دکتر محمد حسین الیاسی(فصلنامه سیاست دفاعی)
نگارنده این نوشتار بر
این باور است که عامل مغلوب شدن زودهنگام ارتش عراق در جنگ2003، فروپاشی
روحیه آن ارتش بود. به همین سبب، در این نوشتار ابتدا عوامل اساسی مؤثر
برروحیه، و پیامدهای زوال آن را مورد بحث و بررسی قرار داده و آن گاه
فرایند تخریب روحیه ارتشعراق را مورد مداقه قرار دادهاست. به باور نویسنده،
آمریکا برای تخریب روحیه ارتش عراق ومغلوب ساختن آن، براساس یک سناریوی
از پیش طراحی شده طی چند مرحله، اقدامات روانی ـ تبلیغی خویش را به اجرا
گذاشته است. در مرحله نخست، ارتش و نیروهای مسلح عراق را دچار ترس و وحشتی
فراتر از آستانه تحملآدمهای بهنجار کردهاست; پس از آن، آنان را از نیازهای
روانی ـ زیستی، که مقاومت مستمر، لازمهبرآوردن آنهاست، محروم ساخته است;
سپس آنان را نسبت به دستگاه رهبری عراق، و شخصصدام حسین، بیاعتماد و
بدبین ساخته است. افزون بر آن، آمریکا از روشهایی همچون شایعه،تبلیغات و
فریب به شکل دقیق و اثربخش بهره گرفتهاست.
مقدمه
چرا ارتش عراق در مصاف با نیروهای متجاوز
آمریکا و انگلیس، جز در مقیاسیبسیار محدود، مقاومتی از خود نشان نداد؟ این
سؤالی است که در پاسخ به آنگمانهزنیهای مختلفی صورت گرفته است. برخی
از تحلیلگران در پاسخ به آن گمانهزنی، ساخت و تبانی فرماندهان ارشد ارتش
عراق، و حتی رهبران آن کشور با آمریکا را،مطرح ساختهاند، برخی دیگر
نابرابری فناوری نظامی ارتش عراق با متجاوزان را بهعنوان عامل اصلی
مغلوب شدن سریع ارتش عراق معرفی کردهاند. به ویژه این گروه بهاثرات
تحریمهای طولانی مدت و ناتوانی ارتش عراق در روزآمد کردن جنگ افزارها
وتسلیحات خویش اشاره کردهاند.
اما نگارنده بر این باور است که عامل اصلی و
اساسی در مغلوب شدن زود هنگامارتش عراق، فروپاشی روحیه(2) نیروهای آن،
بر اثر اقدامات و تلاشهای نیروهایآمریکا و انگلیس بود. تلاش این نوشتار بر
آن است تا شواهدی در تأئید این ادعا بهدست دهد; لیکن، پیش از آن، مبانی
نظری موضوع (روحیه) مرور میشود. چه، اینمرور به درک بهتر فرایند زوال
روحیه ارتش عراق در جنگ 2003، یاری میرساند.
روحیه چیست؟
زمانی تولستوی، خالق شاهکار جنگ و صلح، از
عاملی به نام عامل ایکس(3) نامبرده است که «موجب میشود تا ارتشی با
نفرات و تجهیزات کمتر بر ارتشی با نفراتبیشتر و تجهیزات مدرنتر غلبه کند»
(لباک(4); 1991) تولستوی در بررسیهای بعدی خود،تلاش زیادی به عمل آورد تا
برای عامل مجهول خود نامی بیابد; اما، او چون نتوانستنام خاصی برای آن
بیابد، آن را روح ارتش نام نهاد و اذعان داشت: «ارتشی که از اینعامل تهی
شده باشد، همانند جمهوریای است که روح از آن خارج شده است»(استنهپ(5);
1979). ولی پس از آن نویسندگانی همچون مانسون(6) (1921)، باینس(7)(1967) و
منگلسدورف(8) (1991) نشان دادند، عاملی که تولستوی از آن تحت عنوان عامل
ایکس و روح ارتش نام برده است، همان روحیه است که نقش پر اهمیتی
درپاسداری یک ارتش در برابر دشمنانش دارد.
هر یک از نویسندگان مذکور در صدد برآمد تا
تعریفی موجز از روحیه به دستدهند. باینس (1967) روحیه را «آمادگی کامل،
قاطعانه و فداکارانه افراد برای انجاممأموریتهای سخت و دشوار نظامی» تعریف
کردهاست. پیش از او نیز گرینکر(9) (1945)روحیه را به عنوان «مجموعه نیروهای
روانی درون یک گروه رزمی» میداند که اعضایآن، گروه را برای رزم
سرسختانه برمیانگیزد. مورون(10) (1972) نیز بر این باور است کهزمانی میتوان
اعضای یک یگان را با روحیه تلقی کرد که «آنان بدون ترس از مجازات،خود را
برای رویارویی با مرگ مهیا سازند».
ارتش آمریکا با ارائه تعریفی ویژه از روحیه،
تأکید میکند که «بخش عمده توان رزمییک ارتش را عامل روحیه به خود
اختصاص میدهد». منگلسدورف (1994) تعریف اخیررا چنین خلاصه کردهاست: «روحیه
به حالت روانی(11)، هیجانی(12) و روحی(13) اعضاییک یگان اطلاق میشود که
میتواند کیفیات متفاوتی، از کاملا مطلوب تا کاملانامطلوب، را در برگیرد»
(همان; 301). به باور وی، زمانی که اعضای یک یگان رزمیاحساس نشاط، امید
و ارزشمندی کنند; به همکاران و فرماندهان خویش اعتماد واطمینان داشته
باشند; و برای انجام مأموریتهای سخت از یکدیگر پیشی گیرند; میتواناستنباط
کرد که آن یگان از روحیه بالایی برخوردار است. اما هنگامیکه اعضای یگان،خسته
و درمانده به نظر برسند; غم و اندوه بر آنان مستولی شده باشد; امید آنان
بهپیروزی و غلبه بر دشمن، به یأس مبدل شده باشد; احساس ضعف و زبونی
نمایند; واعتماد و اطمینان آنان به رهبران و فرماندهانشان تنزل کرده باشد،
میتوان نتیجه گرفتکه آن یگان از ضعف روحیه رنج میبرد، و به تبع آن با
اندک فشاری انسجام آنفرومیپاشد.
از آنچه گذشت میتوان استنباط کرد که روحیه،
نوعی شوق و اشتیاق درونی وآمادگی اعضای یگانهای نظامی برای انجام
داوطلبانه مأموریتهای مختلف نظامی، ومقابله سرسختانه با دشمن است.
عناصر روحیه و عوامل مؤثر بر آن
در سطوری که در پی میآید، ابتدا عناصر اصلی
روحیه معرفی میشوند، آن گاهعوامل مؤثر بر آن بهاختصار مرور میشود.
عناصر روحیه
اونیک(14) (1980) بر این باور است که روحیه
از سه عنصر اساسی تشکیل شده است.او آن سه عنصر را به شرح زیر برشمرده
است:
1ـ تعهد به اهداف یگان;
2ـ التزام به هویت گروهی;
3ـ اعتماد به نفس(15).
به اعتقاد اونیک تنها زمانی میتوان از روحیه
بالا در یک یگان نظامی سخن به میان آوردکه اولا : اعضای آن یگان، اهداف
یگان (و کشور) خویش را مهم ارزیابی کنند و خود راملزم به تلاش برای دستیابی
به آن اهداف نمایند. ثانیا : تمامی، یا حداقل اکثر آنان،منافع، امیال و
مقاصد گروه را بر اهداف و مقاصد شخصی خود ترجیح دهند و از انتساب بهیگان
خویش احساس رضایت و خرسندی کنند. ثالثا : به تواناییها و قابلیتهای خویشایمان
و اعتقاد داشته باشند، و در برابر نیروهای دشمن احساس کمتری و زبونی نکنند.
