگ جـهـانـى دوم از
چـنـان اهـمـیـتـى برخوردار
گشت که طرفین جنگ در به کـارگـیـرى آن بـراى
رسیدن به اهداف خود، با یکدیگر به رقابت پرداختند. این
تلاش ، جنگ روانى یا جنگ اعصاب نامیده شد. به این ترتیب ، بعد از این
دوره اهمیت جنگ روانى به اندازه جنگ مـسـلحـانـه و حـتـى در مـواردى بیش از آن گردید،
به طورى که جنگ مسلحانه در خدمت جنگ روانى درآمد.
جـنـگ جـهـانـى دوم (1945 ـ 1939) فـرصـتـى
بـراى تـحـول بـخـشیدن به جنگ روانى به عنوان سلاحى تبلیغاتى و نظامى به
منظور در هم شکستن روحیه سربازان دشمن و فلج کردن اراده مقاومت مردم کشور
متخاصم فراهم آورد.
عـلاوه بـر ایـن ، جـنـگ خـود بـه عـنـوان سـلاحـى
دفـاعـى بـراى حـفـظ نـیـروهـاى خـودى در مقابل جنگ روانى دشمن به شمار مى رفت .
در ایـن ایـام ، نـقش جنگ روانى در رهنمودها
و فرامین مشترکى که از سوى
سازمان هاى تبلیغاتى مـتـفقین صادر مى شد به
روشنى متجلى بود. در این رهنمودها آمده بود که جنگ روانى نمى
تواند یـک جـایگزین سحرآمیز براى جنگ عملى باشد بلکه تنها نقش پشتیبانى
عملیات را دارد. و هدف اساسى آن ، کاهش هزینه هاى جنگ و تسهیل در برخورد با دشمن
پس از تسلیم اوست .
در جـنـگ جـهانى دوم ، سیاست جنگ روانى
آلمان در داخل بر مبناى متحد ساختن مردم
آلمان زیر لواى اندیشه واحد و ثابت استقرار گردیده و هدف جنگ روانى علیه
کشورهاى متفق عبارت بود از ایجاد تفرقه ، ایجاد هرج و مرج ، تحریک پذیر ساختن و
استفاده از تضادهاى داخلى جوامع خارجى در جـهـت افزایش تضادهاى نژادى و
عدم اعتماد به دولت ها و تشویق به هر مساءله اى که منجر به بـرهم زدن وحدت ملى شود،
تقویت تنفّر مذهبى میان یک کشور و پشتیبانى از هر حرکتى که مانع تحقق وحدت اراده در
کشورهاى مورد نظر گردد.
در جـهـان امـروز، جـنـگ روانـى جـزئى از فـعـالیـت
هـاى سـیـاسـى ، نظامى ، اقتصادى و اجتماعى کـشـورهـاى اسـتـعـمـارى اسـت که تحت
پوشش سازمان هاى اطلاعاتى در سطح ملّى و بین المللى داراى کارکردهاى گوناگون مى باشد.
براى مثال ، سازمان مرکزى اطلاعاتى امریکا (سیا) در حال حاضر با استفاده از شیوه
هاى روانى ، کنترل افکار عمومى امریکا و سایر نقاط جهان را در دست دارد.
سازمان سیا کار خود را در سال 1947 ابتدا با
هدف ارائه خدمات یک سازمان
اطلاعاتى معمولى شـروع کـرد ولى بعد از چندى
فعالیت هایش گسترش یافته و به شبکه مخفى وسیع و پیچیده
تـبـدیـل شـد. یـکـى از فـعالیت هاى مهم سیا در کشورهاى مختلف گذشته از
تاءثیرگذارى ، در اخـتـیـار گـرفـتـن مـطبوعات و رسانه هاى گروهى به ویژه روزنامه
ها مى باشد؛ در کشورهاى جـهـان سوم ، این سازمان سعى نموده روزنامه هاى مورد نظر
را به عضویت اتحادیه مطبوعاتى آمریکا (یاپا) که تحت نفوذ سیا است ، درآورد.
ایـن اتحادیه با نفوذ در روزنامه و مطبوعات
کشورهاى جهان سوم ، از طریق
فرستادن ماءمورین خـود تحت عنوان ماءمورین
فنّى و اخراج نویسندگان روزنامه و تغییر در کمیت و کیفیت آن
اخبار را طورى منعکس مى کند که هدفش بى اعتبار کردن دولت ها (انقلابى و مخالف
آمریکا) و ایجاد نفاق بین مردم مى باشد.
بـه طـور کـلى سـیا با انجام هرج و مرج
اقتصادى از طریق قطع کمک هاى خارجى و ایجاد هرج و مـرج اجتماعى به وسیله
روزنامه ها که صفحه اول خود را با عبارات ، تجاوز، تخلف ، آشوب ، بـحران ، حوادث
غیرطبیعى ، بلاى آسمانى ، کمبود مواد غذایى ، مرگ و... پر مى کنند و نیز با ایـجـاد
شـرایـط بـحـرانـى روانـى کـه تقصیرات را به گردن دولت مى اندازند باعث تضعیف
دولت و بى اعتبار کردن رهبران و اختلاف در بین مردم مى گردند.
سـیـا بـا گـذاردن عـکـس هـایى
از رهبران کشورها در کنار عنوان هاى تند و ساختگى و جمله بندى هـایى از
قبل تنظیم شده ، تبلیغات گمراه کننده را صورت داده به ترور شخصیت هاى سیاسى این
کشورها مى پردازد؛ به طور مثال : روزنامه لاپرنسا در دسامبر 1980 عکسى از رهبر جبهه
آزادیبخش ساندنیست نیکاراگوئه (هومبرتو ارتگا) را در کنار یک جسد متلاشى شده قرار
داده بود.
یا در مبارزه انتخاباتى سال 1980 در
جامائیکا، روزنامه دیلى
گلینر ، عکس سه تـن از وزراى کـابـینه را
بالاى تیترى ، تحت عنوان (23 مرد یک دختر 15 ساله را مورد تجاوز
قـرار دادنـد)، گـذاردند. وقتى داستان خوانده مى شود، معلوم مى گردد عکس ها هیچ
ارتباطى با داستان ندارد؛ ولى به هر حال اثرى روانى بر روى خواننده به جاى مى
گذارد.
یـا مـثـلا عـکـس (آنـتـونـى اسـپـالدنـیـک
) وزیـر مـسـکـن جـامـائیـکـا را در کـنـار خـانـه اى در
حال سوختن ، گذاشته بود.
در روزنـامـه (ال یـرکـو
ریـو) مـورخ دوم سپتامبر 1970، عکس سالوادور آلنده در کنار داستان غـیـرمـربـوط
(نـفـوذ شـوروى در شـیـلى ) قـرار داده شده بود و نیز همین روزنامه با عکسى از
سـالوادور آلنـده در کـنـار خـبـرى مربوط به زیردریایى اتمى شوروى درج کرده و
تلاش در سرنگونى وى مى نماید. وقتى متوجه مى شود نظامیان تمایلى ندارند
علیه آلنده اقدام نمایند سندى جعل کرد به این معنى که توطئه قتلى از طرف چپ گرایان
علیه رهبران نظامى چیده شده بـود. خـبـر کـشـف ایـن تـوطـئه توسط رسانه هاى دست
نشانده سیا اعلام و شایع گردید و به دنبال آن آلنده برکنار و سپس به قتل مى رسد.
تـبـلیـغات از مهم ترین شیوه هاى سیا براى
ایجاد جنگ روانى است که جهت
ایجاد نفاق و تفرقه بـیـن مردم کشورهاى مورد
نظر انجام مى دهد. این سازمان از تبلیغات فریب آمیز به
منظور ایجاد هرج و مرج استفاده کرده و براى بروز اختلاف در کشورها، گروه هاى
سیاسى ، مذهبى ، قومى ، اقتصادى و... را علیه یکدیگر مى شوراند.
نـمـونـه بـارز استفاده از جنگ روانى
امریکا، جنگ ویتنام است ؛ که (فقط در ماه مه 1968 سیصد میلیون
جزوه روى سر مردم ویتنام ریخته شده است که هدف از آنها تضعیف روحیه مردم بوده است .)
در جـنـگ هـاى مـعـاصـر، بـراى جـنـگ روانـى
از روش هـاى روانشناختى استفاده مى شود؛ به عنوان مـثال در
جنگ ویتنام طورى عمل نموده
بودند که وقتى دهکده اى در ویتنام به وسیله
امریکا با خاک یـکـسـان شـد، مـردم آمـریـکـا بـى
تـفـاوت بـودنـد در حـالى کـه وقـتـى روانـشـناسان جهت آزمون روانشناسى مردم سر
کبوترى را در جلو کلیسا از تنش جدا مى نمایند، با اعتراض شدید مردم و
رسانه هاى گروهى کشور روبرو مى گردند!
بـا بـررسـى تـحـولات جـنـگ روانـى ،
ارتـش امـریـکـا در اوایـل جـنـگ کـُره اداره ریاست جنگ روانى (OCPW ) را
به عنوان یک بخش ستادى ویـژه ایـجـاد مـى
نـمـایـد. بـا تـاءسـیـس دفـتر ریاست جنگ روانى علاقه به این
پدیده در میان نـیـروهـاى مـسـلح امـریـکـا نـیـز گـسـتـرش یـافـت و بـا
تـحـولات در صـحـنـه عـمل دکترین جدید ظاهر شد و براساس آن جنگ روانى جاى خود
را به عملیات روانىPSYOPS و اقدامات روانى داد
و عملیات روانى به عنوان
فعالیتى تعریف شـد کـه عـبـارت بـود از:
(اقدامات سیاسى ، نظامى ، اقتصادى و ایدئولوژیک که براى
ایجاد احساسات ، نگرش ها یا رفتار مطلوب در گروه هاى دوست ، دشمن ، بیطرف و مخالف
به منظور تاءمین مقاصد ملى طراحى و اجرا مى شد.)
از سـویـى تـحولات جنگ
روانى باعث تحول مفهوم آن گردید و امروزه جنگ روانى در کلى ترین مـعـنـاى
آن بـه عنوان یکى از چهار عنصر اصلى قدرت تعریف مى شود که در دوران جنگ و صلح بـراى
ارائه حـداکـثـر پـشـتـیـبـانـى از سـیـاسـت هـا بـه مـنـظـور افـزایـش احتمال
پیروزى و نتایج مطلوب آن ، و کاهش امکان شکست به کار گرفته مى شود .
از سـوى دیـگـر، پـیشرفت
هاى تکنولوژیک در علم ارتباطات ، امکاناتى را در اختیار جنگ روانى قـرار داده
اسـت . ایـن امـکـانـات یـعـنـى گـیرنده ها و فرستنده هاى رادیویى موج کوتاه
، فیلم ، گـسـتـرش گـیـرنـده هـاى تـلویـزیـونـى ـ مـاهـواره و ازدیـاد مـطـبـوعـات
مـوجـب شـده انـد تـا احتمال در معرض قرار گرفتن مخاطبان جنگ روانى افزایش
یابد.
پیشرفت هاى حاصل در روش هاى سنجش افکار
عمومى ، نمونه گیرى
مخاطبان مصاحبه گروهى ، تـحـلیـل اطـلاعـات
، ارزیابى خصائص فرهنگى و روانى گروه هاى خارجى نیز امکانات
لازم را براى اعمال جنگ روانى جدید با پیش بینى و کنترل بیشتر فراهم آورده
است .
دیدگاه ها و دکترین هاى موجود درباره جنگ
روانى
1 ـ دیـدگـاه اوّل : عـمـلیـات روانـى به
اقداماتى گفته مى شود که براى تاءثیرگذارى بر عقاید
و عواطف دشمن جهت تغییر، تخریب و تضعیف روحیه او برنامه ریزى مى شود تا هدف هایى
را کـه از طریق عملیات نظامى تعقیب مى شود، پشتیبانى نماید. طرفداران این نگرش
تبلیغات را جزء اصلى و اساسى جنگ روانى مى دانند.
2 ـ دیدگاه دوم : عملیات روانى
پدیده است که تمام افراد جامعه را تحت تاءثیر قرار مى دهد و طیف وسیعى از
فعالیت ها نظیر ترور شخصیت و جاسوسى ، براندازى و آدم کشى ، تروریزم و سـانـسـور
را در بـر مـى گـیرد و با دامن زدن به تنش ها و ناهنجارى هاى اجتماعى و بحران هاى
مـتوالى جامعه را به سمت خاصى سوق مى دهد. در جنگ روانى ، دشمن با شناخت کافى از
انگیزه و تـفـکرات مردم با امکانات و تکنیک ها و ابزار مناسب جنگ روانى ، تلاش مى
کند تا تعارضات روانـى و اجـتـمـاعـى را تـشـدیـد کـرده و از تـنـش هاى ایجاد شده
نهایت بهره بردارى سیاسى ، اقتصادى و نظامى را کرده باشد.
3 ـ دیـدگـاه سـوم : ایـن
گـروه ، عـمـلیـات روانـى را شـامـل طیفى از فعالیت هاى سیاسى ، نظامى ، جنگ هاى چریکى و اقدامات شبه نظامى مى
دانند و مـعـتقدند که هدف جنگ روانى چه در زمان صلح
و چه در زمان جنگ حمایت و پشتیبانى از عملکردهاى سیاسى و نظامى دولت ها بوده
است .
بـا تـوجـه بـه مطالب بالا مى توان چنین نتیجه
گیرى کرد که دیدگاه هاى گوناگون ارائه شده در مورد مفهوم
جنگ روانى ، در تضاد و تناقض با هم نیستند و هرکدام
جنبه هاى خاصى از جنگ روانـى را بـررسـى نـمـوده و به طور کلى مکمل
یکدیگرند. لذا با توجه به این نگرش ها مى توان تعریفى جامع و مانع از جنگ روانى به
شرح زیر ارائه داد:
(جنگ روانى عبارت است از انجام اقدامات و
عملیات براى تحت الشعاع قرار دادن طرز تفکرات و عـقـایـد
افـراد یـک جـامـعـه و ایـجـاد بـحران و تنش هاى
روانى و اجتماعى با استفاده از تکنیک ها، تـاکـتـیـک ها و شیوه هاى روانى
و تبلیغاتى (ترور، فریبکارى ، سانسور، جاسوسى و خشونت هـاى سـیاسى و نظامى )
براى رسیدن به اهداف سیاسى ، اجتماعى ، اقتصادى و نظامى ، بدون رویارویى نظامى ).
دیدگاه هاى شخصیت هاى سیاسى (دکترین ها)
درباره جنگ روانى :
در زمـینه تاءثیر جنگ
روانى بر دشمن و گروه هاى خاص و مخاطب ، نگرش هاى گوناگونى از جـانـب
شـخـصـیت هاى سیاسى به عمل آمده است که در زیر به برخى از این دیدگاه ها اشاره مى
شود.
ژنرال دوگل مى گوید:
بـراى آن کـه دولتـى در جـنـگ پـیـروز شـود،
بـایـسـتـى جـنـگ روانـى را قـبـل از حـرکـت نـیـروهـایـش بـه سـمـت میدان هاى نبرد
آغاز نماید و تا انجام عملیات رزمى براى پشتیبانى نیروهایش ادامه دهد.
وینستون چرچیل در این زمینه مى گوید:
چـه بـسـیـار اتـفـاق افـتـاده کـه جـنـگ
روانى مسیر تاریخ را تغییر داده است ، در تاریخ جنگ ها، مثال هاى افزون بر شمارش در
این باره یافت مى شود و نیز از پیروزى هایى که ماشین جنگى دشـمن را از کار انداخته ،
امّا نتوانسته است ، روحیه معنوى نیروهایش را از پاى درآورد و به همین دلیـل
ایـن پـیـروزى هـاى نـاقـص کـمـى دوام آورده و پـس از آن نیروى غالب شکست خورده و
جناح مقابل پیروزى خود را تثبیت کرده است .)
عوامل مؤ ثر در جنگ روانى
بـراى ایـن کـه جـنـگ روانى در یک جامعه مؤ
ثر واقع شود، شناخت کافى
و صحیح از ارزش ها و ساختار فرهنگى جامعه ،
اجزاء و عوامل تشکیل دهنده آن ضرورى است ، و هرچه آشنایى با فرهنگ و نـظـام اعـتقادى بیشتر باشد بهتر مى
تواند دست اندرکاران جنگ روانى را یارى دهد. در این جا بـه
بـررسى تاءثیر عوامل ذهنى و عینى جنگ روانى و نیز
شرایط مؤ ثر در پذیرش پیام جنگ روانى مى پردازیم :
1 ـ 3 ـ عوامل ذهنى
- 1 - 3 - شناخت ذهنى افراد مخاطب :براى شناسایى رفتار
انسان باید
ویژگى هاى فکرى ، روانـى و اعـتقاد شخصى وى
شناخته شود. شناخت ویژگى هاى فرد و خصوصیات روانى افراد
در یک جامعه ضرورى است ؛ زیرا بدون شناخت کافى از رفتار، ویژگى هاى روانى
، اعتقادى و فرهنگى ، اعمال جنگ روانى مؤ ثر واقع نمى شود، این ویژگى هاى روانى و
ذهنى عبارتند از:
انـگـیـزه هـاى فـردى : امروزه در تبلیغات بازرگانى به منظور
دستیابى به اهداف مورد نظر خـود، از ایـن خـصـوصـیـات انـسان ، حداکثر استفاده
را مى برند؛ مثلا با به کارگیرى جملات و عـباراتى نظیر (براى راحتى شما)،
(براى رفاه شما) و... بیشترین تاءثیر را بر
مخاطبین مى گذارند.
گرایش هاى روانى : گرایش هاى روانى
عوامل مؤ ثر دیگرى در رفتار افراد هستند.
ایـن گرایش ها نسبتا ثابت بوده ، و
نوعى آمادگى روانى در افراد ایجاد مى کنند که براساس آن ، فـرد نـسـبـت
بـه مـسـائل گـونـاگون واکنش مثبت یا منفى نشان مى دهد. گرایش هاى روانى و درونى
افراد اکتسابى است ؛ بنابراین ، براى ایجاد گرایشات خاص در افراد، باید فرد را از
کـودکـى تـحـت شـرایـط مـنـاسـب قـرار داد تـا در قـالب آن شـرایـط شکل گرفته و رفتار
مورد نظر را بروز دهد.
امـروز قـدرت هـاى بـزرگ بـراى حـفـظ سـلطـه خـویـش با
استفاده از شیوه هاى علمى به شناخت وسـیعى از بافت فرهنگى ، ارزش ها و عقاید و
اعتقادات افراد جامعه مى پردازند و با تغییر در نگرش آنها، عکس العمل ها و واکنش هاى
مطلوب خود را در افراد آن کشور ایجاد مى کنند.
2 ـ 1 ـ 3 ـ شناخت محیط پیرامون مخاطب
تـحـقـیـقات انجام شده در این زمینه ، نشان
مى دهد، که
علاوه بر بررسى ویژگى هاى روانى و
شـخـصـیـتـى افـراد، باید شناخت عمیق و اطلاعات کافى از محیط و فضاى
زندگى جوامع داشته بـاشـیـم ؛ زیرا در بررسى و تحقیقات (علم رفتار) رفتار انسان
متاءثر از محیط زیست است ، بـدیـن مـعـنى که انسان با توجه به نیازها و
ارزش ها، محیط خود را دگرگون کرده و خود نیز تـحـت تـاءثـیـر مـحـیـط دگـرگـون
شـده قرار مى گیرد. (کورت لوین )، یکى از محقّقان مکتب گشتالت ، در این زمینه مى
گوید:
رفـتـار مـتـقابل تابع عواملى است که از یک
سو از افراد و از
سوى دیگر از محیط سرچشمه مى گیرند.
وى براى بیان پدیده حاصله از تاءثیر متقابل عوامل فرد
و محیط، از مفهوم (فضاى زیست ) استفاده مى کند.
خـصـوصـیـات گـونـاگـون هـر
جـامـعه از لحاظ فکرى ، رفتارى ، اعتقادى ، سابقه تاریخى و مـوقـعـیـت جغرافیایى
در ایجاد وضعیت فرهنگ و ظرفیت فکرى خاص افراد آن جامعه مؤ ثر بوده تفاوت افراد
جوامع مختلف را موجب مى گردند، بر این اساس و با توجه به تعریف جنگ روانى
، کـارشـنـاسـان و افـراد ذى صـلاح ، داشتن اطلاعات کافى از اجزاء مختلف فرهنگى
جامعه مورد هدف جنگ روانى را از شرایط اساسى و ضرورى براى ایجاد جنگ روانى دانسته
اند.
3 ـ 1 ـ 3 ـ ویژگى هاى کارگزاران جنگ روانى
مـجـریـان جـنـگ روانـى بـراى موفقیت
در اجراى مراحل جنگ روانى بایستى از مهارت ها و تخصص کـافـى بـرخـوردار بـوده
اطـلاعـات دقـیـقـى در زمـیـنـه مـشخصات روانى ، آداب و رسوم ، بافت
فـرهـنگى و سیاسى و اقتصادى جامعه مورد نظر داشته باشند. در این زمینه اصولا افرادى به
کار گرفته مى شوند که داراى خصوصیات زیر باشند:
الف ) از نزدیک با خصوصیات روانى و
اجتماعى و روحیات افراد جامعه آشنایى داشته باشد.
ب ) بـه زبـان آن جـامـعـه
تسلط و احاطه کامل داشته باشد، تا بتواند ارتباط لازم را برقرار کند.
ج ) از تحصیلات عالیه و دانشگاهى برخوردار
باشد.
د) افـراد انـتـخـاب شـده بـایـد صـاحـب
فـکـرى خـلاق و نـیـز تحلیل گر مسائل سیاسى بوده و به عبارتى صاحب نظر در سیاست
باشند.
2 ـ 3 ـ عوامل عینى و محیطى
هـر جـامـعـه اى از عـنـاصـر و اجـزاء
پـیـچـیـده مـتـصـل بـه هـم تـشـکـیـل شـده و انـسـان کـه هدف نهایى جنگ
روانى مى باشد، در بستر محیط، روان و شخصیتش شکل مى گیرد. بنابراین ، ارزش ها و
اعتقادات و شرایط عینى و محیطى همانند دژ محکمى است که شخصیت فرد در آن پرورش
یافته و او را در مقابل تهاجمات فرهنگى بیگانه و تبلیغات و جنگ روانـى مـقاوم مى سازد.
