پاسخ این سوءال را به صورت مختصر در نکات زیر دنبال میکنیم:
انقلابهای رنگین، نامی است که به طور گروهی به دستهای از تحرکات مربوط به هم اطلاق شده است که در بسیاری از جمهوریهای شوروی سابق و کشورهای شرقی - بلوک شرق - به وقوع پیوسته است. وجه مشترک تمامی این حرکات، مبارزاتی منفی است که بر ضد حاکمان متعصب و دیکتاتور انجام شده است. به طور کلی، مخالفان، از دموکراسی و آزادی دفاع کردهاند و در تمام حالات، یک رنگ یا گل خاص، به عنوان نماد، مورد استفاده قرار گرفته است.
بر اساس واقعیتهای موجود، سازمانهای غیردولتی (NGOها)، نقش بسیار مهمی در این انقلابها داشتهاند. در تمام حالات، اکثر شرکت کنندگان را جوانان و سازمانهای دانشآموزی، در کنار سایر شهروندان، تشکیل دادهاند. این حرکات مخالف، تاکنون در صربستان و مونتنگرو، موجب سقوط میلوسویچ، در گرجستان، موجب عزل ادوارد شوارد نادزه (انقلاب رُز)، در اکراین (انقلاب نارنجی)، موجب سقوط ویکتور یانوکویچ و در قرقیزستان (انقلاب لاله)، موجب فرار عسکر آقایف شده است. در تمام حالات، الگوی اتفاقات، کم و بیش مشابه بوده است و در تمام این موارد، به دنبال برگزاری انتخابات بحث برانگیز، مخالفتهای گسترده خیابانی منجر به عزل، سقوط یا فرار رهبرانی شده که از سوی مخالفین، دیکتاتور شناخته شده بودند. این وقایع نشان میدهد که امروزه موج تغییرات در جمهوریهای شوروی سابق، قویتر شده است.
تمایل آمریکا به کنترل مناطق اتحاد جماهیر شوروی سابق، واضح و آشکار است. از این رو، بسیاری از تحلیلگران معتقدند که این انقلابها، کودتاهای ساخت آمریکا بودهاند و نقش سفرای ایالات متحده در داخل این کشورها، مهم و اساسی بوده است؛ همانند نقشی که NGOها، به ویژه موسسه جامعه باز متعلق به جروج سوروس، ایفا کردهاند.
این انقلاب، مجموعهای از مخالفتها و وقایع سیاسی بود که به عنوان نتیجه دور دوم انتخابات بحث برانگیز ریاست جمهوری در سال 2004م. در این کشور صورت گرفت. این وقایع، منجر به باطل شدن نتیجه انتخابات و تکرار آن شد. در دور جدید انتخابات، ویکتور یوشچنکو، رهبر مخالفین، به عنوان رئیس جمهور معرفی شد و ویکتور یانوکویچ، شکست خورد.
این انقلاب، علاوه بر تحولات داخلی، منجر به تیرگی روابط این کشور با روسیه شد؛ تا جایی که اختلافات گازی روسیه و اوکراین، متأثر از برخی زمینههای سیاسی و حوادث پس از وقوع انقلاب نارنجی اوکراین است که روسیه را برآن داشت تا برخی کمکهای اقتصادی، مانند صدور گاز ارزان قیمت به این کشور را متوقف کند.
رنگ نارنجی بدین جهت از سوی مخالفین انتخاب شد که این رنگ در مبارزه انتخاباتی نامزد مخالفین، ویکتور یوشچنکو، رنگ غالب بود. نماد آنها، نوار یا پرچمی با شعار «بله، یوشچنکو»، به رنگ نارنجی بود. در اینجا، انقلاب با شعار Pora(حالا وقتش است)، حرکت میکرد.(1)
انقلاب مخملی، به مجموعهای از تحولات سیاسی گفته میشود که از مدیریت رسانهای و افکار عمومی و همزمان، مهندسی اجتماعی آغاز شده تا به یک مهندسی جدید سیاسی و تغییرات شبه دموکراتیک در یک نظام سیاسی معطوف گردد. نخستین بار، رسانههای نزدیک به غرب، با مهندسی افکار عمومی در صربستان، موجب به زیر آمدن میلوشویچ از مسند قدرت شدند. این رخداد، با واکنش مسکو که حامی دولتهای اروپای شرقی بود، مواجه شد؛ اما ظاهر این تحول، با یک روند شبه مردمسالارانه (دموکراتیک) رخ داده بود. پس از آن، نوبت به گرجستان رسید. ادوراد شواردنادزه در انتخابات پیروز شد؛ اما نهادهای مدنی علاقهمند به غرب و رسانههای مخالف، سیاستمدار کهنهکار را به تقلب در انتخابات متهم کردند و بر خلاف قانون اساسی گرجستان، شواردنادزه ملزم شد تا به انتخابات مجدد، تن دهد که نتیجه انتخابات با اندک تمایزی، به نفع مخالفان رقم خورد.
نماد مخالفان، گلهای سرخ بود؛ اما اینان اغلب با لباس نارنجی به میدان میآمدند و برای همین، این شیوه مدیریت فضای سیاسی، از مهندسی اجتماعی تا مهندسی سیاسی را انقلاب گلها، یا انقلاب نارنجی (رنگی) یا انقلاب مخملی (نرم) توصیف کردند.
از این پس، این نوع مهندسی سیاسی که با مقدمات رسانهای و مهندسی اجتماعی شکل گرفته بود، در دیگر جمهوریهای تازه استقلال یافته شوروی سابق نیز آزموده شد و در اوکراین نیز به نتیجه مطلوب غرب منجر گردید. اوکراین، دروازه ورود غرب به آسیا بود؛ سپس جمهوری آذربایجان، کشورهای آسیای میانه، لبنان و سوریه هدف قرار گرفتند که البته در کشورهای اخیر، توفیق جدی حاصل نشد. به ویژه در لبنان و سوریه، عملاً مردم به تحکیم حاکمیت ملی خویش رأی دادند و به اعمال مدیریت غرب در امور داخلی خود، پاسخ منفی دادند. چند ماه پیش بود که غرب همین تجربه را در نپال آزمود. هدف او از اعمال فشار بر پادشاهی این کشور، استقرار یک نظام شبه دموکراتیک، برای پذیرش اعمال مدیریت غرب در این کشور بود. نپال، کشوری است در میانه چین و هند و مهار این دو کشور قدرتمند آسیاسی با اهرم نپال، میتواند برنامه دیرینه غرب برای آسیا را تحقق بخشد. نکته قابل توجه اینجاست که در ضلع شمال غربی نپال، استان پرمسئله تبت چین قرار دارد.
چندی پیش، رایس به پاکستان رفت و در دیدار با مشرّف، وی را به اطاعت بیشتر از غرب فرا خواند و با تأکید بر ضرورت تن دادن پاکستان به دموکراسی آمریکایی، به طور ضمنی، فرمانگریزی اسلامآباد از سیاستهای غرب را موجب تحمیل یک انقلاب مخملی به این کشور عنوان کرد.
برای نخستین بار، تهدید به انقلاب مخملی در ایران، از سوی یک جناح افراطی و در آستانه انتخابات مجلس ششم مطرح شد. این طرح، زمانی مورد توجه قرار گرفت که گرجستان، تازه تحولات شبه انقلابی خود را پشت سرگذاشته بود و طراحان آن در ایران، از این پروژه، به عنوان گرجستانیزه کردن انتخابات یاد میکردند.
اقداماتی چون تحصن و استعفای دستهجمعی برخی نمایندگان و مدیران که با واکنش سریع رئیس مجلس وقت و رئیس جمهور سابق مواجه شد، در همین راستا صورت پذیرفت؛ اما بیاعتنایی بدنه اجتماعی و ناآگاهی جناح افراطی از ظرفیت اجتماعی خود، موجب شد تا جامعه به این اقدامات، اعتنایی نکند. این در حالی بود که رسانههای حامی این جناح افراطی و امپراتوری رسانهای غرب، تمام تلاش خود را برای تقویت این طرح، به کار بسته بودند.
اجرایی کردن این طرح برای انتخابات ریاست جمهوری نهم نیز در دستور کار قرار گرفت؛ اما شکاف عظیم جناح افراطی با بدنه اجتماعی، موجب ناکامی دوباره این طرح شد.
برای شناخت کارگزاران انقلابهای مخملی، عجلهای برای معرفی عوامل جناح افراطی داخلی نداریم؛ البته معرفی ایشان، گهگاه از سوی نشریات و محافل داخلی صورت میپذیرد؛ اما بهتر است که ستاد پشتیبانی این انقلابها را بیشتر بشناسیم. یکی از اصلیترین نهادهای برنامهریزی برای تحولات شبه انقلابی، بنیاد «اوپن سوسایتی» یا «جامعه باز» است. این بنیاد، متعلق به «جورج سوروس»، یکی از شاگردان کارل ریموند پوپر، نظریهپرداز لیبرال دموکراسی اتریشی است که با تمسک به کتاب «جامعه باز و دشمنانش»، اثر پوپر، بدین نام، موصوف گردیده است. این بنیاد، گاهی به نام صاحب آن، بنیاد سوروس هم خوانده میشود.
این بنیاد، یکی از ده مؤسسه فعال در خدمات عام المنفعه در اروپای شرقی و جمهوریهای تازه استقلال یافته شوروی است و در پوشش خدمات خیریه، برنامهریزی و ساماندهی نهادهای مدنی و غیردولتی را در راستای تحقق جامعه باز، در دستور کار خود دارد.
بنیاد سوروس (اوپن سوسایتی)، در کنار بنیاد رسانهای رابرت مردوخ (یا مرداک)، دومین سازمان رسانهای جهان است که بیشترین شبکههای تلویزیونی، خبرگزاریها، خبرنامهها و روزنامهها را در سطح جهان، مدیریت و هدایت میکند. این مدیریت و هدایت، گاهی صورتی آشکار دارد و گاهی با واسطه و به صورت نهان، انجام میگیرد. فعالیت رسانهای مردوخ، آشکار است و این مؤسسه، جسورانه در اداره و خرید شبکههای بزرگی چون فاکس نیوز، الجزیره و حتی رسانههای آسیای دور، فعالیت میکند؛ اما سوروس بیشتر اصرار دارد تا به صورت پنهان، در خرید و هدایت رسانهها فعالیت کند. حضور چشمگیر در هدایت قفقاز، آسیای میانه، افغانستان، ترکیه و دیگر کشورهای اطراف ایران، نمونهای از این فعالیتهاست.
تا سال 2004 م. تنها20 مؤسسه خبری در جمهوری آذربایجان تحت پوشش بنیاد سوروس قرار گرفته بود. اعتراض هماهنگ جمعی از رسانههای این کشور به سفر سال گذشته الهام علیاف به ایران و دیدار وی با مقام معظم رهبری و نیز هجوم گسترده خبری رسانههای جمهوری آذربایجان و ترکیه در راستای تقویت و پشتیبانی رسانهای از ناآرامیهای اخیر در شمال غرب کشور، هدایت این رسانهها را از سوی یک ستاد مرکزی، بیش از پیش، محتمل میکند.
منبع: www.hawzah.net