نویسندگانی همچون بورینگ(16) (1979)، دوپیک(17)
(1985) و منگلسدورف (1994)معتقدند که روحیه از چهار عنصر اصلی زیر تشکیل شدهاست
:
1ـ شوق و حمیت(18) : یعنی داوطلب شدن فرد برای انجام
جدی و سرسختانه یککار با مأموریت، و اصرار و تأکید و به سرانجام مطلوب
رساندن آن مأموریت;
2ـ انضباط(19) : یعنی پیروی مشتاقانه و توأم با درک افراد از
خواستههای یگان;
3ـ اعتماد به خود(20) : منظور از اعتماد به خود احساس
ارزشمندی، ایمان و باور بهتواناییها و مهارتهای خود، اعتماد به آموزشهای
یگان و فرماندهان آن است;
4ـ رضایت(21) : رضایت یعنی خرسندی مستمر، رها بودن از غم و
اندوه، و احساسشادمانی به سبب عضویت در یگان و شرکت در مأموریتهای آن.
به باور دوپیک (1985) «هنگامی که هر چهار عامل
بالا در حد اعلا در نیروهای یکارتش جمع باشد، آن ارتش میتواند هر دشمنی را
از میان بردارد ... شکست دادن چنینارتشی نه تنها سخت، بلکه غیر ممکن مینماید.»
(همان; ص 116). اما، او تأکید میکند که «بهندرت میتوان ارتشی را یافت که
میزان حمیت، انضباط، اعتماد و رضایت یکایک نفراتآن در حد بسیار بالا باشد، و
یا برای مدتی نسبتا طولانی تنزل نیابد.» (همان; 119). آشکاراست ارتشی که
به غلبه بر دشمن، و یا مقاومت در برابر او میاندیشد، ناگزیر باید بکوشد
تارضایت، اعتماد، انضباط و اشتیاق نیروهای خود را در سطح بالا نگه دارد. چه،
در غیر آنصورت هنگام مصاف با دشمنی برتر و قویتر از خود، به ویژه از حیث
فناوری نظامی، آنچنان تلفات استرسی(22) او افزایش مییابند که او را از
ادامه مقاومت و نبرد باز میدارند.
عوامل مؤثر بر روحیه
لباک (1991) (ترجمه الیاسی; 1382) معقتد است
که رضایت، اعتماد، انضباط و اشتیاقنیروها، و یا به تعبیر دقیقتر روحیه نفرات
یک ارتش، متأثر از سه عامل اساسی، و تعاملآن عوامل با یکدیگر، است. آن
سه عامل عبارتاند از:
1ـ سابقه : «سابقه تسلسل عواملی است که
اساسا از کنترل آدمی خارج است ومشتمل بر تعدادی از عناصر فرهنگی نظیر کیفیت
آموزش و فرماندهی، انسجام یگان،حمایت و پشتیبانی و هر تجربه جنگی است که
فرد دارد (همان; 109).
2ـ سرباز : «این دسته از عوامل مربوط به درون
فرد هستند و با سلامت روانی وجسمانی او ارتباط دارند و عبارتاند از: اعتقادی
که فرد به هدف خود دارد، اعتماد واطمینانی که به خود، جنگ افزارها،
فرماندهان و همرزمانش دارد. همچنین، این عاملترسها و اضطرابهای فرد در مورد
مرگ، مجروح شدن، از دستدادن عزت نفس(23) وسلامت خانواده او را نیز شامل
میشود» (همان; 110).
3ـ نبرد : «این عوامل، تجربه سرباز در نبردی
که درگیر آن است، نوع آب و هوا و جزآن را در برمیگیرد.» (همان; 12).
به باور لباک (1991) وقتی که روحیه پرسنل
تعالی مییابد، تحمل آنان در برابر شواهدناشیاز جنگ افزایش پیدا میکند وبهتبع
آن عوارض ناشی از استرس جنگ تقلیل مییابد.
اما، بیشترین تلاشها را برای شناسایی عوامل
مؤثر بر روحیه نیروهای نظامی، به ویژهبه هنگام نبرد با دشمن، نویسندگانی
همچون بورینگ (1979)، منگلسدورف (1994)،منینگ(24) (1191) و مسکوس(25) (2002)
به عمل آوردهاند. در سطور زیر مهمترین عواملدر بررسیهای تجربی و میدانی
آنان، بهعنوان بهترین عواملی که به هنگام نبرد میتواند برروحیه نیروها
تأثیر بگذارد (آن را تقویت یا تضعیف نماید) مرور میشود:
1ـ غذا و آب : بورینگ (1979) و مسکوس (2002)
اذعان داشتهاند، وقتی که نیاز نفراتنظامی به آب و غذا برآورده نشود، و
آنان گرسنه و تشنه بمانند، روحیه آنان تنزل مییابد.چنین افرادی پرخاشگر و
خشن میشوند و مشکلات خویش را به دیگران فرافکنی(26)میکنند و به عیبجویی
از فرماندهان و رهبران خویش میپردازند. لیکن، تحقیقات(روس(27)، 2001) نشان
دادهاند که افراد با تجربه و آموزش دیده، در مقایسه با کسانی که ازمهارت
و تجربه کافی برخوردار نیستند، کمتر در برابر گرسنگی و تشنگی مبادرت بهبروز
واکنشهای غریزی (خشم، نفرت، حسادت و ..) در برابر همرزمان و فرماندهانخویش
مینمایند. چه، چنین افرادی بهتر قادرند با ناکامیهای خویش کنار بیایند. با
وجوداین، نباید فراموش کرد که گرسنگی مزمن، و کاهش کیفیت غذا برای مدت طولانی،موجب
خستگی و فرسودگی هر سربازی میشود.
2ـ لباس و پوشاک تمیز و مرتب : گال(28) (1992)
نشان داده است که نوع پوشاکسرباز بر احساس و روحیه او تأثیر غیر قابل
انکاری دارد. به باور او «پوشاک تمیز ومناسب، این احساس را در یکایک سربازان
ایجاد میکند که آنان برای فرماندهانخویش واجد اهمیتاند. چنین احساسی
اعتماد به نفس، و به تبع آن روحیه سربازان رافزونی میبخشد (همان; 26).
3ـ بیخوابی و خستگی : تحقیقات مختلف (نل(29)،
1998; بارون(30)) نشان داده است کهآدمی برای استمرار فعالیتهای خویش، و
استفاده بهینه از مهارتهای روانی ـ حرکتی(31)خود در شبانهروز به 6 تا 8
ساعت خواب نیاز دارد و در صورتی که برای مدتی بیش ازسه روز از خواب محروم
شود، ادراک(32) و توانمندیهای شناختی(33) او دچار اختلالمیشود. بهگونهای
که ممکن است دچار گمگشتگی(34)، ناتوانی در جهتگیری(35) وفراموشی(36) شود.
کلت(37) (1997) نشان داده است که میزان
تأثیر بیخوابی بر افراد نظامی، به ویژه درزمان جنگ، بیش از سایر افراد است.
چه، آنان ناگزیر مبادرت به انجام وظایف ومأموریتهایی مینمایند که پر
استرس است، و چنین وظایف و مأموریتهایی به خودیخود، آشفتگی خفیفی در
ساختارهای ذهنی و درون شناختی آنان پدید میآورد. ازهمین روی، چنین افرادی
بیش از افراد دیگر به خواب و استراحت کافی نیاز دارند، ولاجرم بیخوابی
آمادگی آنان را برای نبرد و انجام مأموریتها تقلیل میدهد، و به تبع آنروحیه
آنان را دچار اشکال میسازد.
4ـ دمای مناسب : گرما و سرمای شدید نیز سربازان
صحنههای کارزار را میآزارند وبه تبع آن روحیه آنان را تقلیل میدهند; چه،
موجود زنده برای انجام عملکرد مناسب،نیازمند دمای مناسب است. به همین سبب
«گاهی کشورهای درگیر، با بمباران تأسیساتگرمازا، یا سرمازا و یا از بین بردن
مواد سوختی دشمن خویش، او را ناگزیر به تحملسرما، یا گرمای زیاد میسازند.»
(دپارتمان ارتش آمریکا(38); 1986).
«آب، غذا، دمای مناسب، استراحت و خواب اهدافی
بیرونی هستند که نیازهایاساسی یک سرباز معطوف به آنهاست. گر چه، این
نیازها اساسی اند، اما عواملعمدهای که بر روحیه نظامیان تأثیر میگذارند،
درونیاند.» (بودینگ; 1979; 329).
5ـ رهبری(39) : رهبر یک یگان به سبب جایگاه
و نقش منحصری که دارد میتواندروحیه نیروهای خود را افزایش یا کاهش دهد. او
میتواند از خستگی، گرسنگی، تفرق وتنش نیروهای تحت امر خود جلوگیر کند و
روحیه آنان را تعالی بخشد، یا بالعکس،ممکن است با ناتوانی در اتخاذ تصمیمات
به موقع، ضعف فرماندهی و جز آن، موجبفروپاشی روحیه نیروهای یگان خود شود
(منینگ; 1991).
به سبب اهمیت نقش فرماندهی و رهبری یگان در
حفظ و افزایش روحیه پرسنل،ارتشهای درگیر با بهرهگیری از فنون روانی ـ
تبلیغی(40) میکوشند تا بر فرمانده یگانتأثیر بگذارند، و او را دچار تردید و گم
گشتگی سازند (منگلسدروف; 1994).
6ـ ایدئولوژی(41) : باور و اعتقاد سربازان به
جنگ و درستی و مشروعیت آن، برروحیه آنان تأثیر میگذارد. چه، بسیاری از
نظامیان از ورود به جنگ، به ویژه وقتی کهدرگیر جنگ با ارتش دارای
تجهیزات و نفرات فراتر از خود رو به رو میگردند، با چنینسؤالاتی مواجه میشوند
:
ـ آیا این جنگ واقعا یک جنگ مشروع است؟
ـ آیا اهداف و مقاصدی که به خاطر آنها میجنگیم،
ارزش آن را دارند که جانمان
را به خاطر آنها به خطر اندازیم؟
ـ آیا رهبران ما، ما را وجهالمصالحه خود قرار
ندادهاند؟
ـ آیا پیروزی در این جنگ به معنای بهبود
شرایط زندگی ما خواهد بود؟
آشکار است که نوع پاسخی که اعضای یگان برای
هر یک از این سؤالات عرضهمیدارند، بر کیفیت روحیه آنان تأثیر میگذارد.
7ـ مذهب(42) : «تمام بررسیها و گزارشهای تهیه
شده پیرامون نظامیان نشان داده استکه به هنگام رو به رو شدن با خطر در
جبهه نبرد، اعتقاد به خدا و باور به یک مبدأ متعالینقش بسیار مهمی در حفظ
روحیه آنان دارد; چون نظامیانی که به خدا اعتقاد دارند،معتقدند که او، آنان
را به هنگام خطر یاری میکند و بلایا را از آنان دور میسازد» (بورینگ;1979;
310).
8ـ هیجانات(43) : پروت(44) (2002) نشان دادهاست
که هیجان ترس و وحشت چنانچهاز حد آستانه تحمل سربازان فراتر رود، روحیه
آنان را درهم میشکند و آنان را دچارواکنش استرس نبرد(CSR) (45) میسازد. آشکار
است که سرباز مبتلا به (CSR) نه تنهاقادر به ادامه نبرد نیست، بلکه
واکنشهای او حتی ممکن است موجب تخریب روحیهسایر سربازان نیز شود. چه به
باور نوی(46) (1991) «برخی از علائم اسمپتومهای (CSR)،همانند یک
بیماری واگیردار، به سرعت به دیگران سرایت میکند، و آنان را دچار فلجترس(47)
و وحشت میسازد.
9ـ اخبار درست(48) : یک سرباز، به اخبار درست
نیازمند است. او اغلب نیازمندشنیدن اخبار خوب است، اما اخبار بد نیز حتی
بهتر از ابهام است (بورینگ; 1979). به همینسبب، نویسندگانی همچون دوپیک
(1985) به فرماندهان نظامی توصیه میکنند که: اخبارمربوط به خطوط نبرد را در
اختیار نیروها قرار دهید، آنان را از موقعیت یگان آگاه سازیدو به آنان
بگویید که دشمن دارای چه نوع جنگافزارهایی است. افزون بر آن، او توصیهمیکند
که سربازان باید پیوسته با خانوادههای خود در ارتباط باشند، و سلامت خویشرا
به خانواده خود اطلاع دهند (و از سلامت آنان مطمئن شوند). چه «در غیر آن
صورتآنان معتقد شنیدن اخبار، اطلاعات و شایعات میشوند که برای تخریب
روحیه آنانبستهبندی شده است.» (همان; ص 125).
10ـ انسجام یگان(49) : به باور مهیر(50) (1982)
انسجام یگان، موجب اتحاد پیوندسربازان به یکدیگر میشود، بهگونهای که
آنان مأموریتهای دشوار خویش را، علیرغمتحمل استرس ناشی از نبرد، به خوبی
انجام میدهند.
در واقع انسجام، التزام و پایبندی به اهداف،
یگان را نیرومند میسازد و اطمینان واعتماد نیروها به یکدیگر و به فرماندهان،
را فزونی میبخشد; به همین سبب موجبافزایش و تعالی روحیه میشود.
11ـ سرگرمی و تفریح(51) : همه نیروها، حتی
آنهایی که در خطوط مقدم نبرد هستند،نیازمند آناند که روزانه، ساعاتی از وقت
خویش را صرف سرگرمی و تفریح سازند. چه،به تعبیر منگلسدورف (1994) کسالت;،دشمن
روحیه، و تنوع; دوست آن است.
به باور بورینگ (1979) «در قرارگاه نیروها باید
یک اتاق مطالعه(52) ـ برای مطالعهکتاب، روزنامه و مجلات ـ وجود داشته
باشد; به اندازه کافی رادیو، و در صورت امکانتلویزیون در اختیار نیروها قرار
گیرد تا نیروها بتوانند از برنامههای دلخواه خویشاستفاده کنند. همچنین در
آن جا باید فیلمهای مختلفی برای آنان به نمایش درآید، وبرنامههای متنوع
تأتر برای آنان اجرا شود. همچنین، هر نیرویی باید امکانات و فرصتکافی جهت
نوشتن خاطرات، یا نوشتن نامه برای خانواده و دوستانش را در اختیار داشتهباشد.»
(همان; ص 331).
منینگ (2002) نیز تأکید میکند: «امروزه یگانی
که به حفظ روحیه تکتک نیروهایخود میاندیشد، باید رایانههای کوچک در
اختیار آنان قرار دهد تا آنان در اوقاتبیکاری به اجرای برنامههای دلخواه
خویش بپردازند. حتی، میتوان امکان تماساینترنتی برای آنان فراهم ساخت
تا با پست الکترونیکی به صورت مستمر، با خانواده وبستگان خویش در ارتباط
باشند.» (همان; 71).
آثار کاهش روحیه
نوی (1991) نشان داده است که یکی از اولین
اثرات کاهش و تخریب روحیه سربازانو نیروهای یک ارتش، افزایش تلفات استرسی
است. منظور از تلفات استرس فروپاشیروانی، و ناتوانی در انجام عملکرد نظامی
است.
اپل(53) (1966) با بررسی منابع مختلف دریافته
است که در جنگ جهانی دوم929،000 تن از نیروهای درگیر، دچار تلفات شدید
استرسی شدند. او در بررسیهایخود دریافته است که یکی از عوامل اصلی ابتلای
آن نیروها به تلفات استرسی، ضعفروحیه آنان بوده است.
یکی دیگر از آثار کاهش روحیه سرپیچی از
دستورات است. فوترر(54) (1993) درتحقیقی جالب، روحیه 50 تن از سربازانی را
که در جنگ خلیج فارس از دستورات افرادمافوق خود سرپیچی کرده بودند، با 50
تن از سربازان دیگر مورد مقایسه قرار داد. نتایجتحقیق او نشان داد که روحیه
گروه اول به صورت معناداری کمتر از روحیه یک سرباز، بههر دلیلی، کاهش مییابد.
چنین سربازی دیگر تمایلی به جنگیدن و ماندن در صحنه نبردرا ندارد. از همین
روی اعتماد او به فرماندهان کاهش مییابد و در نتیجه فرامین ودستورات آنان
را نادیده میانگارد.» (همان; ص 26).
افسردگی، کاهش خلق و احساس پوچی و بیارزشی
از دیگر آثار کاهش روحیه درخطوط مقدم جبهه محسوب میشوند (منینگ; 1991).
به فکر تسلیم شدن نیز یکی دیگر از آثار زوال
روحیه است. اپل (1966) نشان دادهاست که سرباز دارای روحیه بالا تا آخرین
فشنگها به مقاومت و نبرد با دشمن ادامهمیدهد، اما، سربازی که روحیه او
تنزل یافته است همواره به تسلیم شدن میاندیشد.
یکی دیگر از آثار کاهش روحیه نیروهای یگان،
افزایش مجادلات، درگیریها وکشمکشهای آنان با یکدیگر است. سربازی که روحیه
او تنزل یافته است، با کوچکترینمحرکی برانگیخته میشود; او تحمل همقطاران
خود را ندارد; به ویژه اگر همقطاران اواز ملیتها و نژادهای دیگر باشند
(بورینگ; 1979).
خلاصه آن که، سربازی که در صحنه نبرد روحیه
خود را از دست میدهد :
1ـ اعتماد خود را به فرماندهانش از دست میدهد;
2ـ مستعد ابتلا به واکنش استرس جنگ (و سایر
تلفات روانی جنگ) میشود;
3ـ در ورطه افسردگی میافتد;
4ـ با فرماندهان و همرزمان خویش مبادرت به
واکنشهای پرخاشگرانه میکند;
5ـ از فرامین و دستورات افراد مافوق خود سرپیچی
میکند;
6ـ خود را برای تسلیم شدن آماده میسازد;
7ـ موجب زوال انسجام یگان میشود.
آشکار است که چنین سربازی نه تنها تمایل و
انگیزشی برای ادامه نبرد و مقاومت دربرابر دشمن را ندارد، بلکه حتی ممکن
است به صورت مستقیم یا غیر مستقیم همرزمانخویش را از ادامه مقاومت باز
دارد. به باور فریدمن (2002) هزاران سرباز عراقی که درجنگ خلیج فارس (جنگ
1991) خود را تسلیم نیروهای آمریکایی کردند بیش از هرچیز از ضعف روحیه رنج
میبردند. شاید به خاطر این باور بود که آمریکاییان درتهاجم به عراق (در
عملیاتی که خود آن را عملیات آزادی عراق نام نهادند) روحیهارتشیان عراق
را آماج قرار دادند. در ادامه این نوشتار، مهمترین سازوکارهای مورداستفاده
آمریکا (و انگلیس) برای تخریب ارتش عراق مورد بررسی قرار میگیرد.
روشهای مورد استفاده آمریکا در تخریب روحیه
ارتش عراق
آمریکاییان برای تخریب روحیه ارتش عراق، از
روشها و ابزارهای متعددی بهرهگرفتند، که در این جا تنها برخی از آن روشها و
ابزارها مرور میشوند.
ایجاد ترس و وحشت
آمریکا در نخستین مرحله تخریب روحیه نیروهای
ارتش عراق پیش از شروع جنگ،با اقدامات تبلیغی و روانی مختلف تلاش کرد تا
آنان را دچار وحشت سازد. آنان برایاین منظور در چند هفته پیش از شروع جنگ،
ادعا کردند «در حمله به عراق از جنگافزارهای فوق مدرنی استفاده خواهند کرد
که در جنگهای گذشته هرگز از آنها استفادهنشده است.» (هاریس(55); 2003).
همچنین، آمریکاییان در یکی از پیامهای
رادیویی خود برای سربازان عراقی، که بارهاو بارها از رادیو المعلومات
(رادیویی که آمریکاییان پیش از جنگ برای جنگ روانیعلیه عراق راه اندازی
کرده بودند) پخش شد، اعلام کردند «سربازان عراقی: حملات مابه عراق کوبنده و دقیق
خواهد بود، از یگانهای خود بگریزید، از توپخانه و جنگ افزارهاو اماکن نظامی
دوری کنید، جان خود را به خاطر صدام و خانوادهاش تلف نکنید; ودرنگ نکنید،
همین الان جان خود را نجات دهید».
آمریکاییان در آستانه جنگ، نظامیان عراق را تهدید
میکردند که در صورت استفادهاز سلاحهای کشتارجمعی مجازات سختی در انتظار
آنان خواهد بود. مثلا در اعلامیه IZD-019aکه
طبق تصویر آن، تعدادی از سربازان عراقی در حالی که ماسک ضدگاز برسر کرده
بودند نشان میداد، خطاب به نظامیان عراقی نوشته شده بود: «هر یگانی
ازیگانهای عراقی که از سلاحهای کشتارجمعی استفاده کند، توسط نیروهای ائتلاف
بهشدت مجازات خواهد شد. فرماندهان یگانها باید بدانند در صورت استفاده
ازسلاحهای کشتارجمعی مجازات بسیار شدیدتری در انتظار آنان خواهد بود».
آمریکاییان برای ایجاد ترس و وحشت در نظامیان
عراق، دقت فناوری پیشرفته نظامیخود را از طریق اعلامیهها، پیامهای
رادیویی و اطلاعیههای منتشرشده در اینترنت تبلیغمیکردند. گزارشگر ویکلی
استاندارد(56)، در گزارشی که در طول جنگ از عراق مخابرهنمود، اعلام کرد که
دقت فناوری نظامی آمریکا و انگلستان، نظامیان عراق را به وحشتانداخته و
روحیه آنان را تخریب کردهاست. آن هفتهنامه پس از پایان جنگ دقت فناورینظامی
آمریکا را مورد تأئید قرار داده و طی گزارشی نوشت: «فناوری پیشرفته باعث
شد تادر این جنگ در مقایسه با جنگ خلیج فارس، از جنگ افزارهای بسیار دقیقتری
استفادهشود. جورج بوش اظهار داشت «حداقل دو سوم بمبهایی که نیروهای
ائتلاف در این جنگاستفاده کردند، با دقت توسط ماهوارهها کنترل میشد، در
حالی که در جنگ خلیج فارسدر سال 1991، تنها 13 درصد بمبها با ماهواره کنترل
میشدند»... همچنین در عملیاتهایهوایی، این دقت چشمگیرتر بود. هدفهایی که
در گذشته برای منهدم کردن آنها به سورتیپروازهای زیادی نیاز بود، در جنگ
علیه عراق با یک بمب هدایت شونده منهدم میشدند.در جنگ جهانی دوم برای
تضمین انهدام یک هدف به 3000 سورتی پرواز نیاز بود. درجنگ خلیج فارس
(1991) این آمار به 10 سورتی پرواز کاهش پیدا کرد. اما در جنگ اخیریک سورتی
پرواز، انهدام 10 هدف را تضمین میکرد».
فریدمن (2003) معتقد است که تبلیغ دقت و سرعت
فناوری نظامی مورد استفاده درجنگ علیه عراق، و به واقعیت پیوستن آن به
هنگام وقوع جنگ، آنچنان نظامیان عراق رابه وحشت انداخته بود که آنان
خود را ناگزیر از رها کردن مقاومت و تسلیم شدن بهنیروهای ائتلاف میدیدند.
همچنین، او تأکید میکند که تبلیغات آمریکا، سربازان وافسران عراقی را دچار
توهم ساخته بود; بهگونهای که آنان احساس میکردند که هرلحظه ممکن است
بمبهای آمریکایی بر سر آنان فرو ریزد، و یا آمریکاییان از راه برسند وآنان
را به اسارت خویش در آورند. چه، در یکی از اعلامیههای ارتش آمریکا خطاب
بهسربازان عراقی، که در تیراژ چند میلیونی تهیه و بر روی یگانهای ارتش
عراق فرو ریختهشد، نوشته شده بود «هیچ چیزی در عراق از دید ما پنهان نیست.
ما به کمکماهوارههای خود همه جا را میبینیم، تانکها، توپخانهها، سنگرها و
قرارگاههای عراقیاز دید ما پنهان نیست، یا از آنها دوری کنید و یا در آتش
بسوزید».
به نظر میرسد که ایجاد ترس و وحشت در ارتش
عراق، در روزهای آغازین جنگ و یاحتیپیش ازآن، اقدامیحسابشده وآگاهانه
بودهاست. چه، همانگونه کهمحققانی همچونبلیس(57) ودیگران (2002) نشاندادهاند،
هیجانمنفی(58) ازیکسومخاطبراتلقینپذیرمیسازد، و از سوی دیگر او را از
عملکرد بهینه، به ویژه در مأموریتهای نظامی، باز میدارد.
تحمل بیخوابی
گزارشگر CNN گزارش داد که نیروهای ائتلاف، عملیاتهای
هوایی و موشکی خود را،به ویژه در چند روز آغاز جنگ، بهگونهای به انجام
میرساندند که تقریبا تمامی نظامیانعراقی مستقر در پایگاههای نظامی را از
خواب محروم میساخت. تأمل در فرایندعملیات هوایی و موشکی آمریکا و انگلیس
در حمله به عراق، درستی گزارش CNN رانمایان میسازد. مثلا، به گزارش فریدمن
(2003) «90 دقیقه بعد از اتمام مهلت جورجبوش به صدام و پسرانش برای خروج
از عراق، بوش شروع جنگ دوم خلیج فارس رااعلام کرد. بغداد اولین شهری بود
که آماج حملات هوایی قرار گرفت ... اولین حمله بهبغداد شامل 40 موشک
کروز بود که از ناو ششم آمریکا واقع در خلیج فارس و دریایسرخ به سوی
بغداد شلیک شد. همچنین، بمبهای 2000 پوندی از دو جفت F-117Aبرفراز بغداد فرو ریخته شد... 7 شب و روز بعد
نخستین لشکر دریایی آمریکا از مرزعراق عبور کرد و مقاومت عراقیها را در هم
شکست. هلیکوپترهای کبرا و توپخانهPolandin 155 مواضع عراقیها را در مرز
کویت مورد حمله قرار دادند. در ساعت 23همان شب لشکر سوم پیاده نظام
آمریکا، زیر چتر پشتیانی توپخانه و سیستم راکتانداز(MLRS) وارد مرز عراق
شدند و نیروهای آن کشور را مورد حمله قرار دادند ... درروزهای بعد نیز حملات
آمریکا و انگلستان به مواضع عراقیها با شدت بیشتری ادامهیافت. این حملات
برای مدت چند شبانهروز به صورت مستمر ادامه یافت ... کمترمواضعی بود که
از حملات مستمر هوایی و توپخانه آمریکا در امان باشد... این حملات،سربازان
عراق را به ستوه آورده بود. آنان هر لحظه منتظر فرو ریختنآوار ساختمانها
برسر خود، آتش گرفتن تانکها، انفجار زاغههای مهمات و ... بودند».
سایت فارسی BBC(59) نیز در هفته
نخست حمله به عراق، گزارش داد که در روزهاینخست جنگ، حملات هوایی و
توپخانه ارتش آمریکا و انگلستان به مواضع عراقیها آنچنان شدید بود که «هیچ
سربازی به خود جرأت نمیداد که حتی یک ساعت به خوابرود». آن سایت گزارش
داد که «نه تنها سربازان و افسران نظامی عراق نتوانستند به مدتچند شبانهروز
به خواب روند، بلکه حتی شهروندان غیر نظامی شهرهای متعدد عراق نیزبر اثر
صداهای مهیب و دهشتناک ناشی از انفجارهای متعدد دچار سرسام شده بودند».
آمریکاییان به خوبی میدانستند که «هیچ انسان
بهنجاری قادر نیست برای مدتی بیشاز چند روز (در بسیاری از انسانها بیش از 3
روز) بیخوابی را تحمل کند. چه، بیخوابیمزمن، واکنشهای روانی ـ حرکتی را
(که عمل در صحنه نبرد از آن جمله است) دچاراختلال میسازد; ادراک را آشفته
میکند; بر خلق و هیجان تأثیر میگذارد; روحیه وانگیزش را تضعیف میسازد; و
آدمی را دچار فرسودگی و استیصال(60) روانی میکند»(بارون; 1996; 140).
گر چه، نگارنده با مرور آثار روانی جنگ عراق،
به تحقیقی پیرامون تلفات روانی آنجنگ، در بین نظامیان عراقی، دست نیافت،
اما مرور ادبیات جنگهای گذشته تردیدیباقی نمیگذارد که تلفات روانی ارتش
عراق در آن جنگ بیسابقه بودهاست. آشکاراست سربازی که گرفتار تلفات
روانی یا واکنش استرس جنگ شود، رمق و روحیهایبرای مقاومت ندارد.
فریدمن (2003) با مرور مراحل عملیات آزادی
عراق در تبیین توجیه مقاومتهایآغازین ارتش عراق، و تسلیم ناباورانه آن
در روزهای بعد تلویحا به اثرات روانی جنگاشاره میکند. از این تبیین
فریدمن میتوان استنباط کرد که پس از یک هفته ایجادوحشت و تحمیل بیخوابی،
ارتش عراق، روحیه خود را برای مقاومت از دست داد.
ایجاد بیاعتمادی نسبت به صدام و رهبران عراق
آمریکا هم زمان با فروریختن میلیونها تن بمب
و موشک بر سر نظامیان عراق برایایجاد ترس و وحشت در آنان و فرو ریختن و
مقاومت آنان، حدود 40 میلیون اعلامیه نیزبر سر آنان فرو ریخت، و دهها ساعت
برنامه رادیویی و تلویزیونی برای آنان پخش کرد تااعتماد آنان را نسبت به
صدام تضعیف کند و انسجام یگانهای آنان را فرو پاشد. چه«آمریکا و متحدانش میدانستند
که تضعیف اقتدار روانی صدام، و فرو شکستن ترس وهراس از او، موجب فرو پاشی
انسجام نیروهای عراقی، از صدر تا ذیل، میشود.»(فریدمن; 2003).
آمریکا در یکی از پیامهای رادیویی خود برای
سربازان عراق، که بارها و بارها ازرادیو المعلومات(61) پخش شد، خطاب به آن
میگوید:
سربازان عراق، صدام دلش به حال ارتش عراق
نمیسوزد. صدام از سربازانعراق نه به خاطر عزت و افتخار عراق، بلکه به
خاطر خودخواهیها و افتخاراتشخصی خویش استفاده میکند. صدام در جنگ خلیج
فارس سربازان خود را درصحراها و بیابانها رها کرد بدون آن که از آنان
پشتیبانی کند و یا تدبیری بیندیشدتا نیروهای ائتلاف را از حمله به آنان باز
دارد. او حتی از پاکسازی مینها بر سر راهنیروی خود، خودداری کرد. او نه تنها
به خود زحمت نداد که شما را از خطرحملات نیروهای ائتلاف برهاند، بلکه حتی
مسیر عقبنشینی شما را ازخطرات مصون نکرد.
صدام در طول جنگ بیهوده ایران ـ عراق هزاران
سرباز را به کام مرگفرستاد. در آن جنگ حدود 400،000 سرباز عراقی جان خود را
از دست دادند.بعضی از این افراد حتی بر اثر حملات میکروبی و شیمیایی صدام
از بین رفتند.در آن جنگ 60،000 سرباز عراقی به اسارت ایران در آمدند.
تعدادی از آن اسراءپس از بازگشت به عراق، به دستور صدام و به خاطر آن که
به اسارت در آمدهبودند، به شدت مجازات شدند. صدام دستور داد گوش تعدادی
از آنان قطعشود. در جنگ خلیج فارس نیز هزاران تن از سربازان عراق کشته و
اسیر شدند.اینک نیز صدام در صدد است تا جان شما را بستاند.
همچنین، آن رادیو در پیامی دیگر خطاب به
سربازان عراق اظهار داشت:
«صدام و بستگان نزدیکش در کاخهای طلایی و
افسانهای زندگی میکنند.آنان خود را بالاتر و برتر از قانون میدانند. صدام
همانند یک شاه افسانهایزندگی میکند; در حالی که به ارتشیان او حقوق و
امکانات ناچیزی دادهمیشود». آن گاه آن رادیو از سربازان عراق میپرسد:
«چنین رهبری تا کی باید بهاعمال غیر قانونی خود ادامه دهد؟ او قصد دارد چه
تعداد دیگری از سربازانعراقی را به کشتن دهد؟ آیا واحد شما نیز در آستانه
زوال است؟ چه موقع ارتشعراق میخواهد تبدیل به ارتش حافظ کشور خود و نه
بادی گارد صدام شود؟».
همچنین، چند موضوع از 50 موضوع اعلامیههای
پخش شده در جنگ علیه عراق بهسلب اعتماد ارتشیان عراق به صدام اختصاص
یافته بود. مثلا در اعلامیه IZD-050تصویر
صدام و یک خانواده عراقی ترسیم شده بود. در آن تصویر صدام را در درون یککاخ
مجلل نشان میداد; در حالی که خانواده عراقی به سبب ناتوانی در تأمین
مایحتاجروزمره خود، در فلاکت میزیستند. بر روی آن اعلامیه نوشته شده بود:
«در حالی کهخانواده شما برای زنده ماندن دست و پا میزنند، صدام در آسایش
زندگی میکند».
در اعلامیه IZD-024 نیز تصویر صدام
در حال مچاله کردن و نابود ساختن کشور عراقبا قوانین خود او ترسیم شده
بود. بر روی آن اعلامیه نوشته شده بود «نیروهای ائتلافمیخواهند به ظلم و
ستم صدام و رژیمش خاتمه بخشند».
در اعلامیه IZD-750 نیز خطاب به
سربازان عراق نوشته شده بود: «من تنها میخواهممردم عراق را از استبداد
صدام نجات دهم».
افزون بر آن BBC گزارش داده
است که ارتش آمریکا پیامهای ویژهای برای افسران وفرماندهان ارتش عراق
ارسال، و آنان را از عواقب وخیم همکاری با صدام آگاه میساخت.
آشکار است که هر یک از اقدامات مذکور تأثیر
شگرفی در تضعیف و فروپاشیانسجام یگانهای نظامی عراق داشته است. به گونهای
که بنا به گزارش فریدمن (2003)هزاران سرباز عراقی پس از شنیدن پیامهای
آمریکاییان، و یا مشاهده و قرائت محتوایاعلامیهها، یگانهای خود را ترک
کردند.
استفاده از نیروهای عملیات ویژه
اقدام دیگر آمریکا برای تخریب روحیه ارتش
عراق، استفاده از نیروهای عملیاتویژه بود. هفتهنامه استاندارد (ژوئن 2003)
در خصوص نیروهای عملیات ویژه مینویسد:«نیروهای عملیات ویژه یکی از وسوسههای
همیشگی رامسفلد بوده است. در طی چنددهه گذشته به نیروهای عملیات ویژه در
عملیات نظامی توجهی نمیشد.
نورمن شوارتزکوف، در جنگ خلیج فارس، از
نیروهای عملیات ویژه با ناخرسندییاد میکرد و آنها را مارفورها مینامید.
نتیجه این امر آن شد که عراق توانست چندموشک اسکاد به اسرائیل شلیک کند;
اما در این جنگ نیروهای عملیات ویژه شبانه واردخاک عراق شدند و مانع شلیک
حتی یک موشک شدند. در عراق تقریبا ده هزار نیرویعملیات ویژه در کل کشور
پخش شدند و صدها چاه نفت و پل را که نیروهای ائتلافبرای رسیدن به بغداد
باید از روی آنها عبور میکردند، به تصرف در آوردند».
فریدمن (2003) معتقد است که تأثیر اقدامات
نیروهای ویژه بیش از آن که نظامی بودهباشد، روانی بوده است; چه،
نیروهای عراقی وقتی دریافتند که نیروهای آمریکایی درهمه جای عراق حضور
دارند «روحیه خود را به کل از دست دادند».
شایعه کشته شدن صدام
به نوشته فریدمن (2003) «در روز آغاز جنگ،
سرویسهای جاسوسی گزارش دادهبودند که سران ارشد نظامی عراقی همراه با صدام
حسین در مکانی واقع در بغداد یکجلسه سری تشکیل دادهاند. به همین خاطر
این مکان اولین مکانی بود که آماج حملاتهوایی آمریکا قرار گرفت.» (همان;
1). به دنبال این حمله آمریکاییان در رسانههایمختلف و سایتهای مختلف
اینترنتی به نقل از افراد محلی گزارش دادند که «صدامحسین کشته شدهاست».
ایستگاههای رادیویی مستقر در مناطق شمالی عراق از آن روزبارها این شایعه
را تکرار کردند. حتی در روز سوم جنگ و پس از حضور صدام در ملاءعام، آنان
گزارش دادند : «کسی که در خیابانهای بغداد دیده شدهاست، بدل او بودهاستو
نه خود او».
این شایعه، به ویژه به سبب آن که در
روزهای بعد صدام به کلی از منظر همگانناپدید شد، تأثیر زیادی بر روحیه
نظامیان عراقی بر جای گذاشت; چه، پوشش خبریگسترده آمریکا از یکسو، و ضعف
رسانهای عراق از سوی دیگر، این شایعه را کاملاباور کردنی نموده بود. سخن
پراکنیهای سعیدالصحاف نیز هرگز نتوانست افکارعمومی عراق، و نظامیان آن
کشور را متقاعد سازد که «صدام زنده است».
فریب صدام و ارتش عراق
نیرنگ و فریب یکی از روشهای مورد استفاده
آمریکا در جنگ علیه عراق بود. چه،آمریکاییها دریافته بودند که با این روش
نیز میتوانند روحیه ارتش عراق را تخریب کنند.هفتهنامه استاندارد (ژوئن
2003) در این باره مینویسد: «بزرگترین کوشش ژنرال فرانکسبرای فریب صدام
و ارتش عراق، موضوع ترکیه بود. به نظر میرسد موضع ترکیه برپیشبینیهای
صدام و ارتش عراق در مورد زمان شروع حمله تأثیر زیادی داشته است ...صدام
و ارتش عراق فکر میکردند، چون ترکیه به ارتش آمریکا اجازه استفاده از خاککشورش
را نمیدهد، جنگ به تعویق خواهد افتاد. فرانکس نیز میخواست صدام تصورکند که
جنگ حداقل تا پس از اجازه ترکیه به تعویق خواهد افتاد ... همچنین
آمریکاییان بهصدام و ارتش عراق چنین القا کرده بودند که آنان ابتدا چندین
هفته عراق را بمبارانمیکنند و پس از آن نیروهای پیاده نظام خود را وارد
خاک عراق خواهند کرد. به همینسبب، وقتی که ژنرال فرانکس روز قبل از شروع
بمباران، لشکر سوم پیاده نظام، یکلشکر نیروی دریایی و یک لشکر انگلیسی را
از مرز جنوبی وارد عراق کرده و حملهزمینی را آغاز نمود. صدام و نظامیان
عراق را به شدت شوکه کرد و امکان هر نوع ابتکارعملی را از آنان سلب کرد».
سایر روشها
ارتش آمریکا برای تخریب روحیه ارتش عراق، از
روشهای دیگری نیز بهره گرفت.مثلا، در روزهای آغاز جنگ، دهها انبار مواد
غذایی نظامیان عراق را بمباران کرد تا آنانحتی از برآورده شدن نیازهای
اولیه خود محروم شوند. چند روز پس از شروع جنگ،دهها معارض عراقی را وارد
شهرهای جنوبی ساخت و به ارتش عراق چنین القا کرد کهحتی آلترناتیوهای
حکومت عراق نیز مشخص شدهاست. جلساتی با شرکت رهبرانمعارضان در لندن و
صلاحالدین برگزار کرد تا به مردم و ارتش عراق القا کند که «در حالپیاده
کردن الگوی افغانستان در عراق است و امور حکومت آتی عراق را به مردم آنکشور
واگذار میکند». همچنین به فرماندهان نظامی عراق هشدار داد که «پس از
آزادیعراق به خاطر مقاومت خود در برابر نیروهای ائتلاف، محاکمه و مجازات
خواهند شد;اما اگر دست از مقاومت بردارند، همچنان میتوانند در ارتش آینده
عراق به خدمتخویش ادامه دهند».
آمریکا علاوه بر این، مراکز مخابراتی و
ایستگاههای رادیو تلویزیونی عراق را بمبارانکرد تا مانع از بهرهگیری صدام
و فرماندهان نظامی عراق از آن مراکز و ایستگاهها برایارسال پیامهایشان برای
نظامیان عراق شود و صدها دستگاه بلندگو بر روی ماشینهایخود نصب کرد تا از
آنها برای ارسال پیام برای سربازان و افسران عراق استفاده کند.
تلاش عراق برای جلوگیری از تخریب روحیه ارتش
آن کشور
رژیم عراق در مقابل تلاشهای گسترده و فراگیر
آمریکا برای تخریب روحیه ارتش آنکشور، بیکار ننشست. مرور برخی منابع
مربوط به آن رژیم، و تحلیلهای به عمل آمدهپیرامون جنگ آمریکا و انگلیس
علیه عراق نشان میدهد که ارتش عراق برای جلوگیریاز تخریب روحیه پرسنل
خود از چند روش بهره گرفته است. در سطوری که در پیمیآید برخی از آن
روشها به اختصار مرور میشود:
1ـ سازماندهی غیرمتمرکز : صدام حسین چند ماه
پیش از شروع تهاجم آمریکا وانگلیس، ارتش خود را به پنج سپاه بزرگ تقسیم
و هر یک را در مناطق ویژه (جنوب،شمال، مرکز و ...) به صورت مستقل سازماندهی
کرد. او برای هر یک از چند سپاهمذکور یکی از افراد مورد اعتماد خود را به
عنوان فرمانده معرفی، و اختیاراتنامحدودی را به او اعطا نمود. صدام فرماندهی
سپاه مدافع بغداد را به یکی از فرزندانخود واگذار نمود. او ادعا کرد که
«بغداد دژ تسخیر ناپذیری است که سربازان شجاع گاردریاست جمهوری هر نوع
تهاجمی به آن را در هم خواهند شکست.» (سخنرانی صدام به نقلاز فریدمن;
2003).
هدف عمده رژیم بغداد از سازماندهی مستقل چند
سپاه مذکور در وهله اول آن بودکه در صورت قطع پیوندها و ارتباطات هر یگان
عراق با یگانهای مرکزی از فروپاشیانسجام آنان جلوگیری کند; در وهله دوم
هدف رژیم بعث از سازماندهی مستقلسپاههای خود، آن بود که در صورت تصرف
یک منطقه از عراق، یگانهای سایر مناطقتهاجم هم زمانی را به نیروهای
اشغالگر آن منطقه آغاز، و آن منطقه را از چنگ آنانخارج سازند (گرانمر;
2003). اما، نیازی به گفتن نیست که صدام هرگز نتوانست این دوهدف را محقق
سازد.
2ـ توزیع ارزاق عمومی : رژیم بغداد پیش از
جنگ تلاش گستردهای را برای توزیعارزاق عمومی در بین مردم عراق، و توزیع
امکانات و تسهیلات و تدارکات نظامی در بینیگانهای نظامی آغاز کرد. او ادعا
کرد که مردم و نظامیان را برای مقاومت طولانی(حداقل 6 ماه) آماده کردهاست
(گرانمر; 2003). او معقتد است یکی از عوامل عمدهای کهدر طول جنگ مانع از
شورش و قیام مردم عراق علیه رژیم بغداد شد، توزیع امکاناتگذران زندگی در
بین آنان بود.
3ـ جنگ روانی : صدام حسین ماهها پیش از شروع
تهاجم به عراق جنگ روانیگستردهای را علیه آمریکا و انگلستان به راه
انداخت. ماشین تبلیغاتی و جنگ روانیعراق به سربازان مهاجم هشدار میداد
که «با آنان همانند اسرا رفتار نخواهد شد. درصورت دستگیری با آنان به منزله
جنایتکاران جنگی رفتار خواهد شد». افزون بر آن،رژیم بعث در چند اعلامیه
تبلیغاتی به سربازان خود، در صورت مقاومت و به اسارت درآوردن متجاوزان،
وعده پاداشهای بسیار و زندگی مرفه میداد. در واقع رژیم بعث درجنگ روانی
خویش بیش از آن که در پی ارسال پیام برای سربازان مهاجم باشد، در پیمتقاعدساختن
سربازان خود برای استمرار مقاومت بود.
عراق در جنگ روانی خود از چند تکنیک قدیمی،
نظیر دروغ بزرگ، فریب و انکار،بهره برد (تأمل در لافزنیهای مستمر
سعیدالصحاف بیانگر این واقعیت است).
4ـ ترغیب عملیات انتحاری : رژیم بعث پیش از
جنگ در تبلیغات خود، بهآمریکاییها هشدار میداد که «در صورت حمله به عراق
باید منتظر حملات انتحاریشدیدی باشند که تاکنون هزاران نفر داوطلب انجام
آن شدهاند». آنان، همچنین بهآمریکاییها هشدار میدادند که «همانگونه که
در جنگ جهانی دوم خلبانان ژاپنی، باسلسله عملیاتهای انتحاری خود به شما
درسهای خوبی دادند، سربازان از جان گذشتهعراق نیز با عملیاتهای شهادتطلبانه
خود شکست فصاحتباری را نصیبتان میسازند».
گر چه عراقیها میدانستند که آمریکاییها به اینگونه
تهدیدات آنها وقعی نمینهند، اماآنان همچنان به تهدیدات خود ادامه میدادند;
چرا که به قول گرانمر (2003) «آنانمیخواستند از این طریق به نیروهای خود
القا کنند که هرگز در اندیشه شکست و تسلیمشدن نباشند».
5ـ توسل به شعائر اسلامی. صدام در جنگ 2002،
همانند جنگ 1991 در پی آنبود تا جنگ علیه خود را به عنوان «جنگ کفار و
مشرکین علیه اسلام» معرفی کند. بههمین سبب در سخنرانیها، پیامها و تبلیغات
فراگیر خویش پیوسته از مفاهیمی چون حقو باطل، پشهادت و شهید شدن در راه
دین و وطن، کفر و ایمان، ظالم و مظلوم وجز آن استفاده میکرد.
اما اینک با قاطعیت میتوان ادعا کرد که هیچیک
از روشهای مورد استفاده صدام ورژیم او نتوانسته است از فروپاشی و تخریب
روحیه ارتش آن کشور جلوگیری کند; زیراآن ارتش قدرتمند، سازمان یافته و پر
تجربه، طی مدت کمتر از یک ماه به تمامی فروپاشید و فرماندهان آن یک در
پی یک چاره را; در تسلیم دیدند و یا در فرار.
جمعبندی و نتیجهگیری
بر اساس آنچه گذشت میتوان به عنوان نتیجهگیری
نکات زیر را برجسته ساخت:
1ـ بسیاری از نویسندگان نظامی بر این باورند
که یک ارتش، تنها زمانی میتواند به نبردو مقاومت کار آمد خویش با دشمنانش
ادامه دهد که نیروهای آن از روحیه، انسجام وآمادگی رزمی بالایی برخوردار
باشند. منظور از روحیه، آمادگی کامل، قاطعانه وفداکارانه افراد یک یگان
برای انجام مأموریتهای سخت و دشوار است. به تعبیردیگر، روحیه عاملی است
که افراد یک یگان را برمیانگیزد تا برای انجام مأموریتهایدشوار یگان خویش،
به ویژه به هنگام نبرد با دشمن، از یکدیگر پیشی گیرند.
2ـ تلاشهای تحقیقی زیادی برای شناسایی عناصر
اساسی روحیه صورت گرفتهاست. نویسندگان متعددی همچون بورینگ و منگلسدورف
معتقدند که روحیه ازچهار عنصر اساسی تشکیل شدهاست. به باور آنان آن چهار
عنصر عبارتاند از:شوق و اشتیاق، انضباط، اعتماد به خود و رضایت. این تقسیمبندی
امروزه در بینمحققان روحیه، مقبولیت عام دارد.
3ـ محققان مختلف نشان دادهاند که چند دسته
عامل بر روحیه نیروهای نظامی تأثیرمیگذارد. گروهی از محققان آن عوامل را به
عوامل بیرونی و عوامل درونیتقسیم کردهاند. گروهی دیگر از آنان، عوامل
روحیه را به عوامل زیستی (نظیر غذا،پوشاک، دمای مناسب و ...)، عوامل روانی
(انسجام، اعتماد، خود مهم شماری،انگیزش، ایدئولوژی و ...)، عوامل اجتماعی
(پذیرش و تأئید اجتماعی) و عواملمربوط به فرماندهی تقسیم کردهاند. افزون
بر آن، امروزه ثابت شده است که جنگروانی و تلاشهای تبلیغاتی دشمن میتواند
با تأثیر بر بسیاری از این عوامل، موجبتخریب روحیه نیروهای حریف شود.
4ـ یکی از روشهای مورد استفاده آمریکا برای
تخریب روحیه ارتش عراق «ایجادترس و وحشت» در آنان بود. این روش مبتنی بر
یافتههای دقیق مهمی بود که نشانمیدهد آماجهای عملیات روانی در صورتی
که در یک حالت هیجانی منفی شدیدقرار گیرند، در برابر پیامهای جنگ روانی
سریعتر متقاعد میگردند. افزون بر آن،یافتههای علمی نشان داده بود که
وحشت، بیش از هر چیز با توانمندیهای روانی ـ حرکتی مربوط به کنشهای نظامی
تأثیر میگذارد. آمریکاییها برای ایجاد وحشت درسربازان عراقی از روشهای
متنوعی بهره گرفتند. تبلیغ بینظیر بودن سلاحهایمورد استفاده در آن جنگ و
قدرت ویرانگر آنها; استقرار نیروهای عملیات ویژه دراقصی نقاط عراق; اعلامیههای
تبلیغاتی; و استفاده از بلندگوهای پرقدرت 400واتی از جمله آن روشها بود.
5ـ محروم ساختن از خواب و تلاش برای ایجاد
فرسودگی عمیق روانی یکی دیگر ازروشهای مورد استفاده آمریکاییها برای مغلوب
ساختن زود هنگام ارتش عراقبود. آمریکاییها با بهرهگیری از یافتههای علوم
اعصاب، روانشناسی و فیزیولوژیدریافته بودند که هیچ سربازی قادر نیست چند
روز متوالی بیخوابی را تحمل کند،و در صورتی که برای چند شبانهروز بتوان
مانع از استراحت و خواب او شد، او ازپای در خواهد آمد. محققانی که بررسی
آثار روانی جنگ عراق را مورد مداقه قراردادهاند، بر این باورند که
آمریکاییها عملیاتهای هوایی، موشکی و زمینی خود را بهگونهای به انجام میرسانند
که هیچ سرباز عراقی، حداقل در هفته اول جنگ، قادرنباشد دمی بیاساید.
نگارنده نیز بر این باور است که شدت تلفات روانی ارتشعراق در جنگ 21
روزه هرگز در جنگهای گذشته سابقه نداشته است (مطالعاتآتی صحت این ادعا
را نشان خواهد داد).
6ـ سلب بیاعتمادی سربازان به دستگاه رهبری
عراق، و شخص صدام حسین، ازدیگر فنون و اهداف عملیات روانی آمریکا برای
تخریب روحیه ارتش عراق بود.آمریکا با انتشار پیامهای رادیو ـ تلویزیونی،
تصاویر و اعلامیهها و ارائه آمار و اسنادمختلف کوشید تا به سربازان و سایر
نظامیان عراق بقبولاند که رهبری عراق تنها درپی تحقق امیال مستبدانه و
خودخواهانه خود است. او از هیچ کوششی برایفروپاشی ارتش عراق فروگذار نمیکند
و سربازان را به قتلگاه میفرستند، بدون آنکه از آنان حمایتی به عمل
آورد.
آمریکاییها به این نتیجه رسیده بودند که
مقاومت ارتش عراق در برابر آنان تنهابه خاطر ترس از مجازاتهای شدیدی است
که در گذشته (در جنگ عراق و ایران وجنگ خلیج فارس) شاهد آن بودهاند. به
همین سبب آمریکاییها تلاش وسیعی رامبذول داشتند تا اقتدار صدام را فرو
شکنند. افزون بر آن، آنان با نشر شایعه مرگصدام به سربازان عراقی چنین
القا کردند که اسطوره صدام فرو ریخته است.
7ـ رژیم عراق برای جلوگیری از فروپاشی روحیه
ارتش خود گامهایی را فرا نهاد که ازآن جمله روشهایی همچون سازماندهی غیر
متمرکز چند سپاه مستقل، جنگروانی، احاله به ارزشهای اسلامی، وعده پاداش
در صورت مقاومت و تبلیغعملیات انتحاری مورد بحث قرار گرفتند; اما، همانگونه
که در صفحات قبلاشاره شد، هیچیک از این روشها نتوانست مسیر شتابان
فروپاشی روحیه ارتشعراق را کند سازد.
سرانجام بر اساس آنچه نگاشته شد، میتوان
ادعای اذعان شده در سرآغاز ایننوشتار را ادعایی درست ارزیابی کرد; زیرا از
یک سو ارتش آمریکا در تلاشیهماهنگ، مستمر و فزاینده از روشهای متعدد و
متنوعی برای فروپاشی روحیه ارتشعراق بهره گرفت و از سوی دیگر، روشهای
مورد استفاده عراق در مقابله با تلاشهایروانی ـ تبلیغی آمریکا، و انگلستان،
بسیار ناقص، ناکارآمد و ابتدایی بودند. به همینسبب، ارتشی که در زمینه جنگ
و رزم از تجربه کافی برخوردار بود و حتی در یک دههتحریم جهانی توانسته
بود به اشکال مختلف به جنگافزارهای گوناگون دست یابد;نیرویی دو برابر
نیروهای مهاجم در اختیار داشت، نیروی هوایی آن نسبتا مجهز بود; و ازامتیاز
جنگ در سرزمین خود برخوردار بود; در کمتر از یک ماه و بدون آن که مقاومتدرخور
توجهی از خود نشان دهد، فرو پاشید. زیرا، چنین ارتشی تهی از روح شده بودو
به تعبیر نویسندگانی همچون تولستوی، لباک و منینگ، ارتشی که از روح،
(روحیه) تهیشده باشد، حتی با برخورداری از نفرات و امکانات متنوع و مدرن،
قادر به مقاومتنخواهد بود.
منابع فارسی
ـ گال. آر. و منگلسدورف (1382). روانشناسی
نظامی. ترجمه محمدحسین الیاسی،تهران: انتشارات دانشگاه امام حسین (ع).
English
References
- Appel، J. W. (1966). Prenimtive Psychiatry.
Washingtonpc. US Goverment printingpress.
- Baron، R. A. (1196). Psychology. Boston: Allyn and Bacon.
- Bayenes، j. C (1967). Morale. Newyork: Praeger.
- Bless، et al. (2002)، emotions and Persuasion Newyork: john
wiley and Sons Ltd.
- Boring، E.G (1979). Psychology for the Armed
Forces. New Delhi:
GayatriOffsetpress.
- Dupicq، A. (1985) Battle Studies. Harrisburg، Pa:
Stackpole.
- Evonic، I.N. (1980). Motivation and Morale in
Military Non Combat organization.Brussels، Bolgium.
- Figley، L. F. (1985) Combat Psychiatry.
Newyork: Bruner/ Mazel Publisher.
- Fridman، H. A. (2003). Operation Racsi freedom.
http:// www. psyopsociety.
- Futterer، M. (1993). Combat and Morale. Journal
of Military Studies. 6، 71-82.
- Gal، R. (1992). Courage under Stress.
Newyork: Johnwiley and Sons ltd.
- Grinker، R.R. (1945). Men under Stress. Philadelphia: Blakiston.
- Kelette، N. A. (1997). Combat Behavior. Journal
of Political and MilitarySociology، 9، 319 - 331.
- Kviz، F. G. (1978) Survival in Combat.
Journal of Political and Military Sociology،6، 210-232.
- Labuc، S. (1991). Cultural and Societal
Factors in Military Organization. Chapter24 of Militarypsychology.
- Mangelsdorff، A.D. (1991)، Morale and Motiration. Newyork: Bantam.
- Mangelsdorff، A.D. (1994). Morale: anew percpective:
journal of Military Studies،11، 114 - 125.
- Manning، F.J. (1191). Morale، Cohesion، and
Espritdecorps. in Militay Psycholog،Newyork: john wiley and Sonsltd.
- Meyer، E. C. (1982). Morale and Productivity. London: leo Cooper.
- Moran، L. (1972) the anatomy of Courage. London: Leo Cooper.
- Moskos، C. (2002). Battle Studies. Newyork: john wilex and
sonsltd.
- Munson، F.L. (1921). the Monagement of Men.
Newyork: Holt.
- Neale، M.J. (1998) Expliring Abnormel
Psycholagy. Newyork: John Wokey andSons، Inc
- Noy، S. (1991). Combat Stress Reaction.
Newyork: John Woley and Sons Ltd.
- Parrott، W. G. (2002). Emotions in Social
Psychology. Georgetown
universitypresl.
- Ross، F.M. (2001). Stress Combat Reaction.
Journal of Psych، Patolegy، 11
(2)،411-722.
- Standard Weekly، Jun، 2003.
- Stanhoop، L. (1979). Moral and Mititary Per
Formance. Newyork: john woley andsons.
- Tziner، A. and Vardi، Y. (1988). Ability as a Moderator bet
ween Cohesivenessand Tand Crew Performence. J ournal of Occpational Benavior، 4، B7-143.
- Watson، P. (1978). War on the Mind. london: Hutechinson.
- www. BBC Persian. |