چکیده:
دهة آخر قرن بیستم شاهد ظهور و توسعة اصطلاحی در ادبیات نظامی غرب شد که هرچند
عملاً ریشه در تاریخ دارد اما برای اولین بار بود که به صورت رسمی در استراتژیها
و اسناد رسمی نظامی جایگاه ویژهای پیدا کرد. توجه به رویکرد نامتقارن در حقیقت
ناشی از عدم تقارن به وجود آمده در مناسبات و نیروهای بینالمللی پس از فروپاشی
قدرت اتحاد جماهیر شوروی سابق بود. از این پس بود که این واژگان و مشتقات آنها به
سرعت در میان استراتژیها، دکترینها و آییننامههای رزمی مطرح گردیده و توجهات
کارشناسان مباحث استراتژیک و نظامی را به خود جلب کردند.
صاحبنظران و کارشناسان مباحث استراتژیک بهویژه در غرب به این نتیجه رسیدهاند که
عدم تقارن به وجود آمده در صحنة روابط بینالملل نتیجهای جز رویکردهای نامتقارن
از سوی دولتها و نیروهای ضعیفتر نخواهد داشت.
واژههای کلیدی
عدم تقارن، نامتقارن، غیــر متقــارن، جنـگ نامتقـارن؛ تـوازن قوا، تأثیـر استراتژیک،
دکتریـن، عـدم قطـعـیـت.
بهنظر میرسـد قبل از هرچیز لازم است ابتـدا درخصوص واژة نامتقارن و ریشـة این
لغت بحثی داشته باشیم تا مفهوم آن کاملاً روشن شود. بدیهـی است داشتـن درک و تصـور
هرچه دقیقتر و صحیحتر از یک مفهوم مساوی با شناخت هرچه بهتـر و دقیقتر آن خواهد
بود.
ریشه کلمة نامتقارن در زبان عربی از فعل ثلاثی مجرد «قَرَنَ» بر وزن فَعَلَ است که
به معنی «نزدیک شد»، میباشد و «تقارن» باب تفاعل «قَرَنَ» است. از خصوصیات عملکردی
این باب در زبان عربی این است که دو شیء با یکدیگر به صورت متقابل در تعامل هستند؛
بنابراین در سادهترین بیان میتوان تقارن (symetry) را به
معنای قرینه بودن دو چیز با یکدیگر تعریف کرد. با این تعریف متقارن اسم فاعل تقارن
و نامتقارن ضد آن خواهد بود.
در بررسی ادبیات لاتین و بهویژه ادبیات نظامی که اخیراً باب آن باز شده، در این
خصوص به جای سه واژه عربی (مصطلح در زبان فارسی) تقارن، عدم تقارن و نامتقارن چهار
واژه با تناظر زیر به چشم میخورد:
تقارن:symetry
عدم تقارن:asymetry
نامتقارن:Asymetric ،Desymetric
در نگاه اول اینگونه به نظر میرسـد که بین دو واژه اخیر که اتفاقاً هر دو به
معنای نامتقارن هستنـد تفاوتی وجود ندارد و صرفاًناشی از قواعد گرامری زبان
انگلیسـی و یا فرانسه هستند که با قرار دادنA و یا De بر سر
اسمها آنهـا را متضاد میکنند. مطالعه در مفاد مقالات و کتب نگاشته شـده در این
زمینه ما را به نتیجه زیر میرساند:
در حالت وجود تقارن بین دو شیء در واقع آن دو عین یکدیگرند اما وقتی حالت عدم
تقارن برقرار می شود یکی از این دو شیء کاملاً متفاوت از دیگری است، این تفاوت میتواند
از نظر شکل ظاهری، حجم، وزن، زیبایی، ارزش و قیمت و یا ترکیبی از اینها باشد. در
زبان و ادبیات فارسی ضربالمثل فیل و فنجان میتواند نمونهای از عدم تقارن در حجم
و وزن باشد. وقتی زاغ با طاووس مقایسه می شود، هدف، نشان دادن عدم تقارن بین این
دو و تفاوت بیش از حد زیبایی میان آنهاست و ...
بنابراین و از آنجایی که در حالت عدم تقارن، دو شیء کاملاً متفاوت از ابعاد مختلف،رو
به روی یکدیگر قرار میگیرند هریک به نامی جداگانه نیاز دارند تا از یکدیگر کاملاً
متمایز شوند. متأسفانه در زبان فارسی هنوز این واژهسازی براساس مفهوم ذکر شده فوق
صورت نگرفته است و لذا هنگامی که از هر دو این شیء با عنوان نا متقارن (asymetric) یاد میکنیم
شنونده قادر به تشخیص شیء واقعی نخواهد بود. گفته شد که در حالت عدم تقارن در
هرحال یکی از دو شیءنسبت به دیگری بزرگتر، سنگینتر، زیباتر و .. است. این شیء
را در زبان لاتین با واژة desymetric و شیء کوچکتر،
سبکتر، کمزیباتر و ... را با واژه asymetricمشخص کردهاند.
در حوزة نظامی نیز این مرزبندی کاملاً رعایت شده و اقدام نظامی را که نیروی ظاهراً
ضعیفتر علیه نیروی بزرگتر انجام میدهد جنگ نامتقارن (asymetric
warfare) و اقدام و جنگ یک نیروی کاملاً بزرگ علیه کوچکتر را (desymetric
warfare) نام نهادهاند که ما به ابتکار خود از آن به عنوان «جنگ
غیرمتقارن» یاد کردهایم و این مرزبندی را در ترجمة کتاب «جنگهای نامتقارن» که
توسط انستیتوی روابط بینالملل و استراتژیک (IRIS) فرانسه
منتشر گردیده به کار گرفتهایم.
چرا جنگ نامتقارن؟
تاریخ مکتوب بشر نشان میدهد که در عصرها و دورههایی قدرتهایی ظهور و بروز یافتهاند
که از نظر امکانات فناوری، نظامی، سیاسی و اقتصادی فاصلة بسیار زیادی بار قبای
خود گرفتهاند. بدیهی است که این موضوع فقط به دورة حاضر برنمیگردد؛ بلکه در تمام
طول دوران گذشته این مسئله بارها به وجود آمده است. در چنین شرایطی که حالت عدم
تقارن (desymetry) بین دو رقیب بهوجود آمده، رقیب ضعیفتر
با آگاهی از قدرت کاملاً برتر و مسلط رقیب قویتر و با علم و یقین به اینکه در یک
رویارویی متعارف شکست او قطعی خواهد بود، به دنبال راههایی غیر از راههای معمول
بوده تا دشمن خود را شکست دهد و یا حداقل از پیروزی آسان و سهلالوصول او جلوگیری
کند. در این زمینه مثالها و نمونههای فراوانی در تاریخ به چشم میخورد. این
نمونهها حتی در کتابهای مذهبی مانند عهد عتیق نیز وجود دارد. در تورات آمده است
که حضرت داود(ع) در دورة جوانی و در حومة بیتالمقدس توانست در یک جنگ کاملاً
نابرابر بر جالوت پیروز شود. این چوپان جوان در مقابل یک غول مجهز به سلاح قوی با
استفاده از نبوغ نظامی و استعداد خود از مبارزه تن به تن اجتناب کرد و با یک قلاب
سنگ (فلاخن) ساده، دشمن خود را از ناحیة سر، تا سرحد مرگ مضروب ساخت. رابطة این دو
نیرو کاملاً نابرابر و نامتوازن بود، اما با این وجود، طرف ضعیفتر پیروز میدان
شد. در کتاب تورات آمده است: «بنابراین حضرت داود با یک قلاب سنگ (فلاخن) و یک
سنگ، قویتر از جالوت بود. او بیآنکه شمشیری در دست داشته باشد، جالوت را بر زمین
کوبید و نابود کرد.»1
در تمام دورانهای گذشته هرگاه که قدرتی غیر قابل رقابت ظهور کرده، رقبای آنها به
دنبال رویکردهای نامتقارن بودهاند. بدون ذکر موارد فراوان در گذشته که مجال آنها
در این مقاله نیست تازهترین ظهور رویکرد نامتقارن به دوران پس از فروپاشی اتحاد
جماهیر شوروی سابق و مطرح شدن آمریکا به عنوان تنها ابرقدرت جهان بازمیگردد.
«در تمام دوران جنگ سرد، در روابط بین آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی (سابق) تقارن
حاکم بود. هر دو طرف توانایی نزدیکی نسبت به هم داشتند و به کمک این عامل اساسی
بود که رقابت بین دو ابرقدرت، توازن قوایی را که به مثابه بهترین تضمین حفظ صلح
بود، از بین برد. با این حال دو بار (در ویتنام و سپس در افغانستان) نیروهای
آمریکایی و شوروی سابق ناگزیر از مواجهه با دشمنی گردیدند که از ابزار و روشهای
نامتقارن بهره میگرفت و در هر دو مورد لشکرکشی نظامی به شکستی فاحش منجر گردید.
از پایان جنگ سرد تاکنون، این توازن قوا جای خود را به یک عدم تناسب آشکار بین
آمریکا و متحدینش از یک سو و بازیگران مشخصی به مثابه دشمنان بالقوه که منشأ تهدید
بودند، از سوی دیگر، داده است.2
با فروپاشی شوروی، آمریکاییها به این نتیجه رسیدند که در یک صحنة جنگ متعارف هیچ
نیروی نظامی کلاسیکی در جهان وجود ندارد که توانایی مقابله و شکست آنها را داشته
باشد. اما آنها با واقعبینی خاص خود به این نتیجه نیز رسیدند که عدم وجود یک
نیروی نظامی کلاسیک متناسب به معنای فقدان و یا کاهش تهدید نخواهد بود. آنها به
خوبـی از تاریخ و واقعیتهای موجود آموخته بودند که از بین رفتن توازن قوا،
سربرآوردن رویکردها و تهدیدات نا متقارن را به دنبال خواهد داشت.
بر همین اساس بود که به تدریج اصطلاحات عدم تقارن، نا متقارن و غیرمتقارن در
ادبیات نظامی غرب و بویژه آمریکا مشاهده شد.
به طور رسمی و برای نخستینبار اصطلاح عدم تقارن و جنگ نامتقارن در گزارش نیروی
دفاعی چهار سالانه (QDR)3 در سال 1997 توسط وزارت دفاع آمریکا به
کار گرفته شد نیروی زمینی آمریکا با ارائه تعریفی کاربردی از جنگ نامتقارن آن را
اینگونه تعریف کرده است: «دشمنان ممکن است،تلاش کنند تا با استفاده از نقاط ضعف
ما و به کارگیری شیوههای کاملاً متفاوت با شیوههای نظامی آمریکا، قوای ما را
مغلوب و تضعیف کنند.»
در دسامبر 1999 استراتژی امنیت ملی آمریکا برای قرن جدید (سند اصلی امنیت ملی
آمریکا) در تعریف جنگ نامتقارن مینویسد: «رویکردهای نامتعارفی که دشمن ضمن بهرهبرداری
از نقاط آسیبپذیر ما، از نقاط قوت ما برحذر مانده یا آنها را تضعیف کند.»
ستاد مشترک ارتش آمریکا نیز جنگ نامتقارن را اینگونه تعریف میکند: «بهکارگیری
رویکردهای غیر قابل پیشبینی یا غیر متعارف برای خنثی کردن یا تضعیف قوای دشمن و
در عین حال بهرهبرداری از نقاط آسیبپذیر او از طریق فناوریهای غیرقابل انتظار و
یا روشهای مبتکرانه.»
در اینجا تعریف انستیتو روابط بینالملل و استراتژیک (IRIS) پاریس
از جنگ نامتقارن را نیز ارائه میدهیم: «از منظر راهبردی، تقارن به مفهوم مبارزه
با سلاحهای برابر، تصور شده و غیر متقارن (desymetric) به
معنای تلاش یکی از طرفهای متخاصم برای دستیابی به بررسی کیفی و یا کمی جنگ است و
جنگ نامتقارن مربوط به عکس این اقدام است. یعنی بهرهگیری از تمام نقاط ضعف دشمن
برای آسیب رساندن هرچه بیشتر به آن.»4
رویکرد نامتقارن به مثابه تنهاترین حربه
نکته قابل توجه و قابل ذکر این است که هرچند ظاهراً رویکرد نامتقارن یک انتخاب
است، اما در واقع تحمیلی از جانب نیروی غیر متقارن است. این درست است که از نظر
ظاهری رویارویی و مواجهه با نیروی غیر متقارن میتوان از روشهای کلاسیک استفاده
کرد، اما این فقط یک راه کار ممکن است؛ راهکاری که شکست قطعی آن از پیش کاملاً
آشکار گردیده است. ژنرال آنتونی زینی فرمانده وقت نیروی زمینی آمریکا در جنگ اول
خلیج فارس میگوید: «تنها دلیلی که باعث شد عملیات طوفان صحرا موفق شود این بود که
ما با یگانه ابله جهان جنگیدیم که از حماقت کافی برای رویارویی مستقیم و کلاسیک با
ما برخوردار بود.»5
از زمانی که عراقیها مقابله جبههای را پذیرفتند هیچگونه شانسی برای پیروزی
نداشتند و حتی اگر آنها مقاومت بیشتری از خود نشان میدادند شاید موفق میشدند فقط
چند هفتهای جنگ را طولانیتر کنند. ارتش عراق تلاش کرد «به شیوة غربی» بجنگد،
اما شکست خورد. در آخرین ساعات، هنگام عملیات زمینی که حدود یکصد ساعت به طول
انجامید ارتش عراق دریافت که عقبنشینی تنها گزینه مناسب برای نجات یکانهای مهمتر
مانند گارد جمهوری است. عراقیها به این ترتیب تمامی اشتباهات ممکن در یک جنگ را
مرتکب شدند و از این رو شکست آنان اجتنابناپذیر بود. با این وجود، در خلال این
دوره ارتش عراق نشان داد که قادر به انجام جنگ به شیوة نامتقارن بود حتی اگر این
شیوة جنگ بخش کوچکی از راهبرد این کشور محسوب میشد. فرماندهی عراق آگاهانه و یا
ناآگاهانه، متوجه گردید که پاشنه آشیل ائتلاف، اسرائیل است. به کارگیری موشکهای
اسکاد علیه اسرائیل شاهکاری از یک جنگ نامتقارن بود که توانست برای ساعاتی نیروهای
ائتلاف را به تردید اندازد.
آنچه که تاکنون به عنوان یک اصل تردیدپذیر، پذیرفته شده؛ این است که تمامی موفقیتهای
مخالفین آمریکا در مقابل این کشور با رویکردهای نامتقارن بوده است. جنگ ویتنام،
نبرد موگادیشو (پایتخت سومالی) در سال 1993 که تعداد اندکی از رزمندگان سومالیایی
18 نفر از زبدهترین نیروهای آمریکایی با عنوان دلتا(delta
force) را کشته و 70 نفر را زخمی کردند و چند فروند بالگرد آپاچی را
ساقط نمودند، تجربة کوزوو و بالاخره حادثه 11 سپتامبر؛ تماماً نمونههایی است که
دشمنان آمریکا توانستهاند با استفاده از اقدامات نامتقارن ضرباتی گهگاه بسیار
مهلک را بر پیکره آن وارد نمایند.
بنابراین با استفاده از منطق دیالکتیک میتوان چنین نتیجهگیری کرد که اساساً
نیروی غیرمتقارن، پرورش دهنده نیروی متقارن و برانگیزانندة آن برای انجام اقدامات
نامتقارن علیه خود او است.
پینوشتها:
1- جنگهای نامتقارن، بارتلمی کورمونت، دارکو ریبینیکار، مترجمین؛ علی سجادی
انصاری، غلامرضا آتشفراز، نشر آجا چاپ اول، 1385، صص 33 و 34.
2- همان منبع، ص103.
3- Quadrennial DefenceReviw- جنگهای
نامتقارن، بارتلمی کورمونت، دارکو ریبینیکار، مترجمین؛ علی سجادی انصاری، غلامرضا
آتشفراز، نشر آجا چاپ اول، 1385، صص 33 و 34.
5- همان منبع، ص123.
6- Military review، جولای آگوست 2003.
7-همان منبع.