از این رو، براى در هم شکستن مقاومت روانى افراد یک جامعه ، ابتدا باید عـوامـل
عـیـنـى ، ذهـنـى و مـحـیـطـى آنـان را شـنـاخـت و بـا اسـتـفـاده از ایـن عـوامـل و
جـهـت دادن بـه آن بـه پـیـشـرفـت و مـوفـقـیـت در جـنـگ روانـى نایل آمد.
مـنظور از عوامل عینى و محیطى ، وجود قومیت
ها، نژادها، طبقات و مذاهب
مختلف است که به بررسى آنها مى پردازیم :
الف ـ اخـتـلافـات مـذهـبى : استکبار جهانى
براى رسیدن به اهداف اقتصادى ، سیاسى و روانى خـود، هـمـواره بـا دامـن زدن بـه
اختلافات مذهبى در مقاطع مختلف زمانى ، مانند اختلافات شیعه و سـنـى و یـا اسـلام و
مـسـیحیت و یهودیت ، نهایت بهره بردارى سیاسى و اجتماعى در این زمینه را کرده است
. دامن زدن به اختلافات مذهبى بین ایرانیان و اعراب ، به ویژه بعد از انقلاب
اسلامى ، یـکـى از شـیوه هاى جنگ روانى غرب علیه ایران بوده که تا حدودى توانسته
سران کشورهاى عـرب بـه خـصوص حوزه خلیج فارس را در این امر متقاعد سازد. نمونه آن
تحریک عراق براى جـنـگ عـلیـه ایران یا مطرح کردن اختلافات مرزى جزایر سه گانه
ایرانى ، (ابوموسى ، تنب بـزرگ و کـوچـک ) بـا امـارات مـتـحـده عربى در جهت اهداف
امپریالیستى خود براى منزوى کردن ایران بوده است .
ب ـ اخـتـلافـات قـومـى : کـشورهاى
غربى و در راءس آنها ایالات متحده امریکا همواره از تحریک قومیت ها علیه
دولت مرکزى ، به عنوان یکى از اهرم هاى فشار روانى علیه ایران استفاده کرده اسـت .
بـراى مـثـال ؛ بعد از پیروزى انقلاب اسلامى ، غرب از تحریک کردهاى ایران به عنوان یک
اهرم روانى ، تبلیغاتى و سیاسى علیه جمهورى اسلامى ، استفاده کرده است .
ج ـ اختلافات نژادى : طرح مسائل نژادى و یا
ایجاد اختلافات نژادى از جمله حربه هاى مؤ ثرى اسـت کـه
در تـبـلیـغـات سـیـاسـى و جـنـگ روانـى بـه کـار گـرفـتـه مـى شـود.
دشـمـنـان در طـول جـنـگ تـحـمـیـلى ، بـا دسـتـاویـز قـرار دادن جنگ بین ایرانیان
و اعراب و نیز با تحریک و برانگیختن حسّ ناسیونالیستى اعراب سعى در دامن زدن به
اختلافات نژادى داشتند؛ به طورى کـه رادیـو امـریـکـا در تـاریـخ 9/6/65 از قـول
سـردبـیـر سـیـاسـى لوپـوئن ایـن گـونـه نـقـل مـى کند: (دلیل اصلى این جنگ (عراق علیه
ایران ) رویارویى دو ناسیونالیسم ، دو تمدن است و این جنگ ، جنگ پارس و اعراب است .)
بـه طـور کـلى جـامـعـه شـنـاسـان و متخصصان
مسائل نژادى در
تعارضات میان ملّت ها براى این گـونـه
مـسـائل نـسـبـت بـه تـعـارضـات دیـگـر، جـایـگـاه خـاصـى
قـائل هـسـتـنـد و بـراى آن دو دلیـل عـمـده مـطـرح مـى کـنـنـد: اوّل آن
کـه ، همبستگى و وابستگى ملّى (ناسیونالیزم ) بسیار عمیق تر و ریشه دارتر از سایر
وابـستگى هاست و ثانیا: سازمان ها و نهادهاى سیاسى در درون ملت ها همواره سازمان
یافته تر و مـنـسـجـم تـر از نـهـادهاى بین المللى است ، بنابراین ، تعارضات میان ملّت
ها مى تواند موجب بـروز اخـتـلافـات و اغـتـشـاشـات سـیـاسى شدید شود و حتى به
جنگ انجامد، از این رو است که پـرداخـتن به اختلافات نژادى همیشه مورد توجه مبلغان و
مجریان جنگ روانى و تبلیغاتى قرار گرفته و از آن نهایت استفاده را در شرایط خاص
و در مقاطع مختلف زمانى نموده اند.
د ـ اخـتـلافـات طـبـقاتى : در تمام
جوامع بشرى از همان ابتدا گروه ها و طبقات خاص و متمایزى وجـود داشـتـه و بـه گـفـتـه
(سـوروکـیـن )، جـامـعـه شـنـاس فـرانـسـوى ، (کـلیـه گروه هاى مـتـشـکـل پـایـدار،
مـبـتـنـى بـر اخـتـلافـات طـبـقـاتـى هـسـتـنـد و جـامـعـه یـکـدسـت کـه مـسـاوات
کـامـل بین کلیه افراد آن برقرار باشد، تنها رویائى است که هرگز در تاریخ بشریت
تحقق نیافته است .)
بـنـا به اعتقاد جامعه شناسان ، طبقه بندى
جامعه باعث
مى شود که گروهى از افراد در رده هاى
مـخـتـلف قـرار گـرفـتـه و بـنـا بـه موقعیت و شرایط خاص خود در
جایگاه و پایگاه خاصى از دیگران قرار گیرند. تمایز و اختلافات طبقاتى در
اغلب جوامع وجود دارد و در مواقع حساس مى تـوانـد مـنـشـاء درگـیـرى و حـتـى
جـنگ روانى گردد، به طورى که هم در مقطع پیروزى انقلاب اسـلامى و هم در مقطع جنگ
تحمیلى دشمنان اسلام همواره با به راه انداختن و پافشارى بر مسئله اخـتـلافـات طـبـقـاتـى
، جـنـگ روانـى ایـجـاد مـى کـردنـد؛ بـه عـنـوان مـثـال : در یـکـى از بـرنـامـه
هـاى رادیـو بـى .بـى .سـى
(C.B.B) مـورخ 18/10/65 در مـورد داوطلبان جبهه ،
این نکته قابل فهم است
:
(طبقاتى که بیش از بقیه از جنگ صدمه دیده
اند، عمدتا طبقاتى بودند که از رژیم طرفدارى مى کردند و
از جمله فقیران شهرها و دهات و مردم بى سواد و بى
کار مى باشند.)
در خـاتـمـه در یـک جـمـع بـنـدى مـى تـوان گـفـت کـه
عـلل و عـوامـل زیـادى مـى تـواند در کاربرد جنگ روانى تاءثیر داشته باشد. از
آنچه که در بحث هاى قـبـلى گـذشـت مـتـوجـه شـدیـم کـه ، کـشـورهـاى غـربـى
بـا اسـتـفـاده از عـوامـل ذهـنـى و عینى و با داشتن اطلاعات و شناخت کافى از ارزش
ها و باورهاى دینى و فرهنگى بـا دامـن زدن بـه اختلافات مذهبى ، طبقاتى ، نژادى و
قومى از این امر بهره بردارى سیاسى و روانـى کـرده و به جنگ روانى و تبلیغات
علیه یک نظام و ملّت مى پردازند؛ تا به اهداف شوم اسـتـکـبـارى خـود نـایـل آیند. در
اینجا مهمترین دستاویزى که مى تواند تاءثیر تبلیغات و جنگ روانـى علیه افراد یک
جامعه را خنثى سازد، اعتقادات و ایمان و باورهاى دینى است که همواره در نظام مقدس
اسلام به عنوان عامل مقاومت و رکن اساسى در تقویت روحیه و روان بشرى بوده است .
1 ـ 2 ـ 3 ـ شرایط مؤ ثر در پذیرش پیام در جنگ
روانى
الف ـ دورى جـسـتـن از حـرف هـاى
انـتزاعى و کلى : براى این که عملیات روانى در دشمن مؤ ثر واقـع شـود، لازم
اسـت از طـرح بـحـث هـاى انتزاعى مانند مباحث سیاسى و ایدئولوژیکى خوددارى
کـرد؛ زیرا افق دید سربازان در میدان هاى نبرد محدود بوده و به جاى این بحث ها مى
توان به مـوضـوعـات سـاده و طـبـیـعـى کـه جـزئى از مـحـیـط عـمـلیـاتـى سـربـاز
را تشکیل مى دهد، پرداخت
.
ب ـ ادغـام نـمـودن عـمـلیات روانى در طرح هاى کلى
عملیات نظامى : تبلیغات به تنهایى نمى تواند در میدان نبرد مؤ ثر واقع شود، لذا براى
تحت تاءثیر قرار دادن دشمن ، باید تبلیغات بـا عـمـلیـات روانـى عـجـیـن گـردد،
تـا مـفـیـد واقـع شـود. ایـن اصل در بسیارى از جنگ هاى منطقه اى حتى در جنگ بین
المللى مؤ ثر افتاده است
.
ج ـ گفتن حقیقت : این جمله که (حقیقت پیروز
است ) به معناى آن نیست که تبلیغاتچى ، در همه جا و بـه
هـمـه کـس ، حقیقت را به طور کامل بگوید، بلکه فن
انجام جنگ روانى به ایجاد تدریجى حالت پذیرش در مخاطب بستگى دارد، از این رو
حقیقت مهم ترین جزء برنامه است
.
د ـ داشتن شرایط لازم براى پذیرش
پیام توسط مخاطب در عملیات روانى که عبارتند از:
1 پـیـام ارسـالى بـایـد جذاب باشد به نحوى که
بتواند به راحتى مؤ ثر و مورد پذیرش واقـع شـود؛ زیـرا تـبـلیغات پیشرفته
دشمن مانع از رسیدن پیام معمولى مى گردد و نیروهاى زیادى در این زمینه در
رسیدن پیام ایجاد اختلال مى کنند.
2 پیام ارسالى بایستى قابل درک و به عبارتى با
زبان مخاطب سازگارى داشته باشد. و از استفاده کردن پیام هاى خارج از درک مخاطب
اجتناب نمود.
3پیام ارسالى نباید عقاید و عواطف مخاطب را
تحت تاخت و تاز
قرار دهد؛ زیرا در این صورت پذیرش پیام به
سختى انجام خواهد گرفت
.
4 لازم است پیام ، احساسات روانى
مخاطب را تحریک کند.
5 پیام ارسالى در عملیات روانى باید درصدد
پاسخگویى به نیازهاى مخاطب برآید؛ زیرا نـظـام ارزشـى و فـرهـنـگـى و اعـتـقـادى
دشـمـن ، مـمـکـن اسـت رفـتـار افـراد خـود را کـنـتـرل کـنـد؛ لذا ارزش هاى
فرهنگى و باورهاى دینى ، نقش مهمى در نحوه پاسخگویى او به پیام ارسالى دارد.
مبانى روان شناختى جنگ روانى
روان شـنـاختى همواره به عنوان یکى از مؤ ثرترین
ابزارهاى جنگ روانى و یکى از فاکتورهاى موفقیت در جذب مخاطب ، مورد توجه مجریان
جنگ روانى بوده است . مجرى جنگ روانى باید مخاطب خـود را از لحـاظ روانـى بـشـنـاسـد
و روحـیات او را بداند و گرایش ها و حساسیت هاى گروهى ، سـنـّى و اجـتـمـاعـى
را بـه دقـت مـورد بررسى قرار بدهد. روان شناسى فردى و روان شناسى اجـتماعى
امروزه در تاءثیر کاربرى جنگ روانى نقش تعیین کننده داشته و دولت ها و سازمان
هاى اجـراکـنـنـده جنگ روانى قبل از تبلیغات ، مباحث و قلمرو این دو حوزه علمى ـ
روانى را بررسى مى کـنـنـد و بـه صـحـنـه جـنگ روانى وارد مى شوند و از متخصصان
این رشته علمى مدد مى جویند و تبلیغات و جنگ روانى را براساس اصول روان شناسى
فردى و اجتماعى پایه ریزى مى کنند.
انـتـخـاب عـنـوان ، سـوژه ، ابـزار، شـیـوه ،
شـعر، قصه ، داستان ، آهنگ ، موسیقى و... و یا حتى انـتـخـاب نـوع رنـگ هـاى
تـابـلوهـاى تـبـلیـغـاتـى بـراسـاس اصول روان شناسى انجام مى گیرد.
1 ـ 4 ـ رفتار انسانى
دانشمندان رفتارهاى انسانى را به دو دسته
تقسیم مى کنند:
1 ـ غریزى 2 ـ اکتسابى
از رفـتارهاى غریزى در روان شناسى عمومى و
از رفتارهاى
اکتسابى در روان شناسى اجتماعى بحث مى شود.
تعریفى که روان شناسان اجتماعى از رفتارهاى اکتسابى
کرده اند عبارت است از: (مطالعه فعالیت هاى فردى که از افراد دیگر متاءثر
شده است .)
تاءثیرات مى تواند به صورت مثبت یا منفى
باشد؛ اگر اجتماع
سالم باشد و فضاى اندیشه ها، از منطق و عقل
و اخلاق متاءثر گردد، فرد در چنین جامعه اى از محیط پیرامون
خود، تاءثیر مثبت مى پذیرد ولى اگر فضاى اجتماعى آلوده به جهل ، فساد،
تعصب ، تقلیدهاى زیانبار و سایر آفـت هـاى فـکـرى و عـقـیـدتـى بـاشـد، طبیعى است که
فرد از چنین فضایى تاءثیر منفى خواهد پـذیـرفـت ؛ بـه عـنـوان مـثـال ، چـون مـحـیـط
مـکـه در صـدر اسـلام ، مـحـیـط کـفـر و جـهـل و بـیسوادى و بت پرستى و... بود،
اصولا جنگ هاى روانى علیه پیامبر(ص ) در این راستا طرح ریزى مى شد.
از آنـچـه گـذشـت ،
مـیـزان کـارآیـى و تـاءثـیـر اسـتـفـاده از اصـول روان شـنـاسـى فـردى و
اجـتـمـاعـى در جـنـگ روانـى ، مـشـخـص شـد. بـه کـار بـردن اصـول روان شـنـاسى
در جنگ هاى روانى چه در زمان صدر اسلام و چه در جامعه کنونى ، همواره مـورد تـوجـه
بـرنـامـه ریـزان جـنـگ روانـى بـوده اسـت ؛ چـراکـه شناخت روحیات و گرایش ها و
خـصـوصـیـات روانى یک جامعه به نحو شایسته اى مى تواند در جنگ روانى علیه دشمن مؤ ثر
واقع شود.
جنگ
روانی از واژههایی است که تاکنون تعاریف متنوع و گوناگونی بر اساس شرایط استفاده
از آن ارائه شده است. ارتش امریکا در مارس 1955 در آییننامه رزمی خود تعریفی جالب
از جنگ روانی در عرصه بینالمللی ارائه کرد؛ جنگ روانی در آییننامه یاد شده این
گونه تعریف شده است: «جنگ روانی استفاده دقیق و طراحی شده از تبلیغات و دیگر
اعمالی است که منظور اصلی آن تأثیرگذاری بر عقاید، احساسات، تمایلات و رفتار دشمن،
گروه بیطرف و یا گروه دوست است به نحوی که پشتیبانی برای برآوردن مقاصد و اهداف
ملی باشد».
به اعتقاد ویلیام داواتی جنگ روانی عبارت است از: «مجموع اقداماتی که از طرف یک
کشور به منظور اثرگذاری و نفوذ بر عقاید و رفتار دولتها و ملتهای دیگر در جهت
مطلوب و با ابزارهایی غیر از ابزار نظامی، سیاسی و اقتصادی انجام میشود».
طرفداران این نگرش اغلب بر این باورند که تبلیغات جزء اصلی و اساسی جنگ روانی است
نه همه آن.
جنگ روانی همچنین عبارت از مجموعه اقدامات تبلیغی ـ روانی یک کشور یا گروه به
منظور اثرگذاری و نفوذ بر عقاید و رفتار دولتها و مردم در جهت مطلوب.
- اهداف جنگ روانی
در تدوین یک جریان خبری با استفاده از اصول جنگ روانی آنچه لازم است در ابتدا مورد
توجه قرار گیرد اهداف جنگ روانی است. که عبارتند از :
• از بین بردن امید نزد مخاطبان، کشور و یا جناح
مقابل
• بی اعتمادی نسبت به رهبران کشور یا جناح مقابل
• شکاف در بین جامعه مخاطب
این نوع جنگ، در واقع جنگ علیه عقل دشمن اعلام میشود و نه به منظور دربندکشیدن
بدن او .
- مهترین ابزارهای جنگ روانی
تلویزیونها:
• تلویزیونهای عادی
• تلویزیونهای خبری
• تلویزیونهای ویژه – منطقه ای
رادیوها:
• رادیوهای عادی
• رادیوهای ویژه
خبرگزاریها:
• استفاده مستقیم
• استفاده غیر مستقیم
مطبوعات:
• مطبوعات ملی
• مطبوعات فراملی
سایتهای خبری:
• سایتهای ویژه
• پست الکترونیک
مهمترین مخاطبان جنگ روانی نیز عبارتند از:
• مردم
• احزاب
• سیاستمداران
• گروهها، سازمانها و نهادهای دولتی و غیردولتی
• دولتها
• سازمانهای بین المللی
- برخی نمونه های جنگ روانی
در طول سال 1385، برخی از مهمترین سناریوهایی که به طور همزمان و به منظور اعمال
جنگ روانی علیه ایران صورت گرفت عبارت بودند از:
• سناریوی تهدید آمیزبودن ایران برای ملل جهان و این
که دستیابی ایران به انرژی هسته ای تهدیدی برای همه کشورهای جهان است.
• سناریوی ارعاب و تهدید ایران با انتشار محتوای
بالای رسانه ای در خصوص امکان حمله آمریکا و یا اسرائیل به ایران
• سناریوی تشویق ایران به مذاکره مستقیم با آمریکا
• سناریوی دشمن سازی از ایران برای اعراب و ترغیب
ملل عرب و مسلمانان برای مقابله با ایران
• محک زدن ایران به شیوه های مختلف، به منظور دریافت
این نکته که آیا ایران به خواست 5+1 درمورد برنامه هسته ای اش تن می دهد یا خیر؟
• سناریوی هالوکاست و پیگیری سناریوی تهدید آمیزبودن
اندیشه دولت ایران برای ملل جهان حتی فارغ از دستیابی این کشور به انرژی هسته ای
• سناریو اتصال برنامه هسته ای ایران به کره شمالی و
بهره گیری ایران از عملکرد هسته ای کره شمالی به نفع پرونده هسته ای خود
• سناریوی هلال شیعی
• سناریوی تهدید سنی ها با گسترش تعداد و نفوذ
شیعیان در منطقه تحت حمایت ایران
- مرور برخی سناریوهای جنگ لبنان:
• انتخاب تیتر واحد « بحران خاورمیانه » به « جای
بحران لبنان »، به عنوان تیتر کلی و هدایت گر مجموعه گزارشها، اخبار و تحلیلهای
مرتبط با جنگ در لبنان و اسرائیل و تکرار آن به صورت زیرنویس هنگامی که خبر مرتبط
با آن منتشر می شد، خود نشانی از طراحی و ساخت سناریویی با عنوان مورد نظر و گسترش
بحران به کل منطقه را داشت.
• سناریوی دیگری که آمریکاییها در راستای طرح
خاورمیانه بزرگ با بهره گیری از بحران لبنان توسط رسانه های خود دنبال کردند، این
بود که غرب از حفظ خاورمیانه به عنوان جایگاهی برای اعراب و نه یک امپراطوری مذهبی
برای ایران حمایت می کند. زمینه سازی برای این سناریو نیز با طرح تیترهای عمده و
بزرگ در رسانه های مطرح با عنوان " ایران به دنبال کسب قدرت برتر در
خاورمیانه " دنبال می شود.
• ایجاد ارتباط مستقیم بین پرونده هسته ای ایران و
بحران لبنان؛
اغلب تحلیلهای رسانه ای آمریکا و اسرائیل حول این مطلب ارائه می شدند که جمهوری
اسلامی ایران برای منحرف کردن توجه سران هشت کشور صنعتی جهان از برنامه هستهای
خود، حزبالله لبنان را برای آغاز جنگ با اسراییل تحریک کرده است.
• رسانه های آمریکا و اسرائیل، حزب الله لبنان را به
عنوان نمونه کوچکی از تهدید ایران برای صلح جهانی ترسیم می کردند و چنین تحلیل می
کردند که در صورت مجهز شدن ایران به بمب هسته ای، حمایت هسته ای این کشور از
تروریسم جهانی چه فجایعی که به بار نخواهد آورد.
- راهبردهای اساسی جنگ روانی
طراحان جنگ روانی ، نبرد خود را بر تبلیغات استوار کردهاند . هدف آنها تاثیرگذاری
بر عقاید افراد و یا جامعه موردنظر میباشد . امروزه در ادبیات جنگ روانی واژه
تبلیغات معادل واژه پروپاگاندا قرار گرفته است. جنگ روانی از همه تاکتیکهایی که یک
عامل تبلیغاتی و یا یک پروپاگاندا اجنت انجام میدهد، بهره می برد . این عوامل سعی
میکنند افکار عمومی طرف مقابل را به تسخیر کشانده و از شیوههای زیر حداکثر
استفاده را بنمایند . مدیران و طراحان خبری پیش از هر چیز ، باید مخاطب خود را به
خوبی مورد شناسایی قرار داده و از طریق روشهای روانشناسی اجتماعی ، میزان تاثیری
را که هر یک از تاکتیکهای جنگ روانی می توانند ایفا کنند را پیدا نمایند .
تاکتیکهای جنگ روانی بسیارند و متناسب با شرایط روز، در حال گسترش و رشد روز افزون
هستند.
- برخی از مهمترین تاکتیکهای جنگ روانی
سانسور Censorship
سانسور عبارت است از حذف عمدی موادی از جریان عبور آگاهیها ، به منظور شکل دادن
عقاید و اعمال دیگران است . این حذف عمدی میتواند به دو شکل صورت پذیرد . سانسور
در سادهترین معنیاش ، رسیدگی و آزمایش پیامهای کثیرالانتشار توسط اولیای امور به
جهت بازداشت موادی است که از نظر آنان نامطلوب است . این شکل سانسور ، همان ایجاد
مانع قبلی یا عملی جهت جلوگیری از انتشار مواد نامطلوب است که مثلا میتواند شامل
حذف واژهها ،عبارات یا جملاتی خاص ، توسط سانسورگر باشد .
اما سانسور در شکل گستردهترش ، میتواند دربرگیرنده هر نوع تلاشی جهت تضعیف یا
جلوگیری از انتشار مواد نامطلوب از نظر برخی از اولیای امور باشد . بدینترتیب ،
ممکن است دولتی جلوی انتشار اطلاعات یا اخباری را که میتواند بازتابی مخالف یا
ناموافق بر مقامات آن دولت داشته باشد ، بگیرد یا ممکن است دولت مذکور اقدام به
صدور مجوزهایی کند که از این راه انتشار مواد نامطلوب را دچار مشکل یا فترت سازد .
از طرف دیگر ، ممکن است اولیای امور اقدامی تنبیهی نیز بر علیه خاطیان درپیش گیرند
. بدینمنظور که مطمئن شوند خاطیان ، دیگر دست به خلاف نخواهند زد و نیز دیگران را
از انتشار مواد دارای ایراد ، برحذر دارند .
به
این ترتیب میشود برخی از روزنامهها یا مجلات را از امکانات چاپی محروم کرد ،
مالیاتهای سنگین یا موانع اقتصادی دیگر را اعمال کرد ، سردبیران را به زندان
انداخت یا جواز کار فعالیتهای رادیو – تلویزیونی را لغو کرد . دولتهای مستبد
و خودکامه از سانسور برای ابقاء قدرت خویش بهرهبرداری میکنند . اما دولتهای
آزادمنش به علت سنتهای موجود حاکی از انزجار نسبت به سانسور باید به روشهای دیگری
جهت ابقاء خود متوسل شوند ( روشهایی مانند تلاش برای جلب حمایت صادقانه رسانههای
متنفذ ، یا ارجاع مستقیم مشکل خود به مردم ) . سانسور در ایالات متحده بیشتر در
سطح محلی مشاهده شده است . در این سطح،تا به حال اقدامات بسیاری به منظور جلوگیری
از اهانت و قبیحپردازی ( به ادعای سانسورگران ) در مواد و موضوعات چاپی و فیلمهای
سینمایی صورت گرفته است .
اخبار کنترل شده : شکل خفیفی از سانسور نیز که اخبار کنترل شده نام گرفته ، وجود
دارد . در اخبار کنترلشده ، توزیع اطلاعات به طریقی است که حافظ حداکثر منافع
توزیعکننده باشد . دولتها ، اصناف و دیگر دیوانسالاریها ، غالب اوقات در کنترل اخبار
مقصر قلمداد میشوند .
سانسور برونقانونی : سانسور برونقانونی سانسوری است که خارج از کنترل قانون یا
قدرت قانونی باشد. چنین سانسوری میتواند داوطلبانه باشد . مثل وقتی که سردبیری ،
عبارت یا واژهای را از دستنوشته خود حذف میکند چرا که احساس میکند از ذوق سلیم
به دور است یا کتابداری که کتابی را از دور خارج میکند ، بدین علت که به نظر او
قبیح و اهانتآمیز است و وی مطالب قبیح و اهانتآمیز را دوست ندارد .
از یک لحاظ سانسور برون قانونی میتواند غیر داوطلبانه باشد مانند وقتی که سانسور
خود پاسخی به فشارهای اقتصادی ، سیاسی یا فشارهای دیگری از این قبیل است . مثلا یک
ایستگاه رادیو – تلویزیونی ممکن است انتقاد از مقامات دولتی را به
علت تهدیدهای واقعی یا احتمالی ، از جانب آن مقامات درخصوص تمدید مجوز مسکوت گذارد
.
تحریف Disortion
یکی از رایجترین شیوههای پوشش خبری و مطبوعاتی ، تغییر متن پیام به شیوههای
مختلف از طریق دستکاری خبر است . در مسئله تحریف سه پدیده به چشم میخورد که
عبارتند از : تعدیل ، شاخ و برگ دادن و جذب . یک خبر در حین انتقال از شخصی به شخص
دیگر به تدریج کوچکتر از گذشته ، قابل فهمتر و از نظر بازگو کردن ، سادهتر میشود
. در حین فرایند انتقال متوالی بسیاری از جزییات اصلی خبر کمکم تعدیل میشوند ،
تجربههایی که در مورد تحریف انجام شده است ، نشان میدهد که بسیاری از جزییات
موجود در ابتدای زنجیره انتقال بهشدت حذف میشوند . هر بار که خبر تحریفشده نقل
میشود ، میزان جزییات ، هرچند با کندی ، کاهش مییابد .
در همان زمانی که فرایند تعدیل انجام میگیرد ، شاخ و برگهای دیگری به خبر اضافه
میگردد . فرایند شاخ و برگ دادن به خبر ، به ادراک انتخابی و حفظ انتخابی موضوع
در ذهن و نقل جزئیات کمی از موضوع اصلی مبتنی است . با اینکه فرایند شاخ و برگ
دادن مانند فرایند تعدیل در هر بار که خبر نقل میشود ، انجام میگیرد ولی عناصری
که در این فرایند بر آنها تکیه میشود و در هر نوبت تکرار شمیآیند ، یکی نیستند .
این ویژگی بیشتر به ترکیب جامعه ای که خبر در آن منتقل میشود، وابسته است .
عناصری در این فرایند شاخ و برگ پیدا میکنند که از نظر نقل کننده خبر با اهمیت
هستند .
چه چیزی سبب حذف برخی جزییات و بیان برخی دیگر میشود ؟ چگونه میتوانیم این امر
را که برخی اجزا جای اجزای دیگر را میگیرند و موجب تغییر یک حقیقت میشوند ، بیان
نماییم ؟
پاسخ به این پرسشها در فرایند جذب یافت میشود که نتیجه نیروی جاذبه عادات ،
تمایلات و احساسات موجود شنونده است . برای مثال هنگام نقل یک خبر و سپس بازگو
کردن مجدد آن ، فرایند جذب موضوع اصلی روی میدهد ، آنگاه عناصر خبر منطبق شده یا
سازمان داده میشوند تا با انگیزه اصلی خبر هماهنگ شوند و این هماهنگی به گونهای
صورت میگیرد که خبر را در نهایت امر منسجمتر ، منطقیتر و دارای ظاهر بهتری سازد
. غالبا فرایند جذب با هدف مورد انتظار فرد هماهنگی دارد و درک و یادآوری امور طبق
معمول صورت میگیرد . از همه اینها مهمتر اینکه فرایند جذب به خودی خود بیانگر
تغییرات و تحریفاتی است که منعکسکننده احساسات ریشهدار در شخص میباشد و همچنین
وضعیت و جهتگیری او را منعکس میکند .
با اینکه در امر تجزیه و تحلیل ، فرایندهای تعدیل ، شاخ و برگ دادن و جذب از
یکدیگر تفکیک میشوند ، ولی این فرایندها در عمل از یکدیگر مستقل نیستند . آنها به
طور هماهنگ و در آن واحد عمل میکنند .این عمل هماهنگ ، منعکسکننده یک فرایند
منحصر به فرد است که دارای ویژگی فردی است و به تحریفی که مشخصه آن است ، منجر میشود
.
این شیوه بیشتر در مصاحبهها و گفتگوهای سیاسی بکار میرود . زیرا در مصاحبه
مستندسازی کار دشواری است ومیتوان مفاهیم موردنظر را تغییر داد . درشرایطی که
مخاطبان دسترسی لازم به منبع موثق پیام را نداشته باشند ، این شیوه بیشترین کاربرد
را دارد ، مثلا اخباری که از طریق خبرگزاریهای دنیا و روزنامههای پرتیراژ منتشر
میشوند ، در نقاط مختلف دنیا منتشر شده و قابل دریافت مستندات لازم از سوی
مخاطبان نمیباشند .
ساختن یک یا چند دشمن فرضی To Make A Supposed Enemy
این یکی از شیوههای قدیمی سیاسیون کهنهکار است که قدرت را دراختیار دارند و برای
بقا و ماندگاری در حکومت از آن استفاده میکنند . این شیوه به مطبوعات نیز رخنه
کرده است . در این شیوه سعی میشود تا سایر رسانهها و مطبوعات یا سایر
سیاستمداران و یا سایر احزاب را در چشم مخاطبان خود ، به شکل یک دشمن نشان دهند .
همیشه داشتن یک دشمن فرضی میتواند اقدامات طرف مقابل را محق و معتبر جلوه دهد و
زمینه را برای هر نوع اقدامی فراهم آورد . استفاده از این شیوه خود میتواند برای
متحد کردن افراد داخل یک کشور نیز مفید واقع شود . در هنگام بحرانهای اقتصادی و
سیاسی و یا همچنین خطرات سیاسی که از درون یک کشور را تهدید میکند ، وجود یک دشمن
فرضی خارجی میتواند سرپوشی بر بحرانها و اتحاد داخل کشور علیه آن بحرانها باشد .
پاره حقیقتگویی To release a part of truth
گاهی حادثه ، خبر یا سخنی مطرح میشود که از نظر منبع ، محتوای پیام ، مجموعهای به
هم پیوسته و مرتب است که اگر بخشی از آن نقل و بخشی نقل نشود ، جهت و نتیجه پیام
منحرف خواهد شد . این از رویههای رایج مطبوعات است که معمولا متناسب با جایگاه و
جناح سیاسی که به آن متمایل هستند،بخشی از خبر نقل و بخشی را نقل نمیکنند . این
شیوه بهخصوص در انتشار نظرات رهبران سیاسی متداول است . استفاده از تیترهای اصلی
روزنامهها ، مطابق با میل و سلیقه آن روزنامه از نمونههای بارز پارهحقیقتگویی
است
به طور کلی از دید روزنامهنگاران یک خبر هنگامی کامل است که عناصر خبری در آن بهشکل
کلی مطرح شوند . اما چنانچه یکی از عناصر خبری - چگونه ؟ کجا ؟ کی ؟ چه کسی ؟ چه چیزی
؟ چرا؟ - در خبر بیان نگردد ، خبر ناقص است . که در این تاکتیک حذف یکی از این
عناصر به عمد صورت میگیرد . در نشریات برای جلب نمودن نظر خواننده به تیتر خبر ،
از این تاکتیک استفاده مینمایند .
در واقعه 11 سپتامبر ، در اخباری که از سوی رسانههای امریکا و رسانههای همسو با
آنها انتشار مییافت، به دلایل و انگیزههای تروریستها پرداخته نمیشد . به عبارتی
عنصر « چرا » به صورت انتخابی از اخبار حذف میشد . حذف عنصر
« چرا » به امریکاییها این اجازه را میداد که بتوانند کشورها ، افراد مختلف و
سیاستهایی را که نمیپذیرند و با مواضع آنها مخالفت دارند را محکوم نمایند و
بتوانند با استفاده از باز بودن فضا و شرایط توجیه و با استفاده از عبارت « حذف
تروریستها از صحنه جهان » همچنان به سیاستهای مدنظرامریکا جامه عمل بپوشانند .
محکزدن To
Test for Confirm
برای ارزیابی اوضاع جامعه و طرز تفکر مردم جامعه درباره موضوعی خاص که نسبت به آن
حساسیت وجود دارد و یا دریافت بازخورد نظر حاکمان و یا گروهی خاص یا صنفی از اصناف
جامعه ، خبری منتشر میشود که عکسالعمل به آن، زمینه طرح سوژههای بعدی قرار میگیرد
عوامل تبلیغاتی سعی می کنند برای دریافت بازخورد نظر گروهی خاص و یا حتی افراد
جامعه ، با انتشار یک موضوع عکسالعمل آنها را مورد ارزیابی قرار دهند و سیاستهای
آینده خود را نسبت به آن طراحی کنند
تاکتیک محکزدن به نوعی تاکتیک بازگشتی هم هست و به افراد خاص برمیگردد و جامعه
محدودتری را درنظر میگیرد. اما بازخوردبیشتر به جامعه و عوام برمیگردد.
مثلا برای ارزیابی نظر مردم ایران راجع به رابطه با امریکا ، خبری منتشر میشود تا
پس از محکزدن آن، موضوعات جدیتری را دراین باره منتشر سازند . به عنوان مثال
میزان حساسیتهای مذهبی جامعه و یا پایبندی آنها به اصول مورد اتفاق جامعه ، یا
شخصیتهای مورد احترام ووثوق مردم ، یا کشف دیدگاهها و برنامههای جریان حاکم و
یا جبهه مخالف نسبت به موضوعی خاص را محک میزنند .
این شیوه یکی از شیوههای جنگ روانی است . اما امروزه در بازیهای تبلیغاتی و
انتخاباتی نیز مورد استفاده قرار میگیرد . در سیستمهای نظرسنجی نیز استفاده از
افکارعمومی ، نوعی محکزدن است .
طرح موضوع استفاده نظامی ایران از تکنولوژی غنیسازی اورانیوم توسط آمریکاییها ،
بازخورد واکنش دائمی ایرانیها را در تاکید بر استفاده غیر نظامی از این تکنولوژیها
را بهدنبال دارد . آمریکا با این کار از یک سو قصد محکزدن ایران در این باره را
داشته و از سوی دیگر از طرح آن برای اعزام بازرسین مربوطه برای کنترل این پروسه
بهره میگیرد .
ادعا به جای واقعیت Pretention instead of truth
رسانههای خبری برای دستیابی به اهداف موردنظر خود گاهی ادعاهایی علیه افراد ،
گروههای مختلف و رسانههای رقیب مطرح میکنند و آنان را مجبور به پاسخگویی می
نمایند . درواقع در این روش اخبار مخابرهشده و یا بهچاپ رسیده نوعی ادعا به جای
واقعیت را در ذهن مخاطب تداعی میکند و با استفاده از کلماتی نظیر « ادعا
» منبع خبر سعی میکند اولا خبر را ازدست ندهد ، درثانی صحت و سقم خبر را به گردن
منبع مدعی آن انداخته ، ثالثا چنانچه خبر مورد تایید قرار گرفت ، اعتبار پخش آن را
نصیب خود کند و در نهایت پیامی را که مدنظرش میباشد به همراه خبر القا نماید .
در شایعه منبع خبر را نمیگوییم اما در این نوع خبر عمدا منبع خبر را ذکر می کنیم
، ولی منبعی که بیاعتبار است و بارها مورد تکذیب قرار گرفته است .
این شیوه از جمله شیوههای جنگ روانی است که درآن نوعی ادعا در اخبار منتشر میشود
. و سپس این ادعا تایید یا تکذیب میشود . این شیوه در حقیقت مانند یک برگ دوطرف
برنده است . استفادهکنندگان از آن ، چه ادعا را رد و چه آن را تایید نمایند ، در
هر دو صورت منبع جواب خود را گرفته است
در جریان حمله امریکا به افغانستان ، پس از هر بمباران شدید مقرهای طالبان ،
ادعاهایی دال بر کشتهشدن بنلادن از سوی رسانههای امریکایی و رسانههای همسو با
آنها مطرح میشد . زمانی که طالبان خبر را تکذیب میکردند ، امریکاییها میفهمیدند
که تلاش آنها در انهدام مواضع طالبان و کشتار آنها چندان موثر نبوده است . اگر
طالبان سکوت می کردند ، این سکوت صحت ادعای امریکاییها را اثبات میکرد و نیروهای
طالبان را نیز از نظر روحی تضعیف مینمود.
رامسفلد وزیر دفاع آمریکا در ادعایی دیگر در تاریخ 7/1/82 نیز اعلام نمود که
نیروهای سوری با دادن « دوربینهای کار در شب » به عراقیها آنان را در کشتن
نیروهای آمریکایی یاری دادهاند و این مطلب توسط منابع سوری تکذیب شد .
اغراق
عوامل
تبلیغاتی با بهرهگیری از این شیوه دست به پخش مطالب مبالغهآمیز میزنند . آنها
سعی میکنند مطالب کوچک را بسیار بزرگتر از آنچه وجود دارد جلوه دهند و همچنین
قادرند از مطالب بزرگ به شکلی ضعیف و در زمان ، مکان و جایگاهی که به چشم نمیآید
، بهرهبرداری کند .
تفرقه
شاید بتوان تفرقه را یکی از مؤلفههای عوامل قبلی دانست که با استفاده از آنها
عامل تبلیغاتی سعی میکند بین جامعه مخاطبان خود با مرزبندی و جناحبندیهایی که
در اکثریت موارد کاذب هم میباشد ، مطالبی را پخش کند تا پتانسیلها و توان آنها
را کاهش دهد .
ترور شخصیت
در شیوههای جدید ، ترور فیزیکی جای خود را به ترور شخصیت داده است . در زمانهایی
که نتوان فردی را ترور فیزیکی کرد و یا نباید افراد مورد ترور فیزیکی قرار گیرند ،
سعی میکنند از طریق عوامل تبلیغاتی جنگ روانی و با استفاده از وسایل ارتباط جمعی
، شخصیتهای مطرح و مؤثر در جناح مقابل را به زیر ذرهبین کشیده و با بزرگنمایی
نقاط ضعف آنان را ترور شخصیت نماید . اصطلاحی که امروز برای ترورکردن از طریق
وسایل ارتباط جمعی یسیار مورد استفاده قرار می گیرد ، Terrorovision است که هدف آن ترور شخصیت های سیاسی و مهم از
طریق به تصویر کشیدن نقاط ضعف و حرکات نادرست آنهاست . این عوامل باعث می شود
رهبران ذینفوذ نزد مخاطبان دچار بی منزلتی وتخریب چهره شوند .
شایعه Rumour
زمانی که جریان این خبر از بین افرادی شروع میشود که از حقیقت موضوع دورند ،
شایعه آغاز میگردد و تکرار آن بدون ارائه برهان و دلیل ادامه مییابد تا تقریبا
بسیاری از مردم آن را باور میکنند و درنهایت شیوه معینی برای ترویج آن پیش گرفته
میشود ، مانند « آنها میگویند ... » یا « از یک منبع مسئول شنیدهام که ... » یا
« اخبار دقیقی دارم مبنی بر اینکه ... » و مانند آنها .
در اینجا یک شرط اساسی برای کامل شدن شایعه وجود دارد . این شرط عبارت است از
اهمیت پیشامد یا شخصی که در شایعه مطرح شده و همچنین ضرورت وجود ابهامی که شایعه
را فرا گرفته باشد . بهعلاوه انگیزههای روانی که سبب پیدایش شایعه و رواج آن
گردد .
شایعات زمانی رواج مییابند که حوادث مربوط به آن در زندگی افراد از اهمیتی
برخوردار باشند یا در مورد آنها خبرهای صریح پخش نشود و یا اینکه خبرهای مربوط به
آنها مبهم باشند . این ابهام زمانی به وجود میآید که خبر به صورت تحریف شده
دریافت شود ، یا به فرد خبرهای متضادی برسد یا فرو از فهم این گونه خبرها عاجز
باشد به هرحال شایعه همیشه دروغ نیست و همیشه داستان بدخواهانهای را شامل نمیشود
. ممکن است شایعه سبب درز کردن اطلاعات گردد ، به ویژه در زمان جنگ ، یعنی زمانی
که کنترل اطلاعات نظامی از جهت امنیت ملی کشور ، ضروری است .
میتوانیم بگوییم شایعه برای به انجام رساندن دو وظیفه توام انتشار مییابد :
اولین وظیفه بیان وتفسیر تنش احساسی است که افراد حس میکنند و وظیفه دوم تسکین
این تنش است .
در شرایط عادی اخبار از طریق منابع قابل اطمینان و رادیو و تلویزیون پخش میشود و
شایعه کمتر بهحال ظهور و بروز مییابد ، اما وقتی فشار روحی و سردرگمی بهوجود میآید
شایعه نیز گسترش مییابد . در چنین شرایطی اگر چه شایعات از پشتوانه و شواهد محکمی
برخوردار نیستند اما بهدلیل خودداری منابع رسمی از انتشار اطلاعات واخبار کافی و
شواهد که گاهی بهخاطر دسترسی نداشتن به آن و گاه به لحاظ اعمال سانسور است بهسرعت
و از طریق تکرار در میان مردم در سطح وسیعی گسترش مییابد و این تکرار از آن جهت
است که نیازهای هیجانی مردم را برآورده میکند
تاکتیک شایعه Rumour
شایعه در جایی ایجاد میشود که خبر نباشد و یا خبر از منابع موثق منتشر نگردد . از
جمله اولین عناصری که در بحث شایعه مطرح میباشند ، موضوع ، مکان و زمان شایعه است
. یک شایعهساز ماهر بهخوبی میداند که شایعه وی باید موضوعی باشد که حساسیت بالای
جامعه را در زمان و مکان مناسب به خود اختصاص دهد . رابطه بین موضوع ، زمان و مکان
میباید در پخش یک شایعه بهخوبی درک و احساس گردد .
در خصوص بحث زمان اعتقاد براینست که یا بهموقع بودن پخش شایعه بیشترین تاثیر را
دارد و همچنین بالاترین تاثیر شایعه در لحظه اوج احساسات مردم است . چنانچه شایعه
قبل یا بعد از زمان تاثیرگذار مطرح شود ، به همان اندازه نفوذ خود را از دست میدهد
. مکان پخش یک شایعه نیز میباید کاملا دارای مجاورتهای معنوی و جغرافیایی باشد .
شایعه ضریب خود را مدیون دو نکته میباشد . اول ابهام در موضوع و دوم اهمیت موضوع
. هر چه ضریب اهمیت یک شایعه بالا باشد ، ضریب نفوذ آن نیز به همان میزان بالا
میرود . در ضمن به همان میزان که ابهام در قضیه افزایش مییابد ، ضریب نفوذ شایعه
نیز بالا میرود . چنانچه یکی از این پارامترها ی ابهام یا اهمیت صفر شود ، ضریب
نفوذ شایعه نیز صفر خواهد شد .
عوامل دیگری نیز در پخش ، پذیرش و نفوذ شایعه مؤثرند اما از درجه دوم اهمیت
برخوردار میباشند . یکی از این عوامل عناصر پخش شایعه هستند . بهطور نمونه پخش
شایعه از زبان یک وزیر ، یک استاد دانشگاه و یا هر منبع معتبر دیگر ضریب نفوذ آن
را بیشتر از پخش شایعه از زبان راننده تاکسی میکند.
هرشایعه دربرگیرنده بخش قابل ملاحظهای از واقعیت میتواند باشد ، اما ضریب نفوذ
آن نیز تحت تاثیر سه عامل دیگر میتواند افزایش بالایی پیدا کند ،که این عوامل
عبارتند از :
• تسطیح
• همانندسازی
• برجستهسازی
تسطیح
در تسطیح شایعهساز سعی میکند عوامل حاشیهای و جنبی یک موضوع را از بین ببرد و
موضوع شاخص را نمایانتر کند . حذف مطالب حاشیهای شایعه و حذف مطالب کماهمیتتر
عامل تسطیح را شکل میدهد. دراین جا موضوع شایعه نماد وسیعتر و بزرگتری پیدا میکند
و یا به تعبیر دیگر تنها موضوع شاخص جامعه میشود .
همانندسازی
در همانندسازی نوعی فرافکنی صورت میگیرد . موضوعی در ذهن مخاطب عینیت پیدا کرده و
مخاطب نسبت به آن آگاهی دارد . در این نوع شایعه ، استفاده از تاکتیک بک گراند میتواند
عنصر شایعه را تقویت کند . به عنوان مثال در حوادث بعد از 11 سپتامبر ، استفاده از
شایعه پخش سلاحهای میکروبی و شیمیایی را همانندسازی می کنیم با سلاحهای بهکار
برده شده در جنگ خلیج فارس . برای اینکه ثابت نماییم تولید این نوع سلاحها توسط
آمریکاییها صورت گرفته و امروز در خود آمریکا موجب سیاهزخم میشود .
برجستهسازی ، بزرگنمایی
نمودار شدن عنصر اصلی شایعه همان برجستهسازی و واضحکردن موضوع اصلی است . برجستهسازی
زمانی اتفاق میافتد که شما بتوانید با تسطیح عناصر حاشیهای خبر را حذف و با
مبالغهای که در خبر انجام میدهید ، آن را درحد معقول بزرگ جلوه دهید .
شایعات در زمان جنگهای نظامی سه دسته هستند و دارای سه کاربرد میباشند :
- شایعات تفرقهافکن
در این نوع شایعه سعی میشود در موانع دشمن ایجاد شکاف نمایند و با بیان تشنجات
بین افراد دشمن آنها را ضعیف نمایند . این نوع شایعه در بازیهای سیاسی کاربرد
وسیعی دارد .
- شایعات هراسآور
در این نوع شایعه با اعلام کشتههای وسیع و پخش آن در بین نیروهای دشمن میتوان
ناامیدی را در بین آنها افزایش داده و آنها را ضعیف نمود .
- شایعات امیدبخش
این نوع شایعات باعث ایجاد روحیه و انسجام در بین
نیروهای خودی شده و کاربردی وسیع دارد
نیل پستمن در کتاب خود تحت نام « زندگی در عیش ، مردن در خوشی » شایعات
را به سه دسته تقسیم میکند :
- شایعات آتشین
شایعهایست که یکباره شکل میگیرد ، همه جامعه را تحتالشعاع قرار میدهد و اثری
کوتاهمدت دارد . کاربرد این نوع شایعه بیشتر در زمان جنگ نظامی است . استفاده از
آمار و ارقام و بزرگنشان دادن آنها ، مسیر شایعات آتشین است . به معنای دیگر
شایعات آتشین با ارقامی بسیار بزرگ ولی فقط در یک مقطع وارد میشوند ، تاثیر آنها
عظیم است ولی مقطعی است . نیل پستمن میگوید : این شایعه هنگامی است که جنگ یا
رخدادهای ناگهانی در جامعه اتفاق میافتد و این نوع شایعات غالبا با ارقام بزرگ و
ارقام سر و کار دارند . تلفات ناشی از جنگ و تلفات ناشی از سیل و زلزله از جمله
این موارد میباشند .
به عنوان نمونه اعلام کشتهها با ارقام بزرگ در یک جنگ
- شایعات خزنده
شایعاتی هستند که همراه با تاکتیکهای قطرهچکانی ، مرحله به مرحله میتواند مسیر
یک شایعه را در ذهن افراد یک جامعه طراحی کند . این شایعات درازمدتتر از شایعات
آتشین هستند و پیچیدگیهای بیشتری نیز دارند . سوءاستفادههای مالی و فساد در دستگاههای
اداری و رسوائیهای مالی از جمله این نوع شایعات هستند . پخش قطرهچکانی و مرحله به
مرحله حادثه 11 سپتامبر زمینهساز این نوع شایعه بود .
- شایعات دلفینی
آن
نوع از شایعات هستند که به تناسب زمان آشکار میگردند و بلافاصله پس از تاثیرگذاری
برای مدتی پنهان می شوند و دوباره با ایجاد زمینه و انگیزه خود را آشکار میکنند .
به گفته پستمن این شایعات ، شایعات غواصی میباشند . در این نوع شایعه از آنچه که
در گذشته اتفاق افتاده در زمانهایی که کاربرد آن اقتضاء میکند ، استفاده میکنند
. گاهی مطالبی را آشکار و گاهی مطالبی را پنهان مینمایند .
به تعبیر لئوپستمن مثل نمکی هستند که بر روی زخم پاشیده میگردد و در طول تاریخ
همیشه زنده و دارای کاربرد هستند . شایعات دلفینی شایعاتی هستند که زمان مشخصی
ندارند و هر گاه زمینه آن فراهم شود ، قابل خود نمایی هستند . مانند اخبار مربوط به
قتلهای زنجیرهای
تاکتیک ماساژ پیام Spinning The Message
انواع بیشماری از فریب و خود فریبی در انبوه دادهها و اطلاعات و دانشی که هر روز
از کارخانه کار فکری دولت به بیرون جریان مییابد ، دیده شده است که به ماساژ پیام
معروف است . تاکتیک حذف ، تاکتیک کلیبافی ، تاکتیک زمانبندی ، تاکتیک قطرهچکانی
، تاکتیک موجی ، تاکتیک تبخیر و تاکتیک تبخیر از جمله تاکتیکهای ماساژ پیام به
شمار میآیند که در کتابهای نوشته شده توسط الوین تافلر به طور کامل در مورد آنها
توضیح داده شده است .
تاکتیک کلیبافی Generality
Tactic
تاکتیک کلیبافی تاکتیکی است که در آن جزئیاتی که ممکن است مخالفت اداری یا سیاسی
را برانگیزد را با لعابی از مطالب غیرواقعی میپوشانند . در پخش این تاکتیک سعی میشود
بدون توجه به مسایل اصلی و عمیق در خبر و بدون ریشهیابی به موضوعی که منعکس می
شود به حواشی آن پرداخته شده ، به خبر لعاب بزنند و شاخ و برگ آن را اضافه کنند و
خواننده را در سطح نگه دارد . و توجه وی را کمتر معطوف به عمق مطالب نمایند . این
تاکتیک بیشتر در پخش بیانیههای وزارت امور خارجه و یا دستگاه دیپلماسی خارجی
کشورها مورد استفاده قرار میگیرد ، که در آنها از شیوه بیحسسازی مغزی استفاده
شده است .
در جنگ « نبرد برای کنترل » امریکاییها تا هفتههای اول به جز مطالب کلی جنگ ، هیچ
جزئیاتی را درخصوص اهداف خود و نحوه اداره شهرهای آزادشده و مسیر حرکت ارائه
نکردند .
تاکتیک زمانبندی Timing Tactic
مرسومترین مصداقی را که میتوان برای تاکتیک زمانبندی مثال زد ، تاخیر در پخش
خبر میباشد ، به نحوی که دیگر پیامگیر نتواند کاری بکند . این
شیوه در بسیاری از موارد التهاب و اشتیاق مخاطبین را برای شنیدن خبر از منابع موثق
مهیا نموده و در بخشی دیگر با زمینه پخش شایعات را نیز فراهم میکند. تافلر میگوید
پیچیدگی افکار عمومی به گونهای است که استفاده از یک تاکتیک به شکل مجزا و مجرد
نمیتواند کاربرد لازم را داشته باشد . بنابراین در بخشی از موارد مجبور به
استفاده از تاکتیکهای ترکیبی هستیم . در تاکتیک زمانبندی میتوان اطلاعات را با
توجه به زمان پخش آن و مهیا نمودن بستر لازم برای پخش خبر مورد استفاده قرار داد .
پخش اهداف مرحله به مرحله جنگ « نبرد برای کنترل » از سوی مقامات پنتاگون و وزارت
دفاع امریکا از همین نوع تاکتیک است .
تاکتیک حذف Omission Tactic
براساس این تاکتیک قسمتهای مهمی از خبر به دلایلی که از پیش طراحی شده و به شکلی
که هدفمند صورت گرفته است ، حذف میگردد تا زمینه را برای پخش تاکتیک شایعه مهیا
نماید. در این تاکتیک پخشکننده خبر(رسانه میداند که با پخش قسمت ناقصی از خبر
سؤالاتی در ذهن مخاطبان ایجاد میشودکه این سؤالات چنانچه پاسخ گفته نشود، زمینه
پخش شایعات را فراهم میکند . دروسایل ارتباط جمعی معروف است که شایعه جایی پخش میشود
که خبر نباشد . عدم پخش هیچ مطلبی در خصوص سازمان مجاهدین خلق ( منافقین ) پس از
شروع عملیات « نبرد برای کنترل ) زمینه پخش شایعات متعدد را در ایران
درخصوص نحوه برخورد امریکا با با این گروه را ایجاد کرد .
چون سیاست به شدت ستیزآمیز است ، پیامهای سیاسی بیش از پیامهای دیگر آگاهانه
انتخاب میشوند . این پیامها بهطور معمول حوزههای رو به گسترش دارند که در اثر
استفاده از تاکتیک حذف و خارج ساختن واقعیتهای مربوط یا تعادلبخش بهوجود آمدهاند
.
تاکتیک قطرهچکانی Dribble Tactic
دادهها ، اطلاعات و دانش به جای آنکه در سندی واحد نوشته شود در این تاکتیک دسته
بندی شده و در زمانهای گوناگون و به مقدار بسیار کم ارائه میگردد تا هم مخاطب
نسبت به منبع خبر اعتماد پیدا کند و هم نسبت به آن اعتیاد پیدا کند و منتظر پخش
اخبار از مجرای موردنظر گردد . در این شیوه الگوی رخدادها تجزیه میشود و از دید
گیرنده مخفی میماند .
تاکتیک دروغ بزرگ یا استفاده از دروغ محض
Big – Lie Tactic
این تاکتیک قدیمی و سنتی میباشد ، اما هنوز هم مورد استفاده فراوانی در
رسانهها
دارد و عمدتا برا ی مرعوب کردن حریف و یا حتی برای مرعوب کردن افکار عمومی مورد
استفاده قرار میگیرد . بدینمعنی که پیامی را که به هیچ وجه واقعیت ندارد را بیان
میکنند . معروفترین مورد استفادهای که از این تاکتیک شده ، در زمان هیتلر و توسط
گوبلز بوده است . گوبلز میگوید : دروغ هر قدر بزرگتر باشد ، باور آن برای تودههای
مردم راحتتر است .
وی
میگوید این تاکتیک هم برای مرعوب کردن دشمن و هم تهییج افکار عمومی ، تشویش
نیروها و مرعوب ساختن دشمن در مورد نیروی دفاعی و دروغهایی که در خصوص توان نظامی
و تکنیکی به کار گرفته میشود که در زمینه استفاده از آن دچار بیماری خودباوری و
خودبینی نیز میگردد . گوبلز میگوید دروغ را به حدی بزرگ بگویید که هیچکس جرات و
فکر تکذیب آن را نکند . او میگفت : بعضی مواقع دروغهایی میگفتم که خودم از آنها
میترسیدم .
تسخیر یکهفتهای بغداد توسط نیروهای ائتلاف و استفاده از جنگ الکترونیک در بغداد
از جمله همین تاکتیک دروغ محض بود .
فوریتبخشیدن ساختگی به خبر To Create
High
Priority For A News
تاکید بر انتقال سریع و لحظه به لحظه پیام و افزایش کمیت آن یکی دیگر از شیوههای
مطبوعاتی است . هدف از این شیوه ایجاد نوعی طوفان مغزی برای مخاطب نسبت به سوژه
موردنظر و ایجاد نوعی ایزولهکردن خبری مخاطب نسبت به دیگر منابع خبری از طریق
ایجاد این اطمینان در مخاطب است و این مطلب را میخواهد القا کندکه این مطبوعه در
سریعترین حالت ممکن ، قادر است اطلاعات را به مخاطب برساند . این تاکتیک برای کمتر
تعمق کردن مخاطب بر اخبار نیز به کار گرفته میشود . از طرفی نیز ، رسانههای خبری
با شتاببخشیدن به گزارش حوادث و رویدادها سعی میکنند از فرصت ایجادشده برای
دستیابی به بسیاری از اهداف خود ( که تاکنون مهیا نبوده ) استفاده کنند . این روش
کاربرد تبلیغاتی نیز دارد . همچنین در زمان جنگ و بحرانهای سیاسی کاربرد بسیار
دارد .
پیچیده کردن خبر برای عدم کشف حقیقت To Tangle a Canard
امروزه شیوه پنهان کردن حقیقت ، محرمانه نگهداشتن آن نیست زیرا که ذات خبر فرار
است و به محض یافتن مجرایی ، به داخل جامعه نفوذ پیدا میکند . اعتقاد بر اینست که
زمانی که یک رسانه قصد دارد یک خبر را پنهان کند لازمست با دادن اطلاعات متنوع
وزیاد ، حقیقت و موضوع را بهگونهای پیچیده کند که مخاطب از پیگیری آن خبر صرفنظر
کند.
برای پنهان ماندن حقیقت ، موضوع آنچنان با اخبار و اطلاعات فراوان و گاه ضد و نقیض
، پیچیده و مغلق بیان میشود که مخاطب نتواند از لابلای مطالب به حقیقت دست یابد .
نمونه بارز این اتفاق در موضوع پرتاب موشک از سوی نیروی دریایی آمریکایی به سوی
هواپیمای مسافرتی ایرباس ایرانی بود.
امروزه جهت سرکوب بسیاری از جنبشهای مردمی و نتایج اسفبار اقدامات سیاسی و
اقتصادی قدرت های بزرگ در کشورهای ضعیف جهان این حقایق از طریق مخدوش ساختن خبر
این وقایع ، پنهان میمانند .
افزایش قابلیت تصدیق خبر از طریق چیدن خبر ساختگی و نادرست
درمیان چند خبر درست To Take The News Out of
Its Proper Context
این
از خصوصیات مستمر چند موج رادیویی مانند بی.بی.سی است که همواره از این شگرد
استفاده کردهاند . در این شیوه، نظر مخاطبان به اخباری کاملا صحیح جلب میشود و
پس از ایجاد اطمینان اولیه نسبت به این منبع ، یک خبر نادرست اعلام و القاء میشود
.یک تحلیلگر حرفهای میتواند اخباری که برای مخالفان خود دارای هویت درست و مشخصشده
است ، به گونهای با اخبار نادرست آمیخته کند که نهایتا نظر خود را در قالب تحلیل
و تفسیر مورد نظر خود القا نماید .
این شیوه شیوهایست که عمدتا تحلیلگران و یا نظریهپردازان سیاسی از آن بهره میگیرند
. نمونه آن را میتوان در سایت علیرضا نوریزاده پیدا کرد . در این شیوه تحلیلگر سعی میکند
اخبار موثق و درست قابل استناد برای مخاطبین را همراه با چند خبر نادرست درهم
آمیخته و با شیوهای کاملا حرفهای نتیجه مطلوب خود را کسب کند . در این شیوه
باید سعی شود که از اخبار صحیحی که مورد تصدیق و اطمینان خواننده میباشد بهرهبرداری
شود . پس شناخت مخاطبین مورد نظر، لازمه استفاده از این تاکتیک میباشد .
در جریان قتلهای زنجیرهای ، علیرضا نوریزاده با در اختیار داشتن بخشی از مطالب
صحیح قادر بود که مطالب نادرست خود را تحت پوشش منابع اطلاعاتی موثق منتشر کند .
استفاده از دوخبر واقعی برای طرح یکخبرساختگی
To
use Two Factual
News Items In Order To Legitimize A False News
ارتباط بخشیدن بین دو واقعه ، نتیجهگیری غلط و غیرواقعی از آن ، از شیوههای دیگر
در مطبوعات و خبرگزاریها و رادیوها به شمار میرود . مثلا رادیو بی.بی.سی اعلام
میکند که دو هیات سیاسی از آمریکا و ایران همزمان در سوریه با مقامات سوری دیدار
و گفتوگو کردند . در این پیام هدف اصلی، القاء خبر ارتباط بین این دو هیات سیاسی
در سوریه و تضعیف دولت جمهوری اسلامی است
استفاده از عاطفه گیرندگان پیام To Play On The Emotions Of The
Audience
در این روش تلاش میشود تعابیری در خبر مورد استفاده قرار گیرد که به کارگیری آنان
احساس عاطفی مخاطبان را به طور ساختگی تحریف و تهییج کند . کلماتی نظیر تبعیض ،
ظلم به زنان ، فشار برکودکان ، شکنجه ،بازجویی ، توطئه ، خفقان ، نسلسوزی ، دولتستیزی
، قانونستیزی ، فجایع بشری و مانند آن میتواند احساسات یک مخاطب را برانگیخته
نماید . موضع زنان و کودکان همیشه میتواند در این روش کارآمد باشد . پخش برنامههای
تلویزیون و استفاده از عکسهایی که کودکان را در وضعیتی بسیار بد نشان میدهد ،
همچنین استفاده از زنان به عنوان عناصر زجرکشیده در اخبار میتواند در مسیر ایجاد
هیجان بسیار مؤثر و پرنفوذ باشد .
از سوی دیگر خبرگزاریها از عاطفه غریزی گیرندگان پیام استفاده میکنند . گیرندگان
پیام درمقابل یکسری مسائل مشترک با هم دارای همبستگیهای عاطفی هستند . مباحث
مشترکی نظیر دین ، نژاد ، سرزمین ، ملیت ، جنسیت ، محیط اجتماعی ، رنگ پوست ،
مباحث مشترک قارهای و مباحث انسان دوستی از جمله این مباحث است که در خیلی از
خبرها هدف قرار میگیرند و سعی می شود به نوعی در خبرها روی یکی از این همبستگیها
تاکید شود . مخصوصا روی مسائل ناسیونالیستی بسیار تاکید میشود ، مثلا کردها در
ترکیه ، عراق ، ایران ، سوریه و .. سعی میکنند از رابطه عاطفی کردها استفاده کنند
، به نوعی که تحریککننده باشد . کردها یک نوع رابطه معنوی ، جدا از همبستگیهای
منطقهای با هم دارند و فشار به هر گروه در هر منطقه بر بقیه تاثیر میگذارد .
استفاده از خبر برای تبلیغات Promoting Special Interests Through News
وقتی خبری از رسانهها منتشر میشود ، نیازی به اثبات آن وجود ندارد . چرا که
اولین اصل برای دهنده پیام اینست که ادعایی که کرده ، اصل میباشد . منبع خبر
زمانیکه خبری را میدهد ، هیچگونه تلاشی برای اثبات آن نمیکند و مدنظر او اطلاعرسانی
صرف است .
در مورد خبر اگر کسی فکر کند یا ادعا کند که خبر درست نیست ،لازمست برای رد آن
مدرکی ارائه دهد .
انواع عملکردهای رسانه ای در راه اندازی جنگ روانی
1ـ در کشورهایی که حکومت آنها صبغهای نژادی و قومی دارد، رسانهها تحت کنترل شدید
دولت، تبدیل به بلندگو و انعکاسدهنده گرایشهای نژادی ـ قومی -نظامی حاکم میشوند
و به عنوان یکی از ابزارهای «دگرسازی» یا به اصطلاح قرار دادن «ما در برابر آنها» Us Versus Them،
بستر مناسبی برای ایجاد تنش، خشونت و حتی جنگ داخلی فراهم میکنند، نوع و شیوه
رفتاری رسانهها در بحران رواندا و صربستان نمونههای خوبی در این زمینه به شمار
میروند.
2ـ در برخی موارد، رسانههای داخلی یا خود زمینهساز بحران و جنگ هستند و یا به
دلیل آن که نمیتوانند به بیان حقایق بپردازند به ترویج خشونت کمک میکنند. در این
شرایط، این رسانههای بینالمللی هستند که باید انجام این وظیفه را عهدهدار شوند.
غفلت عمدی یا سهوی رسانههای بینالمللی در پرداختن به موضوع، منجر به بروز و یا
ادامه جنگ و خشونت میشود. سکوت عمدی رسانههای غربی در برابر نسلکشی صربها و
جنایات صدام علیه اکراد، از مصادیق بارز در این زمینه هستند.
در این باره مارک دافیلد (Mark Duffield) ضمن بررسی
گزارشهای تایمز و نیویورک تایمز که منجر به عدم مداخله جامعه بینالمللی در جریان
نسلکشی در کشور رواندا شده است، چنین رسانههایی را در خدمت آنچه بربریتگرایی
جدید (New
Barbarism) غرب نامیده میشود، قلمداد میکند.
3ـ تلاش رسانههای کشور ثالث برای ایجاد اختلاف بین دو کشور و یا تحریک به اقدام
برای جداییطلبی، شیوه دیگری است که میتوان به آن اشاره کرد.
4ـ ترغیب سیاستمداران به آغاز جنگ با مطرح کردن این ایده که سایر روشهای تغییر
رفتار کشور هدف نتیجهبخش نخواهد بود، از دیگر شیوههایی است که رسانهها به آن
متوسل میشوند.
5- اگر در زمان جنگ، رسانهها تلاشی برای خاتمه آن انجام ندهند، در حقیقت تداوم
خونریزی و خشونت را موجب شدهاند. در عصری که بیش از 17000 ماهواره، امکانات فوقالعادهای
را به وجود آوردهاند، تا حدی که میتوان از دیپلماسی مجازی (Virtual diplomacy)
بحث کرد، رسانهها میتوانند تلاش فراوانی برای ترغیب طرفهای درگیر به گفتوگو و
حتی مذاکرات بینالمللی چند جانبه به عمل آورند.
دکتر محمد سلطانی فر