تبلیغات در خدمت عملیات روانی آمریکا |
تبلیغات شامل استفاده ماهرانه از تصاویر شعارها و سمبلهایی است که
با پیش داوریها و احساسات ما بازی میکند. لذا در آن، پیامهای مربوط به یک
دیدگاه، با هدف نهایی پذیرش داوطلبانه آن از سوی مخاطب، به وی ارائه میگردد. نویسنده، به بهانه افشای پرداخت رشوه از سوی یک موسسه پیمانکار ارتش آمریکا در عراق به روزنامه نگاران عراقی، به بررسی نقش تبلیغات روانی در سیاستهای جنگ افروزانه دولت ایالات متحده پرداخته است. استفاده از روشهایی نظیر بر چسبزنی، هراس افکنی، طرح ادعاهای واهی، پرداخت رشوه به روزنامهها و مجلات و شبکههای رادیویی و تلویزیونی برای ارائه اخبار و مطالب جهت دار، به همراه بهره گیری از کارشناسان و تبلیغاتچیهای متخصص در فروش کالاهای مصرفی، تاریخچهای پر فراز و نشیب در دهههای اخیر داشته است. در آستانه حمله آمریکا به خاک عراق، دولت این کشور که از پیروزیهای خود در افغانستان به وجد آمده بود، با بهره گیری از انواع تبلیغات روانی، تلاش نمود تا زمینه این تجاوز را در جهان عرب به وجود آورد. البته نظر سنجیهای مختلف نشان دادهاند که امریکا هرگز نتوانسته در میان جامعه عرب به ویژه جوانان، به محبوبیت قابل توجهی دست یابد. همان طور که آفیکیونادوز بازیگر فیلم «کازابلانکا» موذیانه به بازپرس فاسد پلیس «لوییس رینولت» می گوید: «من شوکه شدم»، کاخ سفید هم اعلام نمود، به دلیل اینکه یکی از موسسات طرف قرارداد پنتاگون با اعطای رشوه به روزنامه نگاران عراقی، به انتشار تبلیغات جهت دار در روزنامههای عراق پرداخته، شوکه شده است. اما سخنگوی کاخ سفید حاضر به افشای نام این موسسه آمریکایی نشد. البته شهروندان امریکایی نیز باید شوکه شوند، هنگامی که بفهمند، همین افراد، حداقل به دو روزنامه نگار امریکایی مبالغی پرداختهاند تا در نشریات خود مقالات و مطالبی در حمایت از دولت حاکم منتشر کنند و به علاوه، با حضور در برنامههای تلویزیونی چند شبکه محلی، به کاری که تبلیغات جهت دار خوانده میشود، بپردازند. البته کنگره و یا رسانههای ملی نباید در قبال استفاده از تکنیکهای تبلیغاتی که سابقه کاربرد آن به دوره جنگ جهانی اول باز میگردد و از سوی دولت آمریکا و سایر دولت های دنیا از آغاز پیدایش رسانههای جمعی مدرن به کار گرفته شده است، شوکه شوند. این حمایتها در مقابل شکنجه زندانیان و یا استقراق سمعهای
غیرقانونی، بسیار کم اهمیت خواهد بود، به ویژه اینکه سوء استفاده از قدرت در این
ملت (امریکا)، حقیقتی است که باید واقعا از آن ترسید. در سالهای جنگ جهانی اول، امریکاییهای آلمانی تبار، شیطان خوانده میشدند و در جنگ دوم، آمریکاییهای ژاپنی تبار، در اردوگاههایی متمرکز اسکان داده شده بودند. شهروندان آمریکایی مسلمان نیز اغلب احساس می کنند که در کانون حمله رسانههای جمعی این کشور قرار گرفتهاند. تبلیغات در هنگام جنگ، به صورتی غیرقابل اجتناب بر سمبلها و تصاویر متمرکز است. پرچم کشور به اهتراز در میآید، شجاعت در میدانهای نبرد ستایش میشود و منتقدان جنگ به صورت افرادی که از وطن خویش و نیروهای نظامی میهنشان متنفرند، نشان داده میشوند. بر دین تاکیدی ویژه میشود و رسانهها به گونهای جذاب، بر حمایت پروردگار از کشورشان تاکید میکنند. تبلیغات موفق از ابزارهایی مقدماتی نظیر برچسبزنی، ایجاد هراس، تکرار یک پیام ساده برای دفعات متعدد، تا هنگامی که در اذهان مخاطبان پیام رسوخ کند، بهره میگیرند؛ حتی هنگامی که درگیریها فروکش میکند، آثار و نتایج این تبلیغات همچنان بر روی مخاطبان باقی میماند. همان طور که هنوز هم میلیونها نفر از مردم آمریکا معتقدند که عراق دارای سلاحهای کشتار جمعی بوده، صدام حسین و گروه القاعده با هم همکاری داشتهاند و بالاخره یک عراقی در میان تروریستهای حادثه 11 سپتامبر بوده است. در تبلیغات هنگام جنگ لازم است که همه کشور را در گیر نبرد نماییم و
همچنین زنان و مردان جوان کشته شده را در مسیر درست قلمداد کنیم. ما به فرزندان
خویش چنین میآموزیم: «تو هرگز نباید بمیری» اما در عمل به سربازان ارتش خود کشتن
افراد را میآموزیم. حتی به سربازان حرفهای هم باید آموخت که بر تردید خود در
مورد کشتن انسانها غلبه نمایند. بدین ترتیب، با تبلیغات میتواند به آنان و
خانوادههایشان اطمینان خاطر بیشتری داد. درگیریهای امروز دیگر نظیر جنگ دموکراسی غربی با نسل کشان آلمان
نازی و یا ژاپنیهای جنگ طلب، هویت مشخص و روشنی ندارد. جنگ ما علیه تروریسم (که
بیتردید یک بر چسب تبلیغاتی است) علیه دشمنی نامریی با عناصری در سایه صورت میگیرد
که هیچ یک از آنان ملت و یا ارتشی ندارد. این جنگ هیچ گاه پایان نمییابد. (همان
طور که هر گاه رئیس جمهور ما سخن از پیروزی به میان میآورد، روز بعد بمبی منفجر
میشود.) کشوری که دائما خود را در خط مقدم جنگ قرار داده است، به صورت مداوم،
بیشتر آنچه را که به او گفته میشود،میپذیرد؛تا اینکه دروغگو زمانی رسوا شود و
مخاطبان هم دریابند که آنچه به آنان گفته میشده است، دروغ و یا نیمه درست بودهاند؛
حقیقتی که در اکثر تبلیغات ما روی میدهد. ب) اعتبار دهی به منبع که رسانه ما دوست داشتنی و یا معتبر شناخته شود. ج) پیام ما بر اهدافی ساده و قابل دسترس متمرکز گردد. د) برانگیختن احساسات و فراهم نمودن زمینه دستیابی به پاسخ مورد نظر. این حقهها، دولت بوش را در خلال انتخابات ریاست جمهوری سال 2004 میلادی یاری دارد؛ اما اعتبار رئیس جمهور با ورود بحران اشغال عراق به چهارمین سال متوالی خود، وضعیتی نزولی یافته است. به هر حال، در مورد مساله عراق، این چهار حقه تبلیغاتی هرگز موثر
نبودهاند. مدت کوتاهی پس از بحران 11 سپتامبر، پیش از اشغال عراق، دولت بوش تلاش
نمود تا در یک برنامه گسترده، «مارک آمریکا» را در خاورمیانه مطرح کند. تلاشهای ما در این زمینه به دوره حکومت های ترومن و آیزنهاور باز میگردد
که در اوج سالهای جنگ سرد، آنان با سرمایه گذاریهای گسترده در رسانههای عرب زبان
و دادن رشوه به روزنامه نگاران عرب، به دنبال دستیابی به اهداف خویش بودند. البته
همین تاکتیکها امروزه در عراق و با استفاده از نسل جدیدی از سلاحهای عملیاتی
روانی پیگیری میشود. تاکنون نقش ایالات متحده در این سالها فاش نشده است. یکی از افسران ارشاد عملیاتی روانی ارتش امریکا به روزنامه نیویورک تایمز میگوید: ما در افغانستان هیچ نیازی به جلب پیشتیبانی روزنامهنگاران در راستای دستیابی به اهدافمان نداشتیم. در کشور افغانستان، فقدان رقابت توانست به رسانههای یارانهای ایالات متحده کمک کند تا پیامهای دولت آمریکا را با سهولت بیشتری به مخاطبان خود بفروشند. اما افغانستان یک کشور عرب تبار نیست. در اواسط ماه دسامبر، وزارت خارجه امریکا از ادامه انتشار نشریه عرب زبان ویژه جوانان «حی» که با حمایت این وزارتخانه منتشر میگردید، جلوگیری نمود، چرا که این رسانه نیز همانند شبکههای تلویزیونی، رادیویی و روزنامههای عرب زبان ایجاد شده توسط آمریکا، از جذب مخاطب ناتوان مانده است. بعدها بیرز بدشانس، جای خود را به کارن هوگز یکی از نزدیکترین افراد مورد اعتماد رئیس جمهور داد. پنتاگون به صرف میلیونها دلار دیگر در جهت تداوم تکنیکهای شکست خورده و قدیمی ادامه میدهد. در محیط رقابتیتر رسانهای پس از سرنگونی صدام در کشور عراق، ایالات متحده قادر نبود که پیامهای رسانهای مناسب و حامی دموکراسی خویش را برای مخاطبان ارائه کند. پنتاگون پس از پرداخت دهها میلیون دلار به یک موسسه خصوصی پیمانکار
طرف قرارداد خود در بخش ارائه تبلیغات حامی امریکا، اینک میکوشد تا با انجام دو
تحقیق و بررسی مختلف، عملکرد این موسسه پیمانکار را ارزیابی نماید. نویسنده: فلوید مک کی منبع:ماهنامه سیاحت غرب ، شماره 48 |