مقایسه توان نظامی ایران و آمریکا/ حسین رضاخواه


طبق آخرین آمار سرویس اطلاعاتی آمریکا (CIA)، ایالات متحده آمریکا با در اختیار داشتن 48 درصد بودجه نظامی جهان در صدر بزرگترین کشورهای نظامی جهان قرار دارد. این درحالیست که طبق همین آمار، ایران تنها 5 دهم درصد بودجه نظامی جهان را به خود اختصاص داده است.

در این یادداشت برآنیم که اولاً با مقایسه توان نظامی ایران و آمریکا و ثانیاً با تکیه بر نظر سنجی اخیر شورای روابط خارجی (Foreign policy) و مرکز امنیتی آمریکا در مورد وضعیت نظامی آمریکا به تحلیل و بررسی توان نظامی این دو کشور بپردازیم.

کشور آمریکا با جمعیتی بالغ بر 304 میلیون نفر، تولید ناخالص ملی 14 تریلیون دلاری و بودجه سالانه نظامی 711 میلیارد دلاری و در اختیار داشتن 2.5 میلیون نفر نیروی نظامی ( 1500000 نفر در حال خدمت و 1000000 به عنوان نیروی ذخیره) بزرگترین قدرت نظامی جهان محسوب می شود.

در مقابل کشور ایران با جمعیتی بالغ بر 70 میلیون نفر، تولید ناخالص ملی 750 میلیارد دلاری و بودجه سالانه نظامی 7 میلیارد دلاری و 895 هزار نفر نیروی نظامی ( 545 هزار نفر در حال خدمت و 350 هزار نفر نیرو به عنوان ذخیره ) یکی از بزرگترین کشورهای نظامی خاورمیانه می باشد.

در این بخش توان نظامی ایران و آمریکا را در چهار بخش تجهیزات نیروی زمینی، نیروی دریایی، نیروی هوائی و تسلیحات هسته ای مقایسه می کنیم.

نیروی زمینی

نوع تجهیزات

آمریکا

ایران

تانک

8023

1613

ماشینهای شناسایی

348

35

ماشینهای زرهی جنگی

6719

610

نفربر

21242

640

توپخانه

8041

8196

بالگرد

5425

311

اگر چه نیروی زمینی آمریکا به لحاظ تجهیزات و امکانات از برتری نسبی نسبت به ایران برخوردار است. با این وجود این نکته را نباید نادیده گرفت که نیروی زمینی آمریکا به نقل از منبع اطلاعاتی خود آمریکا در باتلاق عراق و افغانستان گیر کرده اند.

در نگاهی به سیر تاریخی و جغرافیایی سیاسی آمریکا، قرار گرفتن آمریکا در بین دو اقیانوس اطلس و آرام و عدم وجود تهدید از جانب دو همسایه شمال و جنوب خود (کانادا و مکزیک)، بیشتر تمرکز توان نظامی آمریکا بر روی نیروی دریایی بوده تا نیروی زمینی.

به همین منظور ایالات متحده شاهد ضعف در عملکرد نیروی زمینی خود در جنگ عراق و افغانستان بوده است. در کنار موارد اشاره شده تجربه ای 8 ساله جنگ ایران و عراق که بیشتر تمرکز آن بر روی جنگ زمینی معطوف شده بود تجربه ای گرانبهایی را در اختیار نیروی زمینی ایران قرار داده است.

نیروی دریایی

نوع تجهیزات

آمریکا

ایران

زیر دریایی

71

6

ناو جنگی

106

5

قایق تندرو

157

320

ناوجنگی مین گذار

9

5

شناور خاکی و آبی

490

21

نیرویی دریایی آمریکا با در اختیار داشتن ناوها و کشتی های جنگی پیشرفته بعنوان قدرت برتر دریایی در خلیج فارس مطرح است. اما نکته قابل تاملی که باعث نگرانی فرماندهان نیروی دریایی آمریکا شده است، قدرت قایق های تندرو نیروی دریایی ایران است. این فرماندهان اذعان کردند که در رزمایش شبیه سازی شده ای که به همین منظور انجام شده است قایق های تندرو ایران می توانند در عرض 5 الی 10 دقیقه، یازده ناو آمریکایی در این منطقه را غرق نمایند.

لازم به ذکر است که ایران سریعترین اژدرهای زیردریایی دنیا را با موفقیت کامل در سال 2007 مورد آزمایش قرار داده است که این موضوع بر نگرانیهای فرماندهان آمریکایی افزوده است.

نیروی هوایی

نوع تجهیزات

آمریکا

ایران

هواپیمای جنگنده

3538

286

بمب افکن دورپرواز

170

0

هواپیمای ترابری

883

136

جنگ افزار الکترونیکی و هواپیمای جاسوسی

159

3

هواپیمای شناسایی

134

6

هواپیمای گارد ساحلی

197

5

هواپیمای ضد زیر دریایی

58

0

هواپیمای واکنش سریع

53

0

نوک پیکان ارتش آمریکا توان موشکی و هوایی آن می باشد. آمریکا با در اختیار داشتن پیشرفته ترین هواپیماهای جنگی و بمب افکن ها و در کنار آن با برخورداری از سامانه موشکی بسیار پیشرفته بعنوان قدرت برتر هوایی دنیا مطرح است. اما موضوعی که باعث احساس خطر فرماندهان نیروی هوایی آمریکا شده است، پیشرفت های اخیر ایران در ساخت و تولید انبوه موشک با کاربرد و برد مختلف و همچنین خریداری موشک های هدایت شونده و سیستم های راداری بسیار پیشرفته از کشور روسیه است.

تسلیحات هسته ای

نوع تجهیزات

آمریکا

ایران

کلاهک هسته ای

5400

(4075 آماده پرتاب و 1260 غیر فعال)

0

با توجه به جداول بالا می توان نتیجه گرفت که نقطه اتکا آمریکا توان هسته ای و نیرو هوایی این کشور و نقطه قوت نظامی ایران، نیروی زمینی آن است که سابقه 8 سال جنگ زمینی را در پرونده خود دارد.

بدون احتساب جنگ ویتنام، جنگ های طولانی در عراق و افغانستان که به ترتیب وارد سالهای پنجم و هفتم خود می شود. طولانی ترین حضور نظامی آمریکا در قرن اخیر است. این جنگها بیش از 25 هزار نفر زخمی و 4 هزار نفر کشته برجای گذاشته است. علاوه بر این، اخبار ضد و نقیض پیرامون حمله نظامی به ایران، شورای روابط خارجی (Foreign policy ) و مرکز امنیتی آمریکا را بر آن داشت که نظر سنجی ای را در بین 3400 نفر از افسران بلند پایه نظامی در حال خدمت و بازنشسته آمریکایی، پیرامون وضعیت نظامی آمریکا انجام بدهد.

بر طبق این نظر سنجی، 60 درصد از افسران معتقدند که قدرت نظامی آمریکا نسبت به پنج سال گذشته ضعیفتر شده است. 15 درصد معتقدند قدرت نظامی آمریکا همانند گذشته است و 25 درصد معتقدند که قدرت نظامی آمریکا نسبت به گذشته قویتر شده است.

مهمترین دغدغه کارشناسان نظامی که در این نظر سنجی قابل مشاهده است، بحث سلامتی جسمی و روانی نظامیان آمریکایی شرکت کننده در جنگ عراق می باشد.

80 درصد از افسران نظامی آمریکا معتقدند که در وضعیت موجود اعلام آغاز جنگ بر علیه کشورهای نظیر ایران غیر منطقی و دور از خرد و تدبیر است. آنها معتقدند نظامیان آمریکایی آمادگی کامل برای شروع جنگ دیگری را ندارند.

کارشناسان نظامی در پاسخ به این سوال که در مقابل با چهار کشور تنگه تایوان، کره شمالی، ایران و سوریه کشور آمریکا چند درصد احتمال پیروزی دارد. اعلام کردند که در مقابله با سوریه 51 درصد، تنگه تایوان 49 درصد، کره شمالی 47 درصد و ایران 45 درصد احتمال پیروزی وجود دارد.

نزدیک به 70 درصد از مردم آمریکا اعلام کردند که به قدرت نیروهای نظامی کشور خود اطمینان کامل دارند. اما این درحالیست که 90 درصد این افراد سابقه حتی یکبار حضور در ارتش را نیز نداشته اند.

در کنار مردم آمریکا، بسیاری از سیاستمداران آمریکا نیز از نیروهای نظامی کشور خود با افتخار یاد می کنند. این در صورتی است که تنها 25 درصد این افراد در ارتش خدمت کردند.

اما واقعیت این است که کارشناسان و سیاستمدارانی که راجع به توانائی نظامی آمریکا صحبت می کنند هیچ کدام سابقه خدمت در ارتش این کشور را نداشته و از کمبود، کاستی ها، شرایط و توانائی نیروی نظامی این کشور آگاه نیستند.

همچنین بر اساس این نظر سنجی، کارشناسان نظامی آمریکا اعتماد خود را نسبت به مراکز و موسسات دولتی با نمره 5.5 از 10 نشان داده اند. نتایج این اعتماد به صورت تفکیک شده به قرار زیر است.

مراکز و موسسات دولتی

نمره از 10

وزارت دفاع

5.6

سرویس اطلاعاتی آمریکا (CIA )

4.7

موسسه امور کهنه سربازان

4.5

وزارت امور خارجه

4.1

سنای آمریکا

2.7

باید خاطر نشان کرد که در این نظر سنجی عدد یک نشان دهنده عدم اطمینان و عدد 10 نشان دهنده اطمینان کامل نسبت به این مراکز و موسسات می باشد.

در ادامه باید اذعان کرد که 16 درصد از نظامیان شرکت کننده در نظر سنجی اعلام کردند که به رئیس جمهور خود هیچ گونه اعتمادی ندارند.

با توجه به کمبود نیرو ارتش آمریکا در سال گذشته، بسیاری از این افسران راهکارهایی را برای رفع این مشکل ارائه کرده اند که به ترتیب بیشترین تاثیر عبارتند از؛ قائل شدن خدمات تجاری شهروندی برای سربازان، پایین آوردن سطح تحصیلات مورد نیاز برای ورود به ارتش، در نظر گرفتن امتیاز برای ورود به ارتش، افزایش حداکثر سن ورود به ارتش، اجباری کردن خدمت سربازی، اجازه ورود همجنس بازان به ارتش، استفاده از جنایتکاران و بیماران روانی در ارتش.

علی رغم مباحث مطرح شده باید اشاره کرد که اگرچه نیروی نظامی آمریکا به بهانه مبارزه با تروریسم و با تأیید افکار عمومی کشورش وارد خاک افغانستان شد ولی در مورد عراق اگر در ابتدا اینگونه بود ولی با گذشت چند سال از اشغال عراق به این نتیجه رسید که هزینه جنگ بسیار سنگین شده است.

در نهایت می توان گفت که با توجه به حضور پر هزینه نظامی آمریکا در افغانستان و عراق و از طرفی اعتراض های گسترده مردم در این کشور، شروع جنگی تازه آن هم با کشوری همچون ایران در چند سال اخیر نامعقولانه و بسیار پر هزینه به نظر می رسد.

منبع :

http://www.foreignpolicy.com/story/cms.php?story_id=4198&print=1

Population and GDP data is from Central Intelligence Agency

The World Factbook (updated March 2008)

Defense spending data is from Center for Arms Control and Non-Proliferation

The FY2009 Pentagon Spending Request: Global Military Spending (February 2008).

Troop strength and conventional forces data is from International Institute for Strategic Studies

The Military Balance 2008 (February 2008)

Nuclear forces data is from Robert Norris and Hans Kristensen

"U.S. Nuclear Forces, 2008," Bulletin of the Atomic Scientists (March/April 2008)

 

بررسی اجمالی تاریخ ایالات متحد آمریکا

ا

از سری برنامه های تحلیلی گروه مطالعات آمریکا، هفته دوم خردادماه، جناب آقای مهدی بخشی از کارشناسان محترم گروه مطالعات آمریکا به بررسی اجمالی تاریخ ایالات متحد آمریکا پرداختند که در ذیل به خلاصه ای از آن می پردازیم.

بررسی اجمالی تاریخ ایالات متحد آمریکا

هیچ کس به درستی نمی داند اولین انسانها چه زمانی و چگونه وارد قاره آمریکا شده اند. با اینحال این مساله اثبات شده است زمانی که بخش های وسیعی از شمال آمریکای شمالی در آخرین دوره یخچالی پوشیده از یخچالهای طبییعی بوده است، جوامع انسانی کوچکی در این قاره زندگی میکرده اند.

بومیان و سرخپوستان بتدریج به درجات مختلف تکامل اجتماعی و فرهنگی رسیدند و نتیجه آن پدید آوردن تمدن هایی بود که در اوج شکوفایی به عالی ترین مدارج تمدن باستانی نایل شدند. این تمدن ها، مایا،تول تک ها، آزتک ها، اینکاها نام داشتند.

* تمدن مایا

تمدن مایا از اتحاد و به هم پیوستن 20 قبیله سرخپوست در آمریکای مرکزی در کنار سواحل خلیج مکزیک در 500سال پیش از میلاد شکل گرفته و در قرن های هشتم و نهم میلادی به اوج خود رسید. از لحاظ آثار هنری و معماری هیچ تمدن دیگری در قاره آمریکا نتوانست از مایاها پیشی بگیرد. تمدن مایا در قرن شانزدهم میلادی توسط فاتحین اسپانیایی افول کرد.

* تمدن تول تک ها

در بین قرن های هشتم تا دهم مردمانی از سوی شمال به فلات مرکزی مکزیک هجوم آورده و اندکی پیش از سال 1000 میلادی امپراطوری تول تک ها را تشکیل دادند. سپس تهاجم خود به سمت جنوب ادامه داده و بخش هایی از سرزمین های متعلق به مایاها را تصرف کردند. تول تک ها نیز همانند مایاها دارای معماری و هنر پیشرفته ای بوده اند. امپراطوری تول تک ها در قرن دوازدهم میلادی به علت خشکسالی دراز مدت و قحطی و امواج جدید هجوم ها و یورشهای سرخپوستان شمالی افول کرد.

* تمدن آزتک‌ها

آزتک ها، قبیله کوچکی بودند که در قرن دوازدهم وارد فلات مرکزی مکزیک شده و به تدریج سرزمین های اطراف، از اقیانوس آرام تا خلیج مکزیک را تحت سلطه خود درآوردند. اوج توسعه امپراطوری آزتک ها در قرن های پانزدهم و شانزدهم میلادی رخ داده که در این زمان جمعیت کلی امپراطوری بالغ بر 5 میلیون نفر بوده است. در نهایت در سال 1519 با تهاجم فاتحین اسپانیایی و کشته شدن آخرین پادشاه آنها، تمدن آزتک‌ها نابود می شود.

* تمدن اینکاها

این تمدن در دره های بلند رشته کوه آند در آمریکای جنوبی و در بین قرن های یازدهم تا پانزدهم میلادی به تدریج شکل گرفت. اوج امپراطوری اینکاها در بین سالهای 1200 تا 1533 میلادی بوده بطوریکه جمعیت آنها در اوایل قرن شانزدهم به حدود 6 میلیون نفر می رسد. امپراطوری اینکاها در اوج قدرت در جنگ با فاتحین اسپانیایی شکست خورده و نابود می شود.

کشف آمریکا و مهاجرت اروپاییان

کریستف کلمب ، دریانورد ایتالیایی با تصور رسیدن به هند از طریق اقیانوس اطلس به سمت غرب حرکت کرده و در شب 11 اکتبر 1492 به جزیره ای که امروزه باهاما نامیده می شود گام نهاد. پس از کریستف کلمب ، از میان کسانی که راه او را دنبال کردند و به شناسایی قاره نو پرداختند، « آمریگو وسپوچی» حائز اهمیت بسیاری می باشد چرا که بعدها قاره جدید به پیشنهاد یک جغرافیدان آلمانی به نام وی « آمریکا » نامیده شد. او از جمله اولین کسانی بود که اعتقاد داشت که کریستف کلمب سرزمین جدیدی را کشف کرده و سرزمین مورد نظر وی به هیچ وجه هندوستان نیست.

پس از کشف قاره آمریکا اروپائیان از هر سو به آن قاره پهناور روی آورده و به تدریج به تصرف سرزمینهایی در آن پرداختند. اولین مهاجر نشین دائمی در سال 1607 به نام جیمز تاون توسط بریتانیایی ها در محل کنونی ایالت ویریجینا پایه گذاری شد. تا سال 1640 در حدود 60 هزار نفر از مردم انگلستان به آمریکای شمالی مهاجرت کردند. تعدادی از مهاجرین، کشاورزان فقیر بودند که به علت عدم توانایی در پرداخت وام هایشان، زمین خود را از دست داده بودند. گروهی دیگر از مهاجرین را کسانی تشکیل می دادند که بخاطر داشتن عقاید مذهبی خاص در انگلستان مورد آزار و شکنجه قرار می گرفتند و در پی کسب آزادی عقیده و بیان راهی این سرزمین شده بودند.

از سال 1680 به بعد دیگر مهاجرت چندانی از انگلستان به آمریکا صورت نگرفت بلکه به دلایل مختلف از جمله فرار از جنگ، مهاجرت به آمریکا از کشورهای آلمان، ایرلند، اسکاتلند، سوئیس و فرانسه آغاز شد. در سال 1690 جمعیت آمریکا تقریباً به 500 هزار نفر رسید و پس از آن هر 25 سال به دو برابر افزایش یافته به طوریکه در سال 1775 جمعیت آمریکا به 5/2 میلیون نفر بالغ گردید.

عدم وجود رودهای قابل کشتی رانی به سمت غرب و از طرفی وجود رشته کوه آپالاش که مانع عظیمی در جلو سواحل شرقی بوجود آورده بود تا مدتهای مدید مانع پیشروی دسته های مهاجر از مناطق ساحلی شرقی به داخل دشتهای مرکزی آمریکای شمالی بود. این عوامل و از طرفی وجود بنادر شرقی منجر به تشکیل 13 مهاجرنشین در امتداد ساحل شرقی آمریکا شد.

این مهاجرنشین ها به دو بخش شمالی و جنوبی تقسیم می شدند. ایالتهای شمالی که نیوانگلند نامیده می شدند، به علت دارا بودن زمستانهای سرد و پر برف و طولانی و از طرفی زمینهای پوشید از سنگلاخ، بیشتر به بازرگانی مشغول بودند.

این در حالی بود که در ایالت های جنوبی، آب و هوای مساعد و خاک مرغوب به موجب گسترش کشاورزی شد و مردم آن معمولاً به کشت پنبه و توتون می پرداختند.

مهاجرنشین های انگلیسی موظف بودند که فرآورده ها و مواد اولیه تولیدی خود را منحصراً به بازرگانان انگلیسی بفروشند و نیز وظیفه داشتند که فقط کالائی را خریداری و مصرف نمایند و چون این کار موجب زیان آنان می شد کم کم مایه نارضایتی مردم مهاجرنشین گردید.

اما هنگامی که دولت انگلستان مقرر داشت که بازرگانی مهاجرنشین ها باید منحصراً به وسیله کشتیهای انگیسی انجام شود، مهاجرنشین ها سر به شورش بر داشته و خریدن کالاهای انگلیسی را تحریم و حتی چند کشتی انگلیسی را غرق کردند. جورج سوم پادشاه انگلستان از این پیشامد خشمگین شد و به قوای نظامی خود دستور داد تا به بندر بوستون حمله کنند.

جنگ مهاجرنشین ها با سپاهیان انگلیسی که در سال 1775 آغاز گردید، هفت سال ادامه یافت. در حین جنگ« بنجامین فرانکلین» که از آزادیخواهان و دانشمندان بزرگ آمریکا بود به فرانسه رفت و آن دولت را به حمایت از شورشیان آمریکا برانگیخت و آتش جنگ مستعمراتی را میان انگلیس و فرانسه روشن ساخت. « جورج واشینگتن» سردار معروف آمریکایی به کمک سپاهیان فرانسه قسمت عمده ای از قوای انگلیس را مجبور به تسلیم کرد و فرانسویان هم در آبهای اطراف هندوستان نیروی دریایی انگلستان را شکست دادند و دولت انگلستان ناگزیر تقاضای صلح نمود.

معاهده صلح در سال 1783 در قصر ورسای پاریس بسته شد. به موجب این معاهده مهاجرنشین های انگلیسی مستقل شدند و از ترکیب آنها کشورهای متحد آمریکای شمالی به وجود آمد.

تشکیل حکومت ملی

پس از آنکه آمریکایی ها موفق به کسب آزادی شدند برای تأسیس حکومت ملی در ماه می1787، سی و پنج نماینده به شهر فیلادلفیا اعزام داشتند. نمایندگان مزبور به تهیه و تدوین قانون اساسی همت گماشتند و پس از چهار ماه قانون اساسی را وضع و تصویب نمودند. به موجب این قانون قوه مقننه به کنگره که از مجلس نمایندگان و سنا تشکیل شده بود واگذار گردید و نیز مقرر شد هر یک از ایالت های آمریکا ( در آن زمان سیزده ایالت) در اداره امور خود آزاد باشند و فقط در مسائل سیاست خارجی، ارتش و تعرفه گمرکی از حکومت مرکزی پیروی نمایند.

پس از تصویب قانون اساسی و تشکیل کنگره آمریکا در سال 1787، مردم آمریکا جورج واشینگتن فرمانده نیروهای آمریکا را به پاس فداکاری های وی به ریاست جمهوری برگزیدند. سیاست خارجی واشینگتن حفظ صلح بود زیرا صلح فرصتی بوجود می آورد که خسارت ناشی از جنگ جبران شود.

در همین دوران یعنی از سال 1793 تا 1795 بود که قطب های مختلف افکار عمومی در آمریکا خودنمایی کردند. دسته اول کسانی بودند که موافق انقلاب فرانسه بود و حزب جمهوری خواه- دموکرات یعنی حزبی که شالوده حزب دموکرات امروزی است را تأ سیس کردند و دسته دوم یعنی مخالفین انقلاب فرانسه، حزب فدارالیست ها که پایه حزب جمهوری خواه امروز شد را تأسیس نمودند.

در پایان دومین دوره ریاست جمهوری جرج واشینگتن، دولت آمریکا صاحب تشکیلات منظم و مرتبی شده بود و اعتبارات مالی، بخشهای اقتصاد و صنعت را تقویت کرده بود و امور بازرگانی رونق گرفته بود.

دکترین مونروئه

در سال 1817 جیمز مونروئه به عنوان پنجمین رئیس جمهور آمریکا برگزیده شد وی با اعلام دکترین معروف خود، یکی از معروفترین و شناخته ترین روسای جمهور آمریکاست. دکترین مونروئه از چهار اصل تشکیل شده بود:

1- قاره آمریکا با توجه به آزادی و استقلالی که خود بدست آورد و از آن تا این زمان حفظ و حراست کرده است دیگر نمی تواند میدانی برای استعمار دول اروپائی باشد.

2- روش سیاسی کشورهای متفق اروپا با سیستم سیاسی آمریکا مغایرت کامل دارد ... . کشورهای آمریکا هر گونه اقدامی را که از طرف کشورهای اروپایی به منظور توسعه سیستم سیاسی خود به هر یک از نقاط این نیمکره به عمل آید برای آزادی و استقلال خود خطرناک می داند.

3- ما کشورهای آمریکایی در امور داخلی هیچ یک از مستعمرات کنونی اروپا در قاره آمریکا دخالتی نداشته و نخواهیم داشت.

4- ما در هیچ یک از جنگ های اروپائی بویژه در مسائلی که مربوط به خودشان است هرگز دخالتی نداشته و با روش ما نیز سازگاری ندارد که دخالتی داشته باشیم.

شروع مهاجرت به غرب

شرایط زندگی در سرتاسر کرانه های اقیانوس اطلس به گونه ای که مهاجرت به سوی غرب را ایجاب می کرد، خاک کوهپایه های منطقه نیوانگلند قدرت کافی برای کشت وزرع و قدرت رقابت با زمین های حاصلخیز و ارزاق قیمت غرب را نداشت. از این رو دیری نگذشت که سیلی از مردان و زنان مهاجر برای بدست آوردن زمین های قابل کشت، سرزمین های ساحل اقیانوس اطلس را رها کرده و به جانب سرزمین های بکر داخلی و دامنه های رشته کوه را کی روی آوردند.

گسترش به سمت غرب تا سال 1861 بی وقفه ادامه یافت به طوریکه از سال 1816 تا 1821 شش ایالت و از سال 1821 تا 1861 ده ایالت دیگر به اتحادیه ایالت ها پیوستند.

افزایش کشت پنبه در ایالت های جنوبی و گسترش برده داری

در سالهای اولیه پس از کسب استقلال که ایالت‏های شمالی مقدمات آزادی فوری یا تدریجی برده‏ها را فراهم می‏ساختند، بسیاری را عقیده بر این بود که بردگی بکلی در سراسر آمریکا از میان خواهد رفت. در سال 1786 جورج واشینگتن نوشت که آرزومند است نقشه‏ای اتخاذ شود که به مساله بردگی بوجهی آهسته و آرام، ولی مطمئن و بدون آن که توجهی را به خود جلب کند پایان داده شود.

اما بعدها جنوب به منطقه‏ای تبدیل گردید که مردم آن اکثراً طرفدار برده داری بودند. این تغییر عقیده ناشی از علل بسیاری بود. روح آزادی خواهی که در دوران انقلاب شعله ور بود بتدریج ضعیف شد و رو به خاموشی رفته بود و به مرور زمان یک نوع دشمنی و تضاد میان مهاجران نیوانگلندی و اهالی جنوب که از برده‏داری طرفداری می‏کردند به وجود آمده بود.

از سوی دیگر با توجه به آب و هوای مناسب و خاک حاصلخیر ایالت‏های جنوبی و تقاضای روز افزون پنبه و شکر، توسعه کشت این دو محصول در آن نواحی نیازمند نیروی کار بیشتری بود که این خود مهمترین عامل تشدید کننده برده داری در این منطقه محسوب می‏شد، به طوری ‏که از 700 هزار برده‏ای که در سال 1790 در آمریکا بودند حدود 94 درصد در ایالت‏های جنوبی و تنها 6 درصد در ایالت‏های شمالی ساکن بوده‏اند. تعداد برده‏های آمریکا در سال 1860 به چهار میلیون افزایش یافت.

جنگ داخلی آمریکا

با فرارسیدن انتخابات سال 1860 اختلافات بین شمال و جنوب به صورت منازعات سیاسی عیان گردید. آبراهام لینکلن نامزد حزب جمهوری خواه با توجه به حمایت ایالت های شمالی و غربی به شدت با مساله برده‏داری و رواج آن مخالفت می‏کرد. حزب مخالف به علت نداشتن تشکیلات منظم نتوانست در انتخابات نتایج مهمی کسب نماید و نامزد جمهوری خواهان پیروز شد.

بلافاصله پس از اعلام نتایج انتخابات، کنگره‏ای به دعوت کارولینای جنوبی تشکیل شد. در این کنگره عده‏ای از ایالت‏های جنوبی از اتحادیه ایالت‏ها خارج شده و در 8 فوریه 1861 اتحادیه جدیدی به نام (کنفدراسیون ایالت‏های آمریکا) تشکیل دادند. ابراهم لینکلن موضوع تجیزه ایالات متحد آمریکا را نپذیرفت و آن را از نظر قانون، غیر عملی خواند، اما کنفدراسیون به گفتار او توجهی نکرد و روز 12 آوریل با شلیک توپهای کنفدراسیون به بندر چارلستون، آتش جنگ داخلی بر افروخته شد.

از نقطه نظر بسیج منابع و ابزار مادی، شمال برتری نمایانی نسبت به جنوب داشت. نخستین و نمایان‏ترین اختلاف، عدم تناسب منابع و جمعیت بود. شمال دارای 22 میلیون جمعیت و سرزمینی بزرگتر بود حال آن‏ که جمعیت جنوب با احتساب برده‏ها از 10 میلیون نفر تجاوز نمی‏کرد، اما مساله تنها به عده نفرات منحصر نمی‏شد. اتحادیه از لحاظ فنی و تکنولوژیک از برتری مطلق برخوردار بود. به طور مثال، ایالت نیویورک در شمال به تنهایی معادل 300میلیون دلار کالاهای گوناگون تولید می‏کرد که این رقم تقریباً چهار برابر کل کالاهای گوناگون تولید شده در چهار ایالت؛ ویرجینیا، آلا باما، لوئیزیانا و می‏سی سی ‏پی بود. این اختلاف سرگیجه‏آور در شالوده اقتصادی دو طرف جنگ به طور پیگیر در کارایی نظامی آنها نمود می‏یافت.

سرانجام به دلیل محاصره جنوب، کنفدراسیون بخش عمده‏ای از درآمد خود را که از صادرات پنبه بدست می‏آمد از دست داد. در نتیجه با توجه به نامتوازن بودن ابعاد سرزمین، جمعیت و از طرفی توانایی تکنولوژیکی، جنوب به هیچ وجه قادر نبود بر شمال برتری یابد در چنین وضعی تسلیم تنها انتخاب واقع بینانه‏ای بود که باقی می‏ماند.

جنگ داخلی آمریکا در تاریخ 9 آوریل 1865 بعد از حدود 5 سال، با تسلیم شدن ژنرال لی فرمانده نیروهای کنفدراسیون پایان یافت. در جنگ داخلی حدود 600 هزار نفر از دو طرف کشته شدند که پرتلفات‏ترین منازعه در تاریخ قاره آمریکا تا آن زمان بود. از لحاظ اقتصادی نیز جنگ داخلی بیش از 15 میلیارد دلار خسارت بر آمریکا وارد کرد؛ اما پیروزی شمال در جنگ داخلی به دنبال خود تحولات سیاسی عمده‏ای را به همراه آورد. این تحولات را می‏توان چنین خلاصه کرد:

1- پیروزی سرمایه‏داری صنعتی بر سرمایه‏داری زمین‏دار و پیشرفت وسیع آمریکا در زمینه‏های صنعتی، تجاری و کشاورزی

2- حفظ وحدت و یکپارچگی آمریکا

3- لغو برده‏داری در ایالت‏های طرفدار برده‏داری

4- تحکیم و تثبیت نظام دموکراسی

5- پیروزی و گسترش اندیشه آزادی و برابری حقوقی

دوران باز سازی

پس از جنگ داخلی، ایالات متحد آمریکا به سبب فراوانی منابع طبیعی، جمعیت فراوان و کوشا، رونق صنعت، کشاورزی و بازرگانی با سرعت شگرف پیشرفت کرد و به زودی رقیب کشورهای بزرگ اروپا گردید. به طور مثال، تا پیش از جنگ داخلی ایالات متحد آمریکا به طور سنتی مواد خام ( بخصوص پنبه) صادر می کرد ولی جهش صنعتی پس از جنگ داخلی این الگو را تغییر داد. ایالات متحد آمریکا که با سرعتی شتابان به صورت بزرگترین تولید کننده مصنوعات کارخانه ای جهان در می آمد، صدور محصولات صنعتی خود به بازارهای جهان را نیز آغاز کرد. انقلاب حمل و نقل علاوه بر محصولات صنعتی، صدور محصولات کشاورزی آمریکا را نیز گسترش داد.

بین سالهای 1860 تا 1914 ایالات متحد آمریکا صادرات خود را بیش از هفت برابر کرد این در صورتی بود که واردات آمریکا در همین دوره زمانی به علت تدابیر حمایتی فقط پنج برابر شد.

ادامه مهاجرت به غرب

با تصویب قانون « سکونت» در سال 1862 مهاجرت به مناطق غربی سرعت گرفت و مهاجران به شکل سیل آسایی به مناطق غیر مسکونی غربی هجوم آوردند. بر اساس این قانون هر خانواده ای که در مناطق غربی ساکن می شد حدود 70 هکتار زمین دریافت می کرد. بر اساس این جنبش در فاصله سالهای 1865 تا 1912 کلیه سرزمینهای غربی به ایالتهای مستقل تبدیل و به اتحادیه ایالت ها پذیرفته شدند.

به این ترتیب کل سرزمین ایالات متحد آمریکا از اقیانوس اطلس تا اقیانوس آرام و از مرز مکزیک تا کانادا زیر حاکمیت دولت فدرال قرار گرفت.

ورود آمریکا به جنگ جهانی اول

جنگ جهانی اول در ماه اوت 1914 آغاز شد. ابتدا جنگ تنها در قاره اروپا جریان داشت اما به تدریج به سرزمین های همسایه اروپا نیز سرایت کرد. با به بن بست رسیدن جنگ در جبهه های شرقی و غربی، کشور آلمان اقدام به توسعه جنگ به هوا و دریا نمود. زیر دریایی های این کشور کشتی هایی را که برای متفقین کالا و مهمات حمل می نمود هدف قرار دادند. اما دو عامل در ورود آمریکا در جنگ نقش اساسی داشت.

1- حمله زیر دریایی های آلمان به کشتی های بازرگانی

2- دخالت آلمان در امور داخلی مکزیک

ورود آمریکا به جنگ بکلی سرنوشت جنگ را دگرگون کرد، هر چند ماهها سپری شد تا اینکه وزنه آمریکا محسوس گشت. سرانجام زیر فشار متفقین و بویژه آمریکا، آلمان در 29 سپتامبر 1918 تسلیم شد.

انتخابات سال 1932

مبارزات انتخابی سال 1932 در حقیقت برخورد دو راه حل برای رفع بحران اقتصادی حاکم بر ایالات متحد آمریکا بود. « هربرت هوور » رئیس جمهور سابق معتقد بود که اقتصاد آمریکا اصولاً سالم است منتهی در اثر بحران اقتصادی جهانی که بواسطه جنگ گریبانگیر همه شده آسیب دیده است. هوور ترجیح می داد که بهبود اوضاع خود بخود و به مرور زمان پدیدار گردد، در حالیکه« فرانکلین دلانو روزولت » که در آغاز بحران در مقام فرماندار نیویورک از محبوبیت بسیاری برخوردار بود در نظر داشت از قدرت دولت فدرال برای انجام کارهای تند و انقلابی بهره ببرد. در نتیجه روز ولت در انتخابات با اکثریت قاطع 8/22 میلیون رای در برابر 7/15 میلیون رای پیروز شد.

رئیس جمهور جدید مردم را نسبت به حل مشکلات مطمئن ساخت و به سرعت به اجرای برنامه های اصلاحی خود با نام « طرح نوین » پرداخت. روز ولت با اجرای طرح نوین، سیستم بانکی را اصلاح کرد، با تزریق پول به جامعه از طریق اعطای وام ها و تسهیلات اعتباری و همچنین به شکل دستمزد بار دیگر رونق را به اقتصاد بازگرداند. در زمینه کشاورزی نیز اصلاحات ژرف و دامنه داری صورت گرفت.

تأثیر این اقدام ها در زندگی مردم آمریکا به حدی بود که فرانکلین روزولت نخستین و آخرین رئیس جمهور آمریکا بود که از سوی مردم چهار بار به این سمت انتخاب شد. پیش از او تاکنون کسی چنین رکوردی بر جای نگذاشته است. پس از روز ولت، دولت با اضافه کردن اصلاحیه ای به قانون اساسی، تصویب کرد که هیچ رئیس جمهوری نمی تواند بیش از دوبار به این مقام انتخاب گردد.

ورود آمریکا به جنگ جهانی دوم

با آغاز جنگ جهانی دوم، ایالات متحده آمریکا، ابتدا سیاست بیطرفی پیشه کرد و همانند جنگ جهانی اول خود را نسبت به حوادث اروپا بی توجه نشان داد، با گسترش جنگ در اروپا بتدریج دامنه آن وسیعتر شد، تا بدانجا که می توان گفت یک جنگ اعلام نشده میان آلمان و آمریکا در اقیانوس اطلس در جریان بود.

صبح روز 7 دسامبر بمب افکنهای ژاپنی با بمباران پرل هاربور، درب ورود آمریکا به جنگ جهانی دوم را باز کردند. در حملات ژاپن 2403 نفر آمریکایی کشته و 1178 نفر زخمی شدند، 7 ناو غرق شد و اکثر هواپیماهای نظامی مستقر فرودگاه « او آهو » نا بود و یا غیر قابل استفاده شدند.

با درگیر شدن آمریکا در جنگ همانند جنگ جهانی اول، موازنه به نفع نیروهای متفقین بر هم خورد. با افزایش قدرت متفقین به تدریج نیروهای آلمان و ایتالیا در اروپا عقب رانده شدند تا اینکه در ماه می 1945 ابتدا آلمان تسلیم شد و در 2 سپتامبر 1945 ژاپن پس از یک ایستادگی سر سختانه سر انجام با نابودی شهرهای هیروشیما و ناکازاکی در اثر انفجار بمب اتمی تسلیم شد و جنگ جهانی دوم خاتمه یافت.

جنگ ویتنام

پس از توافقهای بدست آمده در کنفرانس ژنو در 1954 و تقسیم ویتنام به دو بخش شمالی و جنوبی، نیروهای ویتنام شمالی به منظور تأمین وحدت و یکپارچگی ویتنام از طریق نظامی عملیات چریکی را در ویتنام جنوبی سازمان دادند.

در سال 1962 وزارت دفاع آمریکا گروهی از مستشاران نظامی را به ویتنام گسیل داشت تا همراه ارتش ویتنام جنوبی در سرکوب چریکهای ویتنام شمالی شرکت کنند. در میانه 1963، ایالات متحد آمریکا بیش از 10 هزار نفر آمریکایی را در ویتنام مستقر کرده بود. اما بعد از اینکه آمریکا به این نتیجه رسید که حکومت وقف ویتنام جنوبی توانایی اداره امور را از دست داده است. در تابستان 1963،5 هزار سرباز آمریکایی دیگر وارد ویتنام شدند و آمریکا عملاً در جنگ ویتنام وارد شد.

لیندون جانسون جانشین کندی در زمینه سیاست خارجی همان اصول و عملکرد کندی را ادامه داد. در نتیجه نیروهای آمریکایی حاضر در ویتنام از 15 هزار نفر در تابستان 1963 به بیش از 500 هزار نفر در سال 1968 رسید.

در یک نگاه ساده می توان گفت، تمامی انرژی دولت جانسون در امور خارجی، مصروف جنگ ویتنام شد و نتیجه آن افزایش شدید مخالفت های داخلی و خارجی بود، به گونه ای که در سال 1967 جانسون وجهه سیاسی خود را از دست داد. این اوضاع موجب شکست حزب دموکرات در انتخابات 1968 و انتخاب ریچارد نیکسون از حزب جمهوری خواه به ریاست جمهوری آمریکا شد.

نیکسون تصمیم گرفت راه حل« ویتنامی کردن » جنگ را دنبال کند. وی اعلام کرد او به دنبال کاهش تلفات نیروهای آمریکایی و از طرفی حمایت های هوایی، دریایی و تسلیحاتی از ارتش ویتنام جنوبی است. در این راستا سقف نیروهای آمریکایی از 500 هزار نفر به 100 هزار نفر در سال 1970 کاهش داد.

خروج نیروهای آمریکایی از ویتنام ادامه یافت و در ژانویه 1973، دو ماه پس از خروج آخرین سرباز آمریکایی از خاک ویتنام، صلح برقرار شد. اما جنگ در راستای سیاست ویتنامی کردن آن، در بین ویتنامی ها ادامه یافت. شرکت آمریکا در جنگ ویتنام، بیش از135 میلیارد دلار هزینه در برداشت. علاوه بر این، بیش از 57 هزار نفر از نیروهای آمریکا در این جنگ کشته و بیش از 300 هزار نفر زخمی شدند.

جنگ میان ویتنام شمالی و جنوبی تا سال 1975 ادامه یافت تا اینکه در ماه مه، نیروهای ویتنام شمالی بطور کامل بخش جنوبی را تصرف کردند جنگ ویتنام نخستین جنگی بود که ایالات متحد آمریکا آشکارا بازنده آن شده بود و اثر آن تا سالها در حکومت و ملت آمریکا قابل مشاهده بود.

تصویب قانون حقوق مدنی

در دهه 1950، نود سال پس از جنگ داخلی و وضع قوانینی در جهت برابری حقوق مدنی میان سیاهپوستان و سفید پوستان، جامعه آمریکا بار دیگر با بحرانها و مشکلات نژادی دست به گریبان شد. تعهدات زمان جنگ داخلی، مبنی بر تأمین برابری فرصتها برای سیاهان، عملاً به فراموشی سپرده شده بود و جامعه با مشکلات بسیاری در این زمینه دست به گریبان بود.

در چنین فضای اجتماعی، جنبش « حقوق مدنی سیاهپوستان » به رهبری « مارتین لوترکینگ » در پی یافتن جایگاه مناسب برای سیاهپوستان آمریکایی شدت گرفت. به دنبال فشار جنبش مدنی سیاهپوستان، در سال 1945 دیوان عالی کشور، به اتفاق آرا تصویب نمود جدایی مدارس سیاهپوستان از سفید پوستان عملی بر خلاف قانون اساسی است.

در سال 1961 آیزنهاور پس از دو دوره از ریاست جمهوری آمریکا کنار رفت و با رای مردم، کندی از حزب دموکرات به قدرت رسید. مهمترین مساله داخلی آمریکا در زمان کندی همچنان مساله تبعیض نژادی و روابط میان سفید پوستان و سیاهپوستان بود. در سال 1963 جنبش حقوق مدنی سیاهپوستان به اوج خود رسید. بعد از تظاهرات گسترده و دامنه دار سیاهپوستان در شهر بیدمنگام ایالت آلاباما واقع در جنوب، رئیس جمهور کندی طی یک سخنرانی تلویزیونی به ملت آمریکا اعلام نمود که کسب برابری را برای همه آمریکائیهای سیاهپوست وظیفه اخلاقی خود می داند، سپس برای پایان دادن به هر گونه تبعیض در رای دادن، فرهنگ و آموزش، استخدام و فعالیتهای عمومی، لایحه ای به کنگره پیشنهاد کرد.

در سال 1965، مارتین لوترکینگ رهبر جنبش مدنی سیاهپوستان به پاس رهبری مبارزات صلح جویانه در برابر تبعیض نژادی موفق به دریافت جایزه صلح نوبل شد.

مهمترین اقدام داخلی آمریکا بعد از ترور کندی و ریاست جمهوری لیندون جانسون تصویب لایحه حقوق مدنی از سوی کنگره بود. براساس این لایحه دولت فدرال موظف می شد از منع تبعیض نژاد و اقداماتی که منجر به کاهش و نابودی آن در سطح جامعه آمریکا می شد، به شدت پشتیبانی کند. با وجود تصویب قانون حقوق مدنی در سال 1964 اما در برخی ایالت ها تبعیض هایی در مورد حق رای سیاهپوستان وجود داشت. برای رفع این نابرابریها کنگره قانون حق رای، آمریکائیهای سیاهپوستان را تصویب کرد.

در سال 1965 یکسال پس از تصویب قانون حقوق مدنی سیاهپوستان، سپاهان ناراضی از اجرای کند این قانون و سایر قوانین تصویب شده، به اعتراض هایی در منطقه سیاهپوست نشین واتس در لس آنجلس مبادرت کردند: طرف مدت 6 روز 35 نفر کشته و صدها نفر مجروح شدند و صدها ساختمان منهدم شد. در آوریل 1968 دکتر مارتین لوترکینگ، رهبر جنبش حقوق مدنی توسط تندروهای سفیدپوست به قتل رسید و به تلافی آن، مرکز دادوستد پایتخت آمریکا دستخوش اغتشاش و آتش سوزی و غارت شد. دو ماه بعد از قتل لوترکینگ، سناتور رابرت کندی برادر جان اف کندی در حین مبارزات انتخاباتی خود به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری در یکی از محله های شهر لس آنجلس هدف گلوله قرار گرفت و کشته شد.

اما پس از این حوادث بود که سیاهپوستان برای نمایندگی در مجلس سنا و سمت شهرداری بعضی از شهرهای بزرگ انتخاب و برای اولین بار در کابینه ایالات متحده منصوب شدند. در دهه های 1970 تا 1980 درصد آمریکایی های سیاهپوست که تحصیلات دانشگاهی را دنبال می کردند و از نظر اقتصادی در طبقه متوسط جای داشتند، رشد افزونی پیدا کرد.

بحران « واترگیت »

ریچارد نیکسون در دوره دوم ریاست جمهوری خود که از ابتدا سال 1973 شروع شده بود فکر اجرای رشته ای از اصلاحات بلند پروازانه را در سر می پروراند تا بتواند به اصلاحات اجرایی اساسی دست بزند، به سلطه دموکراتها بر کنگره و قدرت بروکراسی در رسانه های همگانی پایان دهد و حزب جمهوریخواه را به عنوان حزب اکثریت تثبیت کند. اما تمام این آرزوها با بحران « واترگیت » در فاصله سالهای 1973 تا 1974 نقش برآب شد.

بر اساس تحقیقات انجام شده معلوم شد که عده ای از مقامهای عالی رتبه دولت فدرال در شب 17 جولای1972 به مرکز انتخاباتی حزب دموکرات در واترگیت واشینگتن وارد شدند و با سرقت مدرک ها و پرونده ها و نصب میکروفون مخفی و استراق سمع غیر قانونی علیه آن حزب پرداختند.

در ابتدا اتهام دخالت نیکسون در قضیه واترگیت کاملاً آشکار نبود اما زمانی که رئیس دیوان عالی کشور از نیکسون خواست که نوارهای حاوی مذاکره های مربوط به قضیه واترگیت را که در دفتر رئیس جمهور پر شده است را در اختیار بازپرس قرار دهد. معلوم شد نیکسون بیشتر از قضایا آگاه بوده است. بدین ترتیب در تاریخ 19 اوت 1974 نیکسون که از سوی کنگره در مورد قضیه واترگیت استیضاح شده بود، چاره ای جز استعفا ندید.

وی نخستین رئیس جمهور آمریکا است که از مقام خود استعفا داد.

رسوایی واترگیت در پی خروج آمریکا از ویتنام، در یک دوران رکورد فراگیر اقتصادی، ضربه سختی به غرور ملی و اعتبار ریاست جمهوری وارد کرد.

جنگ سرد ؛ رقابت جهانی بین شرق و غرب

بعد از جنگ جهانی دوم ، اتحاد جماهیر شوروی سربازانش را در کشورهایی که از زیر سلطه نازی ها آزاد شده بودند، نگه داشت. در شرق اروپا که توسط نیروهای شوروی اشغال شده بود، دولت های سوسیالیستی ایجاد شده بود. به علاوه، روسیه کشورهای دیگر را تشویق می کرد تا دولت های سوسیالیستی طرفدار شوروی تشکیل دهند. در واقع، متحد قبلی آمریکا، یک شبه به بزرگترین رقیب او در صحنه بین المللی تبدیل شده بود.

ایالات متحد آمریکا و متحدان اروپایی اش در سال 1949، سازمان پیمان آتلانتیک شمالی ( ناتو ) را با هدف دفاع چند جانبه در برابر گسترش اتحاد شوروی و تهاجم بالقوه آن تأ سیس کردند. پس از این اقدام آمریکا، شوروی نیز به همراه متحدانش در اروپای شرقی، پیمان ورشو را در مقابل سازمان پیمان آتلانتیک شمالی، امضا کردند.

مقابله جهانی ایالات متحد آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی که به صورت غیر مستقیم و از طریق مانورهای سیاسی، دیپلماتیک و نظامی جریان داشت و به شکل نظامی بین دو ابر قدرت هسته ای نبود تا زمان فروپاشی شوروی در سال 1992 طول کشید. این مقابله جنگ سرد نامیده می شود.

حمله به عراق؛ آزاد سازی کویت

در ماه اوت 1990 صدام حسین رئیس جمهور عراق، با حمله به کویت این کشور را تصرف و به خاک عراق ضمیمه کرد. پس از آن آمریکا سازماندهی یک ائتلاف بین المللی برای بیرون راندن عراق از کویت را آغاز کرد. در نوامبر 1990 شورای امنیت سخت ترین مجازاتهای اقتصادی را که تا آن زمان سابقه نداشت درباره عراق اعمال کرد و دوازده قطعنامه را که متضمن خروج عراق از کویت بود، به تصویب رساند. بوش یک نیروی بزرگ 700 هزار نفری که از ائتلاف 28 کشور پدید آمده بود را سازماندهی کرد و به عراق مهلت داد 15 ژانویه 1991 از کویت خارج شود.

عراق قطعنامه های شورای امنیت را رد کرد و در 16 ژانویه 1991، هیجده ساعت پس از سپری شدن مهلت زمانی سازمان ملل متحد، عملیات سپد صحرا به صورت عملیات طوفان صحرا در آمد.

جنگ ابتدا با انجام بمباران شدید هوایی مواضع عراق در کویت آغاز شد و خسارات سنگینی به نیروهای عراق و تأسیسات نظامی و شهرهای آن کشور وارد شد. عملیات زمینی 45 روز پس از عملیات هوایی آغاز شد و منجر به اخراج عراق از کویت شد.

مدیریت بوش در ایجاد یک ائتلاف جنگی علیه عراق، منزلت بوش را در داخل و خارج آمریکا بالا برد.

حادثه 11 سپتامبر و پی آمدهای آن

در نخستین سال زمامداری جورج بوش، حوادث 11 سپتامبر 2001 میلادی به وقوع پیوست و صحنه های داخلی آمریکا و بین المللی را از جهات عدیده تحت تاثیر شدید قرار داد.

در این حوادث، چهار هواپیما که از فرودگاههای لوگان اینترنشنال، دالاس اینترنشنال و نیوآرک به مقصد کالیفرنیا در پرواز بودند در 11 سپتامبر 2001 ربوده شدند و ساعتی بعد، دو فروند به ساختمان های مرکز تجارت جهانی ، یک فروند با ساختمان پنتاگون برخورد و دیگری در پنسیلوانیا سقوط کرد. در این حوادث 2992 نفر کشته شدند. بعد از تحقیقات انجام شده مشخص شد که تیم عملیاتی حادثه 11 سپتامبر تماما عرب و عضو سازمان القاعده بودند. در نتیجه نگاه دولت جورج بوش، رئیس جمهور آمریکا به نقطه ای به نام خاورمیانه متمرکز شد.

* جنگ در افغانستان و سرنگونی طالبان

اولین جنگ پس از 11 سپتامبر، در راستای تحقق شعار مبارزه با تروریسم، دستگیری یا کشتن اسامه بن لادن(متهم اصلی حادثه 11 سپتامبر) و متلاشی کردن شبکه القاعده در افغانستان بود.

به دنبال عدم تسلیم بن لادن به آمریکا از سوی طالبان، ایلات متحد آمریکا فرمان حمله به افغانستان را در روز 7 اکتبر 2001 صادر کرد. تقریبا یک ماه بعد، حکومت طالبان سقوط کرد و با برگزاری کنفرانس بن، حامد کرزی، رئیس جمهور موقت افغانستان گردید. هماکنون حدود 32 هزار نیروی آمریکایی در افغانستان حضور دارد.

* جنگ عراق و سرنگونی صدام

در ادامه مبارزه با تروریسم، آمریکا باشعار از بین بردن سلاحهای کشتار جمعی با تهاجم سازمان یافته نظامی و با اجرای برنامه اطلاعاتی، جنگ عراق راآغاز کرد. نیروهای اصلی ائتلاف در سرنگونی حکومت صدام را ارتش کشورهای ایالات متحد آمریکا، انگلستان، و لهستان تشکیل می دادند. اما 29 کشور دیگر نیز از جمله؛ ژاپن، کره جنوبی، اسپانیا، ایتالیا و ... با فرستادن بخشی از نیروهای نظامی و لجستیکی خود به همراهی با نیروهای اصلی ائتلاف پرداختند. پس از پیروزی گسترده و سریع السیر نیروهای ائتلاف در سرنگون کردن حکومت صدام، انتقال بخشی از قدرت در اداره امور عراق به دولت موقت عراق محول شد.

اما حضور نظامیان امریکایی در افغانستان و از طرفی تداوم وضعیت نامشخص عراق، موجب نارضایتی بسیاری از مردم و سیاستمداران، به خصوص دموکراتها در آمریکا شده است.

بالا رفتن نرخ بیکاری، افزایش بهای نفت و درنتیجه افزایش فوق العاده کسری بودجه بر این نگرانی ها افزوده است.

منابع:

1. غلامرضا علی بابایی،بهمن آقایی، فرهنگ علوم سیاسی، تهران، نشر ویس، 1366، جلد دوم

2. ریچارد مویر، درآمدی نو بر جغرافیای سیاسی، ترجمه دره میر حیدر، تهران، انتشارات سازمان جغرافیایی، 1380

3. پال کندی، ظهور و سقوط قدرتهای بزرگ، ترجمه ناصر موفقیان، تهران، 1370، جلد دوم

4. حسن حمیدی نیا، ایالات متحد آمریکا، انتشارات وزارت امور خارجه، 1381

5. هنری. و .لیتل فیلد، تاریخ اروپا از سال 1815 به بعد، ترجمه فریده قره چه داغی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب،1351

6. Ross E. Dunn, William H. Mcneil, Link Across Time and Place : A World History, (illonois: Mc Dougal, Little Company), 1990

7. Mac Gregor. Burns, Roosevelt: The Lion and The Fox, and The Roosevelt: The Soldier of Freedom, Harcourt Brace Jovanovich, inc, 1956

8. جواد منصوری، آمریکا و خاورمیانه، تهران، انتشارات وزارت امور خارجه، 1385

9. ع. آل مذکور، تاریخ مختصر آمریکا، تهران، ادره اطلاعات آمریکا،1355

10. یان داربی شر، تحولات سیاسی در ایالات متحد آمریکا، ترجمه رحیم قاسمیان، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی،1369

11. مارکوس وب، ایالات متحده آمریکا، ترجمه فاطمه شاداب،تهران، ققنوس،1383

عملیات روانی علیه ایران در عراق

چکیده

منبع : arnet.ir

ملت‌های ایران و عراق از روابط اجتماعی، فرهنگی، دینی، اقتصادی و سیاسی، و اشتراکات دیرینة تاریخی، دینی، مذهبی، و فرهنگی برخوردارند، اما برخی بدخواهان که افکار کوته‌بین آنان در ایدئولوژی قومیت‌پرستی و ضد ایرانی حزب بعث و رژیم صدام ریشه دارد، این روابط حسنه را نفوذ، دخالت و حتی اشغالگری ایران در عراق می‌خوانند و تلاش می‌کنند به هر قیمت و وسیله‌ای از گسترش دوستی و همکاری و همگرایی ایران و عراق جلوگیری کنند. این مقاله به معرفی پیشینه، ماهیت و اهداف سیاسی جریان‌های یاد شده می‌پردازد و شیوه‌های عملیات روانی آنها علیه ایران و دوستان ایران را در عراق بررسی می‌کند، با این هدف که نقش مخرب آنان در عرصه ساخت عراق جدید پس از دوران حاکمیت صدام،‌ آشکار‌تر شود و دوستداران برادری و همگامی دو کشور عزم و اراده خود را در جهت تحقق هر چه بیشتر این هدف انسانی و اسلامی تقویت کنند.
واژگان کلیدی: ایران، عراق، اعراب ناسیونالیست، مخالفان ایران، عملیات روانی.
مقدمه
اعراب، بزرگ‌ترین قوم در خاورمیانه و همسایگان غربی و جنوبی ایران هستند. روابط ایران با اعراب ریشه در تاریخ کهن منطقه داشته و موضوعی است که در قرون و هزاره‌های آینده ادامه خواهد داشت. عراق با حدود 1400 کیلومتر مرز مشترک با ایران یکی از کشورهای مهم عربی است. از حدود پنجاه سال پیش، عراق یکی از محورهای اساسی سیاست خارجی ایران بوده است. از سال 2003 با حمله امریکا به عراق، این کشور مهم‌ترین کانون بحران در روابط بین‌الملل بوده است. بحران جهانی ژئوپلیتیک عراق بسیار پیچیده و سیال است و سطوح مداخله منطقه‌ای، فرامنطقه‌ای و جهانی در آن شکل گرفته است. این بحران مزمن تا چند سال آینده نیز به ثبات نخواهد رسید. موضوع اصلی سیاست خارجی امریکا و کشورهای منطقه در چند سال اخیر عراق بوده است. امریکا عراق را صحنه اصلی رویارویی خود با دو تهدید اصلی یعنی ایران و القاعده می‌داند. کشورهای عربی و حتی ترکیه نسبت به سرنوشت عراق، به ویژه نقش ایران در این کشور، بسیار حساس بوده و تلاش زیادی برای تأثیر‌‌گذاری در آن دارند. بدین ترتیب اهمیت موضوع برای ایران آشکار می‌شود. تحولات سیاسی، امنیتی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی عراق و روابط آن با امریکا و کشورهای همسایه، تأثیری مستقیم بر منافع و اهداف ملی ایران دارد. از این‌رو درک و شناخت عمیق این تحولات و ویژگی‌های آن، ضرورتی حیاتی و استراتژیک برای ایران به شمار می‌آید.
یکی از نیروهای سیاسی ـ اجتماعی و بازیگران مؤثر در عراق که نگرش‌های ضد‌ایرانی آنان بارز و چشمگیر است ناسیونالیست‌های عربی‌اند این جریان که گروه‌هایی مانند القاعده تلاش کرده‌اند آن را در چارچوب مذهبی اهل سنت هدایت کنند، تنها به سنی‌ها محدود نیست و بخش‌هایی از جامعه شیعه عراق را هم دربر می‌گیرد. این مجموعه نقش مکمل ژئوپلیتیک کشورهای عربی را ایفا کرده و با اشتراک مساعی داخلی و منطقه‌ای، توانایی تأثیر‌گذاری بیشتری پیدا می‌کند. آنها می‌کوشند با اقدامات نظامی، سیاسی، تبلیغاتی و روانی بر ایران، امریکا و بازیگران داخلی عراق فشار آوردند و اهداف خود را محقق سازند.
مقاله حاضر اقدامات عملیات روانی جریان یاد شده علیه ایران را موضوع بررسی قرار داده است و سعی دارد پیشینه، ماهیت، ساختار، اهداف سیاسی، ابزارها و روش‌های عملیات روانی آنان تبیین شود. همچنین تحلیل و برآورد نتایج این اقدامات و میزان دستیابی به اهداف صورت خواهد گرفت و در نهایت راهکارهای مناسب برای مقابله، عرضه می‌شود. شایان ذکر است که در ایران، چه در رسانه‌ها و چه در مراکز مطالعاتی، این موضوع انعکاس چندانی نداشته و درک کامل و روشنی از ابعاد وجود و کارکرد جریان عربی ضدایرانی ـ به ویژه در عراق ـ مشاهده نمی‌شود. از این‌رو منابع فارسی برای تحقیق کافی نبوده و بخش عمده جست‌وجوها در منابع اصلی به زبان عربی ـ انجام شده است.
ماهیت این تحقیق تاریخی و توصیفی است و در آن از روش‌شناسی اسنادی و نقلی برای یافتن حقایق و واقعیت‌ها از راه مطالعه اسناد، مدارک، مآخذ و متون مانند بیانیه‌های احزاب، مصاحبه‌ها و مقالات سران گروه‌ها و جمعیت‌ها، گزارش‌ها و تحلیل‌های سایت‌های اینترنتی و رسانه‌های جمعی عراقی و عربی استفاده شده است.
بازیگران سیاسی
حزب بعث
این حزب در القای نگرش ضدایرانی در عراق و دیگر کشورهای عربی نقشی عمده داشته است. بنیانگذاران اصلی حزب، میشل عفلق (مسیحی) و صلاح‌الدین بیطار (سنی) هر دو اهل سوریه بودند و نخستین کنگره حزب را در 6 آوریل 1947 با شرکت 200 نفر از سوریه، اردن، لبنان و عراق برگزار کردند.
در سال 1954 نخستین کنگره حزب بعث عراق تشکیل شد. در سال 1968 این حزب از طریق کودتا در عراق به قدرت رسید و طی 35 سال تا سال 2003 که با حمله نظامی امریکا، حاکمیت را از دست داد، بر سر قدرت بود و در این مدت از راه‌های متعدد سعی کرد تا احساس دشمنی با ایران را در میان مردم عراق درونی سازد. جوهرة اعتقادات حزب بعث قوم‌گرایی افراطی عربی است. نگاهی به مرامنامة حزب نشان می‌دهد که این تفکر محور اساسی همه سیاست‌های داخلی، خارجی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی آن است. اصولی مانند «وحدت امت عربی» ، «شخصیت امت عربی» و «پیام امت عربی» از مبانی اعتقادی حزب هستند. در مرامنامه و حتی سوگندنامه اعضای حزب، نامی از خدا، دین و اسلام برده نشده و از نگاه آن، اسلام جنبشی عربی، پدیده تمدنی عرب، بخشی از تاریخ عرب و جنبه‌ای از ملیت عربی است که هدف آن تجدید حیات و تکامل عربیسم بوده است. حزب بعث و حکومت صدام حسین برای معرفی ایرانیان و فارس‌ها به مثابة دشمنان دیرین و تاریخی اعراب از همه شیوه‌های تبلیغاتی استفاده کردند، تا با جدایی انداختن میان مردم دو کشور، پایه‌های حکومت خود را تقویت کنند. تاریخ تحریف شده‌ای از دشمنی‌های فارس‌ها و عرب‌ها به نگارش درآمد و این دشمنی وارد کتاب‌های درسی کودکان و دانشجویان دانشگاه‌های نظامی و غیرنظامی شد. برای نمونه، در کتاب ریاضی دبستان این مسئله درج شد که اگر یک سرباز عراقی از هشت سرباز ایرانی، 5 تا را بکشد، چند سرباز باقی می‌مانند. اکنون پس از 5 سال از سرنگونی حکومت صدام، دولت جدید عراق در صدد اصلاح کتب درسی و رفع اشکالات آن برآمده است.
گر چه پس از سقوط بغداد به دست امریکایی‌ها، حزب بعث نیز همچون ارتش صدام منحل شد، اما برخی از سران حزب توانستند بگریزند و در صدد سازماندهی مجدد آن برآیند. از جمله عزت ابراهیم، نفر دوم رژیم صدام و فرد دیگری به نام یونس احمد که هر دو مدعی رهبری حزب پس از اعدام صدام هستند و ادعای رهبری مقاومت در عراق را هم می‌کنند. در دوره 5 ساله پس از سرنگونی صدام، احزاب، گروه‌ها و سازمان‌های تازه‌ای در عراق پا به عرصه سیاست نهادند که بخشی از آنها دارای مواضع مشابه با حزب بعث و تکرارکننده القاب، عناوین و اتهامات ضد ایرانی آن هستند و در واقع همان اعضای حزب بعث و نهادهای مختلف رژیم صدام، در این سازمان‌ها فعالیت می‌کنند.
جبهه‌ها و جمعیت‌های سیاسی جدید



این جبهه 44 نماینده در مجلس دارد و از سه گروه تشکیل شده است: الف) حزب اسلامی عراق به ریاست طارق هاشمی؛ ب) کنگره اهل عراق به ریاست عدنان دلیمی؛ ج) مجلس گفت‌وگوی ملی (حوار وطنی) به ریاست خلف علیان، حزبی اسلامی که شاخه عراق اخوان المسلمین است و به پیروی از خط‌مشی عمومی اخوان المسلمین، از مواضع معتدل‌تر نسبت به دیگر گروه‌های عضو جبهه برخوردار است. برخی از مسئولین بر خلاف دیگران، دیدگاه بهتری نسبت به ایران دارند، اما در مجموع با مواضع ضد ایرانی جبهه توافق وطنی همراهی می‌کنند. عدنان دلیمی و خلف علیان از افراد فعال و موثر در تبلیغات ضد ایرانی به شمار می‌آیند.



ریاست این جبهه بر عهده ایادعلاوی (شیعه مذهب) است و در مجلس دارای 25 کرسی است.
سازمان‌های مسلح و تروریستی

این مجموعه در مجلس شورای مجاهدین گرد هم آمدند و سپس «امارات اسلامی عراق» را با محوریت القاعده ایجاد کردند دشمنی با ایران و هر گونه ارتباط میان ایران و عراق از شاخص‌های اصلی مواضع و عملکرد آن است. رهبران اصلی القاعده (بن لادن و ایمن الظواهری) نیز در ماه‌های اخیر در پیام‌های صوتی و تصویری خود، علیه ایران مطالبی بیان کرده‌اند. القاعده، تلاش جدی و پیوسته‌ای را برای تبدیل اختلالات سیاسی در عراق به جنگ شیعه و سنی در پیش گرفته است، زیرا جنگ مذهبی (طائفی) در عراق را یگانه راه تداوم حضور و حیات خود در این کشور می‌داند. بدین منظور به اقداماتی تحریک‌کننده مانند انفجار و تخریب در حرمین سامرا و در کربلا و نجف، دست می‌زند تا شیعیان را علیه اهل سنت وارد جنگ کند.

گروه‌هایی مانند جیش اسلامی و جیش مجاهدین، ثوره‌العشرین و... بر خلاف القاعده داعیه جهانی ندارند و اهداف سیاسی خود را به کشور عراق محدود کرده‌اند. گردانندگان این گروه‌ها عناصر رژیم صدام و متأثر از افکار حزب بعث هستند. ویژگی برجسته همة این گروه‌ها ضدیت با ایران است. آنها که علیرغم میل خود در زمان جنگ 2003 که بر حسب شرایط زمان در برابر امریکایی‌ها قرار گرفتند، راهی جز ادعای مقاومت نداشتند، اما از آنجا که، دشمن اصلی خود را ایران می‌دانند، در پی فرصتی بودند تا مانند گذشته‌ها دوباره در جناح دوست امریکا، علیه ایران وارد عمل شوند. با شروع به کار خلیل‌زاد در سِمت سفیر امریکا در عراق، به دلیل آشنایی وی نسبت به مسائل منطقه، زمینه برای باز شدن باب مذاکرات میان امریکایی‌ها و آنها فراهم شد. به تدریج این گروه‌ها به ویژه جیش اسلامی که گروه اصلی این مجموعه است به همراه برخی عشایر عرب به امریکا نزدیک و در قالب گروه‌های شبه‌نظامی جدیدی به نام مجالس صحوه (شوراهای بیداری) تحت نظر و فرمان امریکایی‌ها سازماندهی شدند و به همکاری با آنها در زمینه‌های نظامی و امنیتی پرداختند. آنان شرط اصلی همکاری با امریکا را، ممانعت از نفوذ ایران در عراق اعلام کردند.
نهادهای حکومتی عراق
با آنکه دولت و مجلس عراق با رأی مردم عراق انتخاب شده‌اند و به طور عمده خواستار دوستی و گسترش روابط با ایران هستند. با وجود این، هنوز امریکایی‌ها بعضی از نهادها را اداره می‌کنند و دولت عراق بر آنها نظارت ندارد. سازمان اطلاعات عراق (مخابرات) به ریاست عبداله شهوانی از جملة این نهادهاست که با هدایت امریکا، با عرضة اطلاعاتی خاص تلاش دارد تا ذهن مسئولان عراقی را نسبت به ایران منحرف کند این سازمان با فعالیت در عرصه‌های رسانه‌ای و سایت‌های اینترنتی تبلیغات ضد‌ایرانی را هدایت می‌کند. بازیگران یاد شده ارتباط فعال و همکاری نزدیکی با منافقین دارند و با حمایت از این سازمان تروریستی خواهان ادامه حضور و عدم اخراج آنها از عراق هستند. گروه‌ها و سازمان‌های یاد شده ارتباطی گسترده با کشورهای عربی همچون اردن، مصر، عربستان و امارات دارند و به دلیل اشتراک و هم‌جهتی در مخالفت با نفوذ ایران در عراق، از حمایت‌های همه جانبه این کشورها برخوردار می‌شوند. یکی از این عرصه‌ها، حضور فعال رسانه‌های عربی به ویژه الجزیره و العربیه در میدان نبرد تبلیغاتی و روانی است.
مخاطبان
مخاطبان اقدامات روانی بازیگران یاد شده را می‌توان به ترتیب زیر برشمرد:




اهداف
اهداف کلی سیاسی آنان، برهم زدن روند دمکراتیک و بی‌اثر ساختن آرای مردم عراق است، زیرا اکثر مردم این کشور بر ‌اثر تجربه‌های تلخی که از دوران حکومت صدام دارند، از آنها رویگردانند. آنها می‌دانند به خواسته‌های فراقانونی و زیاده‌خواهی‌هایشان، از راه‌های رسمی و قانونی و کسب همراهی مردم، دست نخواهند یافت، بنابراین به اقدامات غیرقانونی و روش‌های تخریبی، برای تحمیل خود به مردم متوسل می‌شوند. قانع بودن به سهم طبیعی و پذیرش نقش اقلیت برای آنها دشوار است و می‌خواهند از هر طریق ممکن سهم بسیار بیشتری از حکومت کسب کنند.
اهداف خاص آنها از تأثیرگذاری بر هر یک از مخاطبان

ایجاد ذهنیت و نگرش منفی نسبت به ایران در مردم عراق و القای این باور که ایران کشوری متجاوز و توسعه‌طلب است و چشم طمع به سرزمین آنها دارد و از صحنه عراق برای تسویه حساب‌های خود با امریکا بهره می‌برد، بدین منظور که دوستان ایران را در عراق متهم به کارگزاری ایران نموده و پایگاه مردمی آنان را کاهش دهد. عدم تعقیب بعثی‌ها و بازگشت آنان به حکومت. تغییر قانون اساسی و کسب سهم بیشتر از حکومت

برجسته‌سازی و بزرگ‌نمایی تهدید ایران، منافع و طرح‌های امریکا در عراق، تغییر سیاست و استراتژی امریکا از مقابله با القاعده و دیگر گروه‌های تروریستی به مبارزه با نفوذ ایران در عراق و دوستان ایران تقویت و افزایش گرایش ضدایرانی در میان امریکایی‌ها، کاهش مخالفت امریکایی‌ها با بازماندگان رژیم سابق و فراهم کردن زمینه‌های همکاری آنها با هم، موافقت با ورود بعثی‌ها به حکومت جدید، بازسازی نهادهای منحل شده رژیم سابق، و اصلاح قانون اساسی و ایجاد تغییراتی مطابق با دیدگاه‌های آنان.

تضعیف موقعیت دوستان ایران در عراق،
کاهش نفوذ سیاسی ـ مذهبی ایران در عراق، و
کاهش روابط سیاسی ـ اقتصادی و فرهنگی دو کشور.

مشروعیت بخشیدن به دخالت کشورهای عربی در امور داخلی عراق از طریق دعوت به مداخله، تبلیغ دخالت و نفوذ ایران در عراق و حکومت جدید آن به مثابه تهدیدی مهم برای کشورهای عربی که پس از عراق دامنگیر آن کشورها نیز خواهد شد، تضعیف سیادت و حق حاکمیت دولت عراق و عدم شناسایی آن از سوی کشورهای عربی، معرفی خود در نقش طرف مؤثر در حل بحران و شناسایی این نقش از سوی کشورهای عربی، و دریافت کمک‌های همه‌جانبه سیاسی ـ تبلیغاتی و مالی از کشورهای عربی. شایان ذکر است که انگیزه کشورهای عربی در عرصه‌های یاد شده مشابه آنان بوده و هر دو طرف نسبت به هم نقش محرک را دارند.
ابزارها

ـ حضور و مشارکت در روند سیاسی و اعمال فشار از جایگاه قانونی (مجلس، دولت، نهادهای مختلف)،
ـ تحریم انتخابات و به موازات آن امریکایی شمردن روند سیاسی از سوی بخشی دیگر از جریان،
ـ تشکیل ساختارهای غیررسمی و اجتماعی متعدد مانند جمعیت‌های عشایری و...، و
ـ انجام تظاهرات و راهپیمایی‌ها.

در این خصوص غیرانسانی‌ترین روش‌ها را به کار گرفته‌اند، مانند:
ـ انفجار در مقدس‌ترین اماکن مذهبی،
ـ انفجار در بازارها و مراکز تجمع کارگران،
ـ ربودن افراد و کشتار گروهی آنان تنها به علت انتساب به مذهب یا داشتن نامی خاص، و
ـ بریدن سر افراد و انتشار تصاویر آن.

رسانه‌های نوشتاری (روزنامه، مجله) داخلی و کشورهای عربی، رسانه‌های دیداری و شنیداری (رادیو، شبکه‌های محلی و ماهواره‌ای تلویزیونی) داخلی و کشورهای عربی، سایت‌های خبری و تحلیلی اینترنتی، برگزاری همایش‌های علمی و دانشگاهی در داخل و خارج عراق، انتشار مقالات، انتشار اخبار (واقعی، ساختگی، تحریف شده)، انجام مصاحبه و برگزاری میزگرد، صدور بیانیه‌های حزبی، و استفاده از دیگر نمادها مانند ترویج واژه‌های خاص، کاریکاتور.
شیوه‌ها

در این روش یک سمبل یا بار عاطفی به شخص یا کشور منتسب می‌شود. نام‌های «صفوی» و «مجوس» همواره به ایران نسبت داده می‌شود. آنان تصرف عراق توسط شاه اسماعیل و شاه عباس صفوی را بر خلاف حقایق تاریخی یک تجاوز و اشغال‌گری خارجی قلمداد کرده و نیات کنونی ایران را هم مشابه دوران صفوی دانسته، نفوذ معنوی، سیاسی، اجتماعی و مذهبی ایران در عراق را اشغال عراق از سوی ایران می‌نامند. اصطلاحات یاد شده پیوسته در بیانیه‌ها ومصاحبه‌ها به کار می‌رود. برای نمونه به برخی از آنها اشاره می‌شود:
"عدنان دلیمی" رهبر "جبهه توافق وطنی" در 21 مرداد 1386 در مقر گروه «کنگره اهل العراق» از گروه‌های عضو جبهه توافق وطنی در بغداد، در یک مصاحبه مطبوعاتی، بیانیه‌ای را خطاب به اعراب جهان قرائت کرد که در آن آمده بود:
برادران شما در معرض هجوم صفویه قرار دارند که می‌خواهند عراق را تحت تسلط ایران درآورند و امپراطوری فارس و مجوس را زنده کنند. جنگ از بغداد آغاز شده و متوقف نخواهد شد و به تمام سرزمین‌های عربی کشیده خواهد شد.
وی از همه اعراب، رؤسای جمهور و شاهان درخواست کمک کرد و مداخله در امور عراق را خواستار شد (سایت اینترنتی المختصر الاخبار ـ 21/5/1386).
این بیانیه در سطحی وسیع از رسانه‌های عربی و غربی انتشار یافت. رئیس ارتش اسلامی (جیش اسلامی) یکی از گروه‌های اصلی مسلح عراقی در پیامی صوتی که در اینترنت انتشار یافت، اعلام کرد:
عراق تحت اشغال دو جانبه ایران و امریکا است که بدترین آن، اشغال توسط ایرانیان صفوی است. امت اسلامی باید تضمین دهند که بغداد را همانند «قدس» و پیش از آن «اندلس» از دست نمی‌دهند (خبر گزاری فرانسه، 12/10/1385).

در این شیوه سعی می‌شود برای پذیرش یا طرد یک سیاست، فرد یا کشور توسط مخاطب، آن را با سیاست، فرد یا کشوری دیگر همانند کنند. در کنار هم قرار دادن نام ایران و رژیم صهیونیستی با توجه به نفرت مردم عراق از رژیم صهیونیستی، شیوه‌ای است که از زمان رژیم صدام متداول بوده، در سال‌های پس از سقوط آن نیز پیوسته از سوی مخالفان ایران، پیگیری شده است. «فاضل براک»، رئیس سازمان اطلاعات رژیم صدام (مخابرات)، در سال 1984 با انتشار کتابی به نام «مدارس یهودی و ایرانی در عراق» با دروغ، جعل و تحریف تاریخ، ایران و رژیم صهیونیستی را در کنار هم قرار داد و به زعم خود شباهت‌هایی (غیر واقعی) را در اهداف، نیات و رفتارهای دو حکومت شناسایی کرد. در دوران پس از سقوط رژیم صدام نیز، جریان‌های ضدایرانی پیوسته از شیوه انتقال و مشابه‌سازی برای هم‌سو نشان دادن ایران و رژیم صهیونیستی در عراق، بهره گرفته‌اند. پس از آن، «هیئت علمای مسلمین» در 31 فوریه 2008 با انتشار مقاله‌ای در سایت اینترنتی خود به نام «البصائر» عهد کنونی عراق را دوران اشغال ایرانی و «صهیوامریکایی» خوانده است. به دنبال اعدام صدام نیز، عزت ابراهیم معاون فراری وی با انتشار بیانیه‌ای امریکا، انگلیس، صهیونیست‌ها و ایران را به ترور صدام متهم کرد.

روابط طبیعی و نفوذ معنوی و حمایت‌های انسانی ایران از مردم و دولت منتخب و قانونی عراق، از سوی مخالفان با مبالغه و بزرگ‌نمایی «اشغال عراق» عراق خوانده می‌شود. آنها از اشغال دوگانه عراق از سوی امریکا و ایران سخن می‌گویند در حالی که این مقایسه منطقی و معقول نیست. امریکا 160 هزار نیروی نظامی، 100 هزار نیروی شرکت‌های خصوصی امنیتی و هزاران کارمند غیرنظامی و دیپلمات در عراق دارد و ماهانه در حدود 12 میلیارد دلار هزینه اشغال‌گری خود را می‌پردازد. همچنین سران جریان‌های مخالف ایران، با جنجال‌آفرینی، خطر نفوذ ایران در عراق را بسیار شدید و تهدیدی جدی برای دیگر کشورهای عربی اعلام می‌کنند و حتی آن را خطرناک‌تر از اشغالگری امریکا می‌دانند.
در گزارشی به قلم فردی به نام «محمد ابورمان» این‌گونه آورده است:
فرماندهان جیش اسلامی به این نتیجه رسیده‌اند که اشغال صفوی ایرانی خطرناک‌تر از اشغال امریکایی است و جنگ با آنها بر جنگ با امریکایی‌ها اولویت دارد و چون جنگ در دو جبهه امکان‌پذیر نیست، بنابراین باید با امریکایی‌ها آتش‌بس برقرار و جبهه نبرد با ایران گشوده شود (روزنامه الحیات، 3/3/2008).
«صالح مطلک» رئیس «جبهه حوار وطنی» که در مجلس عراق 11 نماینده دارد، در 24 اردیبهشت 1385 در مصاحبه‌ای مطبوعاتی در اردن مدعی شد که ایران در عراق نفوذی قوی‌تر از امریکا دارد. وی به کشورهای همسایه عراق هشدار داد که طرح‌های ایران در مرزهای عراق متوقف نشده، به خارج از این مرزها کشیده خواهد شد و کشورهای عربی برای نجات خود باید به سرعت دست به کار شوند. همچنین او خواستار اعزام نیروهای حافظ صلح از کشورهای عربی و خارجی به عراق شد (سایت اینترنتی الجیران، 24/4/1385).

روزنامه لبنانی «عرب آنلاین» در گزارشی موهوم از مذاکرات پنهانی مقامات ایرانی و امریکایی در سفر رئیس جمهوری ایران به عراق خبر داده، به تفصیل توافقات و تعهدات دو طرف نسبت به هم را تشریح کرده است. این روزنامه بدون ذکر منبع و چگونگی دسترسی به اطلاعاتی که به گفته خود روزنامه پنهانی است، سعی نموده تا همدستی ایران و امریکا را در امور عراق به خوانندگان القا کند. با وجود این، سایت ایرانی «انتخاب» نیز بدون توجه به قصد روزنامه لبنانی و بدون توضیح، متن اخبار کذب یاد شده را منتشر ساخته است (سایت خبری انتخاب 9/1/1387). در گزارشی دیگر، روزنامه سعودی الوطن به دروغ مدعی شد که ایران در عراق چند تیپ نظامی شامل 10 هزار نفر از جمله تیپ مکه ـ را در منطقه «السماوه» و «النخیب» نزدیک به مرزهای عراق و عربستان مستقر کرده است تا در کشور پادشاهی سعودی اغتشاشاتی برپا کند. این روزنامه خبر یاد شده را به نقل از یک نماینده مجلس عراق به نام «محمد داینی» نوشته است (سایت خبری بازتاب، 19/10/1385). شایان ذکر است که محمد داینی از طرفداران منافقین در عراق است. دربارة حضور و فعالیت ایران در عراق اخبار ساختگی فراوانی در رسانه‌های مختلف عراقی و عربی انتشار می‌یابد که شامل حضور واحدهای نظامی ایران در عراق، مهاجرت یک میلیون نفر ایرانی به عراق و گرفتن مدارک شناسایی عراقی توسط آنان و اخبار مشابه می‌شود.

در مواردی متعدد سعی می‌شود که با زیاده‌گویی و به ظاهر با ذکر قرائن و شواهد و آوردن استدلال، حقایق وارونه جلوه داده شود، در حالی که مخاطب با اندکی دقت متوجه سفسطه‌بازی و مغالطه‌گری نویسنده و گویندة تحلیل می‌شود. «محمد عیاش الکبیسی» مسئول روابط خارجی «هیئت علمای مسلمین» در تحلیلی با عنوان «حقیقت نقش ایران در عراق پس از اشغال» سیاست‌های ایران در عراق را هماهنگ با امریکا دانسته، ادعا می‌کند اگر نقش هم‌پیمانی ایران با امریکا نبود، اکنون امریکا شکست خود را در عراق اعلام کرده بود (سایت اسلام الیوم، 3/4/2006). وی حقایق آشکار تقابل منافع ایران و امریکا در عراق را نادیده گرفته، و از استراتژی امریکا که محور اساسی آن مقابله با نفوذ ایران در عراق است، یادی نمی‌کند. «حارث الضاری» دبیر کل «هیئت علمای مسلمین» نیز در ارتباط با سفر رئیس جمهور ایران به عراق، این سفر را ناموفق دانسته، آن را برای عراق، همه اعراب و مسلمانان تحریک‌آمیز توصیف کرد (خبرگزاری یقین، 21/12/86).

تاریخ هر ملت یکی از ابعاد مهم هویت آن ملت است و تحریف واقعیات تاریخی موجب تغییر هویت می‌شود. مخالفان ارتباط و دوستی مردم ایران و عراق در پی آن بوده‌اند که گذشته این دو کشور را سراسر آکنده از دشمنی، و جنگ و منازعه دو طرف جلوه دهند تا مردم عراق، دشمن درجه یک خود را ایران تلقی کنند. فاضل براک در کتاب «مدارس یهودی و ایرانی در عراق» سابقه درگیری را از سال 539 قبل از میلاد یعنی زمان حمله کوروش هخامنشی به بابل ذکر می‌کند (فاضل براک، 1984).
دیگران نیز از اشغالگری‌های ایران در مقاطع مختلف تاریخی یاد می‌کنند، از جمله احمد ابو مطر می‌گوید:
روابط ایران و اعراب در هیچ یک از مراحل تاریخ خوب نبوده است، ایران در سال 1925 «احواز (!) را اشغال کرد و در سال 1971 جزایر سه‌گانه را ... (سایت الجیران، 10/1/2008).

شبکه الجزیره در ایام نوروز 1387 در سایت اینترنتی خود گزارشی دربارة اوضاع تهران در تعطیلات نوروزی منتشر ساخت و سپس تحت عنوان تعلیقات خوانندگان، اتهاماتی به شرح زیر به ایرانیان وارد کرد.
عید نوروز، عید ولادت آتش مقدس نزد مجوس است. نوروز به معنای توبه است و در این روز انسان نماز می‌گذارد و از اهورامزدا طلب آمرزش می‌کند تا گناهان وی در یک‌سال گذشته آمرزیده شود. آتش قبله ایرانیان است، همچنان که کعبه قبله مسلمانان است. عجیب است که ایران ادعا می‌کند کشوری اسلامی است و شریعت اسلامی را اجرا می‌کند، با وجود این این عید را بیش از عیدین (قربان و فطر) جشن می‌گیرد (الجزیره نت، 27/3/2008).
همکاری و همدستی ایران و امریکا، اتهامی است که همواره تکرار می‌شود در جای دیگری عبدالسلام کبیسی در مصاحبه با روزنامه الحیات می‌گوید: مذاکرات ایران و امریکا در عراق، علیه مقاومت است (سایت صوت العراق، 11/4/2006ـ22/1/85).
در این خصوص، ایمن الظواهری نیز در پیامی ویدیویی گفت:
ایران و امریکا توطئه‌ای علیه عراق به‌راه انداخته‌اند (آسوشیتدپرس، 30/1/87).
شیخ صلاح عبیدی روحانی شیعه و سخنگوی جریان صدر در نجف نیز گفت:
تهران و واشنگتن در پشت پرده درباره تقسیم نفوذ در عراق و استفاده از منابع اقتصادی آن با یکدیگر توافق کرده‌اند (شبکه تلویزیونی و سایت اینترنتی سومریه 12/2/87).
وی اعتراض نکردن ایران به توافقنامه طولانی مدت میان بغداد و واشنگتن را دلیل ادعای خود عنوان کرده است.

صادرات کالاهای ایرانی به عراق، موضوعی است که ناراحتی دشمنان ایران را برانگیخته است آنان برای ایجاد اختلال در این روند، تهدید بازرگانان و بازاریان شهرهای مختلف عراق را چارة کار اندیشیده‌اند. تهدید به تخریب و آتش زدن فروشگاه‌های شهروندان عراقی، در صورت وجود کالاهای ایرانی، شیوه‌ای است که در دو سال اخیر در استان‌های مختلف از جمله «دیالی» و «انبار» اعمال شده است. برخی اوقات دشمنی از تهدید صرف فراتر رفته، تا قتل رانندگان خودروهای حامل کالاهای ایرانی پیش رفته است. در یک مورد، گروهی تروریستی به نام «سرایا مجاهدی فلوجه» با انتشار بیانیه‌ای به فروشندگان این شهر فرصتی محدود دادند تا کالاهای ایرانی را از مغازه‌های خود جمع‌آوری کنند (خبرگزاری قدس پرس، 29/1/1385). مشابه این اقدام در شهرهای مختلف صورت گرفته است.

«ابوعمر بغدادی» امیر «امارات اسلامی عراق»، ساختاری پنهان از سوی القاعده، در یک پیام صوتی به حکومت ایران دو ماه مهلت داد که همه حمایت‌های خود را از دولت عراق متوقف سازد، در غیر این صورت، گروه یاد شده به حملاتی در داخل ایران دست خواهد زد. وی اعلام کرد که ما چهار سال است برای این عملیات آماده هستیم تنها صدور فرمان آغاز حمله باقی مانده است. همچنین مؤسسات مالی و بانک‌های عراقی نیز که با ایران همکاری می‌کنند مشمول این هشدار واقع شده‌اند (سایت مفکره الاسلام، 10/7/2007). اکنون نزدیک به یک سال از این تهدید گذشته و از آنجا که هیچ عملیاتی از سوی گروه یاد شده در ایران انجام نگرفته، می‌توان چنین نتیجه گرفت که این تهدید، عملیاتی روانی برای تأثیرگذاری بر تصمیمات و سیاست‌های ایران بوده است.

گروه القاعده در عراق به رهبری «ابومصعب زرقاوی» و پس از مرگ وی «ابوایوب مصری» (ابوحمزه مهاجر) تنها راه حفظ بقا و حیات خود در این کشور را برپایی جنگ مذهبی بین شیعه و سنی تشخیص دادند تا از این طریق اهل سنت عراق به حمایت از آنها روی آورند. آنها به این منظور به انواع عملیات خشن و کشتار جمعی مردم دست زدند. یکی دیگر از عملیات‌های خاص آنها بمب‌گذاری در اماکن مقدس از جمله در نزدیک مراقد ائمه (ع) در نجف و کربلا و به ویژه تخریب حرمین سامرا بود. آنها می‌خواستند با این اقدام شیعیان را تحریک کرده، آنان را به حمله به اهل سنت وادار سازند و بدین ترتیب آتش جنگ مذهبی را برای بهره‌برداری خود شعله‌ور کنند.

سفر رئیس جمهور ایران به عراق روادید مهمی بود که توجه همگان را به خود جلب کرد. در این حال، دشمنان ایران در کنار اقدامات دیگر، در تبلیغات و عملیات روانی به شیوه ناسزاگویی به دوستان ایران در عراق روی آوردند. نویسنده‌ای به نام «کریم عبد» در میان متنی چند صفحه‌ای که سراسر بدگویی از ایران است، تنها خائنین و دزدان را از سفر رئیس جمهور ایران به عراق خوشحال خواند (سایت حوار متمدن، 15/3/2008).

الف) صدور فتوی
فردی که خود را «علامه عبدالوهاب کبیسی» معرفی کرده، اعلام نمود که سی تن از علمای عراق فتوایی به شرح زیر صادر کرده‌اند:
هر گونه معامله و خرید و فروش و انتقال کالاهای ایرانی حرام است و هر بازرگانی که کالای ایرانی وارد کند باید تحریم شود.
وی اضافه کرده از امروز ما با کالاهای ایرانی برخوردی شدیدتر از برخورد با کالاهای دانمارکی (به علت اهانت به پیامبر اعظم (ص می‌کنیم (اسلام الیوم، 3/12/2007).
شایان ذکر است که در این خبر ذکر شده که هم اکنون 50% کالاهای مختلف موجود در بازارهای عراق ایرانی هستند.
از سوی دیگر، فتاوای علمای سعودی در تکفیر شیعه و وجوب تخریب مراقد شیعی که مورد بهره‌برداری تروریست‌ها قرار ‌گرفت، زمینه‌ساز گسترش نگرش‌های ضدایرانی است.
ب) تجمع علما و صدور بیانیه
در 22 و 23 آذر 1385 همایشی با شرکت‌ تعدادی از علما از کشورهای اردن، عربستان، کویت، مصر، پاکستان، مغرب، الجزایر و ترکیه در استانبول برگزار شد. «عبدالرحمان نعیمی»، رئیس همایش در مصاحبه‌ای با شبکه الجزیره اعلام کرد که امریکا با حمایت ایران قصد نابودی اهل تسنن عراق را دارد و این همایش برای مقابله با این موضوع برگزار شده است. در این همایش، «حارث ضاری»، عبدالرحمن نعیمی و «دلیمی» از عراق؛ «ناصر عمر» و «شیخ سلمان عوده» از عربستان؛ «مولانا سمیع الحق» رئیس «انجمن حقانی پاکستان» و «ابراهیم شمری» سخنگوی «جیش اسلامی عراق» (گروه تروریستی) شرکت داشتند. یکی از محورهای اصلی در اظهارات سخنرانان همایش، توجه به اشغال عراق توسط اشغالگران امریکایی و ایرانی، توسط عناصر شیعه بود که سخنرانان آنها را صفوی خواندند. آنان همچنین از خطر توسعه امپراطوری فارس در عراق سخن گفتند. در بیانیه پایانی همایش نیز به بند زیر اشاره شد: امریکا و ایران مسئول اختلال در امر حقوق بشر و از میان رفتن معنویت و امنیت مردم عراق هستند.

ایجاد «کانون خبری» در هنگام سفر رئیس جمهور ایران به عراق یکی دیگر از شیوه‌ها بود. این سفر موفقیت بزرگی برای ایران و گام بزرگی در تقویت روابط دو کشور به شمار آمد و عمق نفوذ سیاسی و معنوی ایران در عراق و اشتیاق عراقی‌ها برای گسترش روابط با ایران را نشان داد در این سفر رئیس جمهور ایران در اوضاع بحرانی عراق که همگان از ناامنی‌های آن سخن گفتند، با اعلام قبلی به مدت 2 روز در بغداد به سر برد و از فرودگاه خارج و از مسیر زمینی و خیابان‌ها به مقر رئیس جمهور عراق رفت. در حالی که مقامات امریکایی و غربی همواره بدون اطلاع قبلی سفرهای کوتاهی به عراق انجام می‌دهند و در فرودگاه یا پایگاه‌های نظامی امریکا با مسئولین عراقی دیدار می‌کنند و تنها پس از پایان سفر اخبار آن را در اختیار رسانه‌ها قرار می‌دهند. از این رو، دشمنان ایران، این موقعیت را تاب نیاورده و با ایجاد کانون خبری و انتشار اخبار و گزارش‌های متعدد، مخالفت‌های خود با این سفر را آشکار ساخته و آن را از سوی مردم عراق قلمداد کنند. برخی از این‌گونه اخبار عبارتند از:
ـ انجام تظاهرات در مخالفت با این سفر در استان‌های مختلف از جمله صلاح‌الدین، دیالی، بغداد، کرکوک و انبار،
ـ مخالفت برخی نمایندگان مجلس عراق با این سفر،
ـ مخالفت «مجالس صحوه» یعنی نیروهای مسلح مزدور مستقیم امریکا،
ـ مخالفت‌ جمعیت‌های ساختگی مانند «کمیته شیوخ عشایر جنوب»، و
ـ مخالفت رهبران «جبهه توافق وطنی».
شبکه الجزیره نیز همزمان با این سفر میزگردی با «عبدالامیر» (از روزنامه‌نگاران رژیم صدام) و «صالح مطلک» (رئیس جبهه حوار وطنی) برگزار کرد که با تکرار اتهامات علیه ایران همراه بود، از جمله:
ـ صدور ناامنی از ایران به عراق،
ـ حمایت ایران از تروریست‌ها، و
ـ ایران، نقطه اصلی و حقیقی نفوذ در عراق. امریکا خیابان‌ها را اشغال کرده است ولی ایران بر مؤسسات دولتی تسلط دارد.

در فروردین 1386، مرکز تحقیقات و بررسی‌های سیاسی دانشگاه قاهره کنگره‌ای تحت عنوان «پنج سال پس از اشغال عراق» برگزار نمود که در آن شرکت‌کنندگان بر ضرورت دخالت کشورهای عربی در امور عراق، به منظور محدود ساختن نفوذ ایران در این کشور، تأکید کردند، نفوذی که از زمان اشغال عراق رو به فزونی است (سایت المرصدالعراقی، 26/1/87). جالب توجه است که در این همایش در کنار اعلام ضرورت مقابله با نفوذ ایران، نسبت به حضور رژیم صهیونیستی در عراق نیز هشدار داده، بدین ترتیب با مشابه‌سازی میان این دو تهدید، از شیوه انتقال استفاده شد. در این همایش «فهمی القیس» سفیر پیشین عراق در دوره صدام در مصر هم حضور داشت که در سخنان خود چنین گفت: چند هفته پیش از حمله امریکا، صدام به سفرای عراق در خارج از کشور گفت در صورت سقوط عراق، ارتش به طور کامل به عناصر مقاومت تبدیل می‌شود. حضور مقامات رژیم بعث در مجالس، مجامع، گروه‌ها و سازمان‌های مختلف مدعی مقاومت، حاکی از استمرار فعالیت آنها در لباس و پوشش‌های جدید و به نام‌های تازه است.
در اقدامی دیگر، «مرکز تحقیقات استراتژیک» وابسته به روزنامه «الصباح» عراق همایشی با عنوان «کشورهای همسایه» برگزار نمود که در آن فردی به نام «ضیاءالجصانی» مقاله‌ای در 10 صفحه پیرامون نفوذ ایران در عراق و راه‌های مقابله و جلوگیری از آن ارائه نمود. وی در این مقاله کوشش داشت که به زعم خود زمینه‌های تاریخی، فرهنگی و دینی این نفوذ را بررسی کند. (سایت روزنامه الصباح). شایان ذکر است که روزنامه الصباح توسط مرکزی به نام «مؤسسه اعلام‌‌العراقی» اداره می‌شود. این مؤسسه پس از سرنگونی «وزارت تبلیغات عراق» همانند ارتش و نهادهای امنیتی رژیم صدام در زمان حاکمیت «پل برمر» -حاکم امریکایی عراق- و به فرمان وی منحل شد.

گروهی از احزاب سیاسی سکولار و اهل سنت عراق به نام کمیته «هماهنگی بین نیروهای ملی» نامه‌ای برای «جرج بوش» رئیس جمهور امریکا ارسال کرده، در آن خواستار توقف حمایت امریکا از دولت نوری‌مالکی و برگزاری انتخابات پیش از موعد در عراق شدند، به این علت که:
دولت مالکی توانایی جلوگیری از نفوذ ایران در عراق را ندارد و اصولاً از مصالح نظام ایران دفاع می‌کند، نه از مصالح مردم عراق و عراق اکنون تحت سلطه نظام ایران قرار گرفته است (خبرگزاری فرانسه، 12/12/2007).
این نامه را افرادی مانند ایاد علاوی، عدنان دلیمی امضاء کردند. مشابه این نامه برای وزیر امور خارجه امریکا نیز ارسال شد.
«طارق هاشمی» رئیس «حزب اسلامی عراق»، یکی از سه گروه عضو جبهه توافق وطنی و معاون رئیس جمهور عراق در مصاحبه با روزنامه «اخبارالخلیج» گفت: ایران بازیگر بزرگ در عراق است. نفوذ قدرتمند ایران نتیجه غیاب نقش عربی است. ایران با مدیریت بحران دستاوردهای متعددی داشته، و امریکا را با دشواری و تنگنا مواجه ساخته و آن را به پای میز مذاکره آورده است (سایت الجیران، 11/12/2007). همچنین چند تن که خود را اعضای «هیئت عشایر عراق» (شیعه و سنی) معرفی کردند، در سفر به مصر و ملاقات با مقامات این کشور از جمله وزیر امور خارجه، خواستار توقف دخالت‌های ایران در عراق شدند. شبکه الجزیره در 9 فروردین 1387 طی مصاحبه با اعضای هیئت، گزارشی تبلیغاتی از این سفر منتشر کرد:
گروهی به نام کمیته عالی شیوخ عشایر جنوب عراق از طوایف (مذاهب) مختلف، با انتشار بیانیه‌ای در مصر، از کشورهای عربی، اتحادیه عرب و «بان کی مون» دبیر کل سازمان ملل، خواستار دخالت برای متوقف ساختن تلاش‌های ایران برای تحمیل تسلط خود بر استان‌های جنوب عراق شدند و بر ضرورت وحدت در برابر «شر» ناشی از ایران، تأکید کردند (سایت الهیئه نت، 17/2/2008).
میزان تأثیر بر مخاطبان

معارضین رژیم صدام و احزاب سیاسی کرد و شیعه که پیشینة طولانی حضور در ایران و ارتباطات با ایرانیان را دارند، کمترین تأثیر را از این عملیات روانی می‌پذیرند، اما عامه مردم عراق به علت دسترسی ناکافی به رسانه‌ها و تبلیغات ایران، تا حدودی تأثیر می‌پذیرند و در اذهان آنها نسبت به ایران سؤال و ابهام ایجاد می‌شود. تعمیق شکاف‌های قومی و مذهبی و خونین شدن آن نیز زمینه را برای بدبینی بیشتر فراهم می‌سازد. بخشی از جامعه عراق که وابستگی منطقه‌ای و قبیله‌ای به رژیم صدام داشته‌اند نیز دارای همان افکار بعثی هستند. در دولت عراق نیز برخی از اعضاء و مسئولان دارای آگاهی و شناخت کافی نسبت به اهداف خیرخواهانه ایران در عراق هستند، اما تعدادی دیگر به خصوص بدنه کارشناسی که از زمان رژیم صدام باقی مانده‌اند با همان عینک رژیم سابق به اوضاع می‌نگرند.

امریکایی‌ها گر چه خود دارای موضع مخالف و دشمنی با ایران هستند، اما تبلیغات و اقدامات روانی مخالفان ایران و کشورهای عربی در تشدید گرایش ضدایرانی آنها تأثیری جدی و چشمگیر داشته است. در استراتژی ملی امریکا برای عراق در سال 2006، دشمنان اصلی امریکا، القاعده و بازماند‌گان رژیم صدام شناسایی شدند. اما در استراتژی سال 2007، ایران و دوستان ایران در عراق دشمنان نخست امریکا در آنها به شمار آمدند و محور استراتژی، مقابله با نفوذ ایران قرار گرفت. در ماه‌های اخیر نیز سران حکومت امریکا از جمله خود بوش مقابله با ایران را اولویت اصلی سیاست‌های خود در عراق اعلام کردند و این یعنی همان نیت و هدف‌نمایی دشمنان ایران در عراق.

از آنجا که مسئولان جمهوری اسلامی ایران پیش از این و از زمان جنگ تحمیلی نسبت به حزب بعث و ماهیت و سیاست‌های ضدایرانی آن آشنایی کامل داشته، و پس از سقوط رژیم نیز، همچنان آنها را در لباس و نام‌های جدید به خوبی می‌شناسند، اقدامات آنان تأثیری بر ادراک و اراده مسئولان ایران برای گسترش روابط با عراق نداشته است.

همان‌گونه که بیان شد حکومت‌های عربی و جریان‌های عراقی مخالف ایران، در موضوع ضرورت محدود ساختن نفوذ ایران در عراق و کارشکنی در راه حاکمیت دوستان ایران و منتخبان ملت عراق، هم‌‌سو هستند، بنابراین در راه رسیدن به اهداف خود، همزمان نقش محرک یکدیگر را دارند و هر طرف از جانب دیگر خواستار جدیت و فعالیت بیشتر است. البته کشورهای عربی در سطح بین‌المللی به ویژه در تعامل با امریکا برای تغییر استراتژی‌های آن و در زمینه عرضه کمک‌های مالی، لجستیکی، اطلاعاتی و سیاسی به جریان‌های عراقی مخالف ایران، امکان بازی و مانور دارند. این کشورها تاکنون به دولت جدید عراق روی خوش نشان نداده‌اند، هنوز هیچ کشور عربی در عراق سفیر ندارد. در اجلاس اخیر سران عرب در دمشق به هنگام قرائت بیانیه پایانی، «عادل عبدالمهدی» (معاون رئیس جمهور) نماینده عراق، اعلام کرد که نسبت به متن قطعنامه در خصوص عراق ملاحظاتی (تحفظ) دارد. زیرا در این بیانیه از تلاش‌های دولت عراق برای آشتی ملی حمایت نشده و اقدامات تروریستی محکوم نشده است بشار اسد نیز گفت:
ملاحظات شما ثبت می‌شود و ما در آینده به مذاکره با طرف‌های مختلف عراقی ادامه می‌دهیم تا زمانی که دولت دارای سیادت در عراق مستقر شود. یعنی دولت کنونی دارای استقلال و حق حاکمیت نیست و مخالفان آن هم مشروعیت دارند و باید با آنها مذاکره شود.
نتیجه‌گیری
مخالفان گسترش روابط ایران و عراق در واقع همان بازماندگان رژیم صدام و پرورش یافتگان مکتب حزب بعث هستند که امروز با نام‌ها و پوشش‌های جدید و به نام احزاب، جمعیت‌ها و سازمان‌های گوناگون و برای بازیابی بخشی از قدرت پیشین خود و ممانعت از تحکیم پایه‌های حکومت منتخب ملت عراق، با به کارگیری روش‌های غیرقانونی و حتی اقدامات تخریبی و تروریستی به زیاده‌طلبی و فزون‌خواهی پرداخته و خواهان نادیده گرفتن آرای مردم و کسب امتیازات ناحق هستند. آنها مخالفت با نفوذ ایران در عراق را هدفی برای افزایش قدرت خود و وسیله‌ای برای تضعیف موقعیت دولت منتخب مردم عراق می‌دانند که همگان آنها را از دوستان ایران به حساب می‌آورند. این جریان‌ها از اختلافات، درگیری‌ها و شکاف‌های قومی و مذهبی موجود در عراق بهره‌برداری کرده، وجود خود را به بخش‌هایی از مردم این کشور تحمیل کرده‌اند. آنها همچنین توانسته‌اند بیش از گذشته به امریکا نزدیک شده، با این کشور علیه ایران همسو شوند. کشورهای عربی نیز در عرصه دیپلماسی و تبلیغات ادعاهای آنها را تأیید می‌کنند، از این‌رو فشار تبلیغاتی و روانی وارده از سوی این جبهة مشترک بر ایران و دوستان ایران در عراق زیاد است و روند رو به افزایش دارد، در نتیجه مقاومت و پیروزی در این نبرد، مستلزم برداشتن گام‌هایی از این قبیل است:


1ـ گروه‌های خارج از روند سیاسی. «هیئت علمای مسلمین» از جملة این گروه‌هاست که مخالف شرکت در انتخابات است و از مشارکت در حکومت امتناع می‌ورزد. این گروه تلاش می‌کند که رهبری فکری و مرجعیت سیاسی - مذهبی گروه‌های مسلح تروریستی را به دست آورد. سران و اعضای این گروه با سخنرانی، مصاحبه و نگارش مقالات در ترویج افکار ضد ایرانی نقشی عمده ایفا می‌کنند. هم اکنون حارث الضاری، رئیس این گروه در اردن به سر می‌برد که به علت تحت تعقیب قرار گرفتن از سوی دولت عراق، نمی‌تواند به این کشور باز‌گردد، اما دیگر اعضاء همچنان در عراق به فعالیت خود ادامه می‌دهند. 1/2) جبهه توافق وطنی 4ـ کشورهای عربی 3. به کارگیری کارشناسان خبره و متخصص در امور عراق و اعراب برای تهیه متون و ادبیات روشنگر و عرضه آنها در چارچوب نمادهای مختلف تبلیغاتی در حدی که توانایی رساندن و تبلیغ سیاست‌ها و اهداف جمهوری اسلامی ایران را برای مخاطبان خارجی داشته باشد و بتواند بی‌پایه بودن ادعاهای دشمنان را آشکار کند. 2ـ گروه‌هایی که در روند سیاسی مشارکت دارند. این گروه‌ها در انتخابات شرکت می‌کنند و در مجلس و دولت عراق حضور دارند. این گروه‌ها عبارتند از: 2/2) جبهه حوار وطنی 11 کرسی را در مجلس عراق در اختیار دارد. رئیس این جبهه به نام صالح مطلک، سردمدار مخالفت و ضدیت با ایران است. 3/2) جبهه العراقیه 1ـ القاعده و گروه‌های هم‌پیمان 2ـ گروه‌های تروریستی عراقی 1) بخش‌های مختلف مردم عراق و حکومت آن، 2) امریکایی‌ها، 3) ایران، و 4) کشورهای عرب. 1ـ بخش‌های مختلف مردم عراق و حکومت آن 2ـ امریکایی‌ها: 3ـ ایران 1. سیاسی 2. اقدامات تخریبی و تروریستی 3. تبلیغاتی 1. نام‌گذاری 2. انتقال 3. بزرگ‌نمایی اغراق‌آمیز 4. دروغ‌گویی و ایران‌هراسی 5. تحلیل و تفسیر غلط 6. تحریف تاریخ و جعل هویت 7. وارد ساختن اتهام 8. تهدید 9. تهدید به عملیات تخریبی در داخل ایران 10. اجرای عملیات تخریبی ویژه 11. ناسزاگویی 12. توجیه مذهبی اقدامات ضدایرانی 13. کانون خبری 14. توجیه علمی 15. تکرار 1. مردم و دولت عراق 2. تبلیغات روانی مخالفان ایران 3. ایران 4. کشورهای عربی 1. داشتن استراتژی تبلیغاتی برداشتن گام‌های زیر است 2. تقویت و گسترش رسانه‌های عربی‌زبان برای رساندن پیام جمهوری اسلامی ایران به مردم عراق و کشورهای عربی، 4ـ تأسیس مراکز مطالعاتی توسط دوستان جمهوری اسلامی ایران در عراق برای تهیة متون و مبانی فکری و ادبی رسانه‌ها و ابزارهای تبلیغاتی، بر اساس نیازمندی‌ها و ویژگی‌های جامعه

گزارش کالج جنگ آمریکا


جنگ حزب‌الله و اسرائیل به نفع ایران تمام شد

 

خلاصه:
حزب‌الله در جنگ 33 روزه توانست ارتش تجهیزشده به سبک غرب را شکست دهد و این موضوع می‌تواند تبدیل به الگوی مبارزه در سایر نقاط بحرانی تبدیل شود و خطر عمده‌ای برای ارتش آمریکا در عراق و افغانستان به وجود آورد.

 

با توجه به الگوبرداری حزب‌الله از شیوه‌های مورد استفاده سپاه پاسداران، حمله نظامی به ایران با استفاده گسترده از حمله‌های هوایی شبیه اسرائیل، کارساز نخواهد شد و ارتش آمریکا نیازمند پیاده کردن نیرو در خاک ایران خواهد بود.

کالج جنگ ارتش آمریکا در گزارش کاملی درباره جنگ لبنان و اسرائیل در سال 2006، توان نظامی حزب‌الله و شیوه جنگ این گروه لبنانی را نوین و آن را مشابه یک ارتش کلاسیک دانسته است.

این گزارش که یک مونوگرافی 100 صفحه‌ای درباره عملکرد نظامی حزب‌الله در جنگ تابستان 2006 است، به ارتش آمریکا هشدار می‌دهد که لازم است به جای جنگ‌های چریکی، توجه خود را به شیوه‌ای که حزب‌الله در جنگ 2006 عمل کرد، معطوف کند.

حزب‌الله توانست به عنوان یک بازیگر غیردولتی، ارتشی تجهیزشده به سبک غرب را در این جنگ شکست دهد. این موضوع می‌تواند تبدیل به الگوی مبارزه در سایر نقاط بحرانی تبدیل شود و خطر عمده‌ای برای ارتش آمریکا در عراق و افغانستان به وجود آورد.

گزارش کالج جنگ آمریکا در جمع‌بندی جنگ حزب‌الله لبنان و ارتش اسرائیل تصریح می‌کند که در تاریخ جنگ‌های ارتش‌های عربی با اسرائیل، حزب‌ الله بالاترین دقت و عملکرد را در جنگ 33 روزه از خود نشان داد و توانست سنگین‌ترین تلفات را به نظامیان اسرائیل وارد کند.

این گزارش نظامی که بر اساس منابع گستره آمریکایی و اسرائیلی تهیه شده است، می‌گوید که حزب‌الله در جریان این جنگ از درون تونل‌های به هم پیوسته و مناطق استتار شده، دست به عمیات نظامی زده و به این ترتیب ادعای رسانه‌های اسرائیلی درباره این که حزب‌اللع از مناطق مسکونی به سوی مواضع اسرائیل شلیک می‌کرده است را رد می‌کند.

33 روز جنگ

در جنگ تابستان سال 2006، اسرائیل به دنبال اسارت دو سرباز این کشور توسط حزب‌الله، دست به بمباران هوایی لبنان زد که در جریان آن بیش از هزار لبنانی کشته شدند.

بنا به آمارهای ارائه شده از سوی دولت لبنان، بیشتر کشته‌شدگان لبنانی، غیرنظامی و کمتر از 200 نفر آنها از چریک‌های حزب‌الله بودند.

از سوی دیگر، ارتش اسرائیل در همان زمان اعلام کرد که تلفات اسرائیل در این جنگ 119 نفر بوده که بیش از 100 نفر از آنها نظامیان بوده‌اند.

ذخیره موشکی حزب‌الله

گفته می‌شود حزب‌الله ذخایر موشکی بزرگی دارد که بیشتر آنها ساخت ایران است یا از روسیه خریده شده‌ است.

هنگامی که ارتش اسرائیل در جریان جنگ 2006 وارد بخشی از منطقه جنوب لبنان شد، حزب‌الله از خود قابلیت بالایی برای استفاده از موشک‌های ضد تانک ساخت ایران و روسیه نشان داد و توانست ده‌ها تانک پیشرفته مرکاوا را نابود کند.

بخش عمده‌ای از تلفات نیروهای اسرائیلی را سرنشینان تانک‌های مرکاوا تشکیل می‌دادند که تا آن زمان گفته می‌شد بدنه زرهی این تانک‌های ساخت اسرائیل، نفوذ ناپذیر است.

پیامد جنگ لبنان به نفع ایران

کارشناسان در تحلیل جنگ حزب‌الله و اسرائیل بر این باورند که پیامد این جنگ در تغییر ذهنیت نظامیان آمریکایی درباره برنامه ریزی حمله به ایران تاثیر قابل توجهی داشت.

پس از جنگ 33 روزه، مشاوران ارشد نظامی در پنتاگون دریافتند که با توجه به الگوبرداری حزب‌الله از شیوه‌های مورد استفاده سپاه پاسداران، حمله نظامی به ایران با استفاده گسترده از حمله‌های هوایی شبیه اسرائیل، کارساز نخواهد شد و ارتش آمریکا نیازمند پیاده کردن نیرو در خاک ایران خواهد بود.

به گفته منابع آگاه، سپاه پاسداران نقش مهی در طراحی و بالابردن توان نظامی نیروهای حزب‌الله لبنان داشته است.

به نظر می‌رسد وزارت دفاع آمریکا به دلیل احتمال افزایش هزینه و تلفات جنگ با ایران، به دولت جورج بوش توصیه کرد که برنامه‌ریزی برای حمله نظامی به ایران را متوقف کند.

 

نیمه های پنهان جنگ ایران و عراق (بسیارخواندنی...)

 

جنگ ایران و عراق یکی از پیچیده ترین جنگهای جهان و منطقه بود و ما اکنون در شرایطی قرار گرفته‌ایم که لحظه به لحظه اسرار و ناگفته هایی از این جنگ منتشر می شود. بخشی از حقیقت، درون جنگ ماست و بخشی دیگر آن در دست 26 کشوری است که چرخ های ماشین جنگی عراق را روغن می زدند. که به گوشه‌هایی از ا اشاره می‌کنیم:

1)خواب و خیال دشمن در مورد ایران:
تا نیم ساعت دیگر کمر ایران خواهد شکست

وفیق السامرایی(مسئول بخش ایران در استخبارات عراق):
«رأس ساعت 12 روز 22 سپتامبر 1980 (31 شهریور 1359) صدو نود و دو فروند هواپیمای جنگنده نیروی هوایی عراق، به طرف اهدافشان در خاک ایران به پرواز در آمدند. در همین لحظه فرمانده کل قوا، صدام حسین در حالی که چفیه قرمز رنگ به سر داشت و نوار فشنگ به دور کمر خود بسته بود، بی آنکه درجات نظامی اش را نصب کرده باشد، وارد اتاق عملیات شد.
«عدنان خیر الله» وزیر دفاع به او چنین گفت:
«سرور من!جوانها بیست دقیقه قبل به پرواز در آمدند» صدام به او پاسخ داد:« تا نیم ساعت دیگر کمر ایران خواهد شکست.»

2) کمکهای تسلیحات نظامی:
شوروی بزرگترین تأمین کننده نیازهای تسلیحاتی عراق

روزنامه القبس چاپ کویت:
«شوروی یک پل هوایی برای حمل اسلحه و مهمات به عراق بر قرار کرده است.گورباچف با ارسال نامه ای به برخی سران عرب، به آنان اطمینان داده است که شوروی اجازه نخواهد داد عراق در جنگ با ایران شکست بخورد.»
«در نوامبر 1983 بین هزار تا هزار و دویست مشاور نظامی شوروی به عراق برگشتند و 400 فروند تانک55
T و 250 فروند تانک12T به عراق داده شد و مقادیر عظیمی موشک گراد، فراگ 7،سام 9 و اسکادبی در راه بود. عراق تنها کشوری بود که از بلوک شرق به موشک اسکادبی مجهز شد.»
«در سال 1983 شوروی بار دیگر تحویل سلاح در حجم وسیع را به عراق از سر گرفت و تمامی تجهیزاتی را که عراق در طی دو سال نخست جنگ با ایران در صحنه نبرد از دست داده بود جایگزین کرد.»

چالز فیلیپ دیوید(نویسنده کتاب جنگ خلیج فارس توهم پیروزی):
«شوروی با61% بزرگترین تأمین کننده نیازهای تسلیحاتی عراق است.»

انگلستان و ساخت شبکه پناهگاه های زیر زمینی برای صدام:
«در ژوئن 1982 صدام تصمیم گرفت برنامه پرهزینه ساخت شبکه پناهگاه های زیرزمینی را به اجرا بگذارد تا بتواند منابع استراتژیک خود را از خطر حملات هوایی مصون بدارد. بر این اساس شرکت های انگلیسی طرحی را ارائه کردند که به موجب آن برای 48 هزار سرباز پناهگاه امن ساخته می شد.هر پناهگاه تونل پولادین داشت و می توانست تا 1200 نفر را در خود جای دهد. یکی از آنها در کنار کاخ ریاست جمهوری بنا شده بود. و پر از تجهیزات الکترونیکی، کامپیوتر،تله پرینت و شبکه های ارتباطی بود و دفتر صدام را با تمام نقاط عراق در تماس دائم قرار می داد. حفاظت از این پناهگاه به گونه ای بود که اگر کسی به داخل آنها رخنه می کرد دوربین های ویدیوئی او را می دیدند و مسلسل های خودکار نصب شده بر روی دیوار ها بر سر و روی او گلوله می باریدند.در راستای همین همکاری ها شرکت مارکنی انگلیس فرستنده های مایکروویو نظامی در اختیار عراق قرار داد و شرکت راکال نیز متعهد شد تا کارخانه تولید پیشرفته ترین رادیوی نظامی جهانرا به نام جاگوار در عراق احداث نماید.»

مین های ضد نفر ایتالیایی
آلن فریدمن(محقق و نویسنده امریکایی):
«در یکی از پیچیده ترین خلاف کاری ها در رم، میلیون ها مین مرگ بار با استفاده از یک شرکت قلابی در سنگاپور به عراق فرستاده شدند. عراق به کمک یکی از شعبات بانک «لاوورو» در شمال ایتالیا 9 میلیون مین ضد نفر به ارزش 25 میلیون دلار خریداری نمود. این مین ها ساخت شرکت «والسلا» بود که 50 درصد آن تحت مالکیت شرکت فیات، گروه صنعتی بزرگ ایتالیا و تحت کنترل جیانی آنیلی 72 ساله بود که امروزه نیز به عنوان پادشاه بدون تاج و تخت ایتالیا معروف است. برخی از مین هایی که عراق دریافت نمود از نوع بسیار وحشتناکی است که به راحتی می
¬توان آنها را از هلی کوپتر پخش کرد یا به سادگی روی سطح بیابان انداخت. اگر کسی روی این مین ها پا می گذاشت پای قربانی تا مچ یا حتی ران پا قطع می شد.»

فرانسه و فروش جنگنده های میراژ
کنت تیرمن(محقق و نویسنده امریکایی):
« در ژانویه 1981، تحویل 60 فروند میراژ1
F مجهز به موشک که ابتدا از سوی والری ژیسکاردستن معلق شده بود آغاز گشت. در ژوئیه همان سال فرانسه بنی صدر و مسعود رجوی را به عنوان پناهنده سیاسی پذیرفت. رجوی، پاریس را به ستاد اپوزیسیون ایران تبدیل کرد. به دنبال خروج دیپلمات های فرانسه از تهران در سال 1982 فرانسه اقدام به تحویل 5 فروند هواپیمای سوپر اتاندارد مجهز به موشک های اگزوست به عراق کرد.»
آلن فریدمن:
«تحویل سلاح تقریباً به صورت روزمره ادامه داشت . یکی از پایگاه های ناتو که در مرکز فرانسه احداث شده بود به صورت مرکز بارگیری آنتونوف های نیروی هوایی عراق در آمد. این هواپیماها روزانه به این فرودگاه می آمدند و موشک های ساخت فرانسه، بمب های خوشه ای، فیوز و تجهیزات رادار را با خود به عراق می بردند. سازمانهای اطلاعاتی فرانسه در سال 1986 بر آورد کردند که اگر سه هفته از ارسال کمک به عراق خودداری کند،آن کشور شکست خواهد خورد.»

خمپاره های دو زمانه فرانسه
کنت تیرمن(محقق و نویسنده امریکایی):
«معامله 6/1 میلیارد دلاری طرح ولکان یکی از شیرین ترین معاملات فرانسه با عراق بود. 83 توپی که موضوع قرارداد ولکان بود برای طیف وسیعی از مقاطعه کاران تسلیحاتی فرانسه درآمد تولید می کرد.درهمین راستا عراق از شرکت فرانسوی
TRT یک فیوز فوقالعاده پیشرفته و پیچیده خرید که با نصب آن بر روی دماغه خمپاره ، موجب می شد تا خمپاره درست قبل از رسیدن به زمین منفجر شود. یکی از افراد ارتش فرانسه که خمپاره اندازهای عراقی را در بیابانهای بصره آموزش می داد می گوید:«با یک بار آتش آنها هم? ایرانی ها را تا فاصله یک کیلومتری درو می کردند. همین سلاح بود که جلوی امواج انسانی ایران را گرفت؛ درست مانند نبرد«وردن» در جنگ جهانی اول، آنها مدام آتش می کردند و ایرانی ها واقعا قتل عام می شدند.»

مصر کانالی برای فروش تسلیحات ناتو
آلن فریدمن(محقق و نویسنده امریکایی):
«در طول دهه 80 حسنی مبارک رئیس جمهور مصر حدود 5/3 میلیارد دلار موشک و تسلیحات به عراق فروخت که صدام از پرداختن بهای آن امتناع کرد. در سال 1984 او با همکاران خود در دولت مصر به توافق رسید تا با عراق بر روی برنامه سری موشک های بالستیک دارای قابلیت هسته ای همکاری کند. این برنامه پروژه کندور 2 نام گرفت. مبارک در ملاقات خود با بوش در سال 1986،مصر را به کانالی برای صدور انواع گوناگون فناوری های موشکی ناتو که شرکت های پوشش اروپا به بغداد قاچاق می کردند تبدیل ساخت.»

بلژیک و ساخت پایگاه های نظامی برای عراق
«صدام در ژوئن 1982 قراردادی به ارزش 830 میلیون دلار با یک شرکت بلژیکی به نام سیکسکو امضا کرد. هدف از این طرح پر هزینه که به نام رمزی پروژه 505 خوانده می
¬شد.آن بود که برای جنگنده های پیشرفته عراقی 800 پناهگاه در عمق 50 متری زمین احداث گردد. سیکسکو که از اعتبارات صادراتی دولت بلژیک استفاده می نمود طی 4 سال 17 پایگاه هوایی و چند مقر نظامی در عراق ایجاد نمود. میراژهای عراق در جریان جنگ با ایران از همین پناهگاه ها خارج می شدند و به پرواز در آمدند. از دیگر شرکای صدام سایبترا کنسرسیوم بلژیکی بود که با جدیت تمام روی پروژه¬های عکاشات و القائم کار می¬کرد و یکی از بزرگترین کارخانه های آزمایشی و تولید فسفات جهان را در این دو منطقه بنا نمود.»

3) کمکهای هسته ای و سلاحهای غیر متعارف:
همکاریهای هسته ای برزیل

کنت تیمرمن(محقق و نویسنده امریکایی):
«در همان حال که فرانسه مشغول تکمیل راکتورهای هسته ای در عراق بود، صدام با برزیل قرار داد 10 ساله همکاری هسته ای امضا کرد. این قرارداد که در سال 1972 بسته شد به قدری محرمانه بود که دولت بعدی برزیل مدعی شد از محتوای آن بی خبر بوده است. در یکی از تبصره های قرارداد که به درخواست صدام گنجانده شده بود، برزیل متعهد می شد مقادیر زیادی اورانیوم طبیعی و غنی شده با درصد کم ، تکنولوژی هسته ای، تجهیزات و آموزش مربوطه را در اختیار عراق قرار دهد.»

فرانسه و اعطای یک بمب اتمی به عراق
وفیق السامرایی(مسئول اسبق بخش ایران در استخبارات عراق):
«کمکهای خارجی فرانسه به عراق به جایی رسید که فرستاده آنها به بغداد آمد وبا وزیر دفاع وقت،عدنان خیر الله ملاقات نمود و به او گفت:
«فرانسه به طور جدی زمینه اعطای یک بمب اتمی به عراق را بررسی می نماید. می توان برای مجبور کردن ایران به توقف جنگ این بمب را به هدف مشخصی پرتاب کرد.»
من تا سال 1984 نسخه ای از این گزارش را که با امضای وزیر دفاع برای صدام ارسال شده بود،در یک صندوق ویژه نگهداری می کردم.»

حسین کامل (رئیس صنایع دفاع عراق)در این خصوص می گوید:
«واقعیت این است که تلاش ما ساختن بمب اتم بود. منتها با قدرت کم. به این خاطر اگر موفق به پیروزی در جنگ نشدیم آن را علیه ایران به کار ببریم. صدام سال 1990 را برای استفاده از بمب اتم در منطقه جنوبی جنگ تعیین کرده بود. آن روز تنها چیزی که برای صدام اهمیت داشت به پایان رساندن ساخت بمب اتم و استفاده از آن علیه ایران بود.»

بمب خوشه ای کارآمد ترین سلاح برای درهم شکستن امواج انسانی
آلن فریدمن(نویسنده و محقق امریکایی):
«امریکا به پیشنهاد ویلیام کیسی (رئیس سیا)،تحویل بمب های خوشه ای به عراق را در اولویت قرار داد زیرا این سلاح را مناسب ترین و کارآمد ترین سلاح برای در هم شکستن امواج انسانی مدافعان ایرانی میدانست.به اعتقاد او این بمب ها میتوانست به یک قدرت تصاعدی واقعی و مؤثر علیه قوای ایرانی تبدیل شود. در واقع این بمبها از لحاظ تکنیکی جزء سلاح های متعارف محسوب می شوند اما در میدان نبرد همانند سلاح های نامتعارفی چون سلاح های شیمیایی می توانند موجب کشتار وسیعی شوند. چنانچه این بمب ها درست عمل کنند می توانند در وسعتی به اندازه 10 برابر زمین فوتبال هر کسی را کشته یا مجروح کنند. عملاً این بمب ها چرخ گوشت های هوایی هستند و هر چیزی را در سر راه خود خرد می کنند.»

آلن فریدمن(محقق و نویسنده امریکایی):
«کارلوس کاردوئن رئیس صنایع کاردوئن، به تدریج منافع سرشاری از فناوری بمب خوشه ای و تشویق مقامات ارشد شیلی برای ارسال آن به عراق به دست آورد. او تا آن زمان بمب های خوشه ای به ارزش نیم میلیارد دلار از طریق شیلی به عراق فروخته بود...و به وی اجازه داده شده بود که مقدار زیادی ماده زیرکونیوم را از ایالات متحده وارد کند . این ماده از مواد اصلی تشکیل دهنده بمبهای کوچکی بود که در داخل بمب خوشه ای قرار داده می شد. او به دلایل متعددی از صدام و پینوشه (رئیس جمهور دیکتاتور شیلی)سپاس گذار بود، چرا که صدام بهترین مشتری او بود که در رؤیاهایش می توانست داشته باشد و پینوشه با توسعه تسلیحاتی شیلی او را به نوعی ثروتمند ساخته بود.»

4) کمکهای اطلاعاتی:
پیوند ماهواره ای امریکا و عراق
کنت تیمرمن محقق و نویسنده امریکایی:
«پیوند ماهواره ای در صدر موافقت های بلند مدت عراق و آمریکا بود در مورد تحرکات نیروی هوایی ایران نیز اطلاعات با ارزشی در اختیار ارتش عراق قرار می گرفت، این اطلاعات را آواکسهای آمریکایی مستقر در ریاض، به کمک پرسنل آمریکایی از منطقه نبرد جمع آوری می کردند در همین راستا مجتمع پیشرفته و پر هزینه ای در بغداد ساخته شد تا اطلاعات مستقیماً از ماهواره دریافت شده و پردازش بهتری از اطلاعات بر روی عکس ها صورت پذیرد.»

سر لشکر وفیق السامرایی(مسئول اسبق بخش ایران در استخبارات عراق):
«این عکسها به گونه ای بود که ما به راحتی می توانستیم تصاویر سربازانی که در پادگان های ایران در حال آموزش هستند را مشاهده کنیم، حتی کسی که در رژه، دست و پایش را به اشتباه حرکت می داد در این عکس ها مشخص بود . هنگامی که کارخانه های سیمان را بررسی می کردیم ، تعداد کیسه هایی که در روی کامیون ها قرار داشت را به راحتی شمارش می کردیم، در عین حال ماهواره ها نتایج حملات هوایی و موشکی را نیز گزارش می دادند.»

زمامداران عربستان و دادن گزارشهای محرمانه ایران به عراق
مجله ژون آفریک مورخ 9 ژوئن 1982:
«زمامداران عربستان درست یک ماه مانده به شروع جنگ، هنگام استقبال از صدام به وی هدیه شاهانه ای دادند و آن گزارشی بود که از سوی دستگاه های سری امریکا تهیه شده بود و در آن اوضاع اقتصادی، اجتماعی و نظامی ایران تشریح شده بود. علاوه بر آن اطلاعات دقیقی درباره وضعیت ارتش ایران، تعداد نفرات آن، مواضع و تجهیزات قابل بهره برداری آن و اطلاعات مختلف دیگر که بسیار محرمانه بود به او منعکس کردند. خلاصه آنکه یک نقشه کامل تهاجم تهیه شده بود.»

دراختیار قرار دادن امکانات شناسایی
بر اساس عملیات سیاه رادیو های کد گذاری شده ای دراختیار خلبانان عراقی قرار داده شد تا آنها امکان ارتباط با افسران مستقر در کشتی های امریکایی در خلیج فارس را داشته باشند. یک افسر بازنشسته در این رابطه گفت:
«هدف این بود که هواپیما های عراقی بر فراز خلیج فارس بتوانند با افسران ما تماس بگیرند. این روابط روزانه باعث شد تا هواپیماهای عراقی بتوانند نفتکشها و کشتیهای تجاری به مقصد ایران را شناسایی کنند و این امر کمک زیادی به عراقی ها در انتخاب اهدافشان می کرد.»

5)کمکهای نیروی انسانی:
«سودان در اواسط دی ماه 61 صدها تن از سربازان ارتش خود را به جبهه های جنگ علیه ایران اعزام نمود. همچنین بدستور جعفر نِمیری رئیس جمهور سودان در شهر خارطوم پایتخت این کشور و پاره ای از شهرهای دیگر دفاتری جهت ثبت نام برای اعزام نیرو به جبهه های جنگ علیه ایران دائر گردیده است. جعفر نمیری در مصاحبه با مجله الیوسف چاپ قاهره اذعان می دارد که اعزام نیرو به عراق طبق تصمیمات کنفرانس سران عرب صورت گرفته است.»
سر لشکر وفیق السامرایی(مسئول اسبق بخش ایران در استخبارات عراق):
«در جهت کمک به عراق، یمن تیپ پیاده العروبه را به عراق فرستاده بود. اردن نیز نیروی الیرموک را به عراق گسیل داشت و سودان داوطلبانی را اعزام داشت که در جبهه شرقی رودخانه میسان در خط مقدم جبهه فعالیت می کردند.»

6)کمکهای مالی:
پول، نفت و خاک کویت در خدمت صدام
دکتر «فواص بدر»، اقتصاد دان مستقل کویتی:
«کویت در جریان جنگ عراق علیه ایران قریب به 15 میلیون دلار پول نقد به عنوان وام بلاعوض در اختیار بغداد قرار داده است و این جدا از نفتی بود که کویت برای عراق صادر می
¬کرد.»
«افسران نیروی هوایی کویت اذعان کردند که نیروی هوایی عراق از پایگاه هوایی علی السام کویت در طول جنگ به کرات استفاده می کرده است. این پایگاه چون در رأس خلیج قرار داشت راه عراق را برای هدف قرار دادن سکوهای نفتی خارک 200 کیلومتر کوتاه تر می کرد و این امر به خلبانان عراقی کمک شایانی می نمود.»

7)کمکهای شیمیایی:
مقام نخست آلمان در توسعه تسلیحات شیمیایی عراق
تیمر من محقق و نویسنده امریکایی:
«شرکت آلمانی کارل کولمب سر انجام 6 خط تولید سلاح شیمیایی جداگانه به نام احمد، محمد،عیسی،عانی،مدای و قاضی در مجتمع سامره ایجاد کرد.اولین آنها در سال 1983 و آخرینشان در سال 1986 تکمیل شدند. از گاز خردل و اسید پروسیک تا گازهای عصبی سارین و تابون در این کارخانه تولید می شدند و در خمپاره ها، راکتها و گلوله های توپ جاسازی می شدند. بی تردید این بزرگترین کارخانه سلاح شیمیایی در جهان بود.»
رادیو بی بی سی به نقل از مجله اشپیگل:
«هیچ کشوری به اندازه آلمان چنین کمک تحقیقاتی و تولیدی به عراق در تهیه یک نوع سلاح کشنده و تعیین کننده نکرده است.»

سوئیس و ساخت کارخانه فرآوری اورانیوم
کنت تیمرمن (محقق و نویسنده امریکایی):
«عراقیها یک شرکت سوئیسی به نام شرکت مهندسی آلسا الو سوئیس را اجیر کردند تا کار بر روی پروژه اورانیوم را آغاز کند... در طول پروژه کارکنان شرکت با هیچ کس تماس نداشتند و طرح آنها در کمال خفا انجام می گردید. بعدها معلوم شد که این شرکت واحد تولیدی خاصی درکارخانه القائم عراق ایجاد کرده تا به استخراج نمک های فلوئور و از جمله فلوئورآمونیم از اسید فسفریک مایع بپردازد. آن طور که کار پیش می رفت القائم به صورت پروژه ای کلیدی در تولید سلاح هسته ای عراق در می آمد و این علاوه بر هزینه اولیه پروژه یعنی تولید مقادیر عظیم مواد شیمیایی برای استفاده در سلاح مرگبار گاز سمی بود.»

کمک های شیمیایی و بیولوژیک امریکا به عراق
شبکه تلویزیونی
ABC امریکا:
«صدام حسین از یک شرکت امریکایی به نام «آل کولاک»در باتیمور بیش از 500 تن ماده شیمیایی به نام«فیودی گلیکول» خریداری نمود که این ماده به گونه ای بود که در صورت مخلوط شدن با اسید کلریدریک به گاز خردل تبدیل می گردید.»
«بنابر گزارشی، شرکتهای خصوصی امریکا در دهه 80 با گرفتن مجوز از طرف وزارت بازرگانی امریکا نمونه هایی از مواد بیولوژیکی و میکروبی را به عراق صادر کرده اند که این مواد از نوع ضعیف شده نبوده و قادر به تولید مثل بوده اند. در میان آنها میکروب سیاه زخم، طاعون و همچنین یک باکتری سمی به نام «ستریدیوم باتولینی» به چشم می خورد.»

کشف دخالت اسپانیا در تولید سلاح های شیمیایی عراق
«در یکی از عکسهایی که در مجله تایم به چاپ رسید و شهرت بسیاری کسب کرد، هیأت سازمان ملل و روزنامه نگاران غربی با ماسک ضد گاز در حال بررسی یکی از بمب های شیمیایی کارنکرد?عراقی بودند . اگر فیوز الکتریکی آن عمل کرده بود این بمب هم مثل بقیه منفجر می شد. به هر حال مأموران سازمان ملل علائمی از روی بمب پیدا کردند و با رد یابی قضیه معلوم شد که جداره بمب ساخت کشور اسپانیا بوده است. فیوزها نیز ساخت یک شرکت اسپانیایی بودند. اگر فیوزها بی عیب و نقص بود و تمام بمب ها در جبهه نبرد منفجر می شد کشف دخالت دولت اسپانیا در برنامه تولید سلاح های شیمیایی عراق چندان آسان به نظر نمی رسید.»

8) کاهش قیمت نفت و قطع صدور نفت ایران:
گری سیک(مشاور امنیت ملی کاخ سفید):
«تا موقعی که نفت ایران صادر می شود، جنگ ادامه خواهد یافت. بنابراین باید جریان صدور نفت ایران را قطع کرد.»
ویلیام فایر،نظریه پرداز غربی:
«ما با ایران چه کنیم؟هرچه پول در رگهای عراق تزریق شد، نتیجه نداده است. اگر عراق از دست برود، فردا کویت و پس فردا هم سعودی نیز خواهد رفت. تنها یک روزنه ی امید هست. با سقوط قیمت نفت ایران بر شکست می شود و ماشین جنگی آن از کار می افتد. شاید این درمان کارگر شد و این آخرین شانس ماست.»

9) کمکهای مجامع بین المللی:
نامه وزارت خارجه امریکا به هیأت نمایندگی دفتر اروپایی سازمان ملل، 14 مارس 1984
«وزارت خارجه به نماینده امریکا در سازمان ملل دستور می دهد که حمایت سایر هیأت های نمایندگی غربی در سازمان ملل را جلب نمایندتا در مورد پیش نویس قطعنامه ایران که استفاده عراق از جنگ افزار شیمیایی را محکوم می کند"رأی ممتنه" دهند . در غیر این صورت، ایالات متحده جریان این قطعنامه را متوقف سازد.»

ریچارد مورفی:
«تا زمانیکه عراق از سلاح شیمیایی در دفاع از خاک خود و در مقیاس محدود استفاده می کند توسلش به این سلاح "قابل درک" می باشد.»
روزنامه لس آنجلس تایمز:
«تا آن زمانی که تنها ایرانیان قربانی حملات شیمیایی بودند چه در سازمان ملل و چه در پایتخت های کشور های بزرگ جهان عملاً عزم و اراده سیاسی کافی برای محکوم کردن اینگونه اقدامات وجود نداشت.»

واما اعترافات دشمنان در مورد امام و ایران:
هراس غرب از رهبری امام خمینی(ره)
کنت دامارانش (رئیس سابق سازمان جاسوسی فرانسه):
«ایران یکی از قدرت های واقعی منطقه است که دارای ذخایر عظیم نفت در قلمرو وسیع و پرجمعیت خود می باشد؛هزاران سال است که این امپراطوری به عنوان قدرت مسلط کل منطقه شناخته شده است. اکنون در زمان آیت الله خمینی این قدرت چند برابر شده است.»

روحیه جسارت و شهامت نیروهای ایرانی
کنت دمارانش:
«ایرانی ها افراد سرسخت خاورمیانه اند که وقتی دارای احساسات مذهبی می شوند ، دوبرابر خطرناک می شوند. اکنون شناخت، مطالعه و نبرد با آنها در سطوح مختلف، بیشتر از هر زمان دیگری اهمیت یافته است. در حال حاظر ایرانیان شیعه به خوبی برای مبارزه، که همیشه بخش جدایی ناپذیر تاریخ، فرهنگ و مذهب آنها بوده است ، آماده شده اند.»
«در اردوگاه های اسرای ایرانی افرادی را دیدیم که قاطعانه برای فدا کردن جان خود در راه اعتقاداتشان آمادگی داشتند. آن منظره منادی جنگ جهانی چهارم بود که ما فقط درک نا مشخصی از آن در ذهن داریم. اعتقادات مذهبی این افراد برای سوق دادن آنها به سوی انجام کارهایی که به طرزغیر قابل باوری سخت بودند، نقش بسزایی داشته است.»
خبرگزاری فرانسه -3/1/1363:
«تاکتیکهای نظامی ایران از نظر جسارت و شهامت ، در تاریخ مورد استفاده قرار خواهد گرفت.»

 

استراتژی های تشنج زا


بازی «بزرگان» در اوستیا

نوشته Jean RADVANYI لوموند دیپلماتیک

در نزاع روسیه- گرجستان در قفقاز چهره ای دوگانه به نمایش درآمده است. رئیس جمهور گرجستان، میخائیل ساکاشویلی که مشاوران آمریکایی پیرامونش جمع شده اند، در استراتژی راندن روسیه به حاشیه که از سال ١٩٩١ سازمان پیمان اتلانتیک شمالی (ناتو) در پیش گرفته مشارکت می کند. کرملین هم با شدت عمل واکنش نشان داده سعی می کند به دوران بی خیالی پایان دهد. اما داستان این مناقشه بس قدیمی است و از گذشته پر تلاطمی در منطقه حکایت دارد

مردم گرجی و اوستیایی بیشترشان مسیحی ارتودکس هستند و از دیربازمناسبات تنگاتنگی میان آنها برقرار بوده است به عنوان نمونه، در دوران حکومت شوروی، ازدواج های مختلط در اوستیای جنوبی امری رایج به شمار می آمد. با این حال، هر بار که یک بازنگری بزرگ تاریخی رخ می داد و در هنگامی که ناسیونالیسم گرجی که بسیار ادغام گرا و تمرکز گرا است عرصه بروز همه جانبه می یافت، برخوردهای خونینی این دو جامعه را به جان هم می انداخت. در ١٩٢٠، با اعلام نخستین جمهوری مستقل گرجستان و سپس در ١٩٩١-١٩٩٢ در زمان ریاست جمهوری زویاد گامساخوردیا و ادوارد شوارنادزه مداخله خونبار ارتش گرجستان در تسخینوالی پایتخت اوستیای جنوبی، قربانیان بسیاری بر جای گذاشت و سیل پناهندگان به سوی اوستیای شمالی کنونی و روسیه سرازیر شد. بی تردید روسیه نیز هر بار از این شراره های ملی گرایانه، در جهت تضعیف مقامات تفلیس، بهره برداری کرده و به آنها دامن زده و به حمایت از جنبش های اوستیای جنوبی (و نیز ابخازی) که حاکمیت گرجستان را زیر سوال می برند پرداخته است

به نظر می رسید با امضای یک آتش بس، در ژوئن ١٩٩٢ در داگومیس روسیه، احتمال حل مسالمت آمیز مناقشه افزایش یافته باشد. اوستیای جنوبی از میدان نفوذ تفلیس بیرون می ماند اما در داخل این ناحیه، یک رشته روستای گرجی نشین محفوظ باقی می ماندند. نیروهای میانجی که زیر لوای جامعه دولت های مستقل (CEI) در نظر گرفته شده بود از سه بخش تشکیل می شد (روس، اوستیایی و گرجی). اما تنش ها به زودی حدت گرفت.

ارگنتی Ergneti در حومه شهر تسخینوالی واقع است؛ یک «حفره سیاه» در موقعیتی استراتژیک روی گذرگاه اصلی میان روسیه و گرجستان (از طریق تونل روکسکی) و شاهد گسترش مهم ترین بازار قاچاق در قفقاز جنوبی؛ محل مبادله کالاهای عمدتا روس و ترک و سود اندوزی فرادستان فاسد، چه اوستی، چه گرجی. کمی بعد، مسکو به ساکنان منطقه جدایی خواه گذرنامه های روسی پیشنهاد کرده وضعیتی بی سابقه پدید می آورد. تفلیس هم متقابلا بی توازنی کمیسیون چهار جانبه ای را که برای گفت و گو در باره وضعیت منطقه ایجاد شده، شامل: روسها، گرجی ها، اوست های شمالی و جنوبی و در نتیجه سه موافق به نفع اوست ها، محکوم می کند.

رئیس جمهور میخائیل ساکاشویلی، به محض رسیدن به قدرت، در ژانویه ٢٠٠٤، عزم خود را در پس گرفتن حاکمیت کامل بر این دو منطقه جدایی خواه اوستیای جنوبی و ابخازی ابراز می دارد. پیروزی در اجارستان و اخراج آسان و بی دردسر حاکم محلی اصلان اباشیدزه که بدون اعتراض مسکو صورت گرفت، قصدش را در رسیدن به مقصود راسخ تر کرد. با این همه و به رغم فشارهای متعدد اقتصادی و سیاسی (تشدید کنترل و تعطیلی بازار ارگنتی، کمک فزاینده به روستاییان گرجی، انتصاب یک رئیس جمهور «بدل» طرفدار گرجستان در اوستیای جنوبی در نوامبر ٢٠٠٦، آقای دیمیتری ساناکوئف، در برابر رئیس جمهور جدایی خواه هوادار روس، ادوارد کوکوئیتی) دو مناقشه در وضعیت «انجماد» باقی ماندند.

از تحریم شراب تا اقدام مسلحانه

تفلیس با پافشاری روز افزون خواستار مداخله واشنگتن و بروکسل بوده و در این میان جایگزینی کلاه آبی های روس توسط نیروهای سازمان امنیت و هماهنگی در اروپا (OSCE) و سازمان پیمان اتلانتیک شمالی (ناتو) یا سازمان ملل شده است. با این حال، گزینه نظامی که توسط برخی صاحب منصبان گرجی، به رغم هشدارهای غرب، عنوان شده منتفی نیست.

تلاش ها در جهت مدرنیزه کرده ارتش گرجستان با کمک های ایالات متحده و ترکیه و بر اساس هنجارهای ناتو شتاب گرفته است. ناظران در برابر تاسیس پایگاه های جدید و مدرن نظامی در سناکی و گوری که در مجاورت دو منطقه جدایی طلب قرار دارند ابراز نگرانی می کنند. در سال ٢٠٠٦ خانم بنیتا فررو والدنر کمیسر اروپا در روابط خارجی، با ابراز نگرانی در باره هزینه های گزاف امور دفاعی سه دولت بزرگ جنوب قفقاز و واکنش هایی که به دنبال می آورند جنجال آفرید. اما او دل مشغولی بسیاری از دولت های اروپایی در قبال افزایش تنش ها را بیان می کرد.

در مرحله آخر، منازعات افزایش یافت: انتخابات مورد اعتراض در ژانویه ٢٠٠٨، پرتاب خمپاره و تک تیراندازی بین روستاهای گرجی و اوستی (شامل حمله به کاروان آقای سانوکوئف در ژوییه). اما حمله گسترده ای که عصر ٨ اوت ٢٠٠٨ علیه شهر تسخینوالی (با تلفات بسیار در میان غیر نظامیان) و علیه پایگاه های کلاه آبی های روس وابسته به نیروهای میانجی از جنس دیگری بود. رئیس جمهور گرجستان با پر بها دادن به کمک هایی که متحد امریکایی می توانست در اختیارش بگذارد، تصور تصرف برق آسای این پایتخت کوچک روستایی را در سر داشت. و فکر می کرد از این راه بتواند با کاربرد زور و با عدم مداخله روس ها، حاکمیت گرجستان بر منطقه را تثبیت نماید. و ما می دانیم که این محاسبات تا چه میزان غلط از آب در آمد.

مسکو تمامیت ارضی گرجستان را همیشه به رسمیت شناخته (متون پایه جامعه کشورهای مستقل آشکارا بر خدشه ناپذیری مرزهای به ارث رسیده از اتحاد شوروی تاکید گذاشته اند)، اما مدام منقشات محلی را مستمسک قرار داده تا بر همسایه گرجی خود فشار بیاورد و مانعی در برابر گزینش اتلانتیسم گرایی این کشور قرار دهد. این راهبرد تا کنون کاملا بی نتیجه بوده و همواره شاهد تیرگی روز افزون روابط بین دو کشور در محیطی افترا آمیز از هر دو سو بوده ایم. هر فشاری از سوی کرملین (مانند تهدید به مداخله نظامی در مرز چچن، حمله های هوایی، حذف تحریم در آبخازی) نزدیکی بیشتر تفلیس به واشنگتن را در پی داشته است. به تشویق آمریکا در ١٩٩٧ اتحادیه ای از دولت های جامعه کشورهای مستقل پدید آمد که منتقد موضع مسکو در سرزمین های جدایی خواه بود: گوام (GUAM اختصار کشورهای عضو یعنی گرجستان، اوکراین، آذرببایجان و مولداوی). در ٢٠٠٢، ایالات متحده نخستین مشاورهای نظامی خود را به گرجستان گسیل می کند و در همین حال این کشور به حلقه ای کلیدی در انتقال هیدروکربورها از دریای خزر به سوی غرب تبدیل می شود

بحران روسیه- گرجستان زمانی حدت می گیرد که پس از دستگیری همراه با جنجال رسانه ای ٤ افسر روس در سپتامبر ٢٠٠٦ توسط ساکاشویلی، روسیه، به تلافی، کارزاری علیه گرجستان به راه انداخته و دست به تحریم شراب گرجستان که مهم ترین صادرات این کشور را تشکیل می دهد می زند. کرملین مخالفت آشکار خود با گسترش ناتو و ورود اوکراین و گرجستان در آن را اعلام می کند. آقای ولادیمیر پوتین در سخنرانی خود در مونیخ بی پرده به حاکمان امریکا هشدار می دهد. به گمان او، اینان از ضعف درازمدت روسیه در پی سقوط اتحاد شوروی بهره برده و نقشه جغرافیای منطقه را در جهت پس-گرد (“rolling-back”) نفوذش دوباره ترسیم می کنند. روس ها کاری را که آمریکا هرگز در مرزهای خود تحمل نکرده، انجامش را در مرزهای خود از سوی واشنگتن نخواهند پذیرفت. اقداماتی چون طرح سپر ضد موشکی، و فشارهای آمریکا در اجلاس سران بخارست درآوریل ٢٠٠٨ در جهت تسریع عضویت گرجسان در ناتو اعمالی تحریک آمیز به شمار می آیند.

با این اوضاع، اقدام نظامی گرجستان در اوستیای جنوبی بهانه ای غیر منتظره در اختیار کرملین قرار داد تا ابتکار عمل را به دست بگیرد. غیر از حمایت از کلاه آبی های خود و ساکنان اوستیای جنوبی، ارتش روسیه موفق شد در عرض چند روز مجموعه تاسیسات نظامی جدید گرجستان را منهدم و تسلط خود بر دو منطقه جدایی خواه را قوام ببخشد. پنتاگون به رغم موضع گیری های رسمی اش نمی توانست در جریان برنامه مداخله آقای ساکاشویلی نبوده باشد و ممناعتی در این امر ایجاد نکرده است. مسئولیت های روسیه را نادیده نمی گیریم اما حادثه غمبار گرجستان را بیشتر از دیدگاه بن بست استراتژی آمریکا می باید دید؛ سیاست مقابله ای که روسیه را به چالش می کشد و منافع این کشور را حتی در « کشور های بیگانه نزدیک» به خودش انکار می کند.

صف آرایی واشنگتن در کنار تفلیس اروپاییان را به صف اول کشانده تا شرایط مساعدی برای برقراری آتش بس فراهم نمایند و فراتر از آن از طریق مذاکره راه حل سیاسی معقولی برای این «مناقشات یخ زده» پیدا کنند. اما سرسختی اختلافات وظیفه ای دشوار پیش روی اتحادیه اروپا می گذارد. در حالی که تعدادی از اعضای جدید این اتحادیه (لهستان و کشورهای بالتیک) فعالانه از خواست آقای ساکاشویلی مبنی بر پیوستن هر چه زودتر به ناتو و اتحادیه اروپا پشتیبانی می کنند و به تندی مداخله نظامی روسیه را مورد انتقاد قرار داده اند، تعدادی دیگر نگرانی هایشان را نسبت به فشارهای آمریکا در جهت شتاب بخشیدن به فرایند پیوستن گرجستان به ناتو پنهان نمی کنند. آنها ضمن حساس بودن در مورد اهمیت تاریخی مناسبات اروپا با مسکو، آن هم نه فقط در مورد انرژی، احتیاط بیشتری به خرج می دهند و به عقب نشینی هم زمان نیروهای گرجستان و روس به سوی مواضع قبلی شان فرا می خوانند.

اما آن چه بیش از همه به پیشنهادهای اروپا آسیب می رساند، پیشینه کوسوو است. استقلالی که به رغم هشدارهای روس ها به اهالی کوسوو داده شد پیشینه ای فراهم کرد که بی تردید در دیگر مناطق جهان به آن استناد خواهد شد حتی جدا از موضع گیری های مسکو، چه طور می توان انتظار داشت که اوست های جنوبی، ابخازها و وارمنی های قره باغ علیا به آن استناد نکنند؟

تاکید اروپا بر این نکته که نمونه کوسوو کاملا منحصر به فرد است چندان قانع کننده به نظر نمی رسد. حتی متن هایی که در چارچوب سیاست همسایگی اروپا (PEV) به امضا رسیده نیز دچار عدم انسجام عجیبی هستند. از سویی طرح های عمل با گرجستان و آذربایجان به امضا رسیده که تمامیت اراضی را به عنوان یک ارزش بنیادین به نحوی بارز برجسته کرده (بند ٤.٢) اما در مورد ارمنستان (بند ١) به عکس بر خود مختاری خلق ها پا می فشارد و این نشانه آشکار تردیدهای اروپا بر سر مساله حساس مناقشات قفقاز جنوبی است.

در سال ٢٠٠٦ ، نماینده عالی سیاست خارجی امنیت جمعی اتحادیه اروپا، آقای خاویر سولانا در مورد ملت های ابخازی و اوستیا خاطر نشان می کرد که : «آنها می باید برای باقی ماندن در گرجستان تمایل نشان دهند و به این منظور گرجستان باید تلاش کند تا چنین شود.» اقدام نظامی تفلیس علیه تسخینوالی چشم انداز ادغام مجدد و سریع اوستیای جنوبی زیر چتر گرجستان را پس رانده و کار میانجی گری اروپا را دشوارتر می سازد. با تغییر اوضاع در میدان، گفت و گو نیز سخت تر شده است. بنا به اخبار ناقصی که مطبوعات گرد آورده اند، در اثر نبردهای ماه اوت، روستاهای گرجی نشین بالای تسخینوالی کاملا خالی شده اند و توازن قوا در سطح محلی عمیقا به هم خورده است

پوتین نخست وزیر روسیه در سفری به پایتخت اوستیای شمالی، ولادی کافکاز، در ٩ اوت ٢٠٠٨، و با تکیه بر آمار قربانیان غیر نظامی تسخینوالی که صحت آن غیر قابل تصدیق است (طبق منابع روس، نزدیک به دو هزار کشته) از «نسل کشی» علیه مردم اوستیا سخن گفت ، صفتی بی شک مبالغه آمیز علی رغم خشونت بمباران هایی که صورت گرفت. او گفت: «رئیس جمهور ساکاشویلی ضربه ای مهلک به تمامیت ارضی گرجستان وارد کرده است و این یک تهدید آشکار به پشتیبانی روس ها از استقلال دو منطقه جدایی خواه به شمار می آید.

جا دارد در مورد تامین منافع مسکو، چنانچه این راه حل به فرجام برسد، شک کنیم. چنین عاقبی از سوی همه گرجی ها به عنوان یک مصیبت عظیم تلقی خواهد شد و به امکانات عادی سازی روابط بین دو کشور صدمه خواهد زد. چه بسا در نهایت به بی ثباتی سرتاسر قفقاز منجر شود و ناگزیر بازتاب هایی در خود روسیه، در خرده جمهوری های شمال رشته کوه، از داغستان گرفته تا کاراچائو-چرکسی داشته باشد.

از طرف دیگر امروزه هیچ نیروی سیاسی در گرجستان یافت نمی شود که با بازگشت قیمومیت روس بر این کشور موافق باشد. در این شرایط تنها اروپاییان می توانند یک راه حل سیاسی ارائه دهند که برای گرجستان یک استقلال واقعی در داخل مرزهایی که در سطح بین المللی به رسمیت شناخته شده اند تضمین کند. در این راستا چندین پیشنهاد تا کنون ارائه شده است، مانند پذیرش وضعیت یک دولت بی طرف و غیر نظامی در چارچوب PEV تا این کشور بتواند از بن بستی که استراتژی رودررویی آمریکا در آن قرارش داده خارج شود.

 

اشنائی با جنبش حماس

معرفی جنش حماس:
حماس نام اختصاری ‹حرکت المقامة الاسلامیه› بوده که جنبی مردمی و ملی است و تلاش می کند زمینه آزادی ملت فلسطین را از ظلم وجود و همچنین آزاد سازی سرزمین غصب شده و مقابله با طرح صهیونیستی برخوردار از حمایتهای نیروهای استکبار فراهم آورد.
حماس یک جنبش جهادی به معنای فرایر کلمه و بخشی از فرآیند نهضت اسلامی است. حماس یک جنبش مردمی و به تعبیری عملی عبارت از جریان گسترده مردمی است و ریشه در آحاد مردم فلسطین و امت اسلامی دارد.
این جنبش عقاید و مبنای اسلامی را اصلی ثابت برای هر تلاشی علیه دشمن می داند. دشمنی که با مبانی اعتقادی پرچمدار مبارزه با همه حرکتها و طرح بیدارگری است. جنبش حماس همه کسانی را که به اصول جنبش معتقد بوده و آماده پذیرش پیامدهای درگیری و مقابله با طرح صهیونیسم باشند، در صفوف خود جای می دهد.
استراژدی جنبش مقاوت اسلامی حماس در رابطه با فلسطین در میثاق حماس منعکس شده است. در این میثاق آمده است سرزمین موقوفه اسلامی بر نسل های مسلمان تا روز قیامت است و چشم پوشی از تمام یا قسمتی از آن در دست نمی باشد و این امر در دست هیچ کشوری نیست. یا تمامی پادشاهان و رؤسای کشورها و هیچ سازمان یا تمامی سازمانهای فلسطینی و یا عربی چنین حقی را ندارند. حماس راه حلهای مسالمت آمیز و اقدامات و کنفرانسهای بین المللی را در تعارض با جنبش و ا دست دادن هر قسمت از فلسطین را از دست دادن قسمتی از دین می داند.
شعار جنب حماس:
همان شعاری است که گروه اخوان المسلمین بر افراشته اند. هدف آن الله و رسول خدا ربر و قرآن قانون است و جهاد روش آن است و مردن در راه خدا عالیترین آرمان آن می باشد.
آدم جنبش حماس:
متشکل از عکسی از گنبد الصخره در وسط که نقشه کوچکی از فلسطین بر بالای آن قرار دارد و پرچم های قوسی شکل فلسطین که گنبد را در برگرفته اند به گونه ای رسم شده اند که انگار آنرا در آغوش گرفته اند. بر پرچم سمت راست عبارت‹لا اله الا الله› و بر پرچم سمت چپی عبارت‹محمد رسول الله› نوشته شده است. در قسمت زیرین گنبد عکس دو شمشیر به شکل ضربدر جای دارد و چارچوب زیرین قبه را تشکیل می دهندو کلمه فلسطین در بخش زیرین تقاطع دو شمشیر حک شده است و عبارت حرکة المقاومة الاسلامیه-حماس- نیز در زیر آرم و بروی نواری نوشته شده است.
ناگفته پیداست که عکس مسجد و عبارت لا اله الا الله و محمد رسول الله سمبلی از اسلامیت مسئله فلسطین بوده و ژرفای اعتقادی آنرا نشان می دهد. در حالی که خود نقشه مبین موضع اصولی و ثابت جنبش حماس در قبال درگیری موجود با صهیونیست ها بوده و اینکه هدف غایی این درگیری همانا آزاد سازی کل فلسطین با مرزهای مشخص شده در قیومیت از لوث اشغالگری و نیز بیانگر مخالفت جنبش با محدودسازی آرمان فلسطین در محدوده سرزمین های اشغالی 1948 می باشد و اما دو شمشیر که چون همیشه در اندیشه عربی نشانگر توان و پاکی است.

تاریخچه جنبش حماس:
حماس در اواخر دسامبر 1987 و اوائل ژانویه 1988 از دل گروه اخوان المسلمین برآمده است. سوابق اخوان المسلمین در فلسطین بر حسب تحولات سیاسی-اجتماعی و نظامی به چهار مرحله تقسیم می شود.
1.دوران رستاخیز و آشکار شدن یک گروه مذهبی-سیاسی در کشور مصر و سپس اعلام موجودیت در دهه 30 برای اولین بار در مناطق نوار غزه فلسطین به عنوان اخوان المسلمین. اخوان المسلمین طی دهه های 30 و 40 از مبارزات سیاسی و جهاد گرانه (نظامی) علیه اشغالگری اسرائیل برخوردار بود.
2. در دهه 50 باروی کارآمدن تاصر در مصر از مبارزات سیاسی و نظامی اخوان المسلمین در فلسطین کاسته شد به طوری که فعالیت های آشکار سیاسی آنان به خود جنبه زیر زمینی و مخفی گرفت در این مرحله با سیطره فضای ملی گرایی، عده ای از سران اخوان المسلمین مانند صلاح خلف(ابوایاد)، یا سر عرفات (ابو عماد) و خلیل الوزیر (ابوجهاد) جدا شده و جنبش ملی گرای فلسطینی فتح را به راه انداختند.
3.با مطرح شدن فتح و سپس با پیدایش دیگر گروههای ملی و چپ گرای فلسطینی در دهه 60 به همراه آغاز مبارزات سیاسی و نظامی آنان علیه اسرائیل به دریج سازمان اخوان المسلمین در فلسطین اشغالی 1967(در نوار غزه و کرانه باختری رود اردن) فعالیت های سیاسی و مبارزاتی خود را از دست داد و طی دو دهه 60 و 70 فقط به جنبه های مذهبی و دینی توجه نمود. در این زمینه اخوان المسلمین به حدی در امور مذهبی بدون سیاست و بدون مبارزه علیه اسرائیل زیاده روی نمود که برای آسیب نرسیدن به مؤسسات اسلامی و یا برای تعطیل نشدن چنین مراکزی از سوی مقامات امنیتی اسرائیل به اخذ مجوز قانونی تن داد. از این رو رسما ساختار تشکیلاتی اخوان المسلمین با توجه به مجوز قانونی از طرف اسرائیل دست نخورده ماند. اما هر گونه فعالیت سیاسی و مبارزاتی در داخل سرزمین اشغالی به کنار گذاشته شد. در اواخر دهه 70 پیروزی انقلاب اسلامی در ایران تأثیر به سزایی در دوران تشکیلات اخوان المسلمین به لحاظ تحول فکری- سیاسی بر جای گذاشت. چنین تحولی منجر به پیدایش سازمان جهاد اسلامی فلسطین گردید.
4. با بروز قیام ملت مسلمان فلسطین (انتفاضه) در اواخر دهه80 (1987)، اخوان المسلمین مواجه با موج مبارزاتی ملت فلسطین گردید. در شرایط انتفاضه چون اخوان المسلمین همسو با جریانات ستیز و مبارزه مردم فلسطین(انتفاضه) نمی گردید، دیگر رقبای گروهی و سازمان های فلسطینی چون ساف، جهاد اسلامی و ... عرصه سیاسی- اجتماعی فلسطین را به خود اختصاص دادند. از این رو با توجه به شرایط انتفاضه، اخوان المسلمین، جنبش مقاومت اسلامی(حماس) را رسماً اعلام نمود.
حماس در بدو تولد جز چند عضو بازداشت شده در زندانهای اسرائیل نداشت.در همان جا تعدادی از فعالان جنبش فتح رویکردی اسلامی پیدا کرده و جماعت اسلامی را در زندان تشکیل دادند. در پایان سال 1988 اسرائیل حدود بیست و یک تن از رهبران و کادرهای حماس از جمله دکتر عبدالعزیز الرنتیسی و ابراهیم الیازوری و صلاحه الشحاده را بازداشت کرد که سه تن از آنها جزء بنیان گذاران این جنبش محسوب می شدند. جنبش حماس هنوز این ضربه را پشت سر مگذاشته بود که در نیمه دوم سال 1989 دومین ضربه وارد شد و دویست و شصت تن ا زبهترین کادرها و رهبران این جنبش و در راًس آنها شیخ احمد یاسین بازداشت شدند. شیخ یاسین به حبس ابد محکوم شد و تا پس از عملیات ترور خالد مشعل در زندان بود.این ضربه برای حماس که هنوز پایگاه توده ای گسترده ای نداشت ضربه سنگینی محسوب می شد.

شاخه نظامی جنبش حماس:
پس از دستگیری گسترده اعضای اصلی و رهبران جنبش حماس در سال 1989،مسئول دفتر سیاسی جنبش (موسی ابو مرزوق) که تا آن زمان چندان شناخته شده نبود، مجبور شد به غزه برود و پیکره سازمانی جنبش را در آنجا بازسازی کند. در همان جا بود که شاخه نظامی جنبش حماس تحت عنوان « گردانهای شهید عزالدین قسام» متولد شد. از این مرحله به بعد رویارویی جنبش حماس با نیروهای اسرائیلی، رنگ خشونت بیشتری به خود گرفت و بر خلاف رویکردهای سازمان آزادی بخش، از سنگ به کارد و سرانجام به گلوله و بمب و انفجارها نزدیک شد. سال 1990 رویارویی همه جانبه این روه آغاز شد و ناگهان هزار و سیصد تن از گادرها و رهبران این جنبش- نسلهای ال و دوم و سوم- در کرانه باختری و غزه دستگیر شدند. رفته رفته جنبش حماس با شهدا و بازداشت کنندگان توانست پایگاه مردمی گسترده ای پیدا کند و از مساجد، دانشگاه ها و مدارس، جوانان تازه نفس به این گروه ملح شدند که در آینده رهبران جدیدی را شکل داده و توانستند این جنبش را به پیش برند.
اسلو و انتفاضه اقصی:
مرحله اسلو به رقم کاهش تعداد بازداشت شدگان به ویژه در نیمه اول روند صلح و به طور خاص پس از سل 1996 برای حماس مرحله ای سخت تر بود. زیرا اقدام نظامی از یک طرف به خاطر رویارویی با دولت فلسطین و از طرف دیگر به خاطر تصمیم آرامش درونی بدون اینکه پرچم مقاومت کاملا نیمه افراشته ماند کاهش پیدا کرده بود. در این مرحله، هواداری از جنبش حماس همچنان رو به گسترش بود. علت این موضوع از یک طرف به ادغام جنبش فتح در دولت فلسطین و از طرف دیگر به عقلانیت حماس بر می گشت که با وجود دستگیری تعدادی از فعالان نظامی این گروه توسط دولت فلسطین، این جنبش به روند رویارویی با دولت فلسطین کشیده نشد. طی این مرحله تعدادی زیاد از بازداشتی ها آزاد شدند که در راًس آنها رهبران بزرگ این جنبش قرار داشتند و بعضی نیز از زندانهای اسرائیل درآمده و به زندانهای دولت فلسطین افتادند، مثل عبد العزیز الرنتیسی و محمود الزهار و ابراهیم المقاده و ...
بزرگترین شانس جنبش حماس در خلال انتفاضه اقصی آشکار شد که تقریباً فلسطینی ها پیرامون مقاومت و مبارزه مسلحانه تا عملیات شهادت طلبانه به یک اجماع رسیدند و از این بابت حماس پایگاه مستحکمی در جامعه فلسطین به دست آورد. طی این دوره اسرائیلی ها از هیچ راه کاری برای تعقیب یا ترور یا بازداشت اعضای حماس و حتی تخریب خانه های آنان فروگذار نکردند.
ترور رهبران حماس:
پس از آنکه کرانه باختری رهبران آشکار خود را در پی ترور و یا بازداشت ها از دست داد، غزه با تعدادی از رهبران سیاسی و سخنگویانی که در رسانه ها بهاظهار نظر می پرداختند، جایگاهی مفاوت یافت. حال آنکه بخش اعظم برخوردهای نظامی در کرانه باختری تمرکز داشت، با وجود این تفاوت، گروه هایی چون حماس و دیگران توانستند بارها دست به انجام عملیات نظامی برجسته ای بزنند.از آن پس بود که زنجیره ای از ترورها شروع شد تا به شیخ احمد یاسین و به فاصله کمی به عبد العزیز الرنتیسی رسید.(2004 م) به گونه ای که آینده حماس را طی مراحل بعدی در معرض یک علامت استفهام قرار داد.
آخرین تحولات فلسطین اشغالی:
پس از برگزاری انتخابات پارلمانی فلسطین در سال 2006 که حماس توانست اکثریت کرسی ه را به دست آورد مردم فلسطین شاهد دولت از سوی این جنبش بودند.
به دنبال این پیروزی و حمایت مردم از جنبش حماس و شکست فتح به عنوان سازمان طرفدار محمود عباس و بازمانده از دوران عرفات، اروپا و آمریکا با اعمال تحریم های ا قتصادی ، تهدید کردند که دولت حماس به رهبری اسماعیل هنیه باید رژیم صهیونیستی را به رسمیت بشناسد. در غیر این صورت کمکهای اقتصادی چند میلیارد دلاری خود را به فلسطین قطع خواهند کرد. دولت حماس با مقاومت در برابر این اصل که هرگز رژیم صهیونیستی را به رسمیت نخواهد شناخت به مقابله با آنها و رژیم صهیونیستی پرداخت. در این میان محمود عباس (ابو مازن) رئیس تشکیلات خود گردان فلسطین خواستار تن دادن دولت هنیه به رفراندوم معروف دو دولت در یک سرزمین شد. اما حماس این مسئله را نپذیرفت. تا آن که صهیونیست ها چندین عضو حماس را ربودند و به کشتار مردم فلسطین و رهبران آن ادامه دادند. در این هنگام پس از آنکه حماس یک سرباز اسرائیلی را به گروگان گرفت، فشار صهیونیستها علیه حماس بالا گرفت.
حزب الله لبنان در این هنگام دو سرباز اسرائیلی را در مناطق اشغالی جنوب لبنان به اسارت گرفتن و جنگ 33 روزه لبنان آغاز گردید که رژیم صهیونسیتی در دست یابی به اهداف خود ناکام ماند. پس از آن صهیونیستها نیروهای فتح شاخه ابومازن را تجهیز و تحریک به کشتار نیروهای حماس و مردم فلسطین نمودند و اعضای حماس حتی خالد مشعل را محکوم به ترور کردند. اما پس از چند هفته با پذیرش دولت ائتلافی و کبنه آشتی ملی میان آنها فروکش کرد.

نگرش‌ها، باورها و منشور حماس

برخی بر این باورند که دو نگرش حماس «ناسیونالیسم فلسطینی» و «بنیادگرایی اسلامی» درهم‌‌آمیخته است. این گروه خود را به «نابودی اسرائیل»، «هویت صهیونیستی» و «جایگزینی حکومت خودگردان فلسطین با یک دولت اسلامی» و «افراشتن بیرق الله در وجب به وجب فلسطین» متعهد می‌داند.این جنبش فلسطین را سرزمین اسلامی می‌داند که از سوی غیرمسلمانان به اشغال درآمده است.

حماس، «جهاد» را تنها راه‌حل مساله فلسطین می‌داند. همچنین خارج ساختن فلسطین از کنترل اسرائیل را وظیفه مذهبی تمام مسلمانان می‌داند. حماس، برخلاف سازمان آزادیبخش فلسطین (
PLO) که در سال 1988 اسرائیل را به رسمیت شناخت، نه‌تنها مخالف مشروعیت این رژیم است بلکه خواهان نابودی آن و مخالف ماهیت وجودی اسرائیل است.

حماس معتقد به تشکیل دولتی ا سلامی و پیاده‌ساختن تمام ابعاد اسلام و تمام جوانب زندگی است. جنبش مقاومت همچنین علاوه بر اینکه مقاومت را وظیفه یک‌یک مسلمین می‌داند، معتقد به نقش‌‌‌های انقلابی برای تمام افراد جامعه اعم از زن و مرد، معلم و دانشجو و غیره است.

الف) فعالیت‌ها و اقدامات رفاهی حماس

از جمله دلایل معروفیت و حسن شهرت حماس در فلسطین اقدامات رفاهی و خدمات اجتماعی است که ارائه می‌‌دهد. حماس از بدو تاسیس خود در سال 1987، اقدامات گسترده اجتماعی، سیاسی و حتی نظامی انجام داده است.

از جمله آنها می‌توان به ساخت مدارس و بیمارستان‌ها اشاره کرد. بخشی از بودجه سالانه تقریبا 70 میلیون دلاری حماس صرف اقدامات ذیل می‌شود: بسط شبکه خدمات اجتماعی، اجرای برنامه‌های آموزشی و رفاهی، تامین مدارس و یتیم‌خانه‌ها و مساجد، کلینیک‌های بهداشتی، مکان‌های اطعام فقرا و مکان‌های ورزشی؛چنانکه یک دانشمند یهودی به‌نام «روون پاز» معتقد است: «تقریبا 90 درصد کار جنبش مقاومت در فعالیت‌های اجتماعی، رفاهی، فرهنگی و آموزشی خلاصه می‌شود.»

در واقع، با فراهم‌آوردن این اقدامات و فعالیت‌هاست که حماس موفق شده تا در میان مردم محبوبیت کسب کرده و وفاداری سیاسی مردم را به دست آورد. این جنبش همچنین کمک‌های مالی و بورسیه به دانشجویانی می‌دهد که خواهان ادامه تحصیل در عربستان یا غرب هستند.

افزون بر این، حماس خدمات بهداشتی و درمان پزشکی ارزان یا رایگان را به مردم ارائه می‌دهد. این گروه همچنین موسسه‌های خیریه اسلامی، کتابخانه‌ها و مراکز آموزش برای زنان می‌سازد. ضمن اینکه توانسته در زمینه ساخت کودکستان‌ها و شیرخوارگاه‌ها فعالیت‌هایی انجام داده و مدارس مذهبی‌ای را تاسیس کند که غذای رایگان به کودکان می‌دهد.

ب) نگرش رهبران حماس به اسرائیل

برخی رهبران و سران حماس خواهان «محو و نابودی اسرائیل» هستند. پس از پیروزی حماس در انتخابات 25 ژانویه 2006 یکی از رهبران حماس به‌نام «محمود الزهار» در مصاحبه‌ای با تلویزیون المنار درخواست‌های خارجی مبنی بر شناسایی حق موجودیت اسرائیل را رد کرد.

پس از تشکیل دولت از سوی حماس، دکتر الزهار اظهار داشت: «آرزو دارم نقشه جهان را روزی بر دیوار خانه‌ام بیاویزم که در آن نامی از اسرائیل نباشد... امیدوارم که آرزوی ما برای تشکیل دولت مستقل فلسطینی که شامل تمام مرزهای تاریخی فلسطین است، به حقیقت بپیوندد. من به این امر معتقدم که روزی دولت فلسطین تشکیل خواهد شد و جایی برای دولت اسرائیل در این سرزمین نخواهد بود.»

وی در دیدگاه خود که ادامه استراتژی حماس مبنی بر عدم شناسایی اسرائیل است، می‌گوید: «این احتمال وجود دارد که با تشکیل دولت اسلامی فلسطین تمام یهودیان، مسیحیان و مسلمانان در کنار هم و در لوای یک دولت اسلامی زندگی کنند.»الزهار در ادامه مصاحبه با المنار گفت: «فلسطینیان از یهودیان هیچ تنفری ندارند و ما تنها با اشغال سرزمین‌مان از سوی اسرائیل مخالفیم.»

شیخ احمد یاسین پیش از ترور از سوی جوخه‌های مرگ اسرائیل در سخنانی گفت که سال 2027 سال نابودی اسرائیل است. حتی عبدالعزیز الرنتیسی نیز فراتر رفته و گفت: ما خواهان حذف اسرائیل از روی نقشه هستیم. الرنتیسی همچنین در ادامه سخنان خود افزود: هولوکاست یک موضوع نازی
صهیونیستی است با هدف ترغیب یهودیان به مهاجرت به اسرائیل.

خالد مشعل، رئیس دفتر سیاسی حماس نیز ابراز داشت: حماس تنها زمانی نزاع مسلحانه با اسرائیل را ترک می‌کند که این رژیم به مرزهای سال 1967 خود بازگردد و از سرزمین‌های فلسطینی عقب‌نشینی کرده و «حق بازگشت فلسطینیان» را بپذیرد.

منشور حماس

منشور 36 ماده‌ای حماس در سال 1988 تصویب شد. هدف آن «افراشتن بیرق الله در تمام خاک فلسطین» و تاسیس حکومت اسلامی است.

در این منشور، شعار حماس اینگونه بیان شده است: «خداوند هدف ما، پیامبر مدل ما و قرآن قانون ماست؛ جهاد راه ما و مرگ در راه خدا والاترین آرزوی ماست.» همچنین در این منشور هدف حماس «حمایت از منکوب‌شدگان، اجرای عدالت و مبارزه با بی‌عدالتی» بیان شده است.

حماس بر این باور است که فلسطین سرزمینی است که تا روز قیامت برای نسل آینده مسلمانان نهاده شده است. جنبش مقاومت اسلامی، جنبش فلسطینی متمایزی است که تنها به «الله» وفادار و شیوه زندگی‌اش نیز مبتنی بر اسلام است.

ما می‌کوشیم تا بیرق الله را در تمام فلسطین برافرازیم تا پیروان تمام ادیان بتوانند در ذیل حکومت اسلام در همزیستی مسالمت‌آمیز و در صلح و امنیت با یکدیگر به حیات خود ادامه دهند.

جنبش مقاومت اسلامی بر این باور است که سرزمین فلسطین، وقفی اسلامی است که تا روز رستاخیر برای نسل‌های آینده مسلمین به ودیعه گذاشته شده است. هیچ بخشی از آن نباید به دیگری واگذار شود.

رهبران اصلی حماس

حماس دارای دو جناح سیاسی و نظامی است اما تمایز میان این دو جناح ظاهرا آسان نیست. ارزیابی ساختار رهبری حماس کمی دشوار است اما می‌توان رهبران آن را به این ترتیب نام برد:
الف- خالد مشعل: وی در سال 1956 در اراضی غربی متولد و در رشته فیزیک از دانشگاه کویت فارغ‌التحصیل شد. او در کویت «رهبر جنبش اسلامی دانش‌آموختگان فلسطینی» بود. می‌توان مشعل را رهبر حماس نامید. وی در دمشق ساکن است جایی که او از دهه 1990 در تبعید به سر می‌برد.

ب- اسماعیل هنیه: او که دهه 40 عمر خود را می‌گذراند از دانش‌آموختگان دانشگاه اسلامی غزه در رشته ادبیات عرب است. هنیه از جمله کسانی است که به همراه چند چهره معروف دیگر در اوایل دهه 1990 به لبنان تبعید شد. او دارای رویکردی متعادل و آرام است، اما برخی بر این باورند که این تاکتیکی بیش نیست.

ج- موسی ابومرزوق: وی که در سال 1951 در غزه متولد شد، دکترای خود را در رشته مهندسی صنعتی در ایالات متحده اخذ کرد. او معاون رهبر سیاسی حماس است و در سوریه مستقر است. سال‌ها در آمریکا و اردن زیست و در نهایت در سال 2004 دادگاهی در آمریکا او را به طور غیابی محاکمه و اخراج کرد. دادگاه مدعی بود که وی از فعالیت‌های حماس، حمایت مالی می‌کند.

د- محمود الزهار: در غزه متولد و در قاهره پزشکی خواند. وی یکی از اعضای بنیان‌گذار حماس است. او رهبر فراکسیون حماس در پارلمان است.

و- عزیز دویک: در 1948 متولد و در دانشگاه پنسیلوانیا به درجه دکترا رسید. در سال 1992 به لبنان تبعید و سخنگوی دیپورت‌شدگان لبنان شد.

ن- شیخ حسن یوسف: دهه 50 عمر خود را می‌گذراند و از سال 2001 به بعد مسوول حماس در اراضی غربی بود و اکنون در زندان اسرائیل است. برخی بر این باورند که اگر وی آزاد شود، میانه‌روی وارد سیستم حماس خواهد شد.

منبع : خبرگزاری فارس