جنگ نامتقارن با الگوى حزب الله

شاید بتوان جنگ ۳۳ روزه رژیم صهیونیستى علیه ملت لبنان را نمادى از تعریف جنگ نامتقارن دانست؛ زیرا در آن از یک سو، جنگ پرشدت و ابزارهاى پیشرفته، ایجاد زمین سوخته قبل از حملات زمینى و به کارگیرى مؤثر عملیات روانى و از سوى دیگر، ترکیب ابزارهاى جنگ کلاسیک و الگوهاى جنگ چریکى و پارتیزانى، ترکیب مهارت هاى رزمى و شناخت دقیق جغرافیا، استفاده مناسب از ابزار نظامى در مشخصات جغرافیایى، ایجاد لایحه هاى دفاعى روستایى، شهرى، منطقه اى، هسته هاى خودکفاى عملیاتى و مدیریت هوشمندانه عرصه هاى عملیاتى، اطلاعاتى و تبلیغات روانى مطرح هستند. در محیط عملیاتى راهبردهاى خاورمیانه اى آمریکا گروه ها و کشورهاى زیادى وجود دارند که مى توانند از این الگوى جنگى پیروى کنند، لذا بررسى جنگ ۳۳ روزه از اهمیت فوق العاده اى برخوردار است.با توجه به نگاه غرب، بویژه آمریکا و نیز رژیم صهیونیستى که این جنگ را مقدمه ایجاد نظام منطقه اى جدید قرار داده بودند، مى توان بر اهمیت بیشتر این رویداد و نتایج ناشى از آن تأکید کرد؛ زیرا این رویداد و تحول بزرگ و نتایج حداقلى آن در مفاهیم و عرصه هاى استراتژیک مى تواند آغاز پایان سلطه آمریکایى- اسرائیلى بر منطقه قلمداد شود.این فرایند فروپاشى سلطه استعمارى، مسیر پرهزینه و پر تلاطمى خواهد داشت، چون نظام منطقه اى موجود، حاصل کارکرد سیاست هاى کشورهاى غربى در یکصد سال گذشته است که به سادگى بدان اعتراف نخواهند کرد یا براى ممانعت از پیروزى کامل «تفکر مقاومت در منطقه»، تمام توان و امکان خود را بسیج خواهند کرد. نماد این بسیج در به کارگیرى شوراى امنیت، فشارهاى سیاسى جهانى، جبهه سازى از کشورهاى مرتجع عربى و ایجاد فتنه هاى قومى و مذهبى در سطح منطقه است. شناخت و بررسى جنگ ۳۳ روزه و نتایج بنیادین این جنگ، گام نخستین درشناخت رویدادها و تحولات بعدى منطقه اى است.


اصول دکترین امنیتى- نظامى اسرائیل
براى روشن تر شدن ابعاد این بحث و عمق اثرگذارى جنگ در مفاهیم، اصول نظامى، پایه ها و ابزارهاى تأمین اهداف استراتژیک، بهتر است مرورى بر کلیات یاد شده در دکترین امنیتى اسرائیل داشته باشیم که در محورهاى زیر معرفى مى شوند:
جنگ غافلگیرانه: در این شیوه جنگى، دشمن فرضى امکان پاسخگویى و تفکر منطقى را از دست خواهد داد و با خسارت هاى وارده، امکان مقاومت و پایدارى نخواهد داشت. جنگ ۱۹۶۷
این رژیم با کشورهاى عربى که به شکست گسترده آنها در جبهه هاى داخلى فلسطین (اراضى ۱۹۶۷)، جولان، صحراى سینا و بخشى از کرانه شرقى رود اردن انجامید، مثالى از این نوع جنگ است.
جنگ سریع: در این اصل جنگى، سرعت عمل فوق العاده و امکان مهار تبعات و بازتاب هاى ناشى از عملیات جنگى از دشمن گرفته مى شود و جنگى کوتاه مدت به اجرا در مى آید.
جنگ پیشدستانه: دشمن قبل از آمادگى براى دفاع یا هجوم، هدف عملیات برق آسا قرار مى گیرد. در این اصل، بهترین دفاع، هجوم به دشمن در زمانى است که هنوز به آمادگى کافى دست نیافته است.
جنگ در زمین دشمن: براساس این اصل جنگى، عملیات نظامى به خانه و خاک دشمن منتقل مى شود و محیط داخلى اسرائیل از آسیب هاى جنگ در امان مى ماند.
جنگ کوبنده و ویرانگر: براساس آن، حملات گسترده، کوبنده و شدیدى علیه دشمن به اجرا در مى آید، به طورى که دشمن در این شرایط فوق العاده امکان حفظ ابتکار عمل، نقل و انتقال مناسب و در نهایت پاسخگویى مؤثر را از دست مى دهد.ملاحظه مى شود که اصول جنگى اسرائیل عمدتاً براى به تصویر کشیدن یک برترى مطلق، اقتدار ویرانگر، جنگ کوتاه مدت و پیروزى قطعى طراحى شده است.
در حقیقت، مقاومت اسلامى با مدیریتى هوشمند و شناخت اصول و تدابیر جنگى رژیم صهیونیستى به اجراى اقدامات دفاعى و غافلگیرانه و به کارگیرى حساب شده و تدریجى تسلیحات خود پرداخت و جنگى فرسایشى علیه این رژیم به تصویر درآورد، به گونه اى که موجب انفعال و تعجیل ارتش صهیونیستى در استفاده از جنگ زمینى شد. اسرائیل چه در عملیات هاى هوایى چه در عملیات سریع و زمینى، نیازمند اطلاعات زیادى بود که بنا به اعتراف مسئولان امنیتى- نظامى این رژیم، فاقد آن بود.نفوذ ناپذیرى حزب الله و مقاومت اسلامى در قبال جاسوسان از گره هاى اساسى دستگاه هاى اطلاعاتى و نظام اسرائیل بود که سید حسن نصرالله با افتخار از آن یاد کرد.مقاومت اسلامى با به کارگیرى تاکتیک هاى عملیاتى، داشتن برنامه نظامى هوشمند و لایه هاى دفاع متنوع، قدرت مانور و انعطاف پذیرى، استفاده از روش جابه جایى و فقدان خطوط دفاعى آشکار نیروهاى زمینى- زرهى رژیم صهیونیستى را سردرگم کرد؛ به طورى که نمى دانستند پیشروى محدود در یک روستا را موفقیت خود و شکست حزب الله بدانند یا آن را دامى براى «قیچى شدن» و تله نظامى ارزیابى کنند. ارتش صهیونیستى که در پنج جنگ بزرگ با هشت ارتش کشورهاى عربى، طى چند ساعت سرنوشت جنگ را مشخص کرده بود، اکنون در مقابل تعداد محدودى از تیم هاى عملیاتى حزب الله ناتوان شده بود. نیروهاى مقاومت با قابلیت هاى پنهان و محو شدن در محیط عملیاتى، جابه جایى سریع و کمین گذارى براى نیروهاى زمینى، زرهى و تانک و
//
/ گام هاى نیروهاى عملیاتى اسرائیل را با تردید مرگبار روبه رو مى کردند.حزب الله نیز در مقابل رفتارهاى زیر را به اجرا گذاشت:
- استفاده از عنصر غافلگیرى در عملیات هاى کمین، ضدزره با جابه جایى سریع تیم هاى عملیاتى؛
- استفاده منظم و مستمر از انواع موشک ها با بردهاى افزایش یابنده، به طورى که اسرائیل تا پایان جنگ منتظر پدیده غیرمترقبه و جدیدى از سوى حزب الله بود؛
- حفظ اقتدار اطلاعاتى، جلوگیرى از نفوذ امنیتى و شکست و ناکارآمد کردن تلاش هاى اطلاعاتى و جاسوسى اسرائیل؛
- تعیین شعارها و اهداف مرحله اى و برنامه ریزى شده، شکستن فشار عملیاتى و تبلیغات روانى و کسب حمایت ارکان حکومتى و اجتماعى در لبنان و افکار عمومى منطقه اى و جهانى؛
- مجبور کردن اسرائیل به تعدیل مستمر شعارها و اهداف جنگى خود به طورى که از شعار نابودى حزب الله به شعار خلع سلاح کامل و خلع سلاح موشکى با هدف دور کردن حزب الله از مرزهاى خود اکتفا کرده است؛
- هدایت و مدیریت شجاعانه و حکیمانه سیدحسن نصرالله در تمامى جزئیات جنگى و سیاسى و بکارگیرى حساب شده ابزار دفاعى و امکانات رزمى در مسیرى برنامه ریزى شده، تا مرحله تحمیل اراده مقاومت در قبال سیاست تجاوز و اشغالگرى اسرائیل.
درس هایى از جنگ اسرائیل علیه حزب الله
نتایج حاصل از جنگ
۳۳ روزه و درس هاى آن، براى هر دو بازیگر اصلى این جنگ و بیشتر کشورهاى جهان اهمیت دارد و هریک با ارزیابى عملکرد خود، چشم اندازى از گام هاى مثبت و تکامل پذیر و اصلاح و ترمیم بخش هاى آسیب دیده یا ضعیف موجود در دکترین امنیتى خود را ترسیم خواهند کرد. هر بازیگر سومى در این جنگ، با ارزیابى عملکرد حزب الله و رژیم صهیونیستى وچشم اندازهاى پس از جنگ که دو طرف برخواهند گزید، مى تواند ملاحظات اساسى در استراتژى و دکترین امنیتى خود را سامان دهد.
شاید از ابتداى دهه
۹۰
که نظم جهانى از شرایط دوقطبى خارج شده و جنگ هاى خلیج فارس، کوزوو، افغانستان و عراق را تجربه کرده است، تا این حد با الگوى موفقى در قالب یک جنگ نامتقارن که دکترین کشورهاى غربى را متأثر یا منفعل کند، مواجه نبوده ایم. بدین سبب، مى توان انتظار داشت که دست کم در الگوى جنگ هاى جدید در خاورمیانه یا گستره کشورهاى اسلامى، اصول و درس هاى جنگ اخیر لبنان نقشى برجسته داشته باشد.
لذا با ذکر مجموعه اى از ارزیابى هاى موجود و رویکردهاى ناشى از نتایج و درس هاى این جنگ در اسرائیل، تصویر اولیه اى از درس هاى جنگ لبنان مطرح مى کنیم. در کشورهاى اروپایى عمدتاً به این اکتفا شده است که این تجربه جنگى باید به شکل جدى مورد مطالعه قرار گیرد. آنها عملاً از افزایش تعداد نیروهاى خود در افغانستان جلوگیرى و در نشست ناتو در «ریگا» با این درخواست آمریکا مخالفت کردند.آمریکا که در بیشتر مناطق خاورمیانه به نوعى حضور داشته و فعال است، نسبت به مطالعه و بررسى تجربه جنگى لبنان حساسیت بیشترى دارد و در گزارش هاى منتشره در سایت پنتاگون، نگرانى هاى امنیتى خود را که اسرائیل نیز بخشى از آن است، برشمرده است. شاید بتوان از نوع رفتار آمریکا در عراق و سمت گیرى براى کاهش حضور در شهرهاى این کشور چنین برداشت کرد که از مقابله مستقیم با جریان هاى مخالف پرهیز خواهد کرد.
کردسمن در سایت
CSIS
طى گزارشى به درس هاى مقدماتى جنگ پرداخته و آن را چنین برشمرده است:
- استراتژى و نحوه هدایت جنگ توسط اسرائیل مشکلاتى داشته که آن را در قالب سؤالات متنوع از عملکرد سیاست خارجى، طرح هاى دفاعى - عملیاتى، ارزیابى و برآوردهاى کلى از توان حزب الله ، نوع رفتار دولت لبنان، فقدان آموزش نیروهاى احتیاط و
/// ابراز کرده است.
- انتقال جنگ به داخل اسرائیل و خسارت هاى وارده.
- بازاندیشى در مقوله هاى بازدارندگى، تهدید و ابعاد و مفاهیم سیاسى، ایدئولوژیک و رسانه اى جنگ. کردسمن در این بحث چنین نتیجه مى گیرد که ملت هاى مدرن باید بیاموزند چگونه به یک جنگ منطقه اى - فرهنگى و جهانى اقدام کنند تا ابعاد سیاسى ، مفهومى، ایدئولوژیک و رسانه اى جنگ را طورى شکل دهند که ملت ها و فرهنگ هاى دیگر بتوانند آن را بفهمند یا این که برعکس، تمام مزیت ها را با دستاوردها و پیروزى نظامى به خطر بیندازند.
- بررسى و تعریف تناسب. کردسمن در این بخش به افراط در به کارگیرى قدرت یا ایجاد تناسب در نوع واکنش در قبال مسئله اسارت دو سرباز پرداخته و معتقد است اسرائیل نتوانست خود را مخالف جنگ معرفى کند.
- پیروى از استراتژى قاطع در چارچوب محدودیت هاى نقشه جنگى. در این بحث از چالش اسرائیل در اصول طراحى جنگ (کوتاه مدت و سریع) و تأثیر شرایط محیطى و محدودیت آن بر استراتژى اسرائیل سخن مى گوید و اسرائیل را ناکام مى داند.
- آماده سازى براى شدت بخشیدن به کشمکش، نتایج متغیر و نقشه
B . در این بحث کردسمن در واقع، به عدم آمادگى اسرائیل در جنگ فرسایشى و طولانى و فقدان برآوردى از شرایط طولانى شدن جنگ اشاره مى کند و به عدم آموزش نیروهاى احتیاط، بى توجهى به احتمال یک جنگ زمینى جدى و اصرار زیاد بر توان نیروى هوایى براى یکسره کردن نتیجه جنگ مى پردازد.
- آماده سازى براى پایان دهى کشمکش. در این موضوع نیز کردسمن به فقدان برنامه ریزى روشن دولت اسرئیل و فرماندهان نظامى در پایان دادن به جنگ اشاره مى کند ومعتقد است این تصور غیرواقعى وجود داشت که حزب الله نابود خواهد شد. به اعتقاد کردسمن، اسرائیل قبل از این که در «تبدیل شکست ها به دستاوردهاى استراتژیک پایدار» مهارت داشته باشد، در شکست دشمن بشدت مهارت دارد. وى به آمریکا توصیه مى کند که از تجربه جنگ لبنان و سایر جنگ هاى چند سال اخیر در خلیج فارس، عراق و افغانستان بیاموزد که بدون برنامه ریزى و نقشه براى پایان دهى جنگ، تنها مى تواند به استقبال «پیش درآمد خطرناک یک صلح شکست خورده» برود.کردسمن در بخش دیگرى از درس هاى تاکتیکى- تکنولوژیکى موارد زیر را بیان مى دارد:
- حزب الله با استفاده از جنگ شبکه اى و نامتقارن الگوى خاص جنگى خود را نشان داده و به عنوان یک شبکه پراکنده از هسته ها و واحدهاى کوچک با استقلال قابل توجهى عمل کرده و با جابه جایى سریع و کسب اطلاعات لازم، خود را با محیط سازگار نموده است. کردسمن این هشدار جدى را مطرح مى کند که هرچند نوع جنگ شبکه - محور غرب علیه نیروهاى جنگ متقارن مؤثر است، در مقابل جنگ نامتقارن شبکه محور با چالشى جدى روبه رو شده است که باید آن را درک کند.
متن کامل مقاله در فصلنامه مطالعات جهان اسلام موجود است
منبع: ویژه نامه روزنامه ایران