مردی که بغداد را لرزاند


در سال 1361 جنگ تحمیلی هر روز شعله ورتر می شد و صدام رییس دولت بعث عراق برای مانور سیاسی از برپایی کنفرانس غیرمتعهدها سخن می گفت و از مدتها قبل به کمک آمریکا بغداد را به دژ نفوذناپذیری تبدیل کرده و تبلیغات وسیعی به راه انداخته بود تا حدی که برای سران غیرمتعهد بنزهای سفارشی اش را روی اتوبانهای نوساز بغداد راه انداخت . از یک طرف هم مدام تبلیغ می کردند که ایران نمی تواند بغداد را ناامن کند در این زمان بود که ایجاد ناامنی در استان بغداد در دستور کار نظامی ـ سیاسی جمهوری اسلامی قرار گرفت تا ضمن هدف قرار دادن تاسیسات پالایشگاهی « الدوره » در جنوب شرقی شهر بغداد از برگزاری نشست غیرمتعهدها جلوگیری شود. در این شرایط بود که سرهنگ خلبان عباس دوران برای جلوگیری از تشکیل کنفرانس سران غیرمتعهدها در تاریخ 20/4/1361ماموریت یافت تا پایتخت عراق را ناامن نماید.


دوران باید بغداد را ناامن می کرد. از مرز می گذشت میان رادار دشمن به حرکت ادامه می داد و آسمان بغداد را تهدید میکرد. خیلی عجیب است که یک هواپیما برود و یک کشور را آنهم با جدیدترین تجهیزات به هم بزند. شهید دوران در نامه های مربوط به این ماموریت مقابل اسم پدافندهای مختلفی که عراق از کشورهای اروپایی خریداری کرده بود نوشته است : نود درصد احتمال برگشت نیست .

شهید سرلشکر عباس دوران در سال 1329 در شهر شیراز دیده به جهان گشود . دوران کودکی نوجوانی و جوانی را در شیراز گذراند . وی پس از اخذ دیپلم در سال 1349 به خدمت مقدس سربازی میرود و بعد از بازگشت به دلیل علاقه ای که به یادگیری فن خلبانی و خدمت به میهن دارد در 1351 وارد دانشکده خلبانی نیروی هوایی ارتش می شود . پس از طی نمودن دوره مقدماتی پرواز در ایران برای ادامه تحصیل و فراگیری دوره تکمیلی خلبانی به کشور امریکا اعزام گردید. با توجه به استعداد فوق العاده در کمترین زمان موفق به اخذ نشان و گواهینامه خلبانی شده و به ایران بازمی گردد و با درجه ستواندومی در پایگاه هوایی همدان مشغول به خدمت میشود. هنگامی که جنگ تحمیلی آغاز شد وی در پست افسر خلبان شکاری و معاونت عملیات فرماندهی پایگاه سوم شکاری (شهید نوژه ) انجام وظیفه می کرد.

خاطره ای از شهید سرلشکر خلبان عباس دوران از زبان امیر سرتیپ خلبان کاظمیان

امیر سرتیپ منصور کاظمیان همرزم شهید سرلشکر عباس دوران خلبان دوم و سرنشین هواپیمای است که به هتل محل برگزاری اجلاس کشورهای متعهد در بغداد برخورد کرد. خاطره ای را از زبان او مرور می کنیم .
قبل از اینکه این عملیات را به ما اعلام کنند عباس دوران به پایگاه امیدیه اهواز رفته بود و قرار بود در صورتی که در عملیات رمضان نیاز شد پرواز کند زیرا نیروی زمینی ارتش در این عملیات نیاز به حمایت های هوانیروز داشت در نتیجه دو روز قبل از شروع عملیات عباس دوران به ما ملحق شد و به ما توضیح دادند که به علت حساسیت ویژه این عملیات با سه هواپیما انجام خواهد شد . هواپیمای شماره یک من بودم و عباس دوران هواپیمای شماره 2 محمود اسکندری بود و ناصری و هواپیمای شماره 3 توانگریان و قاسمی که البته قرار شده بود هواپیمای شماره یک و دو به عمق خاک عراق و شهر بغداد بروند و علاوه بر بمباران پالایشگاه الدوره دیوار صوتی این شهر را نیز بکشنند و هواپیمای شماره 3 نزدیک مرز بعنوان پشتیبان و نیروی جایگزین مستقر شود تا در صورت بروز هرگونه مشکلی برای این دو هواپیما عملیات را ادامه دهد . وی افزود : ما به سمت بغداد پرواز کردیم . تقریبا 15 کیلومتری بغداد بودیم که با دیوار آتش پدافند دشمن روبرو شدیم و در همین فاصله چند گلوله به هواپیمای ما برخورد کرد. وقتی این گلوله ها به هواپیمای ما اصابت کرد عباس دوران به من گفت : چراغ موتور سمت راست روشن شده و ظاهرا موتور از کار افتاده است . من به عباس گفتم : چاره ای نیست و باید به عملیات ادامه دهیم . زیرا در آن شرایط اگر بازمی گشتیم دوباره در دیوار آتش دشمن قرار می گرفتیم بنابراین به سمت جنوب شرقی شهر بغداد که پالایشگاه الدوره در آنجا بود ادامه مسیر دادیم و با اینکه پدافند دشمن بسیار قوی بود تمام بمبها را روی این پالایشگاه تخلیه کردیم . بعد از تخلیه بمبها به مسیری ادامه دادیم که دقیقا به سمت همان هتلی ختم میشد که قرار بود کنفرانس غیرمتعهدها در آنجا برگزار شود.

زمانی که بمبها را روی پالایشگاه الدوره می ریختیم آتش بی امان و شدید دشمن قطع نمی شد و در همان موقع بود که هواپیما مورد اصابت چند گلوله دیگر قرار گرفت و قسمت عقب آن به طور کلی از بین رفت .
من وقتی به پشت سر نگاه کردم پالایشگاه را دیدم که در آتش می سوخت و یک لحظه هم دیدم که قسمت دم هواپیما تا وسط کابین از بین رفته و در آتش میسوزد. دیگر حتی فرصت نشد به عباس دوران این قضیه را بگویم و نمی دانم چه طور شد که صندلی من به بیرون پرت شد. یعنی قبل از اینکه من بخواهم به عباس دوران بگویم که قسمت هواپیما از بین رفته صندلی به بیرون پرت شده بود حالا یا عباس دوران این کار را کرده بود (چون چند لحظه قبل از آن به شدت اصرار داشت که هواپیما را من ترک کنم ) و یا آتشی که در قسمت وسط کابین بود باعث این قضیه شده بود. در هر صورت من چشمانم سیاه شد و دیگر هیچ ندیدم وقتی به هوش آمدم در وزارت دفاع عراق اسیر شده بودم . بعد از دو ماه یک سرباز عراقی که نگهبان وزارت دفاع عراق بود به من گفت : من هواپیمای شما را دیدم که آتش گرفته بود یک چتر باز شد و بعد از چند ثانیه هواپیما به هتل محل برگزاری کنفرانس غیرمتعهدها برخورد کرد و فهمیدم عباس صندلی خودش را به بیرون پرت نکرده و پس از برخورد هواپیما با ساختمان هتل به شهادت رسیده است . عقاب بال سوخته نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران قهرمان دلیر مردم ایران افتخاری دیگر نصیب نیروی هوایی و کشورش می کند .با این حرکت شجاعانه سران کشورها به این نتیجه می رسند که آسمان بغداد به هیچ وجه امن نیست و تصمیم می گیرند که اجلاس در دهلی نو انجام پذیرد.
وقتی خبر شهادت عباس دوران را شنیدم به یاد صحبت شب قبل از عملیات افتادم که او به من می گفت : منصور جان اگر یک وقت هواپیما دچار مشکلی شد تو خودت را به بیرون پرت کن و منتظر من نمان چون من باید در هواپیما بمانم و ماموریتم را به اتمام برسانم . وی بارها می گفت اگر هواپیما بال نداشته باشد خودم بال درآورده و بر سر دشمن فرود می آیم و هرگز تن به اسارت نخواهم داد.

من از سال 1360 که عباس دوران به همدان منتقل شد با او آشنا شدم و در عملیاتهای زیادی با عباس شرکت کرده ام که مهمترین آنها فتح المبین عملیات بوشهر برای بمباران اسکله های البکر و الامیه نزدیک بندر بصره و همچنین آخرین عملیات با هدف ناامن کردن شهر بغداد و بر هم زدن کنفرانس غیرمتعهدها بود.
عباس دوران بین همه معروف بود.ترس را هیچگاه در وجود او ندیدم . سختترین ماموریتها را قبول می کرد و به تنها چیزی که فکر می کرد هدف بود. حتی یادم هست که در عملیات بمباران اسکله البکر و الامیه در نزدیکی بندر بصره بنا به دلایلی قرار شد که عملیات به صورت نیمه کاره متوقف شود ولی عباس دوران قبول نکرد و عملیات را به آخر رساند.

او هیچگاه در کابین صحبت نمی کرد و همیشه می گفت : اگر از مسیر منحرف شدم و یا حالت نامتعادلی را مشاهده کردید آن وقت علاوه بر اینکه به من اعلام می کنید مواظب اطراف باشید.
پیکر پاک سرلشکر خلبان شهید عباس دوران بعد از 22 سال دوری از وطن به کشور بازگشت و در زادگاهش به خاک سپرده شد. روحش شاد و یادش گرامی باد.

امیر سرتیپ خلبان منصور کاظمیان همزمان با شهادت سرلشکر عباس دوران به اسارت درآمد و پس از هشت سال و دو ماه در تاریخ 1369 6 24 آزاد شد و به میهن اسلامی بازگشت .

شهید عباس دوران بین همه خلبانان به شجاعت معروف بود. ترس و هراس در وجود او راه نداشت . سخت ترین ماموریت ها را قبول می کرد.

منبع : خبرگزاری فارس

